همیشه فکر می کردم به راحتی از پشت تلفن می توانم با همه صحبت کنم بدون اینکه آن شخص حال مرا بداند بجز… بجز مادرم.
او زنی بسیار باهوش بود که با سلام من هم می توانست حس کند من در چه وضعی هستم. امروز که مدتهاست صدای او را نمی شنوم فهمیده ام این جریان ربطی به هوش او نداشته. او یک مادر بود و این حس قوی، فقط یک نام داشت، عشق و دیگر هیچ.
گذشته را مرور می کنم، نمی دانم برای او کاری کرده ام یا نه، چرا که هر چه به یاد می آورم او بوده و بس. در رد پای دیروزم زنی را می بینم که از دوشادوشی من هرگز خسته نشد. من رشد کردم و او همپای من دوید. من جوان شدم و او سالخورده تر. من سر به آسمان رویاها داشتم و او ترسیم گر آن. من هیجانزده روزهای ترقی بودم و او تشویق گر تمام لحظات. من می افتادم و او دستان بلند کننده من. من معیارهایی جدید داشتم و او شنونده مهربان. من دنیایی جدید می خواستم و او جا گیرنده در وادی جدید.
در آخر ترکش کردم و او صبورانه گفت هر چه تو بخواهی. امروز که نیست جای خالی مهر او را در گوشه دلی دارم که در حسرت شنیدن صدایش همیشه بی تاب است. هر چه فکر می کنم برای او چه کرده ام؟ چیزی به خاطرم نمی آید…… چقدر دیر فکر کرده ام نه؟
***
مادر الماسی است گرانبها و موهبتی که بدون در نظر داشتن مرزهای خاکی، بی خبر از همه رفتارهای نژاد پرستانه، به دور از هرگونه اختلافات طبقاتی و فرهنگی به مستمند و ثروتمند به یک نوع بخشوده شده. نقش محوری مادر در زندگی هر یک از ما بسیار پر رنگ است. آنان فرشتگانی هستند که عشق می ورزند و بدون توقع برگشت محبت، زمزمه مهرشان در سراسر زندگی جاری است. این سوی داستان ما هستیم که بسته به وضعیت خود، هر بار علاقه آنها را به نوعی توجیه می کنیم. همانقدر که برای عشق مادر، تعاریف متفاوتی نیست، ما در این سوی زنجیر، علاقه های متفاوتی را از خود نشان می دهیم. در میان مشغله های امروزی، گاه از عدم فرصت برای دیدارشان و یا حتی شنیدن صدایشان، شکوه می کنیم. شاید بیراه نیست اگر بگوییم فرصت های زیادی برای دیدن افراد مختلف پیدا کرده و در این لیست گاه نام مادرمان به چشم نمی خورد. از این بابت زیاد دلخور نمی شویم چرا که مادرانمان ما را درک می کنند حتی اگر بعد از هفته ها به آنان تلفنی کنیم باز هم صدای عاشقانه شان را می شنویم که بی تابانه می خواهند خبر سلامتی ما را بشنوند.
واقعا برای مادرمان چه کرده ایم؟ چقدر از تفریحات و خوشی هایمان را با او تقسیم کرده ایم؟ آیا به جز این است که او همیشه شنونده مشکلات ما بوده ؟ برای وقتهای تنگمان، بدهی های گوناگونمان و بیماریهای کوچک و بزرگ، تنها مادر است که نگران واقعی است و متاسفانه عینک فراموشی، بر روی چشمان ما اغلب اوقات بدون اینکه تلاشی برای برداشتن آن کنیم قرار دارد.
شاید بد نباشد برای روزهای سالمندی مادر و برای روزهای ناتوانی او، فکری کنیم. آیا مادرمان برای سالهایی که نیاز به آسایش و آرامش و مراقبت دارد، سرمایه ای اندوخته؟ آیا در حالی که ما برای گذران زندگی تلاش می کنیم، او پرستاری برای روزهای بیماری اش دارد؟ آیا هزینه های این دوران او را برآورد کرده اید؟ آیا می دانستید که می توانید با مبلغی ناچیز، آینده او را بیمه کنید؟ واقعاً آیا نمی خواهید او را با هدیه ای که سالیان دوران سالمندی اش را پوشش دهد شاد کنید؟برای گرفتن این هدیه برای مادرتان، امروز با ما تماس بگیرید.
* محمد رحیمیان کارشناس ارشد بیمه و سرمایه گذاری و عضو انجمن رسمی مشاورین متخصص بیمه و امور مالی کانادا است.
www.insufin.com
www.youtube.com/ sherkatbime
به بیمه اعتقاد دارم برای همین آن را فریاد می زنم. مرتب فریاد می زنم فردا نه امروز، امروز