چقدر دل نازک بودند این ثروتمندان عرب و ما نمی دانستیم. از گل بالاتر نمی شود به آنها گفت!
چند روز پیش من در فیسبوکم مطلبی نوشتم که چرا کشورهای ثروتمند عرب که هرکدام صدها میلیارد دلار ذخیره ارزی دارند و نمی دانند با این کوه اسکناس چه کنند، به کمک آوارگان عرب و مسلمان و همزبان خود نمی آیند؟
آقا نیم ساعت نگذشته بود که سیل پول به طرف پناهجویان سرازیر شد جوری که ناچار شدیم پناهندگان را ببریم آنطرف تر که در سیل غرق نشوند!
معلوم شد نوشته من احساسات حاکمان تریلیاردر عرب را تحریک کرده و سرکیسه های اسکناس را شل کرده اند:
صد میلیارد دلار از کویت رسید، همه اش هم اسکناس های پانصد یوروئی نو. صد و هفتاد هشتاد میلیارد و خرده ای از عربستان واصل شد که باید دوباره بشمرم و دقیقش را بنویسم. (تصور می کنم مقداری از این مبلغ، پول خردهایی باشد که حاجی ها به طرف نماد شیطان پرت کرده اند؟) . یکی از حاجی های از خدا برگشته (یعنی از پهلوی خدا برگشته!) می گفت من پارسال سنگ ریزه گیرم نیامد، سکه به طرف شیطان پرت کردم.
نزدیک نود میلیارد پوند از قطر و ۱۳۲ میلیارد دلار هم از دبی دریافت شد و موجب امتنان پناهجویان شد.
هرکدام از این کشورها، همراه چمدان های اسکناسی که فرستاده بودند یک یادداشت کوتاه هم ضمیمه کرده بودند که به کی به کی قسم ما خبر نداشتیم که جنگ زده های سوریه و عراق و افغانستان به اروپا آمده اند.
یکی از آنها که پرسیده بود مگر در سوریه جنگ شده که شما از جنگ زدگان سوریه صحبت کرده اید؟ یکی شان هم پرسیده بود صدام حسین مرد؟ عراق ثروتمند پناهنده داره؟ و سومی نوشته بود ما پس از آنکه از هجوم پناهندگان به اروپا باخبر شدیم، به فکر افتادیم که برای آنها کاری بکنیم.
پس از مقداری چه کنیم، چه نکنیم، تصمیم گرفتیم برجی بسازیم که از همه جای دنیا دیده شود و ضمناً عربی برقصد که پناهجویانی که اکثراً عرب زبان هستند و خود را به آلمان و اتریش و انگلستان رسانده اند هم سرگرم شوند و هم غروب که می شود، احساس غربت نکنند.
این جناب اضافه کرده است: متاسفانه چنان گرفتار یاد دادن رقص عربی به این برج ها هستیم که کار دیگری از دست مان ساخته نیست. می دانید آموزش رقص عربی با قر و فرهایش به برجی که از آهن و سیمان ساخته شده و زبان آدمیزاد هم سرش نمی شود چه کار دشوار و طاقت فرسایی است…
آهنگ عربی پخش می کنیم ولی چون میله های فولادی برج ها از غرب می آید، به جای عربی غربی می رقصند.
دیروز تکنیسین های ما تمام سنسورهای الکترونیکی برج را به عربی ترجمه و با حرکات رقص عربی تنظیم کردند، اما ظاهرن پیاز داغش را زیاد کرده بودند و پیچش را زیادی چرخانده بودند چون یکی از برج ها وقتی می خواست برای پناهجویان سنگ تمام بگذارد و حسابی قر بدهد، بکلی خراب شد و صدها میلیون دلار خرج روی دستمان گذاشت.
خدا را شکر برج خالی از سکنه بود وگرنه که یک مصیبت دیگر هم برای کشورهای اروپایی درست می شد چون مجبور بودند به آسیب دیدگان برج رقصان هم کمک کنند! فعلا تصمیم گرفته ایم کار را به صورت اصولی و از پایه اصلاح کنیم و رقص عربی را به طور صحیح به میله های آهنی یاد بدهیم که وقتی سیمان را ریختیم و رقص شروع شد، دیگر مشکلی پیش نیاید.
اگر میله ها اطفار( اطوار) درنیاورند و موفق شویم این برج های صد و پنجاه طبقه را به رقص درآوریم، ضرب المثل خرس رو به رقص آوردیم، مصداق پیدا می کند، دنیا مسئله آوارگان عرب را فراموش خواهد کرد چون خود این پناهجویان در هر اردوگاه و کشوری که باشند می توانند از دور به تماشای رقص عربی برج ها بنشینند و گرفتاری های خود را از یاد ببرند!
آی روزگار…
این عکس در هفته ای که گذشت به راستی خبرساز شد. یک زن سوری در حال غرق شدن است و مطبوعات ایران لابد برای اینکه جوانان ایران با دیدن تصویر او تحریک نشوند! موهایش را با رنگ سفید پوشاندند.
مسئولان کشورمان مرد ایرانی را طوری به دنیا معرفی می کنند که انگار موجودی است بی احساس و عاطفه، که فقط و فقط به فکر چشم چرانی و هوسرانی است … موجودی که حتی به یک زن درمانده در حال غرق شدن نیز نمی تواند نگاهی انسانی و از سر دلسوزی داشته باشد … آی روزگار…
سوار بر ماشین زمان …
بی بی سی دریک گزارش تلویزیونی اعلام کرد که دانشمندان موفق شده اند با آزمایش دی ان ای، نسل انسان را تا هزار سال قبل بازشناسی کنند.
دو و نیم بعدازظهر شنبه بود که خبر پخش شد. تازه ناهار خورده بودم و خوابم می آمد، اما وقتی بی بی سی این خبر را اعلام کرد از ترس اینکه سر دانشمندان شلوغ شود و به من نرسند، به سرعت راه افتادم به طرف لندن.
خوشبختانه اولین نفری بودم که به فکر یافتن اجداد خودم افتاده بودم و دانشمندان هم سرشان خلوت خلوت بود جوری که می شد گفت اصلا مو نداشتند!
یک دانه گوش پاک کن دادند به من و گفتند بکن توی دهنت. گوش پاک کن خوشمزه ای نبود ولی به خاطرگل روی دانشمندان این کار را کردم حتی مقداری هم آن را مکیدم!
دانشمندان گوش پاک کن را گذاشتند توی دستگاه و دکمه اش را فشار دادند. عقربه ماشین زمان چنان به سرعت شروع به چرخیدن به طرف عقب کرد که من هی پشت سرم را نگاه می کردم ببینم کی پرت میشیم توی دره! بالاخره رسیدیم به سال ۳۹۳ شمسی. یعنی ۱۰۰۲ سال پیش و یکی از دانشمندان ترمز دستی را کشید.
اجدادم یکی یکی آمدند جلو با من شروع کردند به احوالپرسی و ماچ و بوسه و بالاخره پیرمرد سپیدمویی جلو آمد که او را نمی شناختم! کارت شناسایی اش همراهش نبود اما خودش را ابوریحان بیرونی معرفی کرد.
مرا نوه عزیزم خطاب کرد، دستی به موهای سپید و کم پشت من کشید و گفت چقدر ماشالا بزرگ شده ای؟ چرا موهایت سپید شده؟
لبخند تلخی زدم و گفتم گرفتاری های زندگی…
متفکر پرسید مگر دوران شما هم مثل دوران ما هردمبیل و هرکی هرکی است؟ زمان ما که زود پیر و شکسته شدیم به این دلیل بود که نه قانونی وجود داشت و نه حقوق بشری… بعد از زندگی خودش گفت و از روی کتابی که همراهش بود یک تکه از تاریخ را خواند که :
در اواخر قرن چهارم، شورش عظیمی در عالم اسلام برپا شد و در منطقه گرگان و عراق و افغانستان جنگ های خونینی درگرفت. در سال ۳۸۴ حکومت عراق با یک قیام سرنگون شد. من ناچار به فرار شدم وپس از آنکه چند سال در شهرری به سختی و با فقر و تنگدستی زندگی کردم با اجازه حاکم وقت به زادگاه خود بازگشتم.
گفتم اتفاقن ما هم به همین دلایل از ممکت مان فرار کرده ایم. الان هم آقای روحانی هی میگن حتی اگر خونه و زندگی تون را بالا کشیده اند برگردید سر خونه و زندگی تون…!
ابوریحان حرفم را قطع کرد و گفت گول این حرف ها را نخوری پسر…. همین من که برگشتم و انواع و اقسام بلاها به سرم آمد برای یک خانواده کافیست. من ۱۴۶ اثر علمی از خود به جای گذاشته ام و با وجود این آنهمه بلا به سرم آوردند که باید توی تاریخ بخوانی تو که فقط یک کتاب چاپ کرده ای که حسابت با کرام الکاتبین است!
فرمایشات حاج آقا …
بعد از صدها سال مطالعه، تخیل و دانش، کیهان شناسان معتقد شده اند که تمام کائنات در یک لحظه و با یک انفجار بزرگ (بیگ بنگ)، پیدا شده است.
بدیهی است که آدم های ساده و معمولی مثل من و شما از این جور تعریف های علمی و بیگ بنگ چیزی سرشان نمی شود. اگر پینگ پنگ بود چرا، خود من توی دبیرستان بازی می کردم ولی در عمرم دست به ( بیگ بنگ ) نزده ام!
به همین دلیل تعریفی را که این حاج آقا می کند و خواهش می کنم شما هم در یوتیوب گوش کنید و مستفیض شوید، بیشتر به دل آدم می نشیند
خلقت بشر درکتاب های دینی برای معتقدان به هرکدام از ادیان به خوبی شرح داده شده، اما چون برای مردم سئوالات فراوانی پیش می آورده، این حاج آقا که ظاهرن خودشان هم موقع خلقت انسان حضور داشته اند! قضیه را به زبان عامیانه تری توضیح می دهند:
ایشان خداوند تبارک و تعالی را به صورت پیرمرد شصت هفتاد ساله ای مجسم می کند که ناهار آبدوغ خیار مفصلی خورده، چرتی زده و چون هنوز تا شروع برنامه های صدا و سیما و سریال ها وقت اضافی داشته ، شروع می کند به خلقت انسان!
به جناب جبرئیل ملک مقرب می گوید برو از زمین مقداری خاک بیاورتا گل آدم را چاق کنیم و آدم را خلق کنیم.
چاق کردن گل را بنّا ها بهتر از من و شما بلدند و بدیهی است خداوند تبارک و تعالی که همه علوم از وجود او سرچشمه گرفته، می دانسته که برای خلقت بشر، گل را باید چاق کرد.
در سفالگری ها برای چاق کردن گل، خاک رس را خوب الک می کنند که نخاله نداشته باشد و بعد از آنکه آن را با آب مخلوط و گل کردند، مثل خمیر نانوایی مقداری مالش می دهند تا عمل بیاید و آماده شود. به این کار می گویند چاق کردن گل (شخصاً چاق کردن گل را در سفالگری های شهرضا و قم دیده ام)
حاج آقا طول حضرت آدم را انگار که خودش اندازه گرفته باشد، هفده متر، و عرض او را ده متر ذکر می کند که البته این اندازه ها تقریبی است چون واحد اندازه گیری متر در قرن هیجدهم محاسبه و پیدا شده و هنگام خلقت انسان کسی نمی دانسته یک متر چند متر است!
حالا دانشمندان دارند حساب می کنند که ببینند حضرت جبرئیل برای یک انسان ۱۷ متری که ایشان می فرمایند و تقریباً به اندازه یک ساختمان چهارطبقه بلندی و پهنا داشته، چند بار به زمین رفته و برگشته؟
دلیل این محاسبه هم این است که آن موقع ها هنوز کامیون و تریلی اختراع نشده بود که جبرئیل برود چند تا تریلی خاک رس بار بزند و بیاورد به آسمان. ( ه تازه اگر کامیون و تریلی هم وجود داشت، در سربالایی شدید بین زمین تا آسمان، خاک ها می ریخت پائین و تریلی ها خالی به آسمان می رسید)
به این دلیل و با توصیفی که این حاج آقا می کند، به طور یقین حضرت جبرئیل جز اینکه مقداری خاک در یک گونی بریزد ، کول کند و به آسمان ببرد امکان دیگری وجود نداشته؟
متاسفانه حاج آقایی که دارد خلقت انسان را به این شکل شنیدنی وصف می کند، نفرموده اند که در آسمان آب بوده یا جبرئیل چندین بار هم به زمین آمده و سطل، سطل آب به آسمان برده تا گل مورد نیاز برای خلق یک انسان ۱۷ متری آماده شود؟
نکته مبهم دیگر این است که برای آماده کردن گل، بنا ها ظرف خاصی دارند به نام استانبولی که خاک و آب را در آن مخلوط می کنند. آیا استانبولی بزرگی که بشود برای یک انسان ۱۷ متری گل درست کرد وجود داشته یا نه را نمی دانیم ولی فرض می کنیم حضرت جبرئیل گل را روی زمین درست کرده باشد.
حالا یک سئوال دیگر پیش می آید، توی آسمان هفتم که زمین وجود ندارد تا جبرئیل روی آن گل درست کند؟ زیر آسمان هفتم، آسمان ششم است…
می دونین چیه؟ از خیر این سوژه و خلقت بشر گذشتیم. اگر دستمان به دامن این حاج آقا رسید از خودش که گویا موقع خلقت آدم حضور داشته می پرسیم که برایمان توضیح بدهند چون صد جور سئوال دیگر هم به ذهن آدم می رسد که جوابش را فقط همین حاج آقا می داند و بس.
مثلا باید از ایشان بپرسیم حضرت آدم با آن طول و عرضی که شما می فرمائید، برای ستر عورت خود، از برگ چه درختی استفاده کرده است؟
این را مطمئنیم که حضرت آدم، آدمی نبوده که از راه نرسیده و خواستگاری نکرده، لخت و عور جلوی حضرت حوا ظاهر شود، ظاهر و باطن خود را به معرض نمایش بگذارد و آبروی خودش را ببرد؟!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.