شهروند ـ فرح طاهری: شهر تورنتو در هفته ای که گذشت میزبان یکی از اهالی ادبیات از ایران بود. فرخنده حاجی زاده، نویسنده، شاعر و روزنامه نگار و ناشر روز یکشنبه ۱۲ آگوست۲۰۱۸ در سالن شهرداری نورت یورک برای ایرانیان علاقمند به ادبیات شعر و داستان خواند و با آنها به گفت وگو نشست.
حسن زرهی سردبیر شهروند، ضمن خوشامدگویی به خانم حاجی زاده،جای دکتر براهنی را خالی خواند و گفت: برای اولین بار من از طریق او با خانم حاجی زاده و بسیاری دیگر آشنایی پیدا کردم.
در ادامه به کوتاهی فرخنده حاجی زاده را معرفی کرد: نویسنده، شاعر، روزنامه نگار و ناشر در کرمانزاده شده و در نوجوانی ازدواج کرده، در ۱۴ سالگی پژمان و در ۱۸ سالگی پیمان را به دنیا آورد. هر دو فرزند او در کار ادبیات و هنر هستند.
زرهی سپس به سرمقاله ی شهروند اشاره کرد که در پیوند با حضور خانم حاجی زاده با عنوان “نویسنده ی متفاوت” نوشته بود و بر پاره ای از نکات برجسته ی آن تأکید کرد.
فرخنده سال ۱۳۳۱ در بزنجان شهر بافت کرمان زاده شد و از کودکی با ادبیات و موسیقی آشنا شد. فعالیت ادبی را در سالهای ۱۳۵۳–۱۳۵۴ با سرودن غزل و با عضویت در انجمن ادبی خواجوی کرمان آغاز کرد. از سال ۱۳۵۷ به عنوان کتابدار به استخدام وزارت علوم و فناوری درآمد و در اول اسفندماه ۱۳۸۷ بازنشسته شد. در سال ۱۳۵۹، بنیانگذار و مسئول کتابخانهٔ دانشکده ادبیات دانشگاه کرمان شد. انگیزهٔ گردآوری کتابشناسی اساطیر و ادیان این دوره در ذهنش شکل گرفت. اولین قصه اش را به نام وهم سبز در سال ۱۳۶۷ نوشت. از ۱۳۶۹، در کارگاه شعر و قصهٔ رضا براهنی، ادبیات را به صورت جدیتری پیگیری کرد و وزن شعر را از شاعر سرشناس هوشنگ ابتهاج آموخت.
از چهار برادر او، سه تن در شعر و موسیقی دستی دارند؛ که یکی حمید حاجیزاده از قربانیان قتلهای زنجیرهای بود؛ شاعر کرمانی که به طرزی فجیع همراه پسرش «کارون»، در شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷، با ضربهٔ چاقو به قتل رسیدند .فرخنده حاجی زاده پیگیری قانونی روشنترشدن چرایی و چگونگی این قتل و مجازات آمرین و عاملین آن را ادامه دادهاست.
فرخنده حاجیزاده علاوه بر مدیریت انتشارات ویستار، مدیر مسئول و سردبیر مجلهٔ ادبی- هنری بایا، از سال ۱۳۷۲ به مدت ده سال تا زمانِ لغو امتیاز بایا، گردآورنده جُنگ ادبی- هنری گفتمان و عضو هیئت مدیره جمع صنفی فرهنگی زنان ناشر بوده و از سال ۱۳۷۹ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد و یک دوره عضو هیئت دبیران آن شد. او نشریه ادبی، هنری، تحلیلی، آموزشی «قال و مقال» را نیز منتشر میکند.
انجمن قلم و اتحادیه ناشران آمریکا اولین جایزه جهانی آزادی انتشار خود را به خاطر «تلاش در زمینه چاپ کتابهای عالی، شجاعت و پشتکار» به فرخنده حاجیزاده اهدا کرد.
فرخنده حاجی زاده، یادداشت کوتاهی برای تشکر از برگزارکنندگان و دعوت کنندگان نوشته بود که آن را خواند. در این یادداشت از زحمات نسرین الماسی و حسن زرهی قدردانی شده بود و حسرت عدم حضور دکتر رضا براهنی را به زبان آورده بود. او همچنین از مهمان نوازی ساناز صحتی سپاسگزاری کرد که در همه حال با رویی گشاده پذیرای اهالی ادب چه در ایران و چه در خارج ایران بوده است.
حاجی زاده برنامه را به تقاضای حاضران با شعرخوانی آغاز کرد و دو شعر کوتاه و بلند از کتاب “اعلام می کنم” خواند.در ادامه دو داستان کوتاه و بلند از مجموعه داستان “آن یکی” خواند و پس از آن نظرات و پرسش های حاضران را شنید.
یکی از حاضران به داستان آن دیگری اشاره کرد و نحوه ی گفت وگوها در این داستان را مناسب برای اجرای روی صحنه به صورت نمایشنامه خواند.
سئوال شد که در مطلب “لایه های زیرین را من نقش می زنم” گفته اید به دستور زبان اهمیت نمی دهید.
پاسخ داد، آن چیزی که شما خواندید که شبیه مصاحبه است در واقع دو تا آدم است، یک فرخنده ی بیرونی همین که الان روبروی شما نشسته و یک فرخنده ای که درون منه، و اینها متناقض هستند مثل همه ی ما، همه ی ما فرزند تناقض هستیم. درون من یک چیزی میگه که به دلیل مصلحت های اجتماعی، عرفی، خانوادگی، حتی سخت تر گاهی از سانسور دولتی مجبورم آنها را سانسور کنم و این در واقع دیالوگی بین دو بخش فرخنده است. یکی میگه تو باید فعل و فاعل و مفعول را سرجای خودش بنشونی و قراردادها را نادیده نگیری، این یکی میگه من نمیخوام.
حاجی زاده گفت بخشی از شعر آقای رئیس جمهور را که خواندم، توی فیسبوک بعضی ها نظر داده بودند که این که کاری نداره، همین چیزهای روزمره رو برداشته گذاشته، ما هم میتونم اینها رو بنویسیم! پاسخی که دادم این بود، دوست عزیز بله اینها همین چیزهای روزمره است منتها من بیانش را به عهده گرفتم.
در بخش دیگری از پاسخش در مورد عدم تبعیت از دیگران و تاثیرگیری از نویسندگان گفت، من تابع بی اراده ی هیچ کس هیچ وقت نبودم و نیستم، منتها از بسیاری تأثیر گرفتم. بیشترین تاثیر را از کارگاه درس آقای براهنی گرفتم بی شک، همینطور از نوشته هایش، از نوشته های هدایت، از بعضی قصه های گلشیری، از منیرو، از بهرام صادقی، از چوبک بویژهتاثیر گرفتم و حتی گاهی از متلک مرد ژولیده ای که تو خیابان امیرآباد به من گفت که منتهی شد به یکی از بهترین دیالوگ های “من از چشم های شما می ترسم” که این مرد به من گفت “تنبکی ها رو میگیرن” … من از خیلی ها تاثیر گرفتم ولی مقلد صرف نیستم.
حاجی زاده در پاسخ به پرسشی دیگر گفت، من آدمی بودم که زندگی پرسنگلاخی را طی کردم تا به این نقطه رسیدم و در نتیجه خیلی از شعرها و قصه هام سقط شدند و اتفاقا اونها رو خیلی بیشتر دوست داشتم. دارایی نویسنده کلمه است، مهم اینه که حرمت بگذاره به کلمه.
در پاسخ به پرسش دیگری که در مورد داستان “آن یکی” بود، حاجی زاده گفت، من در این مجموعه اخیرم همیشه دلم می خواست رمانی بنویسم که مردم با حسشون حرکت کنن، نه چهره داشته باشن، نه نام و حتی دلم می خواست مکان جغرافیایی هم نداشته باشن، در این داستان آنقدر”آن یکی” و “آن دیگری” بود که آدم قاطی میکنه، و باید شکل صوری اش را ببینید.
مرضیه ستوده نویسنده و مترجم گفت، زبان داستان خیلیFlatبود بی هیچ استعاره و کنایه ای که عمق میده به داستان.
حاجی زاده در پاسخ گفت، حق با شماست من در کارهای دیگرم دیالوگ محورم، ولی در این کار تلاشم این بود که حس بچرخه، فقط القای حس بود.
در پاسخ به پرسش دیگری گفت، برای هر نویسنده ای ممکنه شکل و شیوه ی نگارشش فرق کنه، ولی در من اصلا هیچ چیز از قبل تعیین شده ای وجود نداره، گاهی با یک حس کوچک، با یک بو، با یک رنگ، با یک نشانه ی کوچک شروع می کنم و اصلا خودم نمیدونم کجا میرم، یک جوری انگار نوشته مرا می بره، نوشته خودش رو مینویسه.
من آخرین چیزی که نوشتم قرار بود یک قصه چهار، پنج صفحه ای باشه، اما وقتی اون روی چهارصد صفحه ایستاد، من موندم که این چطور آمد رفت به اون نقطه.
پرسش بعدی این بود که چطور فرخنده ی سنتی که در ۱۴ سالگی ازدواج می کنه، متحول می شود و فرخنده امروزی می شود؟ پاسخ داد: من انتخاب نکردم. برای من انتخاب کرده بودند. من در ۱۸ سالگی تصمیم گرفتم دیگر بچه دار نشوم. اسم پسر اولم را که پژمان گذاشتم، کلاس سوم دبستان بودم که از روی شعر پژمان بختیاری انتخاب کردم. خانواده ی من فرهنگی بود ولی به دلایل شرایط خاصی این خانواده به یک روستا رفته بود. پدرم قصه گوی بی نظیری بود. مادرم با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت مدام در خانه شعر و قصه می گفت. برادرهام اهل موسیقی بودند، شاعر بودند. مادربزرگم خیلی زن متفاوتی بود. منتها من ازدواج کردم. اون مقاومت ها هم که گفتید بله بسیار زیاد داشتم، به همین دلیل هم گفتم که من زندگی پرسنگلاخی را ادامه دادم. هم زندگی سنتی را ادامه دادم و هنوز هم.در همان ساختار سنتی بچه دار شدم، نوه دار شدم، همه کارهایی که یک زن سنتی میکنه، مربا پختم، ترشی ریختم، همه ی اون کارها رو کردم، کتاب هم خوندم، کتابدار شدم، درسم را هم در دانشگاه خوندم، ولی خیلی چیزهای شخصی را قربانی این راه کردم.
جلسه ی پرسش و پاسخ با فرخنده حاجی زاده را اینجا بشنوید.
آلبوم عکس های این جلسه از نگاه مهرزاد وحدت را اینجا ببینید.
ویدیوی این برنامه را اینجا ببینید.