مرا گویی چه سانی من چه دانم/ کدامی وز کیانی من چه دانم
مرا گویی چنین سرمست و مخمور / ز چه رطل گرانی من چه دانم
مرا گویی در آن لب او چه دارد/ کز او شیرین زبانی من چه دانم
مرا گویی درین عمرت چه دیدی/ به از عمر و جوانی من چه دانم
بدیدم آتشی اندر رخ او / چو آب زندگانی من چه دانم
اگر من خود توام پس تو کدامی/ تو اینی یا تو آنی من چه دانم
چنین اندیشه ها را من که باشم/ تو جان مهربانی من چه دانم
مرا گویی که بر راهش مقیمی/ مگر تو راهبانی من چه دانم
مرا گاهی کمان سازی گهی تیر / تو تیری یا کمانی من چه دانم
خنک آن دم که گویی جانت ببخشم/ بگویم من تو دانی من چه دانم
ز بی صبری بگویم شمس تبریز / چنین و چنانی من چه دانم
با خواندن این شعر، بهرام بهرامی اولین برنامه از سری برنامه های “راهیان مولانا” را بعدازظهر شنبه ۲۸ اپریل ۲۰۱۲ در سالن “برگندی” کتابخانه نورت یورک آغاز کرد.
بهرامی گرداننده ی مراسم تأکید کرد که این برنامه ها ادامه خواهد داشت و دوستانی که مایلند با گروه راهیان مولانا همکاری کنند با کریم زیاّنی و لی لی نبوی بانیان گروه “راهیان مولانا” تماس بگیرند.
بهرامی همچنین از پشتیبانان برنامه تشکر کرد: شهروند(حسن زرهی و نسرین الماسی) از پشتیبانان همیشگی کارهای فرهنگی در تورنتو، رادیو ۲۴ ساعته صدای ایران (افسانه احمدی)، رئوف قدردوست(مانی دکتر) و آقای شمس (ساین اند پرینت).
در آغاز سوسن عبدالحمیدی با همراهی سه تار احسان لسانی از غزلیات مولانا خواند.
پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان جان ان الحق می زدیم
پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود
…
لی لی نبوی از بانیان گروه راهیان مولانا، در آغاز از دو رسانه ی یاریگر برنامه، شهروند و رادیو ۲۴ ساعته صدای ایران بویژه سپاسگزاری کرد.
نبوی یکی از غزل های مولانا را انتخاب کرد و آن را تفسیر کرد:
شمس و قمرم آمد /سمع و بصرم آمد
وان سیم برم آمد / وآن کام زرم آمد
…
نبوی در تفسیر بیت به بیت این غزل از “عشق نهفته در درون هر انسان” گفت “که در مرحله ای از زندگی شروع به آشکارسازی حسی ویژه ای در وی نسبت به انسانی دیگر می کند. این آغاز راه انسانی ست که از بلوغ سنی تا بلوغ انسانی یعنی کمال عاشقی یا عشق جان هستی وسیله شناخت او می شود.”
پس از استراحتی کوتاه، برنامه با شعرخوانی عبدالحمیدی به همراهی سه تار احسان لسانی از سر گرفته شد.
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
…
پس از این شعرخوانی نوبت به کریم زیاّنی رسید تا درباره مثنوی معنوی سخن بگوید.
زیاّنی به کوتاهی از “شخصیت بی همتای مولانا” گفت و اینکه مثنوی چه کتابی ست. او همچنین یک قصه از مثنوی انتخاب کرد و خواند و تأکید کرد، اینها فقط قصه نیست، بلکه درس های اجتماعی و روانشناختی و مردمشناسی ست.
زیاّنی گفت: از زمانی که مولانا با شمس برخورد کرد، دوران شیفتگی و بی قراری و شوریدگی مولانا شروع می شود و ادامه پیدا می کند. وقتی شمس ناپدید می شود و ناپدید شدنش برای مولانا قطعی می شود آن شور دیگر که با انتظار توأم بود، کم کم تبدیل می شود به فضای خاصی در زندگی مولانا که دائم در ذهن و درونش با شمس در گفت وگوست و اندیشه های او را بیان می کند و می گوید:
من که حیران ز ملاقات توام / چون خیالی ز خیالات توام
فکر و اندیشه ی من از دم توست / گویی الفاظ و عبارات توام
سخنران افزود: وقتی شمس ناپدید می شود، مولانا کسی ست که نمی تواند تجسم عشق اش جلویش نباشد، باید عاشق کسی باشد، این عشق را ابتدا منتقل می کند به صلاح الدین زرکوب که یکی از مریدان بسیار شیفته ی مولانا بوده ولی از مولانا خیلی بزرگتر. بعد از او هم حسام الدین چلبی مریدترین مریدی که من در تاریخ پیدا کرده ام این شخص بوده و در مجالسش حاضر می شده و به روایت بعضی تاریخ نویسان مولانا، مثنوی را حسام الدین نامه هم اسم گذاشته اند و همه آغازهای دفترها به نحوی با نام حسام الدین شروع می شود. ثبت و ضبط شدن غزل های مولانا که در حال غلیان مستی و شوریدگی بوده نیز توسط حسام الدین و یارانش انجام می گیرد.
آقای زیانی در ادامه قصه ای از مثنوی خواند و آن را تفسیر کرد و در پایان افزود، “از دید مولانا انسان انسانی ست که به سمت حقیقت گام برداشته باشد و به سمت جان جانان روان باشد.”
سوسن عبدالحمیدی شعر دیگری خواند و پایان بخش برنامه هم شعرخوانی لی لی نبوی بود که احسان لسانی هنرمندانه با ساز خود او را همراهی کرد.
اینجا کسی ست پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
…
در این برنامه حدود صد تن از دوستداران مولانا و ادبیات شرکت داشتند.