متهم ، کلیم کاشانی …!

ایران، شاعر زیاد داشته و دارد، اما شاعری که صریحاً اعتراف به گناه و فسق و فجور کرده باشد کم داشته ایم بخصوص که آن شاعر، شاعری باشد که با قدرت و شیوائی، فسق و فجورش را به زیبایی یک تابلوی نقاشی به تصویر بکشد.

شعرایی که شعرشان به نقاشی شبیه است، کم نبوده اند. صائب تبریزی یکی از بهترین نمونه ها برای اینگونه شعرهاست. وی درخواست کمک از مردم لئیم و بی ارزش و شاید تازه به دوران رسیده را در یک بیت ساده، به زیبایی یک تابلوی نقاشی مجسم کرده وگفته:

دست کمک که پیش خسان می کنی دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش…

یعنی به طور وضوح، دست درازشده برای کمک گرفتن را به صورت پلی بین آبروداری و بی آبرویی، جلوی چشم انسان به تصویرکشیده.

نصرت رحمانی نیز در توصیف یک مجلس تریاک کشی، کمال ذوق و هنر سخنوری اش را جوری در شعر زیر به کار برده که انسان احساس می کند خودش هم در آن مجلس حضور داشته:

یک دخمه سیاه، یک منقل بزرگ، یک مشت بی پناه …

آرام و سر بزیر،

بیچاره و فقیر،

هی فور و فور و فور،

هی جیر و جیر و جیر…

شعر نسبتاً طولانی است و چون ممکن است بدآموزی داشته باشد و نصف شبی بعضی ها را به هوس بیندازد! از ذکر بقیه اش خودداری می کنم.

اما در میان شعرایی که با شعر نقاشی کرده اند،کلیم کاشانی زده است به سیم آخر.  شرم و حیا را گذاشته است کنار، راست راست توی چشم خواننده نگاه کرده و از مسائلی حرف زده و صحنه ای را به تصویرکشیده که آدم خیس عرق می شود اگر بخواهد در موردش حرف بزند. خدا از سر تقصیراتش بگذرد انشااله! از او انتظار چنین بی پرده شعر گفتن و چنین اعمالی را نداشتم. آدم توی کاشان که به دارالعباده معروف بوده زندگی کند و اخلاقش اینقدر فاسد باشد؟!

کلیم اگر امروزه زندگی می کرد و چنین شعری می سرود، نه تنها شعرش سانسور می شد، که به زندان می افتاد و البته قبل از زندان، حداقل ۷۴ ضربه شلاق هم می خورد.

 گفته است:

دو دستم هر دو در بند است در زلف و لب ساقی

 ندانم گر بگیرم جام، بگذارم کدامین را؟

صحنه لهو و لعبی را که شاعر محترم در این بیت مجسم کرده، در حقیقت اعتراف غیرمستقیم و زیرجلکی به بوسیدن زورکی دخترخانمی است که تقلا می کرده خود را از دست شاعر رها کند و به مکانی امن بگریزد.

کلیم صاف و پوست کنده و بی تعارف شرح داده که  با یک دست زلف دختره را گرفته بوده و با دست دیگرش لب های او را… یک بار دیگر بخوانید:

دو دستم هر دو در بند است در زلف و لب ساقی… بی انصاف دختر مردم را می بوسی آنهم دودستی؟!

(جرم شناسان معتقدند شبی که حادثه روی داده، کلیم در ابتدا موهای دختره را کشیده پائین تا سر او به عقب خم شود و لب های او برای بوسیدن جلوتر و نزدیک لب های خودش بیاید، اما چون ساقی لبهایش را محکم روی هم فشارمیداده تا طرف نتواند او را ببوسد، متهم، یعنی آقای کلیم کاشانی! با دست دیگرش، لب ها و دهان او را با زور فشار می داده تا دهانش از هم باز شود و بتواند او را ببوسد وگرنه هر آدمی که یک دانه پیرهن پاره کرده باشد، می داند که موقع بوسیدن، دست کسی با لب های طرف کار ندارد!

خدائیش، خود جنابعالی که اینهمه سریال ترکی تماشا کرده اید و یک عمر سینما رفته اید، آیا هرگز موردی را مشاهده فرموده اید که آرتیسته، یا قهرمان داستان، با یک دست زلف طرف را گرفته باشد و دست دیگرش هم به لب های او باشد؟ من که ندیده ام!

حالا این بوسه زورکی، و این زورگویی هنگام بوسیدن به کنار… ، هوس مشروب کردن آقا توی این هیرو ویر و بزن و بکوب است که قابل بخشش نیست.

عنایت فرمودید که متهم، ساقی مادرمرده را به زورگرفته و می خواهد ببوسد، و در میان این کش و واکش، و تقلای ساقی و داد و فریاد او که: فلان فلان شده ولم کن، مگه خودت خواهر و مادر نداری…. ، هوس مشروب خوردن هم به سرآقا زده ولی نمی داند کدام دستش را رها کند و جام می را بردارد که مرغ از قفس نگریزد و دختره فرار نکند …؟

بگو آخه مرد حسابی، نمی تونستی مشروبت را قبلا کوفت کنی و بعد بروی سراغ بوسیدن دختر مردم؟ آنهم نه بوسه دلخواه دوطرفه، بلکه  بوسه ای زورزورکی که فقط خواست شاعر بوده  و به طور وضوح و با ریزه کاری، آن رویداد شرم آور را شرح داده است!

بیت دوم را یک بار دیگر و با دقتی بیشتر مطالعه بفرمائید که تصور نکنید بنده در لباس دادستان! دارم اغراق می کنم و می خواهم مثل بعضی از دادستان های امروزی الکی الکی و با اتهامات واهی، برای طرف پرونده مجرمیت جور کنم.

ایشان در مصرع دوم به روشنی گفته اند:

ندانم گر بگیرم جام، بگذارم کدامین را؟

این مصرع به خوبی تلاشی را که دختره برای فرار، و شاعر برای بوسیدن طرف می کرده می رساند و نشان می دهد شاعر چقدر هیجان داشته و برای کار خلاف شرعی که مشغول انجامش بوده، تا چه اندازه دستپاچه بوده که  نمی دانسته کدام دستش را آزاد کند و جام را بردارد که دختره از چنگش فرار نکند و برایش مسئله نسازد؟

وکیل مدافع شاعر در دفاعیاتش تلاش کرده است حداقل اتهام نوشیدن مشروب را منتفی کند و گفته است کاشان شهری ست کویری که ساکنانش همیشه تشنه هستند و بدیهی است که  شاعر بر اثر هیجان عشق در هنگام بوسیدن، خواسته است آبی بنوشد و منظورش از جام، جام آب بوده است، اما دادستان با قاطعیت نظر او را رد کرده و گفته است با توجه به اینکه مردم ایران معمولا در کاسه آب می خورده اند، اگر منظور شاعر آب بود می توانست بگوید:

ندانم گر بگیرم کاسه، بگذارم کدامین را …

بازپرس پرونده نیز که همچون دادستان معتقد است منظور شاعر از جام، جام شراب بوده، به خبرنگاران گفته است حیرت می کنم که چطور طی اینهمه سال، حتی یک نفر رویش نشده از شاعر بپرسد:  واجب بود که در آن شور و هیجان و نبرد تن به تن و کشیدن زلف دخترک و بازکردن لب های او از هم، یک دستت را آزاد کنی که جام را برداری؟ نمی شد قبل یا بعد از بوسه، آن ام الخبائث را برداری و سر بکشی که حتمن بایستی درکشاکش ماجرا و در میان صحنه نبرد بفکرش بیفتی؟

کاش کلیم کاشانی هنگام سرودن این بیت و شرح این داستان که بدآموزی های فراوانی هم دارد، حداقل  توضیح داده بود آیا با نقشه قبلی اقدام به این عمل کرده  یا احتمالن مشابه آن را در یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی دیده و در یک لحظه مناسب دچار هوای نفس شده و به هوس تقلید از آن فیلم یا سریال افتاده است؟ و اگر صحنه تقلیدی از یک فیلم یا سریال بوده است کاش لینک آن را هم می گذاشت تا ما هم آن را ببینم!

***

من اگر واقعن می دانستم ترامپ اینقدر کاسب خوبیه باهاش شریک می شدم و یک مغازه باز می کردم!

هنوز چند ماه نشده ۳۵۰۰ میلیارد دلار اسلحه به عربستان فروخت، سی چهل تا جنگنده هم به قطر فروخت و گفت شب و نصف شب لازمتون میشه.

 بعدش نوبت فروش جنگنده به کدوم کشوره نمی دونم. به من که چیزی نگفته!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده دو کتاب به نام های “آدم های زیادی” (۲۰۱۳ ـ کانادا) و “شما چند می ارزید؟”(۲۰۱۶ ـ آلمان) منتشر شده است.