شهروند۱۱۸۶

دو مقاله منتشر شده در دو نشریه فارسی زبان تورنتو طی هفته های گذشته نظر من را جلب کرد و نمایانگر دو نوع طرز فکر متفاوت و برداشت های متفاوت از روحیه و نفس خدمت و خدمتگزاری در جامعه ما دارد. این دو مقاله، یکی توسط (خانم هما مدارایی) به طور آشکار نظر خود را بیان کرده و دیگری توسط (خانم نسرین جوانفر) با نقل مثالی و اشاره به مطلبی نظر خود را بیان کرده.

مقاله اول تحت عنوان: چاه مقدس در تورنتو! (ایران استار، مورخ بیست و چهارم جون، صفحه ۲۲) خانم هما مدارایی در این مقاله با طرح سئوالاتی از خانم نسرین جوانفر که یکی از چهار عضو کمیته برگزار کننده مجمع عمومی کنگره ایرانیان بوده است، از نقش ایشان در تاثیر در نتایج آرا انتخابات اولین هیئت مدیره منتخب کنگره ایرانیان کانادا پرداخته و با اشاره به ضعف های موجود در این انتخابات خواهان رای گیری و شمارش مجدد آرا شده اند. البته نکته ای که توجه من را جلب کرد و مرا علاقمند به نوشتن این مقاله کرد، در این جمله خانم هما مدارایی آمده است. ایشان در قسمتی از مقاله حود نوشته اند (یعنی باز هم ما آدمهای بی پارتی و صادق و خوش باور، اسیر باند بازی آنچنانی شدیم؟ مگر در چندین جلسه که تعدادی از هموطنان حضور داشتند ما شما را به پیر و پیغمبر و مرامتان قسم ندادیم که بیایید و این بار دیگر دست از باندبازی و رفیق بازی و آتش بازی بردارید؟) با خواندن این قسمت از مقاله ایشان است که میتوان به وجود یک نوع طرز فکر و مرام و اندیشه پی برد. و آن مرام و اعتقاد به خدمت با صداقت در جامعه است. معمولاً بعضی ها وقتی میخواهند از روی عشق و علاقه دست به کاری بزنند، صاف و ساده و صادقانه پا جلو می گذارند و فکر رقابت و تقلب و باندبازی و سیاست بازی و غیره را نمی کنند و بیشتر فکر خود را متمرکز برای اهدافشان می کنند و شاید در این راستا فراموش می کنند که اهدافشان را برای دیگران بیان کنند و بعضی دست همکاران (یا به قول بعضی دیگر رقبا) را نیز می گیرند و سعی می کنند آنها را با خود از نردبان بالا ببرند و سعی در همکاریهای تیمی دارند و از نفس کار و موفقیت یک کار گروهی و اجرای کار و رسیدن به هدفشان برای آن گروه، تیم، سازمان و یا یک ملت لذت می برند. این یک نوع طرز تفکر با صداقت و بی ریا و از صفات یک گروه از افراد خدمتگزار به جامعه است. افرادی که با صداقت و عشق به هدفهای والا پا جلو می گذارند.

در مقابل طرز فکر دومی را می بینیم که صحبت از رقابت و بازی و برد و باخت می کند. اشاره من به مقاله دوم، تحت عنوان: کوتاه ولی مهم، لطفاً بخوانید: حسادت یا رقابت. (نشریه شهروند، تاریخ هفتم جولای) خانم نسرین جوانفر در این مقاله با اشاره به مثالی در مورد یک کودک همسایه که تاب و تحمل شکست و باخت را در بازیهای بچه گانه نداشته، گویا کنایه ای به کسانی می زند که به عقیده ایشان تاب و تحمل شکست و باخت در یک بازی را ندارند.

و این نوع طرز فکر، طرز فکر دوم است. طرز فکر به معنای وارد یک جریانی شدن برای برد و باخت و رقابت و بعضی مواقع ارضاء تمایلات شخصی. طرز فکری متفاوت با نوع اول. هدف من از این مقاله بحث و تفسیری خلاصه در مورد این دو نوع طرز فکر و روحیه در ارتباط با خدمت و خدمتگزاری به یک ملت و یا گروه و جامعه است و قضاوت را با خوانندگان عزیز می گذارم که کدامیک از این دو طرز فکر و راه و روش می تواند وسیله ای بهتر و سالم تر جهت رسیدن ما ایرانیان به اهداف اجتماعی و گروهی باشد.

خانم نسرین جوانفر در مقاله خود بازی شطرنج را نیز نام برده بودند. بازی شطرنج مثال بسیار خوبی است برای صحبت از یک بازی و برد و باخت و من با صحبتی کوتاه پیرامون بازی شطرنج امیدوار هستم که بتوانم حق مطلب را بیان کنم. بازی شطرنج توسط گروهی از اساتید هندی طراحی شد تا وسیله ای باشد برای سرگرمی و همچنین آموزش افسران و سربازان و دولت مردان آن زمان. بازی شطرنج به یک بازیگر تاکتیک، استراتژی جنگی و حسابگری و تفکر و پیش بینی و عاقبت اندیشی برای هر حرکت را می آموزد و همچنین به بازیگر می آموزد که خطا در این بازی برای بازیگر بسیار، بسیار جبران ناپذیر و خطرناک است و شکست و مات ماندن شاه به معنی شکست همه مهره های آن شطرنج باز است و حفظ هر یک از مهره های شطرنج برای بازیگر با ارزش است. بسیاری از افراد از این بازی به خاطر فواید آن لذت می برند و وارد این بازی می شوند. شطرنج نوعی سرگرمی و تمرین فکری و ذهنی را برای هر دو بازیگر به همراه دارد. حالا تصور کنید که این بازی تبدیل به یک جور قماربازی و شرط بندی (مالی) بشود. خوب مسلماً افرادی که درگیر این نوع بازی خواهند شد برای اهداف دیگری (مالی) به جلو خواهند آمد و شاید منجر به کناره گیری اشخاصی شوند که به نیت سرگرمی و سلامتی ذهنی و تقویت فکری وارد بازی شده بودند.

این جاست که این سئوال پیش می آید که آیا خدمت و خدمتگزاری به مردم و ملت نیز یک بازی برد و باخت است؟ آیا پا به این نوع میدانی گذاشتن وارد شدن به میدان مسابقه و رقابت است؟ اگر هست پس شرایط بازی چیست؟ داوری با کیست؟ شرایط بازی را چه کسانی تعیین کرده اند؟ بازیکنان از چه ابزاری حق استفاده دارند و از چه ابزاری حق استفاده ندارند؟ چه نوع زد و بندهایی مجاز است و چه نوع زد و بندهایی مجاز نیست؟ و آیا برد و باخت بازیگران به نفع افراد آن جامعه است؟ آیا زد و بندهای پنهانی به نفع افراد آن جامعه است؟ آیا بازندگان باید از بازی حذف و طرد شوند؟ و حذف بازیگران باعث ضعف جامعه و کارهای گروهی نمی شود؟ آیا قالب ها و روشهای غربی برای کارهای گروهی الگوی صحیحی برای فرهنگ ما ایرانیان است؟

همانطور که خوانندگان عزیز متوجه شده اند این صحبت ها همه در پیرامون انتخابات کنگره ایرانیان کاناداست. انتخاباتی برق آسا که فقط دو هفته به کاندیداها فرصت داده شده بود که بیوگرافی خود را حاضر کنند و خود را به اعضا کنگره معرفی کنند! انتخاباتی که بیوگرافی نوزده کاندیداهای آن در سایت این سازمان به زبان انگلیسی بود به غیر از بیوگرافی خانم هما مدارایی که به فارسی بود! انتخاباتی که فقط عکس شش کاندیدای آن به همراه شرحی مختصر از بیوگرافی آنها در نشریه شهروند به فارسی چاپ شد نه نوزده کاندیدا! و این کار وسیله ای تبلیغاتی موثری شد بیشتر برای آن شش کاندیدا! انتخاباتی که به هر کاندیدا فقط چند دقیقه وقت برای معرفی خودشان به اعضا حاضر در جلسه داده شده بود! انتخاباتی که فقط منحصر به اعضا بود!

حالا قضاوت با هموطنان عزیز است که آیا شرایط و محیط در این انتخابات برای خدمتگزاری و معرفی خدمتگزاران مهیا شده بود یا برای رقابت و بازی؟ و قضاوت با هموطنان عزیز است که جامعه ایرانیان کانادا به کدام یک از این دو نوع طرز فکر و راه و روش برای پیش برد اهدافش نیاز دارد؟ همیاری و صداقت یا رقابت؟ آیا درجایی که همیاری و صداقت باشد نیازی به رقابت هست؟ و آیا در جایی که رقابت باشد جایی برای صداقت باقی می گذارد؟

می گویند هر کسی که نظری می دهد و انتقادی می کند بهتر است پیشنهادی و یا راه حلی داشته باشد. پیشنهاد من به عنوان یک شخص بیطرف و بدون هیچ نفع شخصی در این مورد این است: که کمیته برگزار کننده مجمع عمومی کنگره ایرانیان انتخابات قبلی را منحل اعلام کند. به دلیل اینکه بی تجربگی گردانندگان این کنگره باعث شد که محیط سالمی برای آشنایی کاندیداها ایجاد نشود و انتشار آن خبر معرفی کاندیداها در نشریه شهروند توسط خانم جوانفر وسیله تبلیغاتی شد برای شش تن از کاندیداها نه نوزده کاندیدا. در صورتی که خانم جوانفر بهتر بود که بیطرفانه عمل می کرد و همه کاندیداها را بطور کاملاً یکسان معرفی میکردند و عکس و تفصیلات همه آنها را در شهروند چاپ می کردند. پس بهتر است که این کمیته این بی تجربگی را به عنوان یک تجربه با ارزش به کوله بار تجربیات خود بیفزاید و ترتیب یک انتخابات مجدد را بدهد و به کاندیداها یک ماه فرصت بدهند تا خود را به اعضا معرفی کنند. من خیلی دوست دارم که از اعضای کنگره ایرانیان، آنهایی که در این انتخابات رای دادند جویا شوم که آنها چطور توانستند کاندیداهای مورد علاقه خود را در این مدت بسیار کوتاه بشناسند و به آنها رای بدهند؟ آیا آنها فرصت داشتند که از کاندیداهای خود حداقل چند سئوال بکنند؟

در پایان من هنوز هم مخالف نحوه انتخابات این کنگره هستم و معتقد هستم که این کنگره ی فراگیر همه ایرانیان کانادا نیست ولی امیدوارم که هیئت مدیره منتخب آینده، در آینده این نحوه انتخابات هیئت مدیره را بازنگری کند و شرایط را طوری مهیا کند که این کنگره در خدمت اکثریت ایرانیان کانادا باشد نه فقط اعضا.

به امید اینکه خرد راهگشای مشکلات ما ایرانیان باشد.

Sparsian2@Gmail.com