متن  زیر سخنرانی جلال ایجادی در نشست آسیب شناسی اپوزیسیون است  که در ماه نوامبر در تورنتو برگزار شد. این سخنرانی به صورت مجازی ارائه شد.

 

اپوزیسیون ایران در چه وضعی به سر می‌برد؟ این اپوزیسیون فاقد شعور زیست محیطی بوده و در ارزش‌های خود، فقط مخالفت سیاسی با سیاست آخوندی را معتبر می‌داند. این اپوزیسیون فقط از زاویه سیاست به معنای سنتی‌اش به مخالفت با نظام می‌پردازد و فاقد یک درک وسیع و مدرن و اکولوژیستی است.

آیا ما به اندازه کافی به ویرانگری های اکولوژیکی توجه داریم؟ آیا خطرات ناشی از آلودگی هوا و ریزگردها را می شناسیم؟ گرمایش زمین و آلودگی هوا یک پدیده فرعی نیست، بلکه بزرگترین آسیب جهان ماست و ریزگردها هر ساله میلیونها انسان را می کشد. سیاستمداران و روشنفکران ما چه می کنند؟ واقعیت اینست که اکثریت روشنفکران در کهنه فکری درگیر هستند و مسئولان سیاسی و نخبگان حکومتی با دیدگاه عقب مانده و تولیدستاه و سیاست حریصانه خود، در تخریب زیست محیطی فعالانه شرکت داشته و در برابر مرگ و بیماری انسانها بی تفاوتند.

کشتار مردم ایران و جهان

جهان ما از آلودگی ها و ریزگردها رنج می برد و میلیونها انسان هر ساله کشتار می شوند. از جنگ و قحطی صحبت می شود ولی قربانیان محیط زیست اذهان را تکان نمی دهد. بانک جهانی آمار قطعی سال ۲۰۱۳ را منتشر ساخته است. بر اساس این آمار بیماری های عروق، سرطان شش، بیماری های برونشیت، بیماری های تنفسی ناشی از آلودگی دو میلیون و نهصد هزار نفر است، حال اگر تلفات ناشی از آلودگی سوخت چوب و زغال را در نظر بگیریم تعداد کشته شدگان به ۵ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر می رسد. از نظر سازمان بهداشت جهانی، با روش تحقیقی دیگر، تعداد تلفات انسانی به ۷ میلیون نفر می رسد.

این میزان تلفات همچون یک کشتار آرام است و هزینه آن برای جامعه انسانی بسیار سنگین است. به طوری که کشور چین هرساله باید رقمی معادل ١٠‌درصد از تولید ناخالص داخلی کشورش را برای آلودگی هوا هزینه کند و این هزینه کرد در ایران نیز معادل ۳/۲درصد تولید ناخالص داخلی برآورده شده است، اما نشریه گاردین اعلام کرده که چین پرتلفات‌ترین کشور جهان از نظر آلودگی هوا در فضاهای باز در جهان بشمار می‌ آید. بر اساس این گزارش سه کشور چین، هند و روسیه بیشترین قربانیان ناشی از آلودگی هوا را به خود اختصاص داده‌اند به طوری که از مجموع قربانیان آلودگی هوا تنها یک میلیون نفر هرساله در چین، ۶۰۰ هزار نفر در هند و ۱۴۰ هزار نفر در روسیه جان خود را از دست می‌دهند. برای فهم این مطلب با بررسی نقشه غلظت ذرات که توسط سازمان بهداشت جهانی منتشر شده، متوجه می شویم که شمال افریقا و خاورمیانه و هند و چین دارای بدترین و آلوده ترین وضع می باشند و این امر ناشی از عامل اقلیمی کلان و نیز عامل تخریبی مستقیم در کشورهای همین مناطق است.

براساس گزارش گاردین، مرگ‌ ناشی از آلودگی هوا در ایران ١٧‌هزار نفر در ‌سال ١٩٩٠ بود. مدیرعامل شرکت کنترل کیفیت هوا در ۱۸ آبان ۱۳۹۵ گفت: سالانه ۲۶هزار نفر در کشور بر اثر آلودگی هوا فوت می کنند که آمار تهران در این میان، ۶هزار نفر است. این آمار متکی بر تحقیق واقعی و علمی نیست و اخبار دولت ایران فاقد شفافیت است. در نظر داشته باشیم که در آمار دو سال پیش، میزان تلفات بیشتری اعلام شده بود؛ بر اساس گزارش ایسنا سالانه ۴۵ هزار نفر در کشور بر اثر آلودگی هوا می‌میرند.(۲۷ مهر ۱۳۹۳) باید گفت به طور مسلم این ارزیابی نیز از واقعیت دور است. در مطالعه اخیر سازمان بهداشت جهانی مربوط به ۱۸۴ کشور جهان و از جمله ایران گفته می شود در کشور ایران سالانه ۸۰ هزار نفر به خاطر آلودگی می میرند. متاسفانه فقدان آمارگیری دقیق و علمی در ایران و پنهانکاری های حکومتی اجازه نمی دهد شمارش جدی صورت گیرد، ولی آمار سازمان های بین المللی و آمار پراکنده ایران، نشان می دهد که به هرحال تلفات انسانی بالاست و هشتادهزار مرگ ضربه سنگینی به نیروی انسانی ایران است.

میلیونها شهروند ایرانی رنج می برند و زندگی شان در خطر است. یکی از مشکلات اساسی زیست محیطی در ایران هوای ناسالم و در این میان افزایش و هجوم ریزگردها و غبار سنگینی است که بخش مهمی از شهرها و مناطق روستایی ایران را فراگرفته است. گاه تمام فضای شهر از غباری زرد و سرخ آکنده شده و مردم در خیابان و کوچه با ماسک و بدون ماسک با شتاب حرکت می کنند و احساس نفس تنگی دارند. مردم از هوای سالم برای یک زندگی ساده محروم هستند، زیرا آلودگی های صنعتی و ریزگردها هوا را سنگین و مسموم کرده اند. ریزگردها به ذرات کوچکتر از دو میکرون گفته می شود که در اثر پدیده فرسایش بادی به وجود می آید. این پدیده در دوره های خاص به طور روزافزون در شهرهای جنوبی و غربی و مرکزی و نیز تهران بیداد می کند. یکی از نتایج این آلودگی به خطر افتادن جدی سلامت شهروندان کشور ماست.

مطابق بررسی سازمان بهداشت جهانی، چند شهر ایران از جهت میزان سالانه ذرات گرد و غبار معلق در هوا از میان ۱۱۰۰ شهر دنیا، در رده آلود‌ه‌ترین شهرهای جهان قرار گرفتند. به عنوان نمونه در سال ۲۰۱۱ میلادی سازمان بهداشت جهانی شهر اهواز را از نظر میزان ذرات گرد و غبار موجود در هوا، آلوده‌ترین شهر جهان معرفی کرد. پس از اهواز، اولان باتور پایتخت مغولستان، دومین و سپس سنندج با متوسط سالانه ۲۵۴ میکروگرم سومین شهر آلوده دنیا از نظر میزان ذرات کوچکتر از ۱۰ میکرومتر در هوا شناخته شدند.

همه شهرهای ایران به میزان متفاوت گرفتار آلودگی و کشتار شهروندان است. شهر تهران یکی از آلوده ترین شهرهای جهان محسوب می شود که عواقب آن به صورت بیماری ها و امراض قلبی عروقی، تنفسی و سکته مغزی متوجه ساکنان این شهر می شود. شواهد نشان داده است که در روزهایی که آلودگی هوای ناشی از ذرات معلق زیاد بوده، در بیمارستانها موارد پذیرش افرادی که دچار مشکلات قلبی ـ عروقی و تنفسی شده بوده اند، بیشتر بوده است. نتایج یک تحقیق نارسای سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان بهشت زهرا نشان می دهد که در سال ۱۳۹۳، ۵۱۵۸ نفر به دلیل مشکلات تنفسی جان خود را در شهر تهران از دست داده اند. همچنین ارتباط معناداری بین مرگ و میر ناشی از بیماری های مورد مطالعه با آلودگی هوا وجود دارد. تعداد ۲۸۹۸ نفر از فوت شدگان مرد، ۲۱۵۶ نفر زن و ۱۰۴ نفر نوزاد هستند. از این میان تعداد ۲۶۶۴ مورد مرگ، به خاطر نارسایی تنفسی بوده است.

مردم ما در ایران کنونی از آلودگی هوا رنج می برند، زیرا جان آنان در این حکومت ارزشی ندارد و انباشت پی درپی عوامل خطرناک در محیط زیست و در آب و هوای موجود، سلامتی آنان را هدف قرار داده است. روزنامه همشهری چندی پیش در گزارشی از «مرگ خاموش شهروندان بر اثر هجوم ریزگردها» نوشت. همشهری افزود: «مشاور زیست‌محیطی معاون ‏شهردار تهران درباره هجوم ‏ریزگردها به کشورمان گفت: این ‏پدیده یک موضوع امنیتی در ‏ابعاد کلان و در سطح ملی است ‏که دست کمی از جنگ ندارد، اما ‏تا این لحظه عزمی برای رفع این ‏مشکل وجود نداشته است.» (۲۴ تیر ۱۳۹۱).

به درستی صحبت از “جنگ” می شود، جنگی مخرب و آرام که بیان تخریب محیط زیست است و سلامتی انسانها را به طور مستقیم تهدید می کند. جنگی که به طرز خاموش و موذیانه سلامتی را می خورد. وحید نوروزی معاون ‏شهردار می افزاید: «وقتی ‏شاخص استاندارد آلاینده هوای ‏تنفسی شهرها از مرز ۲۰۰ رد ‏می‌شود و وضعیت هوا در ‏شرایط اضطرار قرار می‌گیرد، ‏پدیده‌ای مرگ‌آور شکل می‌گیرد.» ‏ وی تصریح می کند: ‏«در شرایط اضطرار آلودگی هوا، ‏خروج مادران باردار، نوزادان، ‏خردسالان، کودکان، کهنسالان ‏و بیماران از خانه، آنها را یک قدم ‏به مرگ نزدیک‌تر می‌کند و ‏جسم و جان آنها را در معرض ‏خطر قرار می‌دهد.»، «پدیده ریزگردها زندگی و سلامت ‏شهروندان به ویژه اقشار حساس ‏جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهد. ریزگردها با آلاینده ‏های هوا متفاوتند و تأثیرات آنها ‏نیز با هم تفاوت دارد، اما ‏ریزگردها همانطور که از ‏نامشان پیداست به قدری ریزند ‏که به‌راحتی وارد سیستم ‏تنفسی می‌شوند.»(همانجا).

همانگونه که بیان شد نزدیک ۸۰ هزار شهروند ایرانی به سبب آلودگی هوا می میرند. آیا این وضع ناگزیر است و باید تسلیم این شرایط دردناک شد؟ از نظر زیست محیطی بخشی از عوامل، جهانی و طبیعی هستند و راه حلها پیچیده تر هستند، ولی بخش دیگری از دشواری ها، ناشی از سیاست های اقتصادی و صنعتی بوده و در چارچوب مسئولیت های بازیگران سیاسی و اقتصادی کشوری قابل بررسی است. به بیان دیگر سیاست های حکومت اسلامی و بوروکراسی ایران تمام تخریب ها را آسان کرده است. جنگل ها و آب های سطحی و زیرزمینی و مرغزارها و باغها، عقب نشینی می کنند و به ناگزیر این فرسودگی ها، امکان خیزش ریزگردها را افزایش می دهند.

 

علل پیدایش ریزگردها کدامند؟

در ایران در زمینه آلودگی هوا به طور عموم، دو نوع آلودگی از نظر ساختار و منشاء آلودگی‌های هوای تنفسی وجود دارند. تفاوت اصلی ریزگردها با آلودگی‌های صنعتی هوای شهرها در نحوه تولید نهفته است.

یکم، منشاء تولید آلاینده‌های هوای تنفسی شهرها، مونوکسید کربن و ذرات معلق هستند که در بیشتر مواقع ابعادشان کمتر از ۱۰ میکرون و چه بسا کوچکتر از دو میکرون است. این ریزگردها ناشی از فعالیت خودروها و سیستم شوفاژ شهری و تولید سوخت فسیلی صنعتی و بنزین و فعالیت ساختمانی می باشد و به لحاظ طبیعت صنعتی و شیمیایی خود مسموم هستند.

دوم، ریزگردهای طبیعی، که بسیار کوچک هستند و دارای منشا صنعتی نیستند. آنها به طور “طبیعی” و به لحاظ گردش باد، سبب بروز آلودگی‌ها و خفگی هوای شهر و روستا می شوند و به راحتی در دستگاه تنفسی نفوذ می کنند. هرچند این پدیده به ظاهر طبیعی و ناشی از کانون های گرد و غبار و خشکی زمین و گسترش بیابانزایی است، ولی در مسیر خود به مواد شیمیایی و اتمی و نمکی آلوده می شوند. به عنوان نمونه پخش ماده چسبنده “مالچ پاشی” نفتی در عراق و سایر نقاط که برای تثبیت ماسه ها و شن های روان اند، یا آلودگی های شیمیایی و اتمی در منطقه خاورمیانه، این ریزگردها را متاثر می سازند.

 بالاخره تخریب محیط طبیعی توسط انسان و بهم ریختگی و نابودی مناطق مرطوب و پوشش گیاهی در ایران و کشورهای همسایه، این بحران را شدت بیشتر بخشیده است. امروز ایران قربانی عوامل نامساعد ویرانگری زیست محیطی داخلی و منطقه ای می باشد. بی لیاقتی حکومتی، خرابکاری زیست محیطی قصدی نهادهای دولتی و اداری و نظامی و نیز اقتصاد نفتی ایران سهم برجسته و اصلی در وخیم شدن وضع آلودگی دارند.

در دوران پیشین زمین شناسی، منطقه (ایران، عراق، سوریه، عربستان و شمال آفریقا) شاهد توفان گرد و غبار با شدت زیاد بوده است. وجود تپه های ماسه ای گسترده و بلند همانند آنچه در خوزستان و ربع الخالی عربستان مشاهده میشود حاکی از این امر می باشد. ربع الخالی منطقه‌ای بیابانی و شنی گسترده‌ و مساحت آن در حدود ۶۴۰٫۰۰۰ کیلومتر مربع است. این منطقه مشهور است به باد و توفان های بسیار قوی و شدید در زمستان و تابستان، بنا براین در تمام سال در ربع‌الخالی گرد و خاک برپاست و در آن تپه‌های ریگ روان و تلماسه‌ها در حال حرکت می‌باشند. در دوران خشکسالی زمین و توسعه بیابانزائی در جهان و در منطقه، اینگونه توفانهای ماسه ای و یا موج ریزگردها کم وبیش وجود داشته است. در دوران اخیر عوامل طبیعی و خرابکاری در مکانیسم های طبیعت توسط انسان، زمینه خیزش های مجدد توفان ماسه و یا ریزگردها را فراهم ساخته است و زندگی میلیونها انسان را در کل منطقه خاورمیانه و خلیج فارس در معرض خطر قرارداده است. در ایران این آلودگی و با این ابعاد بیسابقه است.

با توجه به آنچه گفته شد اولین پرسش، درباره منشا پدیده ریزگردها می باشد. شرایط افزایش گرمایش اقلیمی و پیشروی مناطق کویری در سطح جهان یک امر واقعی است و تمام کشورها به درجات گوناگون از این پدیده منفی متاثر می باشند. عوامل اقلیمی مانند باد، بارش، درجه گرما و ویژه گی های خاکی مانند رطوبت، میزان شوری، استحکام و پوشش گیاهی سطح خاک، مسیر رودها و دریاچه ها در پیدایش و یا عقب نشینی ریزگردها تاثیر مستقیم داشته است. یکی از مشخصات دوران اخیر افزایش بیابانزائی و نابودی مناطق مرطوب و پوشش های گیاهی در منطقه و ایران بوده است.

همانطور که مهندس حمیدرضا عباسی، عضو هیئت علمی بخش بیابان مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع مطرح می کند تغییر سیستم آبی که با احداث ۱۷ سد روی رودخانه های دجله، فرات و کرخه صورت گرفته است، موجب کاهش رطوبت خاک در دشت های رسوبی میان رودان (بین النهرین) و خشک شدن هورهای هویزه، سعدیه و شویجه شده است. با کاهش میزان رطوبت خاک، از یک سو بستر فرسایش باد و ذرات خاک کمتر شده و ریزگردها با کمتر بادی شروع به حرکت می کنند و از سوی دیگر کم شدن رطوبت، شوری خاک افزایش می یابد و شست و شوی طبیعی خاکها صورت نمی گیرد. با افزایش نمک در خاک، ساختمان خاک قوام خود را از دست داده و به شکل پودر مانند درمی آید. با کاهش رطوبت خاک پوشش گیاهی طبیعی که همانند بادشکن عمل می کند نیز کمتر شده و سطح خاک آماده فرسایش می شود. عوامل برشمرده دست به دست هم داده و چرخه شکل گیری توده گسترده ریزگردها را کامل می کنند.(سایت بی باک ۲۱ خرداد ۱۳۹۱)

در دشت سیستان در شرق ایران نیز پدیده های همسان روی داده است. رود هیرمند از افغانستان شروع و به دریاچه های هامون پوزک، صابری و هیرمند در داخل دشت سیستان می رسد. با ساخت سدهایی مانند “کمال خان” در افغانستان و برداشت های ناروا و غیر اصولی در طول رودخانه، به دلیل افزایش جمعیت و افزایش سطح زیرکشت در افغانستان، مرگ آرام دریاچه های هامون شکل گرفت. با خشک شدن هامونها و تقلیل مناطق مرطوب، شرایط برای افزایش گردوغبار مهیا شد و عملکرد ریزگردها به دشت سیستان، جنوب افغانستان، غرب پاکستان و گذرگاه آبی عمان گسترش یافت.

در واقع عدم رعایت قوانین طبیعی و برهم زدن اکوسیستم موجود، ایجاد سدها و طرح های سوداگرایانه و تکنوکراتیک، عدم سرمایه گذاری برای تثبیت ۱۲۲۰۰۰ هکتار تپه های ماسه ای خوزستان، فقدان همکاری های منطقه ای و عطش برای جنگ و رقابت های مخرب میان همسایگان و تخریب مناطق آبی و مرطوب، همه وهمه، چنین نتایج ناهنجاری را به وجود آورده است. خشکاندن تالاب های بسیار وسیع در عراق توسط رژیم صدام در جنگ با ایران، به منظور اهداف نظامی و لشگری و تولیدی، و خشک شدن تعداد قابل توجهی از دریاچه های کشور از دلایل اساسی خشک شدن مناطق مرطوب و در نتیجه تولید گرد و غبار انبوه در ایران و نزد همسایگان می باشد. تالاب خشک شده هورالعظیم در عراق و نیز در قسمت ایرانی آن، ضربه مهلکی به محیط زیست این منطقه به شمار می آید. اقدامات ترکیه و سوریه و عراق جهت سدسازی روی آب دجله و فرات و نیز اقدام ایران روی کارون به لحاظ ایجاد سدهای متعدد و خشک شدن برخی از آبراه های فرعی، عوامل دیگر افزایش خشکی در منطقه و به ناگزیر توسعه گرد وغبار و ریزگردها می باشند. ریشه خیزش ریزگردها فقط تغییرات طبیعی نیست، بلکه بویژه مجموعه عوامل بالا این نابسامانی ها را به وجود آورده اند. کسانی هستند که به نادرست جنبه طبیعی را اساس قرار داده و انسان را بدون مسئولیت جلوه می دهند، در صورتی که مسئولیت انسانی و سیاسی در این آلودگی ها و فاجعه زیست محیطی، درجه اول است.

به جنبه های دیگر سیاست داخلی توجه کنیم. سیاست های داخلی جمهوری اسلامی عامل بزرگی در تخریب محیط زیست ایران است. افزایش خشکی ها به طور عمده نتیجه خرابکاری و عدم لیاقت دستگاه اداری حکومتی است. خشک شدن زاینده رود در بخش شرقی آن و خشک شدن تالاب گاوخونی و خشک شدن چند دریاچه در استان فارس و نیز بحران دریاچه ارومیه و روند مرگبار آن، علت اساسی دیگری در رشد مناطق خشک و خیزش غبار و ریزگردها در ایران به شمار می آید. اکثر متخصصان ایران برآنند که از بین بردن منابع آبی مانند تالاب‌ها، دریاچه‌ها و رودخانه‌ها در حوضه‌های آبریز بین‌النهرین (میان‌رودان)، رودهای کرخه و کارون و همچنین تمامی حوضه‌های آبریز داخلی از دریاچه ارومیه گرفته تا زاینده رود شرقی و بختگان و هامون، یکی از مهم‌ترین عوامل گسترش ریزگردها در خاورمیانه و ایران است. در ایران وقتی پوشش گیاهی ضعیف می شود، وقتی جنگل ها به مرور نابود می شوند، وقتی که تالاب ها به بحران و زوال کشیده می شوند، وقتی دریاچه ای مانند ارومیه بخش وسیع آب خود را از دست می دهد و دشت نمک به دور آن شکل می گیرد، وقتی با بیابانزائی مبارزه نمی شود، وقتی مصرف آب در کل ایران به طرز ناروا صورت می گیرد و وقتی که ما در منطقه ای نیمه خشک و با کویرهای ماسه ای انبوه هستیم و بالاخره در دنیائی هستیم که متاسفانه گرمایش زمین رو به افزایش است وتلاطم جوی و اقلیمی رو به گسترش است، بله در چنین شرایطی محیط زیست فرسوده می شود و به سوی ویرانی می رود و در همین بستر پدیده ای مانند ریزگردهای بیمار کننده و سرطان زا، رقص مرگ خود را دامنه و قدرت می دهند.

در برابر خیزش ریزگردها چاره چیست؟

میلیونها ایرانی با پدیده ریزگردها مواجه هستند و زندگی آنها در خطر است. میلیونها شهروند ایرانی بارها و بارها به ابراز ناراحتی و اعتراض پرداخته اند. میلیونها شهروند خوزستان و سنندج و تهران که از محیط زیست سالم محروم بوده به طور مستقیم با این غبار مرگبار دست به گریبان می باشند. بیش از بیست و دو استان ایران در معرض این موج آلودگی و مرگ هستند. چکار می توان کرد؟ تا به حال پیشنهادهای گوناگونی طرح شده اند که عبارتند از:

چاره یکم: وزارت بهداشت جمهوری اسلامی با توجه به تاثیرات مخرب گرد و غبار بر سلامت  افراد به ویژه افراد آسیب پذیر مانند نوزادان، کودکان، نوجوانان، سالخوردگان، بیماران تنفسی و قلبی، طی اطلاعیه اقدامات پیشگیرانه را در زمان بروز پدیده ریزگرد تشریح کرده است. این اطلاعیه به شهروندان توصیه می کند: “هنگام بروز پدیده گرد و غبار از فعالیت در خارج از منزل خودداری کرده و در صورت الزام به فعالیت در هوای آزاد، زمان آن را به حداقل ممکن کاهش دهند. افراد باید از ورزش سنگین به ویژه در صورتی که دارای مشکلات تنفسی و آسم هستند، خودداری کرده و در منازل خود بمانند و درها و پنجره ها را بسته نگه دارند.” این پیشنهاد چه چیز را حل می کند؟ روشن است که پیشنهاد دولتی کارساز نیست و بهیچوجه راه حل منطقی به شمار نمی آید، زیرا چاره اساسی این گرفتاری نیست. اگر اینگونه وقایع استثنائی باشد و با پیشگیری و اخبار همراه باشد، پیشنهاد دولتی قابل فهم است، حال آنکه این پدیده طی سال های اخیر یک روند نگران کننده رو به رشد را نشان می دهد. راه حل دولتی به ریشه مسئله برخورد نمی کند و فرار از مسئولیت است.

چاره دوم: برخی متخصصان استفاده از ماسک را پیشنهاد می کنند، ولی تاکید دارند که  استفاده از ماسک های معمولی به علت آن که منافذ آن ها درشت تر از دو و نیم میکرون است و ریزگردها به راحتی از آن عبور می کنند، تاثیر چندانی در جلوگیری از ورود این نوع غبار ندارند. آنها می گویند ماسک های فیلتردار(ان ۹۵) برای مقابله با ذرات معلق در هوا مناسب تر می باشد. اینگونه راه حلها در هنگامی که آلودگی پخش شده است به طور مسلم باید مورد استفاده قرارگیرد، ولی راه بنیادی به شمار نمی آید. به هرحال همکاری با نهادهای پزشکی و متخصصان لازم است تا اقدامات فوری و یا سیاست های پیشگیرانه در زمینه بهداشت و پزشکی تنظیم گردد. افزایش تنگی نفس و حملات تنفسی و سکته‌های قلبی یکی از اثرات خطرناک این آلودگی است. سالمندان و کودکان بسیار آسیب پذیر می باشند. ریزگردها به راحتی از راه سیستم تنفسی وارد بدن و شش ها و سیستم گردش خون می شوند و با بالا بردن غلظت خون باعث گرفتگی رگ‌ها شده و با پوشاندن بافت ریه به کاهش سطح اکسیژن‌گیری ریه می انجامد. همکاری گسترده با وزارت بهداشت، تهیه آمار مربوط به بیماران مربوطه، تنظیم برنامه های بهداشتی و آموزشی درباره سلامت شهروندان و نیز مطالعه شرایط مشابه در دیگر کشورها از جمله اقدام های لازم در این زمینه است.

چاره سوم: باید پیشنهادهای اساسی مطرح کرد. متوقف ساختن سدسازی و رعایت حقابه زیستبوم پائین دست سدها یکی از سیاست های مهمی است که باید در دستور کار قرارگیرد. سدسازی در ایران به طور عمده در خدمت منافع مالی سپاه پاسداران و شرکت های وابسته به آن است و فاقد کارشناسی دقیق و همه جانبه و فاقد ضرورت است. تخریب مناطق گیاهی و جنگلی و کوچ دادن اجباری خانواده ها نتیجه شوم این سیاست می باشد. مانند بسیاری از متخصصان دکتر حسین آخانی عضو هیئت علمی دانشکده علوم دانشگاه تهران می گوید: «سد سازی از مهمترین پروژه هایی است که بایستی متوقف شود. رودخانه ها شریان طبیعی حیات در زیست کره هستند. قطع این شریان منجر به سکته طبیعت شده و اگر مسئولان وزارت نیرو و شرکت های تابعه همچنان بر ادامه روند سد سازی ـ که آخرین آن پروژه ساخت بزرگترین سد قوسی جهان در بختیاری است ـ اصرار ورزند، فرزندان ایران و بخصوص مردم بومی اولین قربانیان این سدها هستند. قربانیان بعدی تا هزاران کیلومتر کسانی هستند که مجبور به تنفس ریزگردهایی می شوند که آب ذخیره شده در پشت سد می توانست جلوی برخاستن آنها را بگیرد.»(سایت موژ، ۲۰ خرداد ۱۳۹۱). می توان با یک برنامه چند ساله راه های اصلاح الگوی مصرف آب و افزایش میزان بهره وری آن در کشاورزی را به اجرا گذاشت تا جلوی هر گونه نیاز جدیدی به آب گرفته شود. احداث هر سد تنها به فربه شدن درآمد شرکت های سد سازی و افزایش فساد کمک می کند و مشکل ریزگردها را هر روز تشدید می کند.

چاره چهارم: احیای تالاب ها و رودها و دریاچه های خشک شده یکی از راه حل های  اساسی به شمار می آید. ایجاد جنگل های تازه جهت شکستن مسیر و سرعت حرکت بادهای ماسه ای و ریزگردها و مبارزه جهت بیابانزدائی از جمله اقدامات لازم و فوری بشمار می روند. حفظ باغها و پوشش های گیاهی به رطوبت هوا کمک نموده و حرکت ریزگردها را محدود می نماید. با تخریب سیستم طبیعی و اکوسیستم های کشوری بناگزیر نابسامانی های تازه تولید می شوند. محیط زیست نباید تابع سودآوری بلافاصله و اقدامات یک جانبه باشد، تمام اجزای طبیعی با یکدیگر پیوند درونی دارند. این تعادل و هماهنگی ارگانیک باید حفظ شود، در غیر اینصورت اولین بازنده انسان و امر زیستبومی است.

چاره پنجم: همکاری با عراق و عربستان و ترکیه و پاکستان و افغانستان برای تنظیم طرح  های اکولوژیکی و چاره اندیشی در برابر افزایش خشکی و توفان ریزگردها، یک محور اساسی به شمار می آید. مسائل زیست محیطی در یک کشور پیوندهای محکمی با عوامل خارجی و بین المللی دارند. آتشی که در خانه ماست مشکل دیگران نیز می باشد و با دیگران باید طرح ریخت و با کمک دیگران راه اصولی را باید پیدا کرد. به جای جنگ افروزی و جاه طلبی های حکومت دینی و مستبد حاکم در منطقه، ایران می توانست نقش لیدر و پیشگام داشته باشد و در راستای مبارزه علیه خرابی های زیست محیطی با قدرت عمل کند. متاسفانه دیپلماسی رژیم موجود جز تحریک و تروریسم و جنگ افروزی چیز دیگری نیست.

چاره ششم: تمام اقدام ها جهت احیا و بازسازی منابع طبیعی و افزایش مناطق مرطوب،  نیازمند بررسی علمی و آمار علمی می باشد. هرگونه اقدام بهبود دهنده، بدون آمار و بدون برنامه ناممکن است. تجزیه و تحلیل ماهیت ریزگردها و جنس شیمیایی آن، ارائه راه حل را میسر می سازد. تجربه های آزمایشگاهی و نمونه برداری های علمی نیازمند انتشار مقالات علمی و برگزاری سمینارهای علمی می باشد. افزون بر آمار داخلی ما محتاج آمار منطقه ای و جهانی می باشیم تا بتوان از تجربه ها و دست آوردهای تکنیکی و علمی و زیستبومی و فرهنگی بهره گرفت.

چاره هفتم: ما نه تنها نیازمند به احیای کل پوشش های گیاهی هستیم، بلکه به طور  اساسی مدل اقتصادی ایران باید تغییر بنیادی یابد. از الگوی صنعتی و اقتصادی متکی بر سوخت فسیلی باید خارج شد و انرژی های پاک را باید رشد داد. تبدیل سوخت فسیلی به سوخت پاک خورشیدی و بادی، اجازه می دهد تا آلودگی های شیمیایی و مسموم را کاهش داد. اقدام های محیط زیستی و گیاهی برای بازسازی طبیعت باید با پاکسازی اقتصادی همزمان باشد. بخش اصلی علل تخریب در سیاست و اقتصاد ایران است. بنابراین، کل الگوی مدیریت اقتصادی و سیاسی و آموزشی باید دگرگون شود، البته این تمایل در دوران کنونی یک اوتوپی بشمار می آید، زیرا طبقه حاکمه حریص و فاسد، مانع هرگونه دگرگونی است.

بی مسئولیتی سیاسیون و روشنفکران ترامپی

آلودگی هوا و ریزگردها یک پدیده جهانی است و ناشی از عوامل جهانی و محلی است. من به عنوان کارشناس محیط زیست معتقدم ویرانگری و مشکل زیست محیطی و به طور مشخص آلودگی ریزگردها، مسائلی ناشناخته، فرعی، لوکس و تجملی نبوده و نیست، بلکه دارای علل روشن و یک امر حیاتی است، یک فاجعه مستمر است. آلودگی ریزگردها، سلامتی میلیونها انسان را تهدید می کند. این پدیده مخرب سرطان زا و بیماری آور است، تعادل روحی و جسمی مردم را نشانه می‌رود و با جان شهروندان سرو کار دارد. محیط زیست خراب و آلوده، نفی حقوق بشر برای زیستن است. حال نخبگان چه می گویند و چه می کنند؟

آقای ترامپ در حمایت شرکت های نفتی و مراکز مالی آمریکایی، اهمیت خطر تخریب زیست محیطی را نفی می کند و طرح گفتگوی بین المللی در این زمینه را توطئه چینی ها می داند. این برخورد منفی و خرابکارانه، به زیان تعهدات جهانی می باشد. اقتصاددانان لیبرالی که دارای عقب ماندگی فکری هستند، مخالف طرح های توسعه پایدار بوده و هوش خود را به بازار فروخته اند. آنها نمی خواهند وضع خطیر کنونی را درک کنند و منافع عمومی را به خطر می اندازند.

مسئولان سیاسی اسلامی در کشور ما به طرز فعالانه با سیاست نفتی و طرح های خانمانسوز، منابع طبیعی و انسانی را نابود کرده و مرگ و بیماری شهروندان را برنامه ریزی کرده اند. نماینده این حکومت خانم ابتکار دارای نقش زیان آور بوده و تنها انگیزه اش فریب دادن محافل بین المللی در مورد محیط زیست ایران است. این حکومت با پول نفت و گاز، مبلغ خرافه های شیعه گری بوده و دین اسلام و فساد همه جانبه را تضمین قدرت خود می داند. این حکومت برای آتش زدن ایران و منابع آن، بسیار فعال می باشد. مبارزه علیه آلودگی هوا و ریزگرد یک مبارزه سیاسی زیست محیطی می طلبد. روشن است که در جامعه ما، مبارزه علیه قدرت سیاسی از تلاش برای حفظ زیستبوم جدا نیست.

اپوزیسیون ایران در چه وضعی بسر می برد؟ این اپوزیسیون فاقد شعور زیست محیطی بوده و در ارزش های خود، فقط مخالفت سیاسی با سیاست آخوندی را معتبر می داند. این اپوزیسیون فقط از زاویه سیاست به معنای سنتی اش به مخالفت با نظام می پردازد و فاقد یک درک وسیع و مدرن و اکولوژیستی است. بخش چپ این اپوزیسیون به طور عمده طرفدار توتالیتاریسم و کاستریسم است، در برابر اسلام و ایدئولوژی ضد انسانی آن کرنش می کند و پروبلماتیک محیط زیست را نمی فهمد. ادبیات این جناح مجموعه ای از احساسات ضد دیکتاتوری است و فاقد شفافیت در عرصه زیستبوم می باشد. این جناح در زمینه تحلیل از اکولوژی و اقتصاد پایدار، بیسواد و بی فرهنگ است.

دفاع از حقوق بشر با دفاع از محیط زیست سالم گره خورده است. حفظ محیط زیست، با یک دید اقتصادی و سیاستی و جهان بینی همراه است. اقتصاد و سیاست و دیدگاه هایی وجود دارند که محیط زیست را ویران می کنند و یا قادر به ویرانی آن هستند. بدنه اصلی چپ ایران دستخوش این نگاه است.

*جلال ایجادی استاد دانشگاه در فرانسه است.