پنج شنبه ششم نوامبر فیلم "مزرعه چکاوک" ساخته برادران تاویانی از کشور ایتالیا در فستیوال فیلم دیاسپورا در سالن اینیس کالج تورنتو …
شماره ۱۲۰۲ ـ پنجشنبه ۶ نوامبر ۲۰۰۸
به بهانه حضور در فستیوال فیلم دیاسپورا
پنج شنبه ششم نوامبر فیلم "مزرعه چکاوک" ساخته برادران تاویانی از کشور ایتالیا در فستیوال فیلم دیاسپورا در شهر تورنتو و در سالن اینیس کالج به نمایش در خواهد آمد. آرسنه خانجیان بازیگر شناخته شده سینمای کانادا ایفاگر یکی از نقشهای اصلی فیلم است که موضوع آن رویداد تاریخی نسل کشی ارامنه در زمان ترکان عثمانی است. خانجیان از سال ۱۹۸۴ تاکنون در ۳۸ فیلم و سریال تلویزیونی ظاهر شده که "خویشاوندان نزدیک"،"تصاویر خانوادگی"، "جعبه خورشید"، "قسمتهای سخنگو"، "تقویم"، "پرتره ای از آشیل"، "ایرما وپ"، "آخرت شیرین"، "سفر فلیشیا"، "کد نامعلوم"، "به خاطر خواهرم"، "آرارات"، "صبا"، "جایی که حقیقت دروغ می گوید"و "ستایش" از عمده ترین آثار او هستند. آرسنه خانجیان روز نمایش فیلم مزرعه چکاوک در فستیوال دیاسپورا حضور خواهد داشت. به همین مناسبت با او گفتگویی انجام دادم که از نظرتان می گذرد.
ع. محمدی
به عنوان یک دختر خاورمیانه ای لهجه دار برای هنرپیشه شدن تلاش زیادی کردم…
شنیدن شرح حال شما از زبان خودتان شروع خوبی برای این گفتگو خواهد بود. بخصوص که می دانم زندگی پر ماجرایی را پشت سر گذاشته اید.
ـ با کمال میل. من در بیروت، پایتخت لبنان به دنیا آمدم و در آنجا بزرگ شدم. در سال ۱۹۷۵ و به هنگام جنگهای داخلی لبنان به همراه خواهرم این کشور را ترک کردیم و به کانادا آمدیم. من در یک خانواده ارمنی به دنیا آمدم. پدر بزرگ و مادر بزرگ من از بازماندگان نسل کشی ارامنه بودند. آنها اهل منطقه ای تاریخی در ارمنستان به نام آناتولی بودند که در حال حاضر در شرق ترکیه واقع شده است. با این توضیح من دارای پس زمینه ای متعلق به خاور نزدیک و بیشتر خاور میانه و البته لبنان هستم. از سال ۱۹۷۵ که به کانادا مهاجرت کردم ۱۴ سال در مونترآل ساکن شدم. تحصیلاتم را در رشته مترجمی زبان های فرانسه و اسپانیایی در دانشگاه کنکوردیا با مدرک لیسانس به پایان رساندم و به مدت یکسال به عنوان مترجم مشغول به کار شدم. تحصیلاتم را درمقطع فوق لیسانس در رشته علوم سیاسی در مونترآل ادامه دادم و در سال ۱۹۸۵ در دانشگاه تورنتو به پایان رساندم. در فاصله دبیرستان و دانشگاه در مونترآل دو سال هم در رشته تئاتر تحصیل کردم و نمایشنامه هایی نیز در مرکز ارامنه مونترال بازی کردم . در سال ۱۹۸۴ با اتوم آگویان کارگردان سینما آشنا شدم و این آشنایی سبب شد تا تجربه های تئاتری ام را در سینما نیز به کار ببرم. از سال ۱۹۸۴ به موازات کار در شورای هنر انتاریو که پنج سال طول کشید در زمینه بازیگری در فیلم نیز فعالیت داشتم.
به چند زبان می توانید صحبت کنید؟
ـ ارمنی که زبان مادری ام است. عربی زبان کشوری که در آنجا به دنیا آمدم و تحصیل کردم. زبان فرانسه را هم به خاطر مشترکات تاریخی لبنان با فرهنگ فرانسه یاد گرفتم. البته به این نکته باید اشاره کنم که سیستم آموزشی در لبنان به زبان های فرانسه و انگلیسی بود، اما زبان فرانسه به خاطر وجود انستیتوهای مختلف فرانسوی در سوریه و لبنان بیشتر غالب بود. به همین خاطر زبان فرانسه را خیلی زود و از دوران دبستان یاد گرفتم و همزمان عربی و ارمنی هم صحبت می کردم. وقتی به کانادا آمدم شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم و همانطور که گفتم در رشته مترجمی زبان به تحصیل مشغول شدم، اما زبان اسپانیایی را آنطور که باید و شاید ادامه ندادم و به همین خاطر این زبان را خیلی خوب بلد نیستم. سال گذشته شروع به یادگیری زبان آلمانی کردم. چرا که سالها بود به خاطر وجود کتابهای ارزشمندی که در تئاتر و ادبیات به زبان آلمانی وجود داشت تصمیم گرفته بودم که این زبان را یاد بگیرم تا بتوانم این کتابها را به زبان اصلی بخوانم. بخصوص که به فلسفه نیز خیلی علاقه داشتم و بیشتر کتابهای فلسفی هم به زبان آلمانی نوشته شده است. به همین خاطر یک کمی هم آلمانی بلدم (با خنده…) البته خیلی کم.
به عنوان یک مهاجر برای هنرپیشه شدن با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
ـ وقتی کلاسهای بازیگری را شروع کردم در واقع کمی دیر بود. یعنی در سن ۲۵ سالگی و این در حالی ست که غالبا از سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی به دنبال این رشته می روند. البته برای من دلایل دیگری هم وجود داشت. یکی از آنها به رسمیت نشناختن حرفه بازیگری از لحاظ ارزشی و اخلاقی در جامعه ارامنه بود. همین عامل باعث شد که با شک و تردید فراوانی درباره گرایش به این حرفه با پدر و مادرم صحبت کنم. فضای مطرح کردن این موضوع نیز مهیا نبود.
به نوعی یک تابو بود…
ـ دقیقاً. بخصوص برای زنان. همانطور که گفتم این حرفه نه آبرومند به حساب می آمد و نه موقعیتی برای کسب موفقیت و رشد دلخواه به وجود می آورد. یک برچسب منفی نیز همیشه به همراه داشت. با وجودی که اشاره کردم تئاتر جامعه ارامنه فعال بود، اما فقط اینطوری جا افتاده بود که تئاتر یک وسیله برای بیان موضوعات فرهنگی است که فقط به عنوان علایق روشنفکری در جامعه ارامنه از آن استفاده می شود و نمی توان آن را یک حرفه برای امرار معاش دانست. اینها بخشی از دلایلی بود که باعث شد من کمی دیرتر وارد عرصه بازیگری شوم. وقتی شروع به یادگیری بازیگری کردم متوجه شدم نه تنها باید اعتماد به نفسم را در قبال این موانع حفظ کنم، بلکه باید به عنوان یک دختر خاورمیانه ای لهجه دار با ظاهری که بر خلاف عادت عامه مردمی بود که هنرپیشگان مورد علاقه شان به اصطلاح کانادایی ـ فرانسوی یا کانادایی ـ انگلیسی با چشمهای آبی و سبز بودند تلاش مضاعفی برای اثبات حضورم داشته باشم.. اگر چه چشمهای من هم سبز است (با خنده..). اما ظاهر من و بخصوص موهای مشکی غیر عادی ام که از دید مردم مرا از بازیگران فیلمهای رایج سینما و تلویزیون تفکیک می کرد، فرصتی به وجود نمی آورد که بتوانم در فیلمهای گیشه پسند یاMain stream مطرح شوم. به همین خاطر همیشه به عنوان یک بازیگر خارجی در نقش یک مهاجر ظاهر می شدم و طی این سالها همیشه به دنبال این بودم در فیلمهایی که بیشتر کلاسیک هستند ایفای نقش کنم که این موقعیت به طور طبیعی به وجود نمی آمد.
زمان زیادی طول کشید تا متوجه شدم که یکی از مشکل ترین بخشهای حرفه ای برای مهاجران بخش هنری است. در واقع بیش از تخصص های دیگر. برای مثال اگر یک پزشک باشید طبیعتاً مدرک شما را در کانادا یا آمریکا به رسمیت نمی شناسند، اما اگر تصمیم بگیرید که این رشته را ادامه دهید فقط با ۴ یا ۵ سال درس خواندن این موقعیت را کسب می کنید. من نمی گویم که این کار آسانی است و یا کم هزینه است. نه. البته که باید هزینه زیاد و زمان زیادی صرف آن کنید اما وقتی یک بار اینکار را بکنید در جامعه پذیرفته شده و جا می افتید. رشته مهندسی هم همینطور است، اما وقتی یک هنرپیشه تئاتر یا سینما هستید یک جورهایی برایتان غیر ممکن است که خودتان را در دل سینمای رایج و عامه پسند مطرح کنید. چرا که هنر به طور عمومی و بخصوص رشته های نمایشی تا حدود زیادی به این مربوط می شود که هنرمندان تصویری که خلق کرده اند را در معرض نمایش قرار دهند. آنها نیاز دارند که خودشان را روی پرده ببینند. نیاز دارند که صدای خودشان را روی صحنه بشنوند و باور کنند اثر درباره خودشان است. خوب به این ترتیب جا افتادن در این حرفه با توجه با اینکه افکار عمومی به یک سلیقه خاص رایج عادت کرده برای یک مهاجر خیلی خیلی دشوار است.
پرسشی که سالهای سال حتی از سوی هنرپیشگان آمریکایی ـ آفریقایی و حتی آسیایی که دارای لهجه نبودند نیز مطرح بوده اینست که چرا به آنها نقشهای عمده در سینمای گیشه پسند نمی دهند. دلیلش هم این بود که اینها نتوانسته بودند حضورشان را در میان مردمی که به آن نوع سینما و بازیگران خاص آن عادت کرده بودند بقبولانند. یعنی ثابت کنند که چه کسی هستند و چه توانایی هایی دارند، اما در حال حاضر شرایط خیلی خیلی تغییر کرده است. من حدود ۲۵ سال است که به عنوان هنرپیشه فعالیت دارم و شخصا شاهد این تغییر بوده ام. شما در حال حاضر چهره های زیادی با ملیتهای گوناگون بر صفحه تلویزیون و یا صحنه تئاتر و یا پرده سینما می بینید.
حتی اخبار را که نگاه می کنید چهره هایی می بینید که رنگ پوست و لهجه متفاوتی دارند. جالب اینست که شما در فیلمهای کانادایی هم هنرپیشه هایی با پس زمینه های فرهنگی متفاوت می بینید که داستان خود فیلمها هم درباره فرهنگهای متفاوت است. دلیلش هم اینست که این نوع فیلمها جایگاه مناسبی در سیاست چند فرهنگی کانادا دارند.
به همین دلیل جالب است که فستیوالهای بین المللی مختلفی مثل دیاسپورا که کارگردان هایی از کشورهای مختلف جهان مثل کانادا، آلمان، هلند و غیره در آن حضور دارند برگزار شود. به نظرم ما از طریق فیلم و تئاتر مسائل زیادی را می توانیم بیان کنیم. اگرچه هنوز این روشهای بیان به روانی در جریان نیست اما وجود دارد.
با این توضیحات به آینده امیدوارتر هستی؟
ـ البته. خیلی خوشبین هستم. ما در کشوری زندگی می کنیم که پرسشهایمان را صادقانه مطرح می کنیم و اگرچه همیشه یک جواب درست برای این سئوالات نداریم اما سعی نمی کنیم تفاوتهای تاریخی، فرهنگی و ارزشی مردم را انکار کنیم و یا روی این تفاوتها سرپوش بگذاریم.
شما با فیلم مزرعه چکاوک ساخته برادران تاویانی در فستیوال دیاسپورا حضور خواهید داشت. ابتدا مایلم بدانم که چطور با این فستیوال آشنا شدید. اینکه نظرتان درباره این نوع فستیوالها چیست؟
ـ در مورد فستیوال دیاسپورا چند سال پیش شنیده بودم و خوشحال بودم که فستیوالی با نام دیاسپورا وجود دارد و از آنجا که این کلمه ریشه تاریخی دارد و به نوعی دارای پس زمینه های تاریخی، اجتماعی، و سیاسی است به همین خاطر اندیشه نامگذاری چنین فستیوالی برایم جذاب بود. مدیر فستیوال دیاسپورا هم اوایل سال گذشته با من تماس گرفت که به دلیل مشغله کاری فرصتی برای صحبت درباره فستیوال پیش نیامد تا اینکه امسال قرار شد با فیلم مزرعه چکاوک در فستیوال حضور داشته باشم. به هر حال تاکید می کنم که ایده برگزاری این فستیوال بسیار عالی است. آنهم در سرزمینی که جمعیت زیادی با نژاد و زبان مختلف سرزمینشان را به دلایل زیادی ترک کرده و به این کشور آمدند تا بتوانند زندگی بهتری داشته باشند. ما در حال حاضر هنرمندانی با ریشه های هندی- ترکی- عربی- ایرانی و غیره داریم که تلاش می کنند با مدیوم سینما داستانهایشان را به تصویر بکشند. دیاسپورا به اینها تعلق دارد نه فیلمسازان جوان و اصیل کانادایی. اگر نگاهی به فیلمهای شرکت کرده در دیاسپورا بیاندازید نام کشورهایی مثل آلمان، فرانسه، هلند، سوئد، ایتالیا را خواهید دید. آثاری که به گونه ای در چارچوب سیاستهای فستیوال دیاسپورا قرار دارند. این نوع فستیوالها یک فرصت استثنایی برای آشنایی با مسائل مردم کشورهای دیگر است و پنجره های زیادی را بر روی مردم با ذهنیتهای متفاوت باز می کند.
مزرعه چکاوک همچون آرارات درباره نسل کشی ارامنه است. یک رویداد تاریخی و سیاسی که از سوی ترکها همچنان انکار می شود. به عنوان بازیگر ارمنی تبار که در هر دو فیلم حضور داشتید، نسبت به این واقعه چه دید گاهی دارید؟
ـ همانطور که خودتان اشاره کردید هر دو فیلم یک حادثه تاریخی را مطرح می کنند. رویدادی مربوط به اوایل قرن بیستم که دنیا شاهد آن بوده، اما بنا به دلایل زیادی ، هم از سوی عاملان جنایت و هم از سوی برخی از شاهدان انکار می شود. حتی بسیاری از کشورهای غربی درباره آن سکوت اختیار کرده اند. آمریکا و اروپا بنا به دلایل سیاسی و اقتصادی درست پس از پایان جنگ جهانی اول با اینکه شاهد این نسل کشی بودند اما به خاطر منافعی که در کشور عثمانی ها داشتند حاضر نشدند عدالت را درباره عاملان این قتل عام تاریخی که ترکهای جوان بودند، اجرا کنند. حالا پس از سالها دو فیلم خاص درباره این موضوع ساخته شده است. یعنی از سال ۱۹۱۸ تا زمانی که آرارات ساخته شد و اخیرا هم مزرعه چکاوک، عملا هیچ کجا این واقعه تاریخی مطرح نشد. این در حالیست که ما فیلمهای زیادی درباره هولوکاست که سندی از یکی از تاریکترین صفحه های تاریخ بشری در قرن بیستم است، دیده ایم، اما نسل کشی ارامنه شانس اینکه به تصویر کشیده شود را نداشت. نکته جالب در مورد آرارات این بود که اگرچه درباره نسل کشی بود، اما در حقیقت موضوع انکار تاریخ را به تصویر می کشید. به همین خاطر نسل امروز ارامنه که نسل سوم کشته شدگان یا بازماندگان این رویداد تاریخی هستند در سراسر دنیا به تلاششان برای یادآوری این فاجعه تاریخی ادامه می دهند.
مزرعه چکاوک کار برادران تاویانی داستان شکل گیری قتل عام ارامنه توسط ترکهای جوان در زمان امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۵ است. برادران تاویانی در مزرعه چکاوک برای اولین بار بر اساس رمانی از آنتونیا ارسلان این رویداد را دراماتیزه کردند و اولین بار هم است که این فاجعه از سوی فیلمسازانی غیر ارمنی ساخته می شود. تاویانی ها از فیلمسازان مشهور سینمای قرن بیستم هستند و آثار درخشانی هم مثل شبهای سنت لورنزا درباره موضوعات تاریخی و اجتماعی ایتالیا در زمان جنگ جهانی دوم دارند. به گفته برادران تاویانی وقتی که اینها رمان را می خوانند شگفت زده اعلام می کنند که این داستان باید به تصویر کشیده شود و گفته شود. آنها گفتند که فیلم را نه تنها به خاطر علاقمندی به داستان بلکه به خاطر احساس مسئولیت نسبت به این رویداد تاریخی ساختند. چرا که نسل کشی همچنان در نقاط دیگر دنیا مثل روآندا ادامه دارد و مطرح کردن اینها بسیار حیاتی است. برای من بازی در این فیلم تجربه دشوار ولی فوق العاده ای بود. چرا که باید خودم و احساسات شخصی ام را که با یادآوری این فاجعه جریحه دار می شد، از نقش جدا کنم و این کار سختی بود و هر بار که موقع فیلمبرداری شاهد بازسازی صحنه ها بودم اشک می ریختم.
برای پایان گفتگو مایلم نظرت را درباره سینمای ایران بدانم. آیا تا به حال فیلم ایرانی دیده اید؟
ـ یعنی اخیرا؟!
نه. به طور کلی.
ـ (با خنده و اظهار تعجب) البته که دیدم. مگر می شود کسی را پیدا کرد که اهل سینما باشد و سینمای ایران را نشناسد. با سینمای ایران از طریق فستیوال تورنتو در دهه هشتاد آشنا شدم. وقتی برای اولین بار فیلمی از سینمای ایران دیدم به عنوان کسی که خود اهل خاورمیانه است هرگز فکر نمی کردم چنین تصویر ناب و درخشانی از سینمای فرهنگی این کشور ببینم. سینما برای من بیشتر منحصر به سینمای فرانسه، آمریکا و انگلستان بود. وقتی با سینمای ایران و پیشرفت آن آشنا شدم با وجودی که می دانستم دارای فرهنگ و ادبیات بسیار غنی ای است، اما انتظار چنین سینمایی را با این پختگی نداشتم. فیلم ساختن در یک کشور مسلمان بسیار دشوار و پیچیده است، اما با دیدن سینمای ایران نه تنها داستان گویی آن را بلکه ساختار و تصویر آن را یک انقلاب در سینمای معاصر می دانم. هر وقت هم فرصتی دست بدهد به تماشای فیلمهای ایرانی روی پرده می روم.
آیا فیلمساز یا فیلم مشخصی هست که بخواهید نام ببرید؟
ـ به طور مشخص ابتدا با کیارستمی آشنا شدم و تا به حال تمام آثارش را دنبال کردم و طرفدار سبک او هستم. با سینمای مخملباف آشنا هستم و البته می دانم فیلمسازان خوب و مطرح دیگری هم هستند که در حال حاضر نامشان را به خاطر ندارم، اما یکی از زیباترین فیلمهایی که دیدم و الان به یادم آمد "زمانی برای مستی اسبها" کار بهمن قبادی بود. عاشق این فیلم شدم. سینمای ایران را نمی توان در سالن فیلمهای تجاری جستجو کرد و به نظر من همانگونه که سینمای ایتالیا، فرانسه و آلمان در تاریخ سینما اهمیت دارند سینمای ایران نیز دارای این اهمیت شده است.
aref35@yahoo.ca