در بخش پایانی مقالهی هفته پیش گفتیم که: نویسندگان دوران رمانتیک نروژ هم مانند همکاران خود در سراسر اروپا بیشتر دلمشغول این بودند که در مورد جهان گرداگردشان چه احساسی دارند. آنها در این اندیشه بودند تا روح و جان جهان که در همه چیز هستی جریان دارد را دریابند و تسخیر کنند. برای این کار، رومانتیکها متوسل شدند به شور و شعف، احساس و شهود. به همین خاطر هم نویسندگان و به ویژه شاعرها، برجستگان دوران رومانتیک هستند.
اگرچه آغاز دوران رومانتیک اروپا را تقریبن سالهای ۱۸۰۰ میدانند، اما در نروژ اولین شعرهای رومانتیک، مربوط میشوند به سال ۱۸۲۰. بخش بزرگی از آنچه در آن روزها آفریده شدهاند، امروز تنها، عامیانه و سطحی به نظر میآیند. اولین اثرها مربوط میشود به «یوهان سباستین ولهاون» و «هنریک ورگلاند». آثار بزرگ دوران رومانتیک نروژ را باید با شناخت این دو نام ارزیابی کرد. در پایان دورهی رومانتیک، این سبک به نحلهی دیگری که موسوم شد به «سوسیال رومانتیک» تغییر شکل داد.
«ورگلاند» و «ولهاون»
در نگاهی به ادبیات نروژ در قرن هفدهم، دو نام «هنریک ورگلاند» و «یوهان سباستین ولهاون» و شعرهای آنها، از نقاط عطف تاریخ ادبیات نروژ به حساب میآیند. اگرچه این دو نفر هم از نظر شخصیتی و هم از نظر آفرینش شعر با هم متفاوت بودند، اما هر یک در نوع خود آفرینشگر سبکی نو در ادبیات نروژ بودهاند. این دو نفر از پیروان سبک رمانتیک اروپایی بودند که در نروژ آن را به سوی «سوسیال رمانتیک» سوق دادند. «ولهاون» از نظر سنی، کهنسالتر از «ورگلاند» بود و به همین خاطر هم یک پایش در رمانتیک دوران روشنگری بود، در حالی که «ورگلاند، به خاطر جوانی، یک دست رمانتیک اروپایی بود.
زیبایی در اثرهای هر دوی آنها نقش بزرگی داشته است. اما هر یک با سبک و روش خود آن را جایگزین فلسفهی اروس «افلاطون» کردند. در نزد هر دو شاعر بزرگ نروژی قرن هفدهم، فرم نقش اساسی داشته و از آن گریزی نداشتند. اما هر یک باز هم به شیوهی خود برای حفظ فرم، نگاهی به زیباییشناسی سنتی اسکاندیناوی داشتند. «ورگلاند»، ضمن احترام به سبکهای گوناگون، از توان پذیرش ژانرهای مختلف برخوردار بود و به همین سبب هم نوشتههای او را اگر با دقت بررسی کنیم، شاهد آزمایش ژانرهای مختلف در کارهای باقی مانده از او خواهیم بود. البته یادمان باشد که با وجود کار بر روی ژانرهای مختلف، وفاداری او به رمانتیک چنان بود که همهی ژانرهای گوناگون را در همین سبک ادبی در هم میآمیخت و تجربه میکرد. او نسبت به سبکهایی که آزمایش میکرد، سختگیری خاصی نشان میداد، اما از آزمودن خود در آنها ابایی نداشت. برآمد همهی این آزمون و خطاها، در کتابی به نام «واقعگرایی کوچک و خیالپردازی بزرگ»، آورده است که هنوز هم یکی از منابع اصلی در مورد نقش تخیل، الهام و رؤیا، در ادبیات نروژ میباشد.
«ولهاون»، از سبک بازتابی در رمانتیک استفاده میکرد و در این سبک هم به سطح بالایی رسید، به گونهای که ژانر خاص خود را به جامعه ارائه کرد. در این معنا، او تمام عمر خود را صرف سرودن شعر و غزل کرد و به هیچ نوعِ ادبی دیگری هم روی نیاورد. به همین خاطر هم فرم و زبان شعر او چنان است که همهی کسانی که با شعر نروژ و یا حتا اسکاندیناوی آشنایی دارند، بازشناسی شعر او برایشان دشوار نخواهد بود که درّی است در دریای پر تلاطم ادبیات این منطقه. او به عنوان شاعر، احساس و اندیشه روشن را در هم آمیخت. بزرگی خود را زمانی به جامعه نشان داد که با وجود سن بیشتر، ضمن ستایش از «ورگلاند»، او را ستارهی درخشان ادبیات نروژ خواند و به او نام «هنرمند همهی فصول و دوران» داد. «اینگارد هاوگه» یکی از کارشناسان آثار «ولهاون»، میگوید: او برای شعرهای خود چهارچوبی تنگ و باریک در نظر گرفته بود که همین چهارچوب موجب زبان شاعرانهی او شده است. همین چهارچوب تنگ موجب شده است که در سال ۱۸۳۲ بتواند بگوید: “هر حال و هوایی و یا شوریدگی و فرم ادبی، الزامن نمیتواند به آفرینش اثر هنری دامن بزند”. اما آنچه که موجب شده او را به عنوان شاعری نوآور در دنیای شاعرانه بشناسیم، شناخت و دریافت او بود که در سال ۱۸۳۶ در مقالهای با عنوان «هنر مردمی، شعر و هنر ما» بیان کرد: “در دنیای هنر مردمی، منبعی است که میشود تا رستاخیز دروغین هم از آن به سود مردم بهرهبرداری کرد”.
واقعگرایی شاعرانه ۱۸۷۰-۱۸۵۰
واقعگرایی شاعرانه دورهای است بین رومانتیسم و رئالیسم. این دوران در واقع گذار از روزهای زیبا و تصاویر رومانتیک و احساساتی روستایی است که در دوران رومانتیک نوشته میشد به دوران متنوعتر و واقعیتر. نویسندگان این سبک، به جای آرمانهای زیبایی که در دوران رومانتیک نوشته میشد، روال زندگی روزانهی مردم که واقعیت هم داشت را مینوشتند. البته هنوز به دوران سبک رئالیسم نرسیده بود و به همین سبب هم آن را رئالیسم شاعرانه نام داده بودند یا حتا گاه رومانتیک بیخطر یا اهلی.
این سبک، در سالهای ۱۸۲۵، در دانمارک هواداران بسیاری پیدا کرد، جایی که ویژگیهای این سبک هم روشنتر شد. برای روشنتر و بیشتر سیستماتیک شدن این سبک، هنرمند تئاتر و منتقد ادبیات، «یوهان لودویگ هیبرگ» گامهای مهم و اساسی را برداشت. این سبک، بعدها کسانی مانند «اچ. سی. اندرسن» و «یوهان سباستین ولهاون» و در بین ادیبهای نروژی، «کامیلیا کولت» با کتاب “دختران آمتمادنس” و «هنریک ایبسن» در نمایشنامهی “پیرگنت” را تحت تأثیر قرار داد. سایر نامهای تأثیر گرفته از این سبک، «هنریک ورگلاند» (بعد از سال ۱۸۴۰)، «ایوار اوسن»، «کنود کنودسن»، «اوسموند اولاوسن وینیه»، «ببورناستیرنه بیورنسن»، «یورگن موئه» و «آندراس مونک» میباشند.
در سبک «رئالیسم شاعرانه» بیشتر زندگی روزانهی مردم توضیح داده میشد. درواقع در همین دوران بود که هم نثر و هم نمایش، کامیابی درخشانی داشتند. این درخشش ادبی، البته شامل شعر هم میشد که شاید بتوان بهترین دوران شعر نروژ ناماش داد. دوران «ناسیونال رومانتیک» نروژ هم در همین دوران به اوج خود رسید و رنگ و فضایی نو در جهان ادبی نروژ به وجود آورد. این سبک ادبی تا سال۱۸۷۰ ادامه داشت. در این زمان بود که «گئورگ براند» سخنرانی و درس دانشگاهی خود در مورد “رئالیسم” را طرح کرد و یکی از برجستگان سبک «واقعگرایی» شد.
سبک واقعگرایی ۱۸۹۰ – ۱۸۷۰
در بحثها و گفتمانهایی که «براند» به آنها دامن میزد، بیشتر خواهان این بود که برای همهگان این واقعیت جا بیفتد که «ادبیات در دوران ما زمانی نما و جلوه خواهد داشت که موضوعهای ملموس جامعه را مدّ نظر قرار دهد». او با همین بحثها تبدیل شد به پدر رئالیسم نروژ و از برجستگان این سبک. این دوران یادمان زمانی است که در ادبیات نروژ به «دوران طلایی ادبیات» شهره است. چهار نفر از بزرگان ادبی این دوران نروژ: «هنریک ایبسن»، «بیورنسون»، «شیلاند» و «لی» میباشند که بدون توجه به آنها، بررسی تاریخ ادبیات نروژ ناممکن است.
وجه مسلط این دوران این است که رمان بیشتر نویسندهها همراه با نمایشنامههای «ایبسن» هستند. در بیشتر رمانهای منتشر شده در این دوران و نمایشنامههای ایبسن، انتقاد از وضعیت اجتماعی، افشا هیرارشی موجود در جامعه و استانداردهای دوگانه را دستمایه کار قرار میدادند. همزمان با رمان و نمایش، شعر هم دوشادوش آنها، در حقوق فرد برای انتخاب آزادانهی باور و دین، و موارد اخلاقی را پیش روی جامعه قرار میداد. علت اصلی این که شعر این مورد را انتخاب کرده بود، تسلط کلیسا بر جامعه بود و تحمیل آموزشهای اخلاقی دینمدارانه بود که سرشار از تعصب بود و تشویق به گریز از شادیهای روزانه.
در بخش بعدی به «ناتورالیسم» خواهیم پرداخت و «نئورمانتیک» در نروژ.
بخش دوم را در اینجا بخوانید
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.