شاید بتوان قیام مردم آزربایجان در یکم خرداد ۱۳۸۵ را نقطه عطف جنبش ملی آزربایجان در صد سال گذشته دانست. آن قیام ـ البته ـ پیامد تراکم خواسته های سرکوب شده خلق ترک آزربایجان طی دهه های اخیر است. در آن روز برای نخستین بار توده های مردم ترک، در ظاهر برای اعتراض به کاریکاتور روزنامه دولتی ایران و در واقع برای شورش علیه ستم ملی به پا خاستند. قبل از آن یعنی در ۲۶ فروردین ۸۴ گواه “انتفاضه نیسان” یا خیزش مردم عرب در عربستان (خوزستان) بودیم که شعله هایش در ۲۶ فروردین ۸۴ ( ۱۵ نیسان یا آوریل ۲۰۰۵) در اهواز و شهرهای تابعه، گریبان رژیم ایران را گرفت. حوادث خشونت آمیزی که طی سال های ۸۶ – ۸۴ در این استان رخ داد مسئولان بلند پایه جمهوری اسلامی را سراسیمه کرد. رییس جمهور کشور در این مدت نتوانست پای در این استان بگذارد.
در تابستان ۸۴، تظاهرات و اعتراضات مردم کُرد رخ داد که بهانه اش، قتل شوانه قادری بود.
بلوچستان طی سال های ۸۸ ـ ۸۴ شاهد درگیری های مسلحانه، انفجارها، قتل ها و اعدام های چندی بود که تا دستگیری عبدالمالک ریگی رهبر شورشیان مسلح بلوچ ادامه داشت.
اکنون بلوچستان ظاهرا آرام است. آرامش نویدگر توفان. در عربستان خبرها بیشتر حاکی از تظاهرات و اعتراضات مردم عرب است که در سالگرد “انتفاضه” در آوریل گذشته و نیز در روز عید فطر خبرهایش را خوانده ایم. اما در کردستان، افزون بر اعتصاب هایی که در مناسبت های مختلف شاهدش هستیم، جنگی خونین در مناطق کردنشین در جریان است که تا هنگام نگارش این مقاله ادامه دارد. خبرها را همگان شنیده ایم: ده ها کشته و زخمی از دو سوی نبرد. از یک سو نیروی هوایی و نیروی زمینی سپاه پاسداران ایران و از سوی دیگر پارتیزان های حزب حیات آزاد کردستان (پژاک).
روز دوشنبه ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱ ژنرال احمدرضا پوردستان فرمانده نیروی هوایی از باز پس گیری بلندی های “جاسوسان” از دست نیروهای پژاک سخن گفت که در منطقه سردشت قرار دارد. پشت بند سخنان وی، روابط عمومی سپاه پاسداران نیز بیانیه ای صادر و بر این امر تاکید کرد. اکنون همگان مطلع شده اند که پژاک، زمین “آزاد شده” در کردستان ایران داشته است. چه موافق عملیات مسلحانه باشیم و چه نباشیم، کشتار کردها در دو سوی مرز، خشم مردم کرد را برانگیخته است. ما این را در واکنش هموطنان کرد در مقاله ها، خبرها و دیدگاه هایشان در اینترنت می بینیم. پیامد این سرکوب خونین می تواند، گسترش نفرت و رادیکالیزه شدن جنبش ملی کرد در ایران باشد و البته حزب حیات آزاد کردستان اعلام کرده که اگر فضای آزاد فعالیت سیاسی برای کردها در ایران فراهم شود حاضر است سلاح را کنار بگذارد. اما چکمه پوشانی که پس از انتخابات تقلب آمیز ریاست جمهوری سال ۸۸، آن بلا را بر سر مردم معترض تهران وارد کردند، جز زبان زور منطق دیگری ندارند.
مردم ترک آزربایجان، یک دهه است که از هر فرصت و هر مکانی برای ابراز خواسته های ملی خود به طور مسالمت آمیز استفاده می کنند. دانشگاه ها، قلعه بابک و مناسبت های ملی بستر فعالیت های فرهنگی و اجتماعی ترکان ایران در نیمه نخست دهه اول قرن بیست یکم بود. با تشدید محدودیت های امنیتی، ورزشگاه ها به عمده ترین جایگاه اعلام مطالبات ملی ترک های آزربایجان تبدیل شد. سال هاست که این ملیت، که حدود سی در صد جمعیت ایران را تشکیل می دهد، آزادی زبان خویش را فریاد می کشد. اما سرداران و فقیهان مغرور دارالخلافه تهران، نه فریاد اینان را می شنوند و نه صدای ترکمن و کرد و عرب و بلوچ را.
چند سالی است که خشک شدن عمدی دریاچه اورمیه به عمده ترین عامل اعتراض مردم ترک آذربایجان بدل شده است. فاجعه ای زیست محیطی که نه تنها آزربایجان بلکه عربستان ایران را نیز تهدید می کند. برخی بر این باورند که دست های هاشمی رفسنجانی در ورای این فاجعه هاست، آن هم به واسطه ساختن سدهای فراوان و بی حساب و کتاب در این دو استان. انگیزه هم معلوم است: ترک زدایی و عرب زدایی از سرزمین “اهورایی”.
مدتی است که در اعتراض به این بی اعتنایی و کوتاهی، شهرهای اقلیم آزربایجان متشکل از استان های اردبیل، آزربایجان شرقی و غربی دستخوش ناآرامی است. ده ها تن دستگیر شده اند و حتا صحبت از چند کشته می رود.
در روز هجدهم شهریور، آوردگاه نبرد به پایتخت کشیده شد. در مسابقه تیم تراکتور سازی تبریز و استقلال تهران در ورزشگاه صد هزار نفری آزادی تهران بیش از چهل هزار ترک با حمل پرچم های سرخ تیم تراکتور سازی، حضور ملی خود را به نمایش گذاشتند. دو گروه این جمعیت با هم این شعارها را تکرار می کردند:
ترک دیلینده مدرسه / اولما لیدی هر کسه
(ترجمه: مدرسه به زبان ترکی برای هر فردی).
و شعار دیگر: تبریز باکی آنکارا / فاسلار هارا بیزهارا
(ترجمه: تبریز، باکو، آنکارا؛ ما کجا و فارس ها کجا)
به این اضافه کنید نشانه “بزقورد” یا علامت گرگ را که با دستان ده ها هزار تماشاچی ترک در فضای دارالخلافه تهران به اهتزاز درآمد. این اقدام بی سابقه ترکان در تهران می تواند نشانه رادیکالیزه شدن جنبش ملی آزربایجان باشد و حتا میل به جدایی خواهی در کنه آن قابل مشاهده است. اینها اگر در کنار شعار همیشگی مردم عرب یعنی “الاهواز انه ومانعطیه” (ترجمه: اهواز از آن ماست و واگذارش نمی کنیم) قرار دهیم تاکید بر هویت تهدید شده ملیت های غیر فارس را در آن می بینیم. و بی شک واکنشی است در برابر ادبیات لجام گسیخته ناسیونالیستی ترک ستیز، عرب ستیز و دگرستیزی که در صد سال اخیر بخش عمده گفتمان مسلط جامعه ایران بوده و اکنون مشغله اغلب رسانه های وطنی در داخل و خارج است.
جنبش مسالمت آمیز ملیت های غیر فارس در درون ایران از بیست سال پیش با شعار اصلی “اجرای اصل پانزده و نوزده قانون اساسی” آغاز شد. اما با خودداری حاکمیت جمهوری اسلامی از اجرای مواد قانون اساسی مصوب خودشان و عدم جدیت احزاب اصلاح طلب و بی اعتنایی نهادهای فرهنگی و مدنی مستقل نسبت به این امر، طی پنج سال گذشته شاهد ظهور نوعی رادیکالیسم در برخی از گروه های سیاسی ملیت های غیر فارس بوده ایم که مهمترین نشانه آن، پیدایش گروه های مسلح “نبرد عربی” در عربستان، حزب پژاک در کردستان و گروه جندالله در بلوچستان است. جنبش ملی آزربایجان رادیکالیسم خود را نه به شکل نبرد مسلحانه بلکه با فعالیت های سیاسی توده ای نشان داده است.
با توجه به ثقل جمعیتی، جغرافیایی، تاریخی و سیاسی خلق ترک آزربایجان در مبارزات خلق های ایران، جنبش ملی آزربایجان نقش عمده ای در جنبش سایر خلق های غیر فارس برای دستیابی به حقوق ملی شان بازی می کند.
رژیم ایران باید بداند که مساله ملی در ایران راه حل نظامی و سرکوب گرانه ندارد. تجربه هشت دهه گذشته موید این سخن است.
جنبش پیرامون که ماهیتی دموکراتیک دارد می تواند با جنبش دموکراسی خواهی مرکز هماهنگ شود، به شرطی که این یکی به خواسته های ملیت های غیر فارس در چارچوب ایران پاسخ مثبت دهد و از شعار آنان برای ایجاد ایران دموکرات، فدرال و پلورال حمایت کند. بی گمان جنبش سبز ـ که عمده ترین جریان جنبش مرکز است ـ مسئولیت مهمی در این زمینه دارد. اگر این هماهنگی ها به وجود نیاید احتمالا شاهد رادیکالیسم بیشتر جنبش ملیت های غیرفارس و گریز بیش از پیش آنها از مرکز خواهیم بود.
کی متوجه میشوید که اختلاف سر فارس یا غیره فارس نیست.اختلاف سر اینه که یک عده آخوند نشستن انجا و خون این ملت رو تو شیشه کردن و براشون هم هیچ فرق نمیکنه که شما از چه قومیتی هستی.متاسفانه افرادی مثل شما با ایجاد اختلاف خاسته یا ناخواسته به این آخوندا کمک میکنند تا سیاسته تفرقه بینداز و حکومت کن رو بهتر از انگلیسها دوباره تو این کشور پیاده کنن و به راحتی به جلو ببرن. واقعا شما فکر میکند که در ایران فارسها در صلحو صفا زندگی میکنن و غیره فارسها هم در ظلمو ستم هستن.
خوزستان یک سرزمین ایرانی هست و اکثریت مطلق مردمان آن بهبهانی/دزفولی/شوشتری/لر/بختیاری/کرد/فارسیزبان (یعنی همه ایرانیزبان و ایرانیتبار) هستند. پژاک با همه کاستی آن (برخلاف جمهوری اسلامی) هرگز با پانعربیستها و پانترکیستها همکاری نمیکند. خوزستان نامی هست که از زمان پارثها همواره رایج بوده است و اکثریت ساکنین آن نیز امروز غیرعرب و به زبانهای پارسیتبار صحبت میکنند. مسئله بلوچها/کردها در ایران مسئله مذهبی هست (بخاطر حکومت صفوی شیعه) و فرق اساسی با مسئله پانترکیسم/پانعربیسم (مسئلهء تاریخی) دارد، چنانکه ظلم صدام حسین بر ایرانیتباران (فارسیزبانان، فیلیها، کردها…) و یا ظلم ترکیه/آران/اوزبکستان بر ایرانیتباران نشان میدهد.