امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار صبح ۲۸ اسفند در زندان اوین فوت کرد. این وبلاگ نویس زندانی که از ماه گذشته برای تحمل دو سال و نیم …
شماره ۱۲۲۲ ـ پنجشنبه ۲۶ مارچ ۲۰۰۹
مجموعه فعالان حقوق بشر: امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار صبح ۲۸ اسفند در زندان اوین فوت کرد. این وبلاگ نویس زندانی که از ماه گذشته برای تحمل دو سال و نیم زندان ایام محکومیت خود، راهی زندان اوین شده بود؛ صبح ۲۸ اسفند به دلیل فشار روانی و عدم دریافت کمکهای پزشکی مورد نیاز با توجه به شرایط وخیم روحی خود راهی بهداری زندان شد، و ساعتی بعد جان خود را در زندان اوین از دست داد تا پرونده مرگهای مشکوک زندانیان تا آخرین روزهای سال ۱۳۸۷ نیز ادامه یابد.
امیدرضا میرصیافی وبلاگنویس، روزنامهنگار و فعال فرهنگی بود که به خاطر درج عقایدش در وبلاگ به اتهامات توهین به مقامات و تبلیغ علیه نظام به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود. وی پرونده ی مفتوح دیگری در دادگاه عمومی استان تهران مبنی بر توهین به مقدسات را داشت که تاریخ برگزاری آن اردیبهشت ماه سال آینده اعلام شده بود.
این زندانی عقیدتی که از وضعیت جسمی و روحی مناسبی برخوردار نبود علیرغم دارا بودن شرایط مرخصی، هیچگاه به مرخصی استعلاجی اعزام نگردید. مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران پیش تر نیز در خصوص مرگهای مشکوک زندانیان سیاسی در ایران و سیر تصاعدی آن ابراز نگرانی نموده بود.
گزارش پزشکی مرگ امیدرضا میرصیافی
گزارش ذیل در برگیرنده مشاهدات دکتر حسام فیروزی، پزشک و فعال حقوق بشر زندانی است که به عنوان یک متخصص و شاهد، فوت این زندانی عقیدتی را حاصل بی توجهی مسئولان زندان و کادر پزشکی می داند.
او در گزارش خود می نویسد: در حدود ساعت ۱۲ ظهر خبردار شدم که امیدرضا میرصیافی حال خوبی ندارد. به سراغ او رفتم و او را به بهداری داخل بند ۷ زندان اوین، انتقال دادیم. من در آن بهداری برایش لوله ی معده قرار دادم و معده ی او را شستوشو دادم. برایش رگ گرفتم و اقدامات اولیه را انجام دادم. از پزشک آنجا درخواست کردم که داروی آتروپین برای او تجویز کند و داروی لینگر به او دهد ولی پزشک بهداری گفت که سرم یکسوم برای او کافی است و من را با توهین از اتاق بیرون کرد، اما من همچنان اصرار داشتم که اینجا نمیتوانید کاری انجام دهید و باید او را به بیمارستان بیرون مثل بیمارستان لقمان، منتقل کنید چون وی به دلیل خوردن تعداد زیادی قرص پروپرانول با افت شدید فشار خون و کاهش تعداد ضربان قلب روبهرو شده بود و فشارش زیر ۷ بود، اما پزشکان گفتند ما خودمان میدانیم باید چه کار انجام دهیم و من را از اتاق بیرون کردند.
من باز پشت در بهداری ایستادم و مصرانه خواستم که او را به دلیل افت فشارخون و به دلیل اینکه بدن وی کاملا سرد شده بود، به بیمارستان لقمان منتقل کنند، اما پزشکان بهداری زندان به من گفتند این مساله ارتباطی با شما ندارد و ما میدانیم چه کاری انجام دهیم. اما با اصرار بیش از اندازهی من او را به بهداری پایین زندان اوین منتقل کردند و از آنجا به بعد را دیگر من هیچ اطلاعی ندارم به دلیل اینکه به من اجازهی همراهی با وی را ندادند.
نکتهیی که مهم است این است که پزشکان زندان در ابتدا حتا سعی در گرفتن رگ و فشار خون امیدرضا را نداشتند و اقدامات اولیه را نیز با اصرار و پافشاری من انجام دادند. آنها همه چیز را به عنوان تمارض محسوب میکنند. مسئولان زندان و پزشکان اینجا برای جان زندانیان، کوچکترین اهمیتی قایل نیستند.
از نظر من که یک پزشک هستم امیدرضا میرصیافی دچار افسردگی شدید بود و به هیچ وجه نمیتوانست شرایط زندان را تحمل کند، حتا پروندههای پزشکی خود را مبنی بر ابتلا به افسردگی شدید به پزشکان زندان ارائه داده بود، اما متاسفانه کوچکترین توجهی به وی نشد.
این واقعه کمکاری صددرصد پزشکی زندان است. او دچار مشکل افسردگی شدید بود. من از وی خواسته بودم تا او به روانپزشک مراجعه کند ولی او پس از مراجعه به روانپزشک زندان، هیچ نتیجهیی ندید زیرا این روانپزشک برای کسیکه فکر خودکشی داشته و چند بار اقدام به خودکشی نیز انجام داده بوده، فقط داروی آرامبخش تجویز کرده بود، در حالیکه وی حتما نیاز به بستری شدن فوری داشت.