گفت وگوی شهروند با سهیل پارسا کارگردان نامی تئاتر کانادا
سهیل پارسا بنیانگذار و کارگردان هنری گروه Modern Times (عصر جدید) فارغ التحصیل رشته هنرهای نمایشی از “دانشکده هنرهای زیبا”ی دانشگاه تهران است. بعد از انقلاب، سهیل ایران را ترک کرده و همراه با خانواده اش در سال ۱۹۸۴ به کانادا مهاجرت می کند. او تحصیلاتش را در رشته هنرهای نمایشی در دانشگاه یورک تورنتو ادامه داده و در سال ۱۹۸۹ با همکار کانادایی اش، پیتر فاربریج، کمپانی تئاتری “مدرن تایمز” را تاسیس می کند. “مدرن تایمز” در شیوه اجرایی نمایش هایش متاثر از فرهنگ شرق بخصوص فرهنگ ایرانی ست.
“مدرن تایمز” به رهبری سهیل پارسا برای نوآوریهای هنری و تلفیق هنرهای شرق و غرب به عنوان یکی از مهمترین کمپانی های تئاتری در کانادا شناخته شده است.
سهیل پارسا در عرض ۲۱ سال گذشته بیش از ۲۵ نمایش برای “مدرن تایمز” کارگردانی کرده است.
او به غیر از نمایشنامه های کلاسیک غربی و نمایشنامه های کانادایی، تا به حال هفت اثر از آثار نمایشنامه نویسان ایرانی را ترجمه، کارگردانی و به مخاطبان کانادایی اش معرفی کرده است. در ماه مارچ ۲۰۰۸، ترجمه های چهار نمایشنامه ایرانی به زبان انگلیسی برای اولین بار توسط یک ناشر کانادایی زیر عنوان نمایشنامه های ایرانی “داستان هایی از بارش مهر و مرگ”۱ به چاپ رسید.
تولیدات گروه “مدرن تایمز” به کارگردانی سهیل پارسا تاکنون ۴۰ بار نامزد جایزه معتبر تئاتری Dora در تورنتو شده و ۱۰ بار این جایزه را از آن خود کرده است.
در سال ۲۰۰۷ سهیل همراه با سه کارگردان دیگر در راس بهترین کارگردان های تئاتری کانادا قرار گرفت و نامزد جایزه Siminovitch معتبرترین جایزه ی تئاتری کانادا شد.
از چهاردهم ماه می نمایش “آرش” به کارگردانی سهیل پارسا برای چندمین بار به روی صحنه ی تئاتر تورنتو می رود. در همین پیوند شهروند گفت وگویی با او انجام داده است که در زیر می خوانید.
قرار است به زودی نمایش آرش بر صحنه ی تئاتر تورنتوی کانادا بیاید. در حالی که همزمان در دو کشور دیگر هم به روی صحنه می رود. و البته این اولین بار نیست که آرش بر صحنه می آید، آن هم به سه زبان، ممکن است از تاریخچه ی این نمایش برایمان بگویید؟
ـ اولین اجرای آرش به زبان انگلیسی که ترجمه و اقتباس از “آرش”کار آقای بهرام بیضایی بود، در سال ۱۹۹۸ در تورنتو به صحنه رفت و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت و برنده ی چندین جایزه ی تئاتری Dora شد. سال ۱۹۹۹ من به کوبا دعوت شدم که کار را با هنرپیشگان کوبایی کار کنم. کاری که از فارسی به انگلیسی ترجمه شد، این بار به زبان اسپانیایی ترجمه شد و من با یک گروه تئاتر کوبایی آن را در هاوانا به صحنه بردم که آنهم یک کار موفق بود. در سال ۲۰۰۲ کار به فستیوال فجر دعوت شد که به این فستیوال رفتیم. و این کار برگشت به اصل خودش یعنی ایران و به زبان انگلیسی و برای تماشاگر ایرانی بسیار جذاب بود و اجراهای موفقی داشتیم. در سال ۲۰۰۶ من یک ورک شاپ از آرش در کلمبیا داشتم با هنرپیشگان حرفه ای کلمبیایی.
چرا تمرکز شما در این کارها همش بر آرش بود؟
ـ سئوال جالبی ست. این خواست این کشورها بود که تولید آرش را در تئاترهایشان داشته باشند. آرش اسطوره ای ایرانی ست که حد و مرزی ندارد و بسیار فراملیتی ست. آرش یک نمایش ضد جنگ است. نمایش ضد خشونت است. نمایشی که درباره ی رویای دنیای بدون مرز صحبت می کند. در نتیجه این کار در تمام کشورهایی که مشکلات سیاسی داشتند یا مشکلات جنگ داشتند مفهوم دارد. سال گذشته در می ۲۰۰۹ ما این کار را به بوسنی بردیم. کار مشترکی بود ازModern Times با یک گروه تئاتری بوسنیایی. آرش از زبان انگلیسی به زبان صرب و کرووات ترجمه شد. ما چهار هنرپیشه را از سه کامیونیتی صرب، کرووات و بوسنی آوردیم چون گفتیم که نباید منحصر به یکی از آنها باشد و همه را باید در بر بگیرد. اجرای آرش بدون ما هم همچنان در بوسنی ادامه دارد.
بدون حضور شما؟
ـ بله. من آنجا به دستیارم اختیار تام دادم که کار را ادامه دهد چون کاری آماده بود و نیاز به کار خاصی نداشت.
دو ماه پیش این نمایش برای فستیوال بین المللی تئاتر در سارایوو انتخاب شد و می امسال این نمایش در آن فستیوال به روی صحنه می رود و همزمان در همان ماه می ما تولید آرش را به زبان انگلیسی در تورنتو داریم و در ماه جولای و آگوست تولید مشترکی با یکی از تئاترهای اصلی کلمبیا با هنرپیشه های جدید به زبان اسپانیایی داریم.
چرا با هنرپیشه های جدید؟
ـ چون کار همیشه دارد تغییر می کند. زیبایی اش هم در همین است. ۱۲ سال پیش این کار شروع شده و مدام در حال تغییر است. من کاری را که ۱۲ سال پیش کردم تکرار نمی کنم. این کار وقتی به کشورهای دیگر می رود و با هنرپیشه های دیگر، ایده های جدیدی می آید. بنابر این کار همیشه در حال پویایی و تکامل و جلو رفتن است.
در بوسنی تجربه ای که کردم این بود که آرش را یک زن بازی کرد و دیدم که بهترین جواب را داد.
(با خنده) زن تنومندی بود؟
ـ نه اتفاقاً، بسیار ظریف بود. اصولاً آرش های من آدم های اینچنینی هستند چون آرش بیضایی اینگونه است. یک اسب چران بدبختی ست که به زور قهرمانش می کنند و خود نمی خواهد قهرمان شود. یکی دیگر از زیبایی های آرش بیضایی این است. کاری که بیضایی با اسطوره کرده بسیار زیباست.
در اجرای تورنتو هم تصمیم گرفتم آرش را یک زن بازی کند که فکر می کنم مفهوم خاصی دارد.
بنابر این بسیار جالب است که ظرف سه ماه، آرش به سه زبان در سه قاره دارد روی صحنه می رود. در بوسنی به زبان بوسنیایی، در تورنتو به زبان انگلیسی و در کلمبیا به زبان اسپانیایی.
یک پرسش برایم پیش آمد. چگونه دست اندرکاران تئاتر بوسنی یا کلمبیا می آیند و نمایش شما را می بینند و می شناسند و درخواست می کنند؟ چون به هر حال به نظر نمی رسد در عرصه ی تئاتر این کشورها نام آشنا باشند. حال اگر از انگلیس یا فرانسه آمده بودند زیاد عجیب نبود.
ـ من به خاطر شیوه ی کارم به خیلی از کشورها برای ورک شاپ و برگزاری کلاس های بازیگری و کارگردانی دعوت می شوم. مثلا کار من در بوسنی با ورک شاپ شروع شد. در کلمبیا هم همینجور بود. در سال ۲۰۰۵ من مکبث شکسپیر را که اینجا روی صحنه بردم، یک گروه از بازیگران کلمبیایی اینجا بودند و آمدند مکبث را دیدند و خیلی برایشان جذاب بود. وقتی برگشتند کلمبیا به “خانه ی ملی تئاتر کلمبیا” گفته بودند که کارگردانی هست به نام سهیل پارسا، ایرانی الاصل و کار زیبایی کرده از مکبث شکسپیر که خیلی جذاب است، اگر می شود او را بیاورید برای ورک شاپ.
ضمناً بسیاری هم از طریق وب سایت ما با ما و کارهایمان آشنا می شوند. مثلا یک گروه مصری که از همین طریق با ما آشنا شده و از ما دعوت کرده است.
جاهای خطرناکی را هم برای رفتن انتخاب کردید، نترسیدید؟
ـ (با خنده) ایرانی که نمی ترسه. ولی از شوخی گذشته برای من جذابه که کار به کجا دارد می رود. کلمبیا، بوسنی، جاهایی که دچار تنش و جنگ بوده یا هستند. حتی ما برنامه برای افغانستان داشتیم که به ما گفتند نه شرایط امنیتی فراهم نیست. به هر حال ما جاهایی می رویم که کارمان مفهوم دارد. ضمن اینکه کلمبیا یکی از عمده ترین کشورهای دست اندرکار تئاتر در آمریکای لاتین است. یکی از بزرگترین فستیوال های تئاتری آمریکای لاتین در کلمبیا برگزار می شود که هر دو سال یک بار و حدود سه هفته جریان دارد و هشت میلیون تماشاگر از سراسر دنیا از این تئاترها دیدن می کنند. مردم کلمبیا هم به تئاتر بسیار علاقمند هستند. فراموش نکنیم که کلمبیا کشوری ست که مارکز از آنجا می آید.
این همه اجرا آن هم در کشورهای مختلف، چگونه هزینه هایش را تأمین می کنید؟
ـ ما به عنوان یک گروه حرفه ای و مستقل در کانادا از حمایت دولتی برخورداریم. کنسول هنری کانادا (فدرال، استانی، شهر) تأمین کننده اصلی ما بوده، ولی مثل هر سازمان دیگر باید از حمایت خصوصی هم برخوردار باشیم. حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد بودجه ی ما دولتی ست و حدود ۳۰ درصد را باید با جمع آوری کمک های خصوصی به دست بیاوریم. برای همین پروژه، ما باید حدود بیست هزار دلار کمک جمع آوری کنیم تا بتوانیم آن را با موفقیت در سه کشور برگزار کنیم.
با توجه به اینکه بنیانگذار کمپانی “عصر جدید” شما هستید یعنی یک ایرانی، ضمن اینکه کارگردان اکثر نمایش های آن هم هستید و خوب این باعث افتخار ایرانی ها باید باشد، حمایت جامعه ی ایرانی از شما چگونه است؟
ـ از بیست و یک سال فعالیت مدرن تایمز می توانم بگویم هفده، هجده سال اول، حمایت جامعه ایرانی خیلی کم بود. کمپانی مدرن تایمز به رهبری یک ایرانی، هفت، هشت نمایش موفق ایرانی را اینجا به صحنه برده است. ما گروهی هستیم که خارج از ایران، در آمریکای شمالی، به صورت صددرصد حرفه ای داریم کار می کنیم و بعضی از تولیداتمان، تولیدات نمایش ایرانی بوده ولی تا چند سال پیش حمایت چندانی از جامعه ی ایرانی نداشتیم.
از سال ۲۰۰۷ جامعه ی ایرانی کم کم شروع کرد به حمایت کردن و متوجه شد که باید از افراد موفقش حمایت کند.
ببینید جامعه ی ایتالیایی ها، جامعه ی چینی ها، جامعه ی یهودی ها و دیگر جوامع متوجه این موضوع هستند که قدرت، فقط قدرت اقتصادی نیست. یک جامعه ی مهاجر اینجا زمانی قدرت دارد که قدرتش ترکیبی از قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باشد. ما در زمینه ی اقتصادی افراد موفق بسیاری داریم. در حوزه ی سیاست در انتاریو دکتر مریدی را به عنوان نماینده در مجلس استانی و در کبک هم دکتر امیر خدیر را در پارلمان کبک داریم. در زمینه تحصیلی هم افراد موفق بسیار داریم و جوانان ایرانی بسیاری در دانشگاه های کانادا مشغول تحصیل اند از جمله فقط حدود چهار هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاه یورک در حال تحصیل اند و اساتید ایرانی بسیاری در دانشگاه های کانادا تدریس می کنند. موفقیت در بخش تحصیل هم خیلی کمک می کند به موفقیت بخش فرهنگی. مثلا الان تماشاگران من از میان دانشجویان ایرانی نسل دوم بسیار زیاد شده. آنها احساس می کنند یک هموطنشان، یک ایرانی، دارد شکسپیر کار می کند، یا در انتظار گودو و یا آرش، و به زبانی که آنها می شناسند.
اما از نظر حمایت از جانب صاحبان موفق کسب و کار، مجموعاً حمایت های فرهنگی کم بوده ولی از چند سال پیش کمپانی من از حمایت عده ای از ایرانیان برخوردار شده. این را هم باید بگویم صحبت از حمایت از سهیل پارسا نیست بلکه حمایت از یک جریان فرهنگی است. سهیل پارسا به تنهایی نیاز به این حمایت ندارد، چون من دارم زندگی ام را می کنم، حرفه ای هستم، جاهای مختلف دارم تدریس و کار می کنم. حمایت به خاطر این است که کار بهتر جلو رود و بیشتر به جریان اصلی نزدیک شود. ببینید الان در مهمترین مرکز هنری کانادا Young Centre for the Performing Arts کارهای مولیر، شکسپیر و دیگران روی صحنه است و در کنارش آرش هم روی صحنه می رود. ده سال پیش چنین چیزی قابل فهم نبود. مگر می شود اسم یک نمایش ایرانی در کنار سایر نمایش ها در مراکز معتبر هنری مطرح شود. و این خیلی مهم است برای نسل بعدی ما.
دو سال پیش دو خانواده ی ایتالیایی گالری هنری انتاریو را اسپانسر کردند به مبلغ ده میلیون دلار، از آنها پرسیدند چرا شما این کار را کردید؟ گفتند، هنرهای بصری(نقاشی و مجسمه سازی) جزو لاینفک فرهنگ ایتالیایی ست و ما هرجا برویم می خواهیم مهر خود را بزنیم چون میکل آنژ مال ماست.
مسئله این است که جامعه ایتالیایی نمی خواهد فقط قدرت اقتصادی داشته باشد بلکه در فکر هویت فرهنگی و اجتماعی خود نیز هست. هویت فرهنگی و اجتماعی یک جامعه در قدرت سیاسی و اقتصادی آن جامعه تأثیر می گذارد.
و اما در مورد جامعه ما، باید بگویم که نه تنها تئاتر که تمام زمینه های فرهنگی مان به حمایت جامعه ایرانی نیاز دارند و خوشبختانه شروع شده و دیالوگ دارد ایجاد می شود، قبلا چنین دیالوگی وجود نداشت.
آیا تلاش کرده بودید و نشده بود، یا شما آنطور شناخته شده نبودید و کارهایتان در جامعه ی ایرانی بازتابی نداشت؟
ـ باید گفت ادغامی از همه ی اینها. ما، جامعه ایرانی، جزو مهاجران جدید هستیم. ما از سی سال پیش شروع کردیم. همه ی ما در ده، پانزده سال اول در حال ساختن زندگی بودیم تا جای خود را پیدا کنیم. کمتر کسی از ما با ثروت های بیشمار به اینجا آمد، بقیه همه از صفر شروع کردند و طول کشید تا جا بیفتیم. حالا فکر می کنم از نظر اقتصادی جایگاه خودمان را محکم کردیم. الان فرصت می شود که ما کار داوطلبانه بکنیم. مثلا بیزنس منی که سالی یک میلیون درآمد دارد، فکر می کند که راحت می شود بیست هزار دلار خرج کارهای خیریه کرد، مدرسه ساخت، به هنر کمک کرد و … درست می گویید. من هم داشتم تلاش می کردم تا خودم را بشناسانم و یک مقدار هم مسائل فرهنگی بود. هنوز در فرهنگ ما، مسئله ی حمایت فرهنگی، حمایت خصوصی، اصلا وجود نداشته در حالی که چیزی که در اینجا بویژه مرسوم هست، برگرداندن به جامعه است. این چیزی ست که در این فرهنگ خیلی مهم است و ما باید یاد بگیریم.
فکر می کنید همه ی حرفها را درباره ی آرش زدیم؟
ـ فکر می کنم بیش از آن که باید گفتیم.
پس حامیان فرهنگی را در زمان و مکان زیر خواهیم دید:
زمان نمایش: ۱۴ تا ۲۹ می ۲۰۱۰
مکان نمایش: Young Centre for the Performing Arts
در منطقه ی تاریخی دیستیلری
برای اطلاعات بیشتر به آگهی این نمایش در شهروند مراجعه کنید و یا از سایت
www.moderntimesstage.com دیدن کنید.
پانویس:
۱ـ “داستان هایی از بارش مهر و مرگ” Stories from the Rains and Death شامل ترجمه ی انگلیسی چهار نمایشنامه “آرش” و “مرگ یزدگرد” از بهرام بیضایی، “داستان هایی از بارش مهر و مرگ” نوشته عباس نعلبندیان و “بازجویی” نوشته محمد رحمانیان است که توسط سهیل پارسا، پیتر فاربریج و برایان کوئرت ترجمه شده و در سال ۲۰۰۸ توسط Playwrights Canada Press منتشر شده است.