روزی که آقای احمدی نژاد فرمودند کشور ما مثل قطاری که ترمزبریده به جلو می رود، خیلی ها خندیدند و آنرا مثل همه حرف های دیگر ایشان شوخی تلقی کردند، اما این حرف الکی الکی درست از آب درآمد و قطار ترمز بریده دولت، بدون هیچ آژیر و سوت و اخطاری، همین طور داره مسافر سوار می کنه و جلو میره …

به نوشته سایت آفتاب، آقای رحیمی معاون اول رئیس جمهور فرموده اند بیش از آنچه تعهد کرده بودیم، شغل ایجاد کرده ایم و در برخی از استان ها بیش از حد لازم مسکن ساخته ایم.

معاون اول رئیس جمهوری در توضیح این خبر افزودند: امسال ایجاد یک میلیون و۱۰۰ هزار شغل را تعهد کرده بودیم، اما تا امروز یک میلیون و۵۰۰ هزار شغل ایجاد کرده ایم و در برخی از استانها بیش از حد لزوم خانه ساخته ایم.

خبرنگار جوان وکم تجربه ما که تصورکرده بود با اینهمه کار و خانه اضافی الان قطار دولت چپ می کند و دنیا کن فیکن می شود، وحشت زده و دستپاچه پرسید حالا چی میشه قربان؟ آقای رحیمی ضمن اینکه تلاش می کرد خبرنگار ما را آرام کند گفت چرا هول شدی جوان؟ خدا بزرگ است، یک کاریش می کنیم.

خبرنگار ما گفت آخر یکی و دو تا که نیست. چهارصد هزار شغل اضافی را چکارش می شود کرد؟

معاون رئیس جمهور جواب داد یادت هست که آقای رئیس جمهور فرمودند جمعیت کشور ما باید به ۱۵۰ میلیون نفر برسد؟ خبرنگار ما جواب داد من هیچ یک از فرمایشات ایشان را فراموش نمی کنم و اگر آب طلا ارزان بود، از محل یارانه ها یک سطل آب طلا می خریدم و همه سخنان ایشان را با آب طلا به دیوار اتاقم می نوشتم.

آقای رحیمی فرمودند خبر داری که به هر نوزاد یک میلیون تومان می دهیم برای اینکه قدم رنجه کرده است و درکشور ایران به دنیا آمده است؟ خبرنگار ما گفت شنیده ام، اما چون خودم بچه دار نشده ام، نمی دانم این وعده عملی شده است یا نه؟

معاون رئیس جمهور جواب داد عملی شده جانم، عملی شده. باورت نمیشه همین الان برو زن بگیر، اگر بتوانی تا فردا بعدازظهر بچه دار شوی، فردا شب  بیا یک میلیون تومنش را از خود من بگیر! و با لبخند اضافه کرد: شماها توی عوالم خودتان هستید و از هیچ کجا خبر ندارید. ما داریم مثل تراکتور کار می کنیم، بی رحمانه  می سازیم و شغل ایجاد می کنیم و پول پخش می کنیم و جلو می رویم. شاید باورتان نشود که  به زودی هر مرد ایرانی چند تا شغل خواهد داشت  چند تا خانه و میلیاردها دلار پول نقد. می خواهیم آنقدر پول بریزیم به حساب مردم که فریادشون به آسمون بره که: بسه دیگه بی انصاف ها….!

بعد با لبخندی شیرین تر از آن یکی لبخند، از خبرنگار ما پرسید: خب! مردی که چند تا شغل داشته باشد، چند تا خانه و یک انبار اسکناس چکارمی کند….؟ و قبل از آنکه خبرنگار ما چیزی بگوید، خودش جواب داد: روشن است. هر آدمی، یعنی هر مردی! بلافاصله می پرد و چند تا زن می گیرد.

نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که جمعیت کشور زیاد می شود، خانه هائی را که همینطور داریم می سازیم خالی نمی ماند که ولگردان  بروند آنجا و هروئین بکشند، در نتیجه اعتیاد ریشه کن می شود!

ازدواج های مکرر آقایان نیز باعث می شود که دیگر دختر بی شوهر و بی سرپرستی باقی  نماند و در نتیجه معضل زن و دختر فراری و خیابانی خود به خود و به طور اتوماتیک از بین می رود.

بعد هم که یک میلیون تومن برای هر بچه… ببین چی میشه. به خدا که توی بهشت هم اینهمه امکانات در اختیار مومنین گذاشته نمی شود!

منظور شاعر چیه؟

 

آقا یکی به داد من بیچاره برسد! با وجود اینکه نه پیرشده ام و نه آلزایمرگرفته ام، و نه عقلم پاره سنگ برمی دارد، معنی یک جمله ساده را نمی توانم بفهمم. البته زانوی راستم یک کمی درد می کند، ولی فکر نمی کنم نفهمیدن این جمله ربطی به زانو دردم داشته باشد؟!

طرح از مانا نیستانی برای سایت مردمک

جمله را هم مقامی گفته که نمی توان گفت حرف بی ربط زده. طرف مدیرعامل شرکت بیمه ایران است و بدیهی است که اگر چیزی سرش نمی شد، به چنین مقامی نمی رسید.

ایشان، یعنی آقای جواد سهامیان مقدم، فرموده اند در حادثه پرواز ارومیه ثابت کردیم که تحریم نمی تواند در زندگی ما تاثیر داشته باشد.

هر انسانی با یک شعور معمولی و پیش پا افتاده نظیر آنچه بنده دارم، حتی پس از آنکه ۵۵ دفعه این خبر را خواند، از خودش می پرسد این حرف یعنی چی؟

در حادثه پرواز ارومیه، ما چه جوری ثابت کرده ایم که تحریم ها در زندگی مان موثر نیست؟ ما، یعنی مردم ایران، در این حادثه دلخراش، ۷۷ نفر از هموطنان مان را از دست داده ایم و بیست و هفت مجروح داشته ایم. چه جوری ثابت کرده ایم که تحریم در زندگی مان موثر نبوده؟ یعنی اگر تحریمی هم در کار نباشد و ما بتوانیم مرتباً هواپیمای نو بخریم، باز هم هواپیماهایمان تلپ و تلپ سقوط می کنند و هموطنانمان کشته می شوند؟

آیا منظور ایشان این است که هواپیما را خدا خلق کرده برای سقوط کردن، بنابراین چه نو باشد و چه کهنه فرقی ندارد و سقوط می کند؟

آیا منظور ایشان این است که چه تحریم باشیم و نتوانیم لوازم یدکی بخریم و چه تحریم نباشیم و لوازم یدکی هواپیماها در اختیارمان باشد، بازهم هواپیماهایمان سقوط می کند؟

آیا منظور شاعر این است که مرگ حق است و این ۷۷ نفر، اگر هم در اثر سقوط هواپیما نمی مردند، در اثر زلزله بم کشته می شدند؟

آیا منظور ایشان این است که … به خدا بنده منظور ایشان را از اینکه در حادثه ارومیه ثابت کردیم تحریم ها نمی تواند در زندگی مان تاثیر داشته باشد، را نمی فهمم. شاید اصلن معنی “تحریم” یا “تاثیر” را نمی فهمم؟

ترا به خدا تا من دیوانه نشده ام یکنفر این جمله را برای من معنی کند.  ثواب دارد!

هروقت اومد بلند میشم

تنها برخی از مقامات ایرانی نیستند که با حرف های نسنجیده شان کفر آدم را درمی آورند، خیلی از مقامات خارجی نیز دست کمی از آنها ندارند.

وزیر فرهنگ ایتالیا تهدید کرده است که اگر جعفر پناهی آزاد نشود و محدودیت هائی که برای او در نظرگرفته اند برطرف نشود، کارهای باستان شناسی در ایران را تعطیل می کند.

یکی نیست به این آقا بگه مرد حسابی، به فرض اینکه تو کارت را تعطیل کردی، این کار چه ضرری به مردم ایران می زند که ما را از آن می ترسانی؟

آمدیم و هی زمین را کندی وکندی و یک کوزه شکسته مربوط به زمان هخامنشیان پیدا کردی، این کوزه به چه درد ما می خورد؟ فوق فوقش یکی از کله گنده ها آن را می برد و به یکی از موزه های خارجی می فروشد. از کشف چنین کوزه ای  چه چیزی نصیب مردم ایران می شود که ازکشف نشدنش غمگین شوند؟

تازه مگر خود ما شش انگشتی هستیم؟ چیزی که توی سمساری ها و کهنه فروشی هایمان فراوان است، کلنگ است و تیشه. یکی یک تیشه می دهیم دست عده ای و می فرستیمشان توی کوه وکمر زمین را بکنند. بالاخره یک چیزی پیدا می کنیم یا نه؟ بعدش اعلام می کنیم که مال زمان کمبوجیه یا کریمخان زنده و میلیون ها دلار می فروشیمش. کی می تونه خلافش را ثابت کنه؟ کریمخان زنده میشه بگه نه؟ یا کمبوجیه میاد میگه مال زمان من نیست؟

مگر نشنیده اید که می گویند شخصی که از یک موزه بازدید می کرد خسته شد و رفت روی یک صندلی تاریخی نشست.

نگهبان موزه با وحشت خودش را به او رساند وگفت آقا می دونی روی صندلی کی نشستی؟ این صندلی مال خشایارشاهه.

طرف با خونسردی جواب داد خیل خب داداش. هروقت  اومد بلند میشم!

خطر! با پای راست وارد نشوید

نیاز به استفاده از دستشوئی یا به قول فرنگی ها، توالت، از آن سری مسائلی است که زن و مرد و پیر و جوان، و شاه و گدا ندارد. به گزارش سازمان های جاسوسی بیگانه، حتی استالین با آن عظمتش و ناپلئون با آن اهن و تلوپش، گاه گاه و دور از چشم اغیار، به توالت می رفته اند!

استفاده از دستشوئی که قبل از کشف مواد خوشبو کننده و تغییر نام، مستراح نام داشت، آدابی دارد که در مورد آن کتاب ها نوشته اند و مهمترین این آداب، نحوه ورود و خروج به این اتاقک است.

ورود به توالت دقیقاً باید با پای چپ صورت گیرد و خروج با پای راست، و بدیهی است که اشتباه در اینمورد عواقب و خطراتی دارد که تا آدم دچارش نشود نمی فهمد.

پیرمرد ۹۰ ساله ای که مدتهاست از ضعف بینائی، تالاپ و تولوپ قلب، کمردرد، ریزش موهای سر و نفخ معده رنج می برد، می گوید همه این ناراحتی ها از روزی آغاز شد که اشتباهاً با پای راست وارد مستراح شدم!

این طفل معصوم که بیماری فراموشی اش هم ناشی از گرفتاریهای مربوط به استفاده از دستشوئی است، می گوید من در جوانی حافظه بسیار خوبی داشتم و شماره تلفن دخترها را مثل برق حفظ می کردم، ولی، یکروز کنار مرداب انزلی تحت فشارکلیه و بدون آنکه بدانم ادرار در آب راکد، فراموشی می آورد، این خطا را مرتکب شدم و هفتاد سال بعد، به سزای عمل خود رسیدم به طوری که  حالا، چنان دچار فراموشی شده ام که مثل برلسکونی نخست وزیر ایتالیا، خیال می کنم هنوز جوان هستم و هرروز می روم به خواستگاری دختر همسایه مان. بیچاره ها بالاخره از دست من ذله شدند، دیروز اسباب کشی کردند و از این محل رفتند!

این پیرمرد محترم به خبرنگار ما می گفت کار فراموشی من به جائی رسیده است که الان موقع رفتن به توالت، نیمساعتی فکر می کنم که در توالت را باید با دست چپ بازکنم یا با دست راست؟ و وقتی این نکته را به خاطر آوردم و شک ام بر طرف شد، تازه یادم می رود که دست راستم کدام است و دست چپم کدام و آن را که پیدا کردم، مشکل پیدا کردن پای چپ و راستم آغاز می شود!http://www.youtube.com/watch?v=xJa3jbuc-P8

او که همه این بیماری ها را نتیجه اشتباه دوران جوانی و با پای راست وارد مستراح شدن و ادرار در آب راکد می داند می گوید کاش آدمیزاد یک دست و یک پا بیشتر نداشت و کاش آب راکدی در جهان پیدا نمی شد که انسان  بابت تخلیه کلیه اش اینهمه عذاب نکشد!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.