دیدید آقا، دیدید؟ انتخابات فرانسه را عرض می کنم. تماشا کردید؟ سارکوزی مثل پیرزنها شکست را پذیرفت، به اولاند، رئیس جمهور جدید این کشور تبریک گفت. گفت از این به بعد منهم مثل سایرین یک فرانسوی ساده خواهم بود و رفت پی کارش. به همین سادگی.

نه جاروجنجالی، نه موتورسواری، نه چماق بدستی و نه بزن و بکوبی… بابا مثلا، رئیس جمهور بودی، توپ و تانک داشتی، سرباز داشتی، خجالت نکشیدی به همین سادگی ول کردی و رفتی؟

سارکوزی به جای اینکه رای ها رو دوباره بشمره تا بلکه خودش برنده اعلام بشه، مثل پیرزن ها پذیرفت شکست خورده و با برنده دست داد

شنیده بودیم خارجی ها نه غیرت دارند و نه مردانگی،  باورمان نمی شد! آدم به همین سادگی ریاست جمهوری را ول می کند و می رود منزل؟ اینجوریه؟ نه مبارزه ای، نه مقاومتی، نه زد و خوردی، همین؟ فقط به این بهانه که مردم نخواسته اند و رای نداده اند آدم می رود کنار؟!

اگر به خواست مردم بود که ماهم الان وضع دیگری داشتیم. مردم را هرجا لازم شد باید داخل آدم حساب کرد، نه همیشه و همه جا!

یعنی توی فرانسه چهارتا موتورسوار پیدا نمی شد که بریزند توی خیابان و اوضاع را عوض کنند؟

فرانسه لباس شخصی نداره یا لباس شخصی هاشون عرضه نداشتند از رئیس شان دفاع کنند؟

اما خودمانیم، همان بهترکه سارکوزی رفت. رئیس جمهوری که عقلش نرسد می شود چهار تا صندوق جدید پر کرد و گفت اون رای ها قبول نیست، اینا قبوله، همان بهترکه بره وردست عمه اش!

آدم نمی داند این خارجی ها کی آدم می شوند؟ ما را باش که خیال می کنیم خارجی ها بهتر از ما سرشان می شود و همه جا جار می زنیم که جنس خارجی بهتر از جنس داخلی است!

حنظله بادغیسی در قرن سوم هجری سروده بود که:

مهتری گر به کام شیر در است

رو خطرکن زکام شیر بجوی

یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

کاشکی سارکوزی فارسی بلد بود، این شعر را خوانده بود، و مثل پیرزن ها تسلیم رای مردم نمی شد!

اخذ رای با خواهش و التماس!

جون مادرتون بیایید رای بدید

ضرب المثلی داریم که می گوید: زبان خوش مار را از سوراخش بیرون می کشد.

“مار”را شاید، اما “ما” را نه!

دور دوم انتخابات مجلس نمونه اش. زبان خوش و من بمیرم تو بمیری چندان فایده ای نکرد و آخرش مجبور شدند بروند در خانه های مردم  و با بدبختی چهار تا رای جمع و جور کنند.

اصولا مردم امروز ایران آدم های “سرتق”ی شده اند که به هیچ صراطی مستقیم نیستند. حرف نشنو، لجباز، بی ملاحظه و فرصت طلب!

به محض اینکه شایع می شود جنگ نزدیک است، میلیون میلیون از خانه می ریزند بیرون و فروشگاه ها را غارت می کنند، اما موقع انتخابات که می شود چنان خودشان را در سوراخ سمبه های خانه مخفی می کنند که با ذره بین هم نمی شود پیدایشان کرد.

عکس را خوب نگاه کردید؟ می بینید چطور مسئولان اخذ رای مجبور شده اند که صندوق به دست به خانه های مردم مراجعه کنند بلکه مرحله دوم انتخابات را با آبرومندی به پایان برسانند؟

از هرکس که می پرسی رفتی رای دادی؟ می گوید همان سه سال پیش که رای دادم هنوز جای ضربه های باتومش درد می کند!

بابا یک چیزی بود گذشت و تمام شد. قاضی مرتضوی که یکی از متهمان اون کارهای خلاف بود، حتمن بی گناهی اش ثابت شده که الان در سازمان خدمات اجتماعی مشغول خدمت به مردم است؟

به چه زبانی باید بگویند انتخابات خوب است که باورمان بشود؟ گفتند اگر بیائید و رای بدهید مشت محکمی زده اید به دهان استکبار جهانی. یکی گفت مدتهاست مشت نزده ام و تمرین ندارم، دیگری گفت من بوکس را ترک کرده ام  و یکی بهانه آورد که از بس مشت زده ام به دهان استکبار، دستم درد می کند.

بعضی ها هم که خیلی دل رحمند می گفتند بسه شه مادرمرده.  پک و پوزش خونین و مالین شد بسکه مشت خورد!

گفتند وظیفه تان است که بیائید و رای بدهید، گفتند مگر نظام وظیفه است و اجباری است؟

گفتند بیائید رای بدهید ثواب دارد. خیلی ها جواب دادند سال ۸۸ به اندازه کافی ثواب برده ایم و طبق اطلاع واصله، بهترین غرفه در بهشت برایمان رزرو شده.

مسئولان مادرمرده در برخی از شهرها و نقاط، وقتی دیدند زبان خوش فایده ای ندارد و خیلی ها به بهانه مریضی از خانه بیرون نیامده اند و رای نداده اند، چاره را در این دیدند که به خانه ها مراجعه کنند و با خواهش و التماس هم که شده، مقداری رای جمع کنند، مقداری هم خودشون بگذارند روش بلکه در جمع یک چیزی بشود و آبروی شهرشان حفظ شود!

 

ورود این بچه به بازارآهنگرها ممنوع شد!

بچه ی که نیروی مغناطیس دارد، خوش به حالش

 

در ایران پسربچه ای پیدا شده که بدنش آهن رباست. این موضوع نه تنها باعث حیرت پزشکان شده، بلکه باعث شده  پدر و مادرش از دست او سر به کوه و بیابان بگذارند. نیم وجبی از هرکجای خانه که رد می شود به طور اتوماتیک فلزات را به طرف خودش می کشد و گاه باعث خطراتی می شود.

مادرش می گفت چند روز پیش یک چپه اسکناس دادم دو سیر و نیم گوشت آبگوشتی خریدم که بعد از مدتها آبگوشتی بخوریم و دلی از عزا در بیاوریم. ذلیل مرده از جلوی چراغ پریموس رد شد، قابلمه آبگوشت و چراغ پریموس را دنبال خودش کشید و واژگون کرد. آبگوشت ها ریخت روی زمین و ما تا چند روز  نانمان  را می مالیدم به کف آشپزخانه و می خوردیم که بوی آبگوشت بگیرد. جالب اینجا بود که همسایه ها می گفتند چه خبرشده؟ دهنتون هرروز بوی آبگوشت میده. نکنه گنج پیدا کردین؟!

کاری به این نداریم که آهن فروش ها حق داشته اند  ورود این بچه را به بازار آهنگرها ممنوع اعلام کنند یا نه، ولی گویا طرحی تهیه شده که از وجود او به عنوان یک جنگ افزار استفاده شود.

یکی از دست اندرکاران که معتقد است برای هر سناریوئی باید آماده بود می گفت اگر این بچه را ببریم سر مرز بنشانیم، اگر روزی روزگاری اسرائیل جرأت کرد و به سرش زد که به ایران حمله کند، قدرت آهن ربائی بدن این بچه  بتواند موشک های اسرائیلی را از روی هوا به طرف خود بکشد، بعد ما که اون پشت قایم شده ایم، موشک را می گیریم و پنچر می کنیم!

 

اسب رقاص توبه کرد!

 

در خبرها آمده است که:

“سولماز” نفر اول مسابقه رقص در برنامه یک شبکه ماهواره ای، در بدو ورود به ایران راهی زندان اوین شد، امین احمدیان همسر بهاره هدایت در صفحه فیسبوک خود نقل کرد:  یک رقصنده معروف به نام سولماز که ظاهرا در مسابقه یکی از شبکه های ماهواره ای اول شده، بعد از برگشتن به ایران بازداشت میشه و چند روزی رو پیش بچه ها بوده و بعد با قرار کفالت آزاد شده. البته توی اون چند روز سخاوتمندانه هنرش رو توی بند زنان واسه بقیه عرضه کرده.

رقص ایشان را در فینال مسابقه  اینجا تماشا کنید.

به دنبال انتشار این خبر، یک اسب رقاص در انگلیس که گویا نمی دانسته رقص یک عمل غیراخلاقی است وگناه دارد، توبه کرده وگفته من شلاق زیاد خورده ام، اما  اگر می دانستم بابت رقصیدن آدم را به زندان هم می برند، هرگز از این غلط ها نمی کردم!

آخرین رقص این اسب رقاص را قبل از توبه کردن، می توانید اینجا تماشا کنید.

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.