سیروان قادری

 مرگ بر جمهوری اسلامی!

جمهوری اسلامی ایران، از سر استیصال وارد فاز جدیدی از تعرض به فعالین سیاسی خارج از کشور شده است. حکومتی که در سه دهه گذشته، کشتار بیش از صد هزار نفر از مخالفانش را در کارنامه دارد، خوب می داند که تنها با توسل به جنایت است که امکان ادامه حیات ننگینش را پیدا می کند. حکومت اسلامی در سراشیبی سقوط است. خود را در مقابل جنبش میلیونی مردم معترض و سرنگونی طلب یافته است که نه امکان و ابزار سرکوبشان را دارد و نه راه عقب نشینى دارد. بنابراین به دست و پا زدن افتاده است. تحرکات اخیر رژیم علیه فعالان سیاسی خارج از کشور نیز در همین راستا است. صدور احکام بیدادگاه هایش برای فعالان سیاسی خارج از کشور و تحت پیگرد قرار دادنشان توسط پلیس اینترپل، فشار بر خانواده های فعالان سیاسی در ایران، ایجاد شبکه های جاسوسی و تیمهای ترور در میان اپوزیسیون مخالف رژیم، و حمله ور شدن به فعالان سیاسی به شیوه چاقو شی و فرهنگ لمپنى – اسلامی، تنها بخش علنی شده این تعرضات غیر انسانی است که حاکی از آغاز دور جدید تلاش مذبوحانه رژیم در خارج از کشور است.

چند هفته گذشته، قرعه اعمال این لات بازى اسلامى به نام من و خانواده ام درآمد. از طریق کانالی متوجه شدم که پدرم را از محل کارش در کرج به اطلاعات انتقال داده اند و با ایجاد فضای رعب و وحشت و تهدید از او می خواهند که من را تحت فشار عاطفی مجاب به تسلیم و همکاری کند. چند روز بعد، خواهرم را در سنندج به اطلاعات فرا می خوانند و او را مجبور به برقراری ارتباط تلفنی با من در حضور خودشان می کنند تا زنجیره سیاست کثیف، چاله میدانی و از قبل طراحی شده شان را کامل کنند. این تقلاهای حقیرانه را در چند روز گذشته با تهدیدهای بیشتر دوباره تکرار کرده اند و از قرار گفته اند که با خود من هم تماس خواهند گرفت. قطعاً آنچه که در چند هفته گذشته و همچنین احتمال تکرار وحشیانه تر آن در آینده بر من و خانواده ام گذشت، بسیار ناگوار بود. شنیدن ضجه های خانواده برای هیچ انسانی خوشایند و قابل تحمل نیست. اما در پس این اقدامات و فشارها بر فعالان سیاسی و خانواده هایشان، اهداف عمومی تری از ارعاب مورد نظر است و تعرضی آشکار به کل اپوزیسیون رژیم اسلامی است. به همین دلیل ساده، باید در ابعاد وسیعتری پاسخ بگیرد. به نظر من، هیچ فعال سیاسی در مقابل چنین شرایطی، محق بر فردی دیدن مسئله و جدا کردن مصلحت شخصی یا خانوادگی از منافع و مصلحت عمومی جامعه نیست و اگر کسی دچار این چنین لغزشی شود، عواقب ناگواری برای خود و هم جامعه پیرامونش رقم زده است.

جمهوری اسلامی ایران و ارگان های سرکوبش، با هدف ایجاد فضای وحشت در جامعه و مرعوب کردن فعالان سیاسی، دست به چنین اقداماتی می زند و سکوت قربانیان و یا کوچکترین تلاشی برای تمکین و کنار آمدن با این حرکات، حتی با قبول تمام هزینه های شخصی آن، فضا را برای امکان سرکوب و پیشروی بیشتر و امکان اعمال این چنین حرکاتی بر جمع گسترده تری از فعالان سیاسی را توسط رژیم اسلامی مهیاتر می کند. این یک رکن اساسی در چگونگی برخورد و تبیین سیاست صحیح در مقابل این گونه تلاش هاى مذبوحانه جمهوری اسلامی است.

 وزارت اطلاعات رژیم باید بداند که میلیونها انسان مثل من، عیناً در اعتراض به این چنین رفتارهایی، در اعتراض به اعدام، زندان، سرکوب، تهدید، شکنجه و فقر و فلاکتی که برای مردم به بار آورده است، روی به مبارزه برای سرنگونی رژیم آورده ایم و تشدید اینگونه جنایات حکومت اسلامی نه تنها کوچکترین وقفه ای در اعتقاد به پیشروی بیشتر و برحق بودن مبارزه هر روزه مان ایجاد نمی کند، بلکه راسخ تر و با جسارت صد چندان به این راه ادامه می دهیم. جمهوری اسلامی را باید سر جایش نشاند.

 بدون شک، این تحرکات، دست و پا زدن های آخر رژیم است. اما تحلیل چرایی این موضوع هنوز پاسخ کامل مسئله نیست. ما فعالان سیاسی باید تضمین کنیم که لگد زدن های آخر رژیم با کمترین هزینه ای به سرانجام برسد. باید در مقابل این تعرضات و موارد مشابه آن در آینده، سیاست واحد، روشن، قاطع و همه جانبه ای تعریف کنیم و آن را در راستای افشای اینگونه جنایات رژیم و خنثی کردن کامل آنها، نهادینه و به فرم روتین پاسخ به این گونه تعرضات رژیم تبدیل کنیم و جمهوری اسلامی را در این عرصه نیز ناکام کنیم.

سیاست عمومی در مقابل چنین فشارها و تهدیدهایی، علنی کردن تمام جزئیات آن باید باشد. این تنها راهی است که امکان افشاگری این دست از اقدامات و بی آبرویی بیشتر رژیم را در سطحی وسیع تضمین می کند و از سوی دیگر زمینه ساز موج وسیعتری از اعتراض علیه امکان گسترش دامنه چنین رفتارهائی خواهد شد.

 

 

٢ اوت ٢٠١٠