شهروند ۱۲۱۱ ـ ۸ ژانویه ۲۰۰۹
مردم باریکه غزه، که از سال ۲۰۰۶ میلادی به این سو به گروگان حماس تبدیل شده اند، هنگام چرخش سال میلادی، هدایای زیادی از دولت اسرائیل دریافت کردند: بمب، موشک، ویرانی، آتش، خون، مرگ و نقص عضو.
تجاوز آشکار اسرائیل به حق زندگی مردم باریکه غزه، در دو هفته نخست، با سکوت سرد جامعه جهانی روبرو شد. روز بیست و هشتم دسامبر، پاپ بندیکت شانزدهم، رهبر آلمانی کاتولیک های جهان، از اسرائیل خواست که دست کم در روزهای متبرک میلاد مسیح از بمباران باریکه غزه خودداری کند، اما دولت اسرائیل، حتی پاسخی دیپلماتیک به این درخواست نداد و گذاشت تا حمام خون همچنان جاری شود.
در روزهای آستانه و آغاز سال نو، بخش های خبری رسانه های تصویری جهان اسلام و جهان غرب پر بود از تصاویر دلخراشی که می گفت: سالی که نکوست، از بهارش پیداست. از ماه نوامبر امسال، هنگامی که باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به پیروزی رسید، بسیاری امیدوار بودند که این چرخش، مقدمه بهبود نسبی اوضاع ویران جهان باشد. حمله همه جانبه اسرائیل به باریکه غزه نیز، بی ارتباط با این چرخش نیست: با این که خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه اوباما ارادت قلبی خود را به اسرائیل بارها نشان داده است، سیاستمداران اسرائیلی بیمناک آن هستند که از روز بیستم ژانویه به بعد، واشنگتن تحت ریاست جمهوری اوباما، سیاست خاورمیانه ای دیگری پیشه کند که احتمالا به سیاست جورج بوش کمتر شباهت خواهد داشت.
فلسطین، مادر همه مشکلات اوباما
روز بیستم ژانویه، باراک اوباما سوگند ریاست جمهوری را یاد می کند و راهی کاخ سفید واشنگتن می شود. جورج بوش، اقتصادی ورشکسته، سیاست خارجی یی درمانده و وجهه ای خراب را برای اوباما به ارث گذاشته است. نخستین سال ریاست جمهوری اوباما، با دشواری های سنگینی همراه خواهد بود که بعید به نظر می رسد او از توان حل آن ها برآید: نجات اقتصاد ورشکسته بزرگترین قطب سرمایه داری جهانی، پایان دادن به رسوائی شکست عراق، سامان دادن به اوضاع بسیار خطرناک افغانستان و بازآفرینی وجهه بین المللی ایالات متحده آمریکا. برای همه این ضرورت های حیاتی، اوباما باید دست کم در سال نخست ریاست جمهوری خود، چشم اندازی اندک امیدوارکننده ارائه دهد تا اعتماد شکسته را به افکار عمومی آمریکا و جهان بازگرداند.
اما مساله اسرائیل و فلسطین، هسته اصلی همه مشکلات است. بحران، اکنون ۶۰ ساله شده است: ۶۰ سال جنگ، ترور، بی اعتمادی، نفرت و کمین مرگ. سیاستمداران بی شماری تاکنون به کاخ سفید آمده اند و ظاهرا برای حل این بحران چاره اندیشی کرده اند. بیل کلینتون، حتی این شهامت را داشت که ابروان درهم کشیده اسرائیلی ها را تحمل کند و به رام الله و غزه برود و با رهبران فلسطین به گفت وگو بنشیند. اما آریل شارون، معمار شهرک های یهودی نشین، به موقع اقدامات او را خنثی کرد و فلسطینی ها و بنیادگرایان اسرائیلی را به جان یکدیگر انداخت. جورج بوش، در آغاز ریاست جمهوری خود ” نقشه راه” را، برای ادامه مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل طراحی کرد و توانست روسیه، سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا را به عنوان چهار ضلع مربع صلح همراه کند، اما خود نخستین کسی بود که در نتیجه کین توزی نسبت به بنیادگرائی اسلامی، مذاکره با فلسطینی ها را مردود شمرد. او هرگز نخواست بفهمد که یکی از مهمترین دلایل گسترش ترور اسلامی و محبوبیت یافتن طالبان های افغانستان و ایران و اسامه بن لادن در جهان عرب، پشتیبانی بی حد و مرز غرب از اسرائیل است.
اهداف اسرائیل
اکنون به نظر می رسد باراک اوباما اندکی از پیشینیان خود با هوش تر باشد، مشاوران بهتری داشته باشد و از همه مهم تر، به عنوان فرزند قاره سیاه، رنج محرومان را بهتر از دیگران درک کند. دست کم هواداران خوش باور اوباما درباره او چنین می گویند. اگر حتی بخشی از این گمانه زنی های خوش بینانه درست باشد، می توان انتظار داشت که باراک اوباما، دست کم در برابر مساله اسرائیل و فلسطین سیاستی نوین پیش گیرد. با گذشت ۶۰ سال از تشکیل دولت اسرائیل، حالا دیگر باید برای همه سیاستمداران غربی روشن شده باشد که اسرائیل حاضر نیست بهای لازم را برای صلح با فلسطینی ها بپردازد.
یک صلح واقعی، تنها زمانی تحقق خواهد یافت که اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت کشور مستقل فلسطین در اختیار فلسطینی ها قرار گیرد، تکلیف حدود ۴ میلیون آواره فلسطینی روشن شود و شهرک های یهودی نشین غیرقانونی ی باریکه غزه و کرانه باختری رود اردن برچیده شوند. پذیرش چنین تعهداتی، از سوی هر دولتی در تل آویو، با طغیان بنیادگرایان یهودی روبرو خواهد شد. پس، دولت هائی که به سرعت در تل آویو می آیند و می روند، چه از حزب کارگر باشند، چه از حزب کادیما، برای پیشگیری از خطر طغیان راستگرایان اسرائیلی، مجبورند کمترین امتیاز را به فلسطینی ها بدهند و بیشترین امتیاز را از آنان بگیرند.
حمله اخیر اسرائیل به باریکه غزه، از همین مشکل استراتژیک آب می خورد. نظریه پردازان دولت در تل آویو پیش بینی کرده اند که با آمدن باراک اوباما به کاخ سفید، فشار آمریکا و متحدانش برای ادامه مذاکرات صلح در خاورمیانه افزایش خواهد یافت. آن ها می دانند که بیش از فلسطینی هائی که در هر حال چاره ای جز نشستن بر سر میز مذاکره ندارند، دولت اسرائیل زیر فشار قرار خواهد گرفت. پس تنها راه آن است که تا پیش از آغاز این فشار، همه ضربه های ممکن را بر حماس وارد سازند، زیرساخت های باریکه غزه را نابود کنند، روحیه یک میلیون و ۵۰۰ هزار شهروند باریکه غزه را کاملا درهم بشکنند و در نهایت از حماس دشمنی شکست خورده و آماده تسلیم کامل بسازند. دشمنی که بر سر میز مذاکرات صلح به حداقل امتیاز رضایت خواهد داد. مثلا خواهد پذیرفت که تا اطلاع ثانوی، مساله ۴ میلیون آواره فلسطینی را از موضوع بحث خارج کند.
مشکل ۴ میلیون آواره فلسطینی
اسرائیل، در مذاکرات رسمی و غیر رسمی پیشین، تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی را پذیرفته است، اما بر سر تبدیل اورشلیم شرقی به پایتخت فلسطین و بازگشت آوارگان حاضر به عقب نشینی نیست. اسرائیلی ها مایلند که کشور مستقل فلسطین به پایتختی رام الله یا یک شهر فلسطینی دیگر تشکیل شود و اورشلیم برای آنان باقی بماند. این را نه فلسطینی ها می پسندند و نه جهان عرب، زیرا که بیت المقدس، از دید آنان، به صاحبان مذاهب سه گانه اسلام، یهودیت و مسیحیت تعلق دارد و نه به یهودیان اشکنازی که از اروپا به منطقه آمده اند و حتی با یهودیان عرب خود اسرائیل نیز سر ستیز دارند. اسرائیلی ها می گویند که ابتدا باید کشور مستقل فلسطینی همزمان با تضمین امنیت اسرائیل از سوی جهان عرب تشکیل شود و در مراحل بعدی سرنوشت آوارگان فلسطینی روشن شود. هدف اسرائیلی ها کاملا آشکار است: آن ها می خواهند پس از تشکیل کشور مستقل فلسطین مسئولیت جا دادن به آوارگان را به دوش این کشور بیافکنند. فلسطینی ها با اکراه و تلویحا عقب انداختن موضوع آوارگان را پذیرفته اند، اما قلبا از آن راضی نیستند. زیر بمباران و حملات توپخانه اسرائیل، آن ها می بایست به این کار نیز، عمیقا و قلبا راضی شوند.
راه جهان غرب
بی تردید، یکی از نخستین دغدغه های دولت آمریکا تحت ریاست باراک اوباما، حل بحران خاورمیانه خواهد بود. برای حل بحران خاورمیانه، باید فلسطینی ها و اسرائیلی ها را بر سر میز مذاکره بازگرداند، اما این به معنای حل مشکل اسرائیل و فلسطین نخواهد بود، مگر آن که مصر، لبنان، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی، در جبهه ای متحد و استوار، از استقرار صلح پشتیبانی کنند. شرط اصلی اسرائیل برای صلح با فلسطینی ها و پذیرش یک کشور مستقل فلسطینی، آن است که کشورهای عربی این کشور را به رسمیت بشناسند، مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را با تل آویو از سر گیرند و تضمین کنند که فلسطینی ها دیگر خطری برای امنیت اسرائیل نخواهند بود. این شرایط را، اعراب، در چارچوب پیشنهاد صلح ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی پذیرفته اند.
اما چه کسی باید تضمین کند که اسرائیل دیگر خطری برای همسایگان خود نیست؟ آمریکا و سایر متحدان غربی اسرائیل، که تاکنون شاهد خاموش جنایات جنگی بی شمار اسرائیل بوده اند.
خانم آنگلا مرکل صدراعظم آلمان فدرال، پس از حمله اخیر اسرائیل به باریکه غزه، طی پیامی خواستار آتش بس شد، اما گناه را به گردن حماس انداخت. شاید این خواست که گروه های فلسطینی پرتاب موشک های قسام را به خاک اسرائیل قطع کنند، درست باشد. اما این درست نیست که یک سیاستمدار غربی موشک های قسام را با بمب های اسرائیلی یکی بداند. ظرف سه ماه گذشته، قربانیان موشک های دست ساز قسام، در خاک اسرائیل، از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نکرد، اما نتیجه یک حمله هوائی اسرائیل به غزه، حدود ۴۰۰ کشته و زخمی بود که بیشتر آنان را غیرنظامیان، زنان و کودکان تشکیل می دادند.
پخش تصاویری اینچنین دلخراش، آن هم در ساعاتی که جهان غرب مشغول آتش بازی سال نو ست، بر خشم مردمان جهان عرب و اسلام دامن می زند و بنیادگرائی و ترور اسلامی را بیش از پیش تغذیه می کند. پخش همین تصاویر، بر هواداران عرب رئیس جمهور متحجر و خشونت طلبی مثل احمدی نژاد در ایران می افزاید. این ها همه را سیاستمداران اسرائیل می خواهند. آن ها، صلح را نمی خواهند، زیرا قدرت خود را مدیون تشدید دشمنی میان جهان اسلام و جهان غرب هستند. پس، تشدید بنیادگرائی اسلامی، از طریق تحریک احساسات مسلمانان، به نفع اسرائیل است. این جهان غرب و در راس آن اتحادیه اروپا است که باید خود را از مهلکه نجات دهد. راه اتحادیه اروپا نیز از تشدید فشار بر اسرائیل می گذرد. فشار برای روی آوردن به اعتدال و پرهیز از جنایت. با توجه به آنچه اسرائیل در تابستان ۲۰۰۶ در لبنان کرد و این روزها در باریکه غزه می کند، نمی توان به رهبران حماس ایرادی گرفت، وقتی که از کشتارهای باریکه غزه به عنوان “کشتار صهیونیست ها” نام می برند.