kids

کودکان هدایای روزگار و متعلق به آینده اند (فرانسیس فانون)

بدون هیچ شک و شبهه ای باید اذعان داشت که امر والدی گری در دنیای معاصر از جمله دشوارترین و پیچیده ترین مسئولیت هاست. سر منشاء این پیچیدگی به عوامل گوناگونی مرتبط است که در این نوشتار سعی می شود ابعاد مختلف آن آشکار شده و در عین حال توصیه هایی جهت تسهیل در انجام وظایف والدین ارائه شود. پیش از پرداختن به این سر منشاء ها لازم می دانم به برخی نکات کلیدی در خصوص پدر و مادری کردن بپردازم. نکاتی که به اعتقاد من و با توجه به سال ها تجربه کار با والدین، آگاهی به آنها را برای والدین مفید و مثمر ثمر می دانم.

۱- امر والدی گری یا پدر و مادری کردن فرآیندی به غایت عاطفی است و نه صرفاً فنی و تکنیکی:

آگاهی به این نکته بسیار مهم است که کودکان ما در ما احساسات و عواطف گوناگونی را برمی انگیزند. احساساتی چون خوشی و لذت تا ناکامی و خشم. به طور مثال وقتی کودکی در هنگام خرید هفتگی در واکنش به پاسخ منفی والدین به درخواست هایش، قشقرق به پا می کند، باعث احساس شرم و خجلت و درماندگی والدین می شود و یا وقتی کودک در مدرسه از انجام تکالیف سرباز می زند و یا در ایجاد ارتباط با همسالان شکست می خورد، باعث نگرانی، ترس و ناکامی والدین می شود. ما به عنوان والدین سرمایه گذاری عاطفی بسیاری را روی فرزندانمان انجام می دهیم و وقتی به هر علتی رفتارهای آنها مطابق میل ما نیست و یا آنها در انجام وظایفشان  شکست می خورند، احساس ناکامی در ما به وجود می آید. اگر چه این واکنش ها و احساسات طبیعی است اما باید هشیار باشیم که فقط بر مبنای این احساسات به رفتارهای کودکان پاسخ ندهیم و ناخواسته اسیر این احساسات و عواطف نشویم. هر والدی برای انجام امر والدینی نیازمند به آگاهی به احساسات و عواطف خود نسبت به کودک و نیز محتاج به توانایی کنترل و جهت دهی به این عواطف است. اگر چه آموختن فنون و روش های والدی گری کمک کننده است اما گریزی از بعد عاطفی این جریان که گاه والدین را مغلوب خویش می سازد، نیست.

۲- والدین کامل و بی نقص، اسطوره ای کاذب بیش نیست:

والدی کامل بودن نه ممکن است و نه لازم. بر عکس کودکان از خطاها و اشتباهات والدین خود بسیاری از واقعیات زندگی و روابط انسانی را فرا می گیرند. نکته در اینجا چگونگی برخورد والدین با کامل نبودن و خطاهای خود است. والدی که اشتباه خود را می پذیرد و برای جبران خطای خود داوطلبانه پا پیش می گذارد، مهمترین الگوی عملی مسئولیت پذیری را به فرزندان خود یاد می دهد و برعکس والدی که از پذیرش خطای خود سرباز می زند، ناخواسته مسئولیت ناپذیری را به کودکان خود شکل می دهد.

۳- تعارض در مرکز رابطه والدین و فرزندان قرار دارد:

والدین مؤثر بودن به معنای نبود اختلاف و تعارض با کودکان نیست. تصویری که برخی متون و مشاوران از والدی کردن بی تعارض نمایش می دهند با واقعیت روزمره پدر و مادر بودن همخوانی ندارد. به یاد داشته باشیم که در تعارض قرار گرفتن با فرزندانمان مشکل اصلی نیست بلکه چگونگی حل تعارض مشکل زا است. تعارضات می توانند فرصت هایی برای فراگیری کودکانمان به حساب آیند و امکان حل مسئله و تعارض را به ما و فرزندانمان بدهند. تعارضات می توانند تمرینی برای آمادگی فرزندانمان در مواجهه با مشکلات آینده تلقی شوند و نه نشانه شکست و یا وجود مشکل در بچه ها.

۴- شیوه های والدی گری ما باید با بزرگ شدن کودکان تغییر کند و مطابق با نیازهای آنان دگرگون شوند:

به طور حتم روش برخورد با رفتار یک کودک ۷ ساله می بایست با روش برخورد با یک نوجوان ۱۴ ساله متفاوت باشد، در غیر این صورت والدین گرفتار کلافی سر درگم و پیچیده خواهند شد. چه بسا والدینی که در شناخت و مواجهه با نیازها و رفتارهای کودکان کم سال، توانمندند اما همین والدین در درک صحیح نوجوان خود درمانده و در ایجاد ارتباط مؤثر به بن بست می رسند. بنابراین لازم است ما نیز همگام با فرزندان خود تحول پیدا کنیم.

۵- ما وارث شیوه های والدی کردن والدین خود هستیم:

هر یک از ما به عنوان والد، خواسته یا ناخواسته، روش های تربیتی والدین خود را درونی ساخته و در بسیاری از موارد آن روش ها راهنمای ما در برخورد با فرزندانمان هستند. والدین ما در طول سالها ارتباط با ما، الگوهای تربیتی ای را ارائه داده اند که در ذهن هر یک از ما نقش بسته است. بسیاری از این الگوها در سطحی ناهشیار و به دور از آگاهی ما عمل می کنند. اگر چه این الگوها می توانند مثبت و راهگشا باشند اما در موارد بسیاری با نیازهای ما و فرزندانمان همخوان نیستند. بخشی از وظیفه ما به عنوان والد تلاش برای شناخت این الگوها و تغییر الگوهای ناکارآمد است. در موارد بسیاری ما به طور خودکار و بر اساس این الگوهای درونی شده عمل می کنیم، بدون این که از کارایی و ثمر بخشی آنها اطمینان داشته باشیم. شناخت این الگوها و تغییر الگوهای ناکارا گامی مهم در جهت بهبودی روش های تربیتی ما به حساب می آید.

اکنون که نکات کلیدی فوق در خصوص امر پدری و مادری کردن توضیح داده شد، لازم است در خصوص برخی سرمنشاء های پیچیدگی امر والدی گری در دنیای امروز که در ابتدای این نوشتار بدان اشاره شد، بپردازم.

اولین عامل به تعریف و نوع نگاه ما به کودکان مرتبط است. به یاد بیاوریم که در گذشته کودکان به عنوان اموال والدین به حساب می آمدند و باور بر این بود که والدین باید آنها را ادب کنند. جامعه یک تصویر مشخصی را از کودک خوب ارائه می کرد و والدین موظف بودند که به هر طریق ممکن کودکان را به شکل آن تصویر درآورند. باور غالب این بود که والدین می توانند فرزندان خود را به هر شکلی درآورند و فقط لازم است به قدر کافی سخت گیر باشند. این مصرع که “هر که در خردیش ادب نکنند، در بزرگی فلاح از او برخاست” نمایانگر چنین اندیشه ای نسبت به کودکان است و به کار گیری روش های تنبیهی جسمانی نتیجه طبیعی چنین نگرشی.

در دنیای کنونی، برداشت فوق نسبت به کودکان وجود ندارد. کودکان دیگر متعلقات والدین محسوب نمی شوند، بلکه هدایای زندگی و متعلق به آینده اند. وظیفه والدین نه ادب کردن کودکان بلکه تلاش برای شناخت ویژگی های منحصر به فرد هر یک و تدارک امکانات لازم جهت شکوفایی آنان است. چنین نگرشی مسلماً نیازمند مهارت آموزی بیشتر از سوی والدین و در نتیجه پیچیده تر شدن وظیفه پدر و مادری شده است.

عامل دیگر به پیچیدگی دنیای خود کودکان مربوط می شود. فرزندان ما نیز در مقایسه با کودکی ما، در دنیایی بسیار متفاوت و به مراتب پیچیده تری زندگی می کنند. شاید بتوان گفت که کودک بودن در گذشته آسان تر بود. کودکان حال حاضر زیر رگبار دنیایی از اطلاعات قرار دارند و برای به روز قرار گرفتن نیازمند به تحمل فشار و یادگیری های بیشتری نسبت به نسل های گذشته هستند. کودکان نیز برای موفقیت در آینده نیازمند مهارت آموزی های بسیار گسترده تری هستند. در حقیقت دنیای مدرن به افزایش پیچیدگی های زندگی کودکان نیز انجامیده است.

عامل دیگر به آنچه کودکان با خود به دنیا می آورند مرتبط است. تمامی کودکان با خلق و خوی منحصر به فرد خود پا به عرصه وجود می گذارند. برخی کودکان برون گرا و برخی درون گرا هستند. برخی کودکان نسبت به محرک های محیطی پاسخ دهی سریع و متناسب دارند و برعکس برخی واکنش های کند و یا بسیار شدید نشان می دهند. برخی نوزادان به آسانی آرام می گیرند و برخی نیازمند تسلی بیشترند. تمامی این ویژگی ها روش های برخورد متفاوتی را از طرف والدین طلب می کند. همچنین کودکان با آمادگی های زیستی برای ابتلا به برخی مشکلات عاطفی و رفتاری به دنیا می آیند. کودکان با اختلالات یادگیری، بیش فعالی و کمبود توجه (ADHD)، اختلالات اضطرابی و سایر مسائل مربوط به بهداشت روان می تواند والدین را در امر والد گری با چالش های جدی مواجه کنند.

به طور حتم پرداختن به تمامی این موارد در نوشتار حاضر ممکن نیست، ولی  سعی می شود در مقالات بعدی به برخی از موضوعات مطرح شده بیشتر پرداخته شود. در انتها لازم می دانم که بر نقش رابطه مثبت و همدلانه بین والدین و کودکان در امر تربیت تاکید کنم. در حقیقت این رابطه مهمترین و نیرومندترین ابزاری است که ما در امر والدی گری در اختیار داریم و باید در تمامی ارتباط هایمان با فرزندان به این امر توجه  داشته باشیم که آیا  برخوردمان با آنها به افزایش و تقویت ارتباط می انجامد یا باعث ضربه خوردن به رابطه می شود؟ آیا به طور آگاهانه از فرصت هایمان برای ارتقاء کیفی روابطمان با فرزندانمان استفاده می کنیم و یا فرصت هایمان را باری به هر جهت می گذاریم؟

در نوشتارهای بعدی سعی می شود به برخی نکات و روش های ارتقاء بخشی رابطه  به طور مفصل تری پرداخته شود.

محمد دهگانپور عضو کالج  روانشناسان انتاریو

 mdehghanpour@bluehillscentre.ca