نگاهی به کارکرد هنری مهران مدیری و جایگاه او در پیشبرد گفتمان قدرت

متن حاضر نگاهی است گذرا به تأثیرِ مناسبات قدرت در تولیدات فرهنگی و هنری. این که در یک چرخه ی فرهنگی، محتوای یک اثر هنری و یا یک محصول فرهنگی، کیفیت آن و از همه مهم تر نقش مخاطب به چه میزان به روابط و مناسبات نهادهای دارای قدرت وابسته  است.

در نگاه سنتی که مسئله ی هنر را سه ضلعی هنرمند، اثر هنری و مخاطب تشکیل می دهد، مبنای نگاه هنرمند به هستی و مسائل پیرامون برآمده از خواست مؤلف و کشف و شهود هنرمند است، و آن چیزی که کمتر مورد توجه است نقش نهادهای سیاسی درروند تولید آثار هنری است. از این رو در این متن تلاش می کنم تا ارتباطی بین تولیدات فرهنگی و خاستگاه های اجتماعی یک اثر را نمایان کنم. برای ملموس تر بودن بحث، فعالیت های مهران مدیری(به عنوان واسطه ای بین گفتمان رسمی حاکمیت و مردم) و شبکه نسیم (به عنوان یکی از پرمخاطب ترین شبکه های سازمان و اعمال کننده گفتمان حاکمیت) را وارد بحث می کنم و در خلال بحث تلاش می ورزم تا نقبی به نقش رسانه و کارکرد مخاطب داشته باشم.

ذکر این نکته الزامی است که هر آن چه که در مورد شخصیت و فعالیت های مهران مدیری در این متن ارائه می شود برآمده از آن چیزی است که او از خود برجای گذاشته. در واقع محبوبیت مهران مدیری، تجربه ی مستمر کاری اش و از همه مهم تر یک نقطه ی جابجایی در روند آثارش (که به آن خواهم پرداخت) از دلایل اصلی انتخاب اوست، از این جهت بیش تر به عنوان نمونه ای عینی از بحث، بر آن انگشت می گذارم.

 مهران مدیری را حدود سه دهه است که به عنوان هنرمندی که با گرایشی انتقادی در حوزه ی طنز فعالیت دارد می شناسیم و به اعتقاد برخی در این حوزه (طنز) حرف اول را در ایران می زند. او از اوایل دهه ی هفتاد شناخته شد و تجربیات زیادی در حوزه های مختلف داشته است. از تلویزیون و سینما و برای مدتی هم شبکه ی نمایش خانگی گرفته تا  سرودن ترانه و خوانندگی. کارنامه ی حرفه ای و مستقل مدیری را معتقدم که باید به دو بخش تقسیم کرد، قبل از قهوه ی تلخ و بعد از آن. این تقسیم بندی پیش از آن که بر مبنای مسائل ساختاری آثارش باشد بر مبنای نقطه ی تغییر محتوایی در آثارش انتخاب شده. نقطه ای که برآمده از جابجایی های درونی نظام سیاسی است و همین جابجایی قدرت در لایه هایی از نظام، تاثیر عمیقی روی مولفان فرهنگی گذاشته است.

مدیری تا قهوه ی تلخ روندی پیش رونده و قابل تأمل داشت، اما همزمانی تولید قهوه ی تلخ با تغییرات اساسی در بخش های مختلف نظام و قدرت گرفتن مافیای نظام، او را به مرتبه ی دیگری از “فرمِ” تولید سوق داد. این موضوع تغییری بسیار بنیادین در نگاه او ایجاد کرد. از سال هشتاد و هشت به بعد هم چنان که می دانیم مناسبات قدرت در سطحی کلان بین نهادهای دارای قدرت دست به دست شد و طبقه ای جدید با حمایت دولت وقت ابراز وجود کرد. با ظهور این قشر نوکسیه، نسل اول انقلابی ها به حاشیه رانده شدند و جای خود را به اشخاصی دادند که علاوه بر آن که سابقه ی درخوری در گذشته نداشتند، فاقد تجربه و دانش کافی هم برای کار سیاسی درحد کلان بودند. قشری که با سیستم تربیتی تحقیر کننده ای رشد یافته و فهمش از سیاست فراتر از کسب قدرت و بازتولید زور و استبدادی که زمانی به او اعمال شده نمی رود.

همزمان با این تحولات، مدیری ساخت قهوه ی تلخ را آغاز کرد. عدم توافق او با صدا و سیما به دلیل مسایل محتوایی، او را به سمت شبکه ی نمایش خانگی و فروش سی دی سوق داد و سرانجام این مجموعه با تهیه کنندگی برادران آقا گلیان در فروشگاه ها عرضه شد. حالا مخاطب برای دیدن کارهای او باید پول می داد و زحمت تهیه ی آن را هفته ای یک بار می کشید. مجموعه، موفق از آب درآمد و این موفقیت سود مالی کلانی را برای او و تیمش به ارمغان آورد. تغییر نگاه و جایگاه او پیش از آن که برآمده از موفقیتش در مجموعه ی قهوه ی تلخ باشد برآمده از جایگاه جدیدی بود که تغییرات سیاسی وقت برایش به ارمغان آورد. بعد از این مجموعه مدیری گمان برد که راز موفقیت را کشف کرده و اگر با همین روند و همین تیم کاری پیش برود موفقیت هایش ادامه خواهند یافت.  به همین خاطر چند تجربه ی دیگر حتی با ساختارهای اجرایی متفاوت در شبکه نمایش خانگی و گاهی هم با تهیه کنندگی خودش انجام داد که هیچکدام نه در فروش و نه در کیفیت، موفقیت و مقبولیت قهوه ی تلخ را کسب نکردند. قهوه ی تلخ و سود مالیش او را به جایگاهی بالاتر(از لحاظ جایگاه اجتماعی) هل داد، آن هم در اوج نقل و انتقالات درونی نظام که ارزش پول به شدت متحول می شد. به طبع در این جایگاهِ (طبقه) جدید مدیری نیازمند زاویه نگاه جدیدی بود تا بتواند رضایت حلقه ی جدید اطرافیانش را جلب کند.

در این جایگاه، سفارش دهندگان و روسای جدیدِ نهادهایی که با آنها مواجه بود همگی مناسباتی دیگر را رعایت می کردند، مناسباتی که در آثار بعدی مهران مدیری به خوبی بروز یافتند. نوع نگاه اطرافیان، نقدها و انتظارات آنها حالا همگی باید درخور جایگاه جدیدش می بود. در نهایت، رضایت این قشر و خوش خدمتی اش او را به تلویزیون برگرداند و روی صندلیِ امپراطوریِ دورهمی نشاند. در مجموعه دورهمی، مفهوم طنزِ برای او دیگر برآمده از نگاهی عمیق و انتقادی به کلیت اجتماع نبود، بلکه برآمده از نگاهی از موضع برتر به طبقات پائین جامعه بود. در واقع مسئله ی “طنز” در آثار جدیدش جایگاه خود را به مسئله ی “تمسخر” داد. در این مجموعه (ها) سوژه های مدیری نه از کلیت اجتماع بلکه از عادت های رفتاری، نحوه زیستن و ادبیات طبقات پائین تر ساخته شد. نکته ی قابل توجه آن که این نگاه از بالا به پائین برای رساندن صدای فرودستان به دیگر بخش های جامعه نبود، بلکه برای رعایت و بازنمایی سلسله مراتب قدرت از بالا به پائین بود.

تا پیش از قهوه ی تلخ، مدیری کلیت بد ریخت و سرشار از تناقض “جامعه” را در قالب روایت هایی آغشته به طنز تولید می کرد، کلیتی که از بی نظمی اجتماع می آمد و در آن هیچ چیز سر جای خودش نبود. اما پس از این جابجایی، او نگاه خود را متوجه نواقص و کمبودهای قشری از جامعه نمود که سهم کمتری از قدرت و ثروت داشتند. حالا به جای مفهوم “عدالت”، کنش های رفتاری ناشی از نبود عدالت محتوای طنز های او را تشکیل می دادند.

طبقه متوسط، دولت ها و فرم بازتولید شونده

بگذارید برای تشریح زمینه های چرخش و تغییر مدیری چند گام به عقب برگردیم  و نگاهی کنیم به جایگاه برنامه سازان در رسانه های عمومی. به گمانم ریشه ی جریانی که مدیری در آن ذوب شد را باید در مسئله ی “تولید طبقه متوسط” در ایران به دست دولت های منتخب جستجو کرد.

تاریخ سیاسی در بعد از انقلاب و بخصوص بعد از جنگ به ما نشان می دهد که اولویت دولت ها پس از کسب قدرت، تولید یک طبقه ی متوسط جدید است. طبقه ای که هم چون حائلی  بین دولت و اجتماع و در اصل محافظ دولت است و مشروعیت خود را از این طبقه ی جدید استخراج می کند. مثلا دولت هاشمی رفسنجانی با تکیه بر قدرتی که در سطوح بالای نظام داشت (و البته به همراه رانت) و با تمرکز بر سرمایه داران خرد بخصوص سرمایه داران سنتی وابسته به زمین، طبقه ای با گرایشاتی اشرافی را تولید کرد. طبقه ای که اکثریت آن یا حامیان و نزدیکان وی بودند و یا اشخاصی که در نظام جدید “سازندگی” همفکر او.

دولت خاتمی اما کمی متفاوت تر روی کار آمد و مشروعیتش پیش از آنکه برآمده از سطوح بالای نظام باشد، برآمده از طبقه ی متوسط فرهنگی و دانشگاهی بود. به طبع پس از به قدرت رسیدن خاتمی، این قشر مانند طبقه ای جدید و نوظهور به جمع طبقه ی متوسط افزوده شد و پس از آن بیشترین آزادی عمل، تولید و فعالیت را داشت. واضح است که در هر دولت “فرمِ” (در اینجا به مفهوم استتیکی اش) بازتولید شده در اجتماع، متفاوت با فرم تولید شده در دیگر دولت ها است و بیشتر برخاسته از برنامه ها و اهداف دولت برگزیده است تا در نهایت از طریق آن فرم، مشروعیت فعالیت های خود را شکل دهند.

معادلات قدرت در دولت احمدی نژاد اما به کلی متفاوت شد. او که با حمایت مافیای سپاه و با اتکا به نزدیک بودن نظرش به نظر رأس هرم در دو دوره به قدرت رسید، رای و مشروعیت طیف وسیعی از نهادها و اشخاص پرنفوذ را با خود داشت. طبقه ی حامی او که اکثرا مافیای نظام و سران پرقدرت و ثروتمند بودند با به قدرت رسیدن او مانند یک بیماری لاعلاج در جامعه انتشار یافتند و اکثریت صندلی ها و پوزیشن های مهم سیاسی را از آن خود کردند و آنگاه  پس از اشغال نقاط حساس نهادهای قدرت، احمدی نژاد و حلقه ی نزدیکش را به بیرون پرت کردند. تفاوت این قشر نوظهور با دولت های قبلی در آن بود که این قشر با اتکا به پشتوانه نظامی اش و پس از به قدرت رسیدن در صدد حذف اشخاص پیشین برآمد و پاکسازی عظیمی را در اکثر بخش ها انجام داد. از قتل و سرکوب تا حصر، سبب شد تا مافیای پرورش یافته در دل نظام بر همه نهادهای دارای قدرت مسلط شوند. طبقه ی متوسط برآمده از دل این دولت را می توان قشری به اصطلاح “نوکیسه” نامید. اکثر آنها تربیت شده اقشار مذهبی بودند و با حجم انبوهی از سرکوب و محدودیت های اجتماعی رشد یافته بودند و پس مسلط شدنشان بر صندلی ها، ارضاء نیازهای سرکوب شده خود را در اولویت قرار دادند. از این رو در آن دوره به ناگه خیابان ها و فضاهای عمومی و فضای مجازی پر شد با رفتارهایی تهوع آور، متشتج و خشن.

تمایل این قشر به لاکچری  خود شیفته، و یک زندگی صرفا بصری (در اینجا از اصطلاح بصری استفاده می کنم چرا که معتقدم مسئله ی “دیده شدن” برای این قشر در لباس و موقعیتی فاخر اولویت اصلی آنها بوده و هست) به سرعت شکل (فرم) جامعه را متحول کرد (نمونه ای از فرم مورد نظر دولت ها همین مورد است. موردی که توهم ژن برتر از آن برخاست) و در نهایت دولت روحانی که برآمده از جنگ قدرت در سطوح بالای نظام و هدف اصلی حامیان آن گرفتن قدرت از دست مافیای دولت احمدی نژاد بود. تفاوت اصلی این دولت با دولت های پیشین در آن است که این دولت پس از به قدرت رسیدن به اقشار و گروه ها و نهادهای حامی اش پشت کرد و درگیر کسب جایگاهی مرتفع تر پس از مرگ احتمالی خامنه ای شد.

جایگاه و کارکرد طبقه متوسط بحثی گسترده را می طلبد اما تاکید بر موارد مذکور و مسئله ی “تولید طبقه ی متوسط” ضروری بود تا زمینه ی مورد نظر بحث بیشتر باز شود.

ادامه در  شماره آینده