در صدمین سالگرد روز جهانی زنان زحمتکش، بی شک توجه بیشتر ما به کشورمان ایران و وضعیت فجیع بی حقوقی زنان در ایران و سایر کشورهای منطقه معطوف است. وضعیتی که امروز با جنبش های انقلابی عظیم در سراسر منطقه به چالش کشیده می شود، اما این روز در ضمن فرصت خوبی است که نگاهی به کانادا داشته باشیم و بپرسیم دستاوردهای بسیار زنان در کانادا از کجا آمده است؟ و وضعیت واقعی حقوق زنان در این کشور در حال حاضر چگونه است؟ آرش عزیزی، همکار شهروند، در این مقاله نگاهی دارد به تاریخ جنبش آزادی زن در این کشور و وضعیت امروز زنان در کانادا.
***
حتما تا به حال نام تالار مسی (Massey Hall) را شنیده اید. این سالن باشکوه در گاردن دیستریکتِ تورنتو امروز میزبان بهترین تئاترها و کنسرت ها و اجراها است. همین چندی پیش بود که جری ساینفیلد، کمدین معروف، اجرای دوشبه ی کوتاه اما محبوبی در آن برگزار کرد.
حدود ۱۰۰ سال پیش اما این سالن میزبان مراسم متفاوتی بود. این سیلویا پنکهورست، فعال کمونیست بریتانیایی و مبارز اعطای حق رای به زنان، بود که در سال ۱۹۱۱ برای بیش از ۲۰۰۰ نفری که سالن را تا خرخره پر کرده بودند، صحبت می کرد و خواهان اعطای حق رای به زنانِ انتاریو و حقوق برابر برای کار برابر شد.
خانواده ی پنکهورست در بریتانیا، که همگی طرفدار اعطای حق رای به زنان بودند، اما تعلقات سیاسی مختلفی داشتند، در کانادا نیز معروف بودند و از قهرمانان حقوق زن به حساب می آمدند. مادرِ سیلویا، امه لین، نیز در اواخر همان سال در همین تالار مسی سخنرانی کرد. در هر دو جلسه، پرچم هایی با یک شعار سالن را پر کرده بود:”زمان آن رسیده که زنان کانادا حق رای بگیرند.”
صحبت های خواهر بزرگ سیلویا، کریستابل، در تظاهرات مشهور طرفداران حق رای زنان در لندن در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱ جای مهمی در رسانه های کانادایی به خود اختصاص داده بود:”ما اول حرف زدیم. سپس به تظاهرات صلح آمیز روی آوردیم، بعد شروع به به هم زدن جلسات عمومی کردیم و خودمان را به زور به مجلس عوام وارد کردیم… در مرحله ی سوم شروع به نابود کردن املاک کردیم. با گذشت زمان بیشتر و بیشتر دست به خشونت برده ایم و بیشتر هم اینگونه خواهیم شد.”
تظاهرات آن روز به یکی از مهمترین روزهای تاریخ مبارزه برای حق رای زنان بدل شد. زنان جلوی ماشینها را گرفتند، به سمت پنجره ها و به سمت پلیس سنگ پرتاب کردند و اعلام کردند تا اعطای حق رای به زنان از پا نخواهند نشست. بیش از ۲۲۳ نفر از آن ها دستگیر شدند و در دادگاه با چشم ها و صورت های کبود و لباس های پاره ظاهر شدند. اما در همان دادگاه نیز در دفاعیات خود به پشتیبانی از آرمان هایشان ادامه دادند.
دادستان اعمال آنها را “حرمت شکن و بی اعتبار” و “بی نظمی سازمانیافته” نامید. در کانادا نیز بیشتر رسانه ها و بلندگوهای عمومی، که متعلق به اقلیت بسیار کوچکی از مردان ثروتمند بودند، همان حرف ها را تکرار کردند. روزنامه ی “تورنتو دیلی استار” که آن روزها هم مثل امروز قرار بود “پیشرو”ترین روزنامه ی کشور باشد در طنزی بی مزه نوشت:”نکته ای که باید از مدِ انگلستان یاد بگیریم این است که خانمهای طرفدار حق رای زنان در این زمستان لباس های راه راه (یعنی لباس زندان) به تن میکنند.”
اما روزنامه ی استار نظر تمام جامعه ی آن روزِ کانادا را بیان نمی کرد. چنانکه گفتیم سخنرانی پنکهورست ها صدها نفر را به خود جلب میکرد. در واقع مبارزه برای اعطای حق رای به زنان از سال ها پیش در کانادا آغاز شده بود و با آغاز قرن بیستم شتاب بسیار یافته بود.
در سال ۱۸۷۶، امیلی استوو آن چه احتمالا اولین انجمن مبارزه برای حقوق زنان در کانادا است با نام “باشگاه ادبی زنان تورنتو” بنیان گذاشت. این انجمن در سال ۱۸۸۳ به “انجمن حق رای زنان تورنتو” تغییر نام داد و در دهه های ۱۸۹۰ و ۱۹۹۰ انجمن های مشابه در سراسر تورنتو و کانادا بر پا شدند. در همان روزهایی که تورنتو استار از دفتر خود در خیابان یانگ آن سرمقاله ی مذکور را چاپ می کرد، دکتر مارگارت گوردن، دفتر “انجمن حق رای زنان”را در همان خیابان یانگ، کمی بالاتر، درست مقابل فروشگاه ایتون سنتر، اداره می کرد.
انتاریو البته در سال ۱۸۸۴ حق رای بسیار محدودی به زنان بیوه و مجرد، آن هم تنها برای انتخابات شهرداری، اعطا کرده بود. وضعیت مشابه در سایر نقاط کشور نیز موجود بود. این بیش از آنکه نتیجه ی حقی باشد که زنان به دست آورده اند نتیجه ی ابهام های قانونی بود (چرا که قانون اصلا زنان را آدم حساب نمیکرد تا مشخصاً حق رایشان را ممنوع کند)، اما با آغاز قرن بیستم جنبش واقعی برای اعطای حق رای به زنان شتابی بسیار بیشتر می گرفت. دیگر این فقط همسرانِ اشرافی فلان سیاستمدارِ مردِ “روشنفکر” نبودند که به میدان می آمدند؛ کار به هزاران هزار زن کارگر و زحمتکش کشیده بود که با مدرن تر شدن اقتصاد پا به عرصه ی اجتماع می گذاشتند و هم زمان گروه های سوسیالیست و چپ مختلف نیز پدید آمدند و برای اولین بار احزاب سیاسی بر حق رای زنان تاکید می کردند.
با آغاز جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۱۴ و حضور وسیع مردان کارگر در جبهه های جنگ در اروپا، نقش زنان در اقتصاد بیشتر و بیشتر شد. دیگر آن ها نه فقط به عنوان پرستار و منشی و معلم که در کارخانههای سنگین مهمات سازی کار می کردند. این واقعیت بیشتر و بیشتر ادعاهای همیشگی جنبش زنان را که زنان و مردان متفاوت نیستند و زنان نیز قابلیت های برابر دارند جلوی چشم همگان روشن می کرد. استان غربی مانیتوبا اولین استانی بود که در سال ۱۹۱۶ به زنان حق رای داد. در سطح فدرال در ۲۰ سپتامبر ۱۹۱۷ حق رای بسیار محدودی به زنان داده شد. “قانون رای دهندگان نظامی” که در این سال تصویب شد اعلام کرد که “زنان تبعه ی بریتانیا که اقوام نزدیکی در نیروهای مسلح دارند می توانند از طرف اقوام مذکر خود رای دهند.”
در این سال ها مبارزات برای حقوق برابر زنان (و فراتر از تنها حق رای) وسعت بسیار گرفت. انقلاب سوسیالیستی روسیه در اکتبر ۱۹۱۷ تاثیر بسیاری بر کانادا داشت و الهام بخش مبارزات کارگران در سراسر کشور بود. در همان اولین ماه های پیروزی این انقلاب نه تنها حق رای به زنان را اعطا کرده بود که سقط جنین را قانونی کرده و بسیاری از پیشروترین خواست های جنبش زنان را نیز در قانون گنجانده بود. جنبش حق رای زنان در کانادا نیز از این انقلاب الهام گرفت و نیرویی دوچندان یافت.
در سال ۱۹۱۹ بود که بالاخره انتاریو و بقیه استان ها نیز حق رای را اعطا کردند (گرچه کبک، که تحت نفوذ کلیسای کاتولیک بود، تا سال ۱۹۴۰ چنین نکرد). در همین سال نطفه های حزب کمونیست کانادا ریخته شد. این حزب که در سال ۱۹۲۱ رسماً تاسیس شد، اولین حزبی بود که یکی از بنیانگذاران اصلی آن، جنی فرید، زن بود. خود حزب نیز برابری کامل زن و مرد را در برنامه اش گنجانده بود.
اولین نماینده ی زنِ پارلمان کانادا
برخلاف بعضی کشورها، زنان زحمتکش کانادا به سرعت از حقِ تازه یافتهی خود استفاده کردند و طولی نکشید که اولین زن به مجلس کانادا راه یافت. در آن زمان احزاب لیبرال و محافظه کار که خود سال ها با حق رای زنان مخالفت کرده بودند، قطعاً نمی توانستند به این راحتی نامزدهای زن معرفی کنند، اما جنبش قدرتمند کشاورزانِ کشور، که در آن هنگام با جنبش نوپای کارگران نیز متحد بود، سازمانی به نام “حزب پیشرو” تاسیس کرده بود و در سال ۱۹۲۱ اگنس مک فیل از این حزب از حوزه ی “گری جنوب شرقی” (جایی در شمال انتاریو) تاریخ ساز شد و به مجلس فدرال کانادا راه یافت. او اولین نماینده ی زن پارلمان کانادا بود.
اگنس فعال سازمان متحد کشاورزان و بخش زنان این حزب بود. او به جناح چپ و رادیکال این سازمان و “گروه جینجر” درون آن تعلق داشت و بعدها از آن جدا شد تا از بنیانگذاران حزبِ “فدراسیون مشترک المنافع تعاونی” (سی سی اف) باشد که نیای حزب نیودموکرات امروز بود.
امروز اعضا و هواداران ان دی پی، آندریا هروات را به عنوان اولین رهبر زنِ ان دی پیِ انتاریو بزرگ میدارند، اما بسیاری شاید ندانیم که اولین رئیسِ سی سی افِ انتاریو نیز کسی نبود جز همین اگنس مک فیل. او که تا سال ۱۹۴۰ تحت لوای احزاب مختلف (از جمله لیست مشترک سازمان کشاورزان و حزب کارگر و بعدها همان سی سی اف) در مجلس فدرال بود، به تورنتو نقل مکان کرد و در سال ۱۹۴۳ با بلیتِ سی سی اف از حوزه ی “یورک شرقی” به مجلس انتاریو راه یافت تا به همراه یکی از هم حزبی هایش، ری لوکاک، اولین نماینده ی زنِ کوئینزپارک نیز باشد.
اگنس مک فیل در تمام طول زندگی خود قهرمان حقوق زنان زحمتکش، کشاورز و کارگر بود و امروز در سراسر کانادا به این عنوان بزرگ داشته می شود. در ۲۴ مارس ۱۹۹۳، یعنی پنجاهمین سالگرد انتخاب او به کوئینزپارک، مایکل پرو، شهردار وقت ایست یورک و نماینده ی نیودموکرات امروز کوئینزپارک، این روز را به عنوان “روز اگنس مک فیل” اعلام کرد و سال بعد، شورای شهر ایست یورک جایزهای به نام او تعیین کرد.
“زنان انسانند“: جدال در دادگاه ها
اگر به اتاوا رفته باشید و سری به پارلمان هیل زده باشید، حتما مجسمه ی پنج زن در حال اعتراض را دیده اید. این مجسمه ها شعاری به دست دارند به نام “زنان انسانند” امروز این حکم شاید پرواضح به نظر برسد، اما در کانادای اواخر دهه ی ۱۹۲۰ به هیچ وجه اینگونه نبود.
در سال ۱۹۲۸ پنج زن، عریضه ای به دادگاه عالی بردند تا بپرسند کلمه ی “افراد” (Persons) که در قانون آمریکای شمالیِ بریتانیا (قانون اساسی دو فاکتوی کانادا) آمده شامل زنان نیز میشود یا نه. اهمیت این جدال حقوقی از آن رو بود که در صورت پاسخ آری به این سئوال، زنان اجازه ی ورود به مجلس سنا را می داشتند و سنا (که آن روز هم مثل امروز غیرانتخابی و غیردموکراتیک بود) نقش مهمی در بسیاری مسائل مربوط به زنان، مثل اعطای طلاق، داشت. دادگاه عالی اما پاسخ داد که نه، لفظ “افراد” شامل زن ها نمی شود. اما این پنج زن شجاع به رهبری امیلی مورفی و نلی مک کلانگ جنبشی بر سر این پرونده راه انداختند و موفق شدند آنرا به کمیته ی قضایی شورای سلطنتی انگلستان بکشانند. در این شورا، هر پنج لردِ عضو آن تحت فشار افکار عمومی مجبور شدند رایی متفاوت از دادگاه عالی کانادا بدهند.
حکم آن ها می گفت:”کلمه ی”افراد” در ماده ی ۲۴ شامل هر دو جنس مرد و زن می شود.” آن ها رای دادگاه کانادایی را “باقی مانده ای از روزگاری بربرانه تر از روزگار ما دانستند.”
از عروج جنبش توده ای تا تغییر قوانین
دهه های ۶۰ و ۷۰ در سراسر جهان، و بخصوص در غرب، شاهد عروج جنبش های وسیع جوانان، زنان و کارگران بود. کانادا نیز از این موج در امان نماند و جنبش های چپ سراسر جامعه را گرفتند.
در این سال ها بود که لورا سابیا، رئیس وقت فدراسیون زنان دانشگاههای کانادا، با فرستادن نامه ای به سازمان های زنان در سراسر کشور خواهان تشکیل جلسه ای برای بررسی وضعیت زنان در کانادای آن روز و برآورده نشدن خواسته های همیشگی جنبش شد. این جلسه در مه ۱۹۶۶ در تورنتو برگزار شد و با حضور پرشور صدها نفر از فعالان حقوق زن از سراسر کشور روبرو شد. بی توجهی اولیه ی اتاوا، باعث شد سابیا تهدید کند گروهی را با راهپیمایی به سوی اتاوا خواهد فرستاد.
سال های آخرِ دهه ی ۶۰ چنانکه گفتیم سالهای اعتراضات وسیع اجتماعی بود و تحت این فشارها دولت لیبرال لستر پیرسون اعلام کرد گروهی برای تحقیق در مورد وضعیت زنان به راه خواهد افتاد. “کمیسیون سلطنتی بررسی وضعیت زنان” در سال ۱۹۶۷ تشکیل شد تا تریبون های عمومی برای شنیدن خواسته های زنان به راه بیاندازد. در آن سال های پرشور، صدها نفر عازم این تریبون ها شدند و از آنها به عنوان صحنه هایی برای مطرح کردن عمومی خواسته های جنبش زنان و سایر خواسته ها استفاده کردند.
بسیاری از این ها سوسیالیست ها و کمونیست های موسوم به “چپ افراطی” بودند که بدنه ی اصلی رهبری جنبش های اعتراضی را تشکیل می دادند. گروه تروتسکیستی “اتحادیه عملِ سوسیالیستی” (LSA) و بخش جوانان آن، “سوسیالست های جوان” (YS) تنها گروه مارکسیستی بود که بعضی از فعالان خود را به این “کمیسیون سلطنتی” فرستاد. ایرادات آن ها در این کمیسیون را می توان از عمیقترین بیانیه های جنبش آزادی زن در تاریخ کانادا دانست.
در یکی از این ایرادات این گروه در سال ۱۹۶۸ میخوانیم:”اتحاد عمل سوسیالیستی به عنوان سازمانی که جدا به فکر تمام مشکلات پیش روی مردم کانادا است از برپایی کمیسیون سلطنتی برای بررسی وضعیت زنان استقبال می کند. کمیسیون در پرسش نامه ای که توزیع کرده است سئوال های مهمی در مورد وضعیت زنان کانادا و قانون پرسیده است، اما با اینکه بررسی قوانین هم آشکارکننده و هم ضروری است، به نظر ما مشکل وضعیت زنان، که در تمامی زمینه ها وضعیتی فرودست است، عمیقا در زیر پوست جامعه جای گرفته و شامل تمامی جنبه های بنیادین ساختار اقتصادی و اجتماعی میشود.”
نماینده ی این گروه سپس خواست های متعدد آن ها در این مورد را اعلام کرد از جمله:
ـ زن باید از مسئولیت های سنتی اش برای کودکان آزاد شود.
ـ زن باید کنترل کامل بدن خود را داشته باشد.
ـ اقدامات ویژه باید در نظر گرفته شود تا زنان بتوانند از نظام آموزشی استفاده ای کامل ببرند. (از جمله خواست تحصیلات دانشگاهی رایگان)
ـ تمام مرزهایی که زنان را از برابری در تمامی زمینه های کار دور میدارد باید از میان برداشته شود.
در جایی دیگر میخوانیم:”زن هم به خاطر جنسیتش قربانی می شود و هم به خاطر کارگر بودنش. بدینسان او مورد ستم مضاعف واقع می شود. زن باید به دنبال جامعه ای باشد که در آن خبری از نابرابری جنسیتی، نژادی یا طبقاتی نیست. برابری برای زنان (همکاری آزاد با مردان) را نمی توان در جامعه ای ناعادلانه و استثمارگرانه جست. آن را تنها می توان در جامعه ای یافت که در آن نیروهای عظیم تولیدی که تلاش همگانی ما ایجاد کرده است در اختیار کامل بشریت قرار بگیرد، اقتصاد برای پاسخ به نیازهای انسان برنامه ریزی شود و تولید برای استفاده ی بشری باشد ـ یعنی در جامعه ای سوسیالیستی.”
گروه “سوسیالیست های جوان” هم ایرادات مجزای خودش در این کمیسیون را داشت و آتشی حتی بیشتر آفرید. یکی از روزنامه های وقتِ تورنتو در مورد حضور فعالان این گروه در جلسه ی کمیسیون نوشت:”گروهی از اعضای کمیسیون در میان سیلِ آتش بازی های گروهی از جوانان که خود را سوسیالیست های جوان می نامیدند، آرامش خود را حفظ کردند.”
ایرادات کیت پورتر، نماینده ی سوسیالیست های جوان، اینگونه آغاز میشد:
“دختر کوچولو، وقتی بزرگ شدی دوست داری چه کار کنی؟” “میخوام مثل مامان، فضانورد بشم.”
“فکر جالبی است، اما دختر کوچک امروز اینگونه پاسخ نمی دهد. تا زمانی که او ۶ سالش شده قبلا از نقشش در جامعه باخبر شده است. او می داند که کمتر فرصت چالش برانگیزی در مقابلش قرار می گیرد و نقش او محدود خواهد بود. او می خواهد “مثل مامان، خانم” باشد.”
کیت سپس به سخنان خود ادامه داد و خواسته های بسیار رادیکالی مطرح کرد که به هیچ وجه محدود به وضعیت زنان نیز نمی شدند. بعضی مشاهدات آن روز او در مورد دانشگاه های کانادا، و مشخصاً دانشگاه تورنتو، برای ما دانشجویان امروز این دانشگاه به واقع تکاندهنده است.
پورتر می گوید:”هارت هاوس، که تمام دانشجویان مذکر دانشگاه تورنتو به آن تعلق دارند، تنها بعد از ساعت ۲ بعدازظهر اجازه می دهد زنان وارد اتاق های خالی آن شوند ـ و در آن موقع هم تنها اگر شمار مردان بیشتر باشد! مسی کالج، کالج نخبگان دانشگاه تورنتو برای دانشجویان فارغ التحصیل، نیز زنان را نمی پذیرد.” پورتر در ادامه ی صحبت خود خواسته هایی همچون قدرت گیری دانشجویان، پایان کنترل نظام آموزشی به دست شرکت های بزرگ، ایجاد مراکز پیش گیری از بارداری در تمام مراکز آموزشی و مهدکودک های رایگان برای تمام مادران دانش آموز را مطرح کرد. خواسته هایی که متاسفانه تا همین امروز نیز در صدر خواسته های جنبش کارگری، دانشجویی و زنان قرار دارند و هنوز تحقق نیافته اند.
این انرژی جنبش زنان البته تنها در جلسات کمیسیون سلطنتی ادامه نداشت. جنبش واقعی در خیابان ها با قدرت پیش می رفت. مبارزه برای قانونی شدن سقط جنین یکی از بخش های مهم مبارزه بود. در بهار ۱۹۷۰ “کاروان های سقط جنین” در سراسر کشور راه افتادند. حضور صدها نفر از زنان در مقابل مجلس عوام در اتاوا، مجلس را مجبور به نیم ساعت تعطیلی کرد. از دل این جنبش سازمان های جدیدی نیز متولد شد بخصوص از آن رو که سازمان های قدیمی مثل “فمینیستهای جدید” و “جنبش آزادی زنان” پاسخگوی خواسته های رادیکال جنبش نبودند. در همان سال ۱۹۷۰”گروه زنان تورنتو” (Toronto Women’s Caucus)، که بسیاری از بنیانگذاران و رهبران اصلی اش از همان “سوسیالیست های جوان” بودند، به عنوان بزرگترین گروه جنبش آزادی زن کل کشور تشکیل شد.
در چنین جوی بود که کمیسیون در سال ۱۹۷۰ گزارش خود را منتشر کرد. یافته های آن تکان دهنده بودند:
ـ تنها ۹/۳ درصد از مدیران زن هستند.
ـ با اینکه ۸ استان از ۱۰ استان قوانینی در مورد “دستمزد برابر” دارند، زنان هنوز دستمزدی به شدت پایین تر دریافت می کنند.
ـ دو سوم از فقرایی که از دولت کمک اجتماعی دریافت می کنند، زن هستند.
این گزارش در ضمن ۱۶۷ پیشنهاد هم در خود داشت، از جمله:
ـ ممنوعیت تبعیض کارفرمایان بر اساس “جنسیت” و “وضعیت تاهل”
ـ توسعه وسایل پیشگیری از بارداری
ـ حقوق بازنشستگی
ـ مهد کودک سراسری و رایگان
اما دولت فدرال که خود تشکیل دهنده ی این کمیسیون بود، وقعی به این پیشنهادات (که بیشتر آن ها تا همین امروز نیز تحقق نیافته اند) نگذاشت و مبارزات ادامه یافت. “کمیته ملی عمل” (NAC) در سال ۱۹۷۲ با شرکت ۲۳ گروه زنان تشکیل شد و تا سال ۱۹۸۶ شامل بیش از ۳۵۰ سازمان عضو میشد. در جریان انتخابات سال ۱۹۸۴ این گروه برای اولین بار موفق شد سیاستمداران را وادار کند یکی از جلسات مناظره ی رهبران احزاب را به موضوعات زنان اختصاص دهند. در این جلسه که در هتل رویال یورکِ تورنتو برگزار شد، جان ترنر، برایان مالرونی و اد برودبنت، به ترتیب رهبران احزاب لیبرال، محافظه کار و ان دی پی شرکت کردند. وقتی مساله ی مهم “مهد کودک رایگان” مطرح شد، ترنر با شگرد همیشگی لیبرال ها سریع موضوع را عوض کرد و گفت:”این در حیطه ی مسئولیت دولت های استانی است” و مالرونی گفت بعدا قضیه را “بررسی می کند.” برودبنت، رهبر وقت ان دی پی، اما اشاره کرد که لیبرال ها قبلا همین حرف را در مورد خدمات درمانی رایگان هم می زده اند. او در بسیاری مسائل به تمام خواسته های مطرح شده در کمیسیون جواب مثبت داد. مقاله ای در مجله ی مک لینز نوشت که برودبنت و ان دی پی وسیعا به عنوان برندگان این مناظره دانسته شده اند. دوریس اندرسون، رئیس کمیته ملی عمل، نیز همین حرف را تکرار کرد. ان دی پی به رهبری برودبنت در آن انتخابات به بهترین نتیجه ی تاریخ خود رسید که تا همین امروز نیز تکرار نشده است.
با پیشروی جنبش زنان، دولت در طی سال ها به بسیاری خواسته ها در قانون تن داده بود. دولت لیبرال ترودو در سال ۱۹۷۷ قانون حقوق بشر کانادا را تصویب کرد که “دستمزد برابر برای کار برابر” و “پایان تبعیض” را اعلام می کرد. بعدها “منشور حقوق و آزادی های کانادا” که تصویب می شد علیرغم مخالفت اولیه ی لیبرال ها، فشار بسیار باعث شد خواسته های برابری جنسیتی در آن گنجانده شود، اما در زمان آن مناظره ی تاریخی سال ۱۹۸۴، که پس از همه ی این مصوبات بود، فعالان حقوق زن به این واقعیت اشاره می کردند که آن چه در قانون تصویب شده در واقعیت موجود نیست. مثلا زنانی که کار برابر را انجام می دهند به طور متوسط هنوز ۷۲ درصد مردان دستمزد دریافت میکنند (در آخر این مقاله به مقایسه این آمار با آمار همین امروز نیز مینشینیم).
در همین سال ها قطب بندی سیاسی که تشدید می شد، جبنش زنان نیز بیشتر و بیشتر سیاسی می شد. در سال ۱۹۸۳ گروهی راست گرا به نام “زنان واقعی کانادا” (REAL women of Canada) اعلام موجودیت کرد که خود را طرفدار زنان “واقع گرا، برابر و فعال” می دانست. این گروه محافظه کار به شدت علیه جنبش رادیکال زنان که در دهه ی ۷۰ اوج گرفته بود موضع گرفت و از “نقش زن در خانواده” دفاع می کرد و می گفت بهترین جای زنان در خانه و برای پرورش کودکان است.
مساله ی سقط جنین همچنان یکی از مسائل کلیدی بود که چپ و راست بر سر آن درگیری های مهمی داشتند، اما حتی دولت لیبرال ترودو، علیرغم وعده های بعضی از وزرایش و علیرغم حمله ی این دولت به بعضی سایر تبعیض ها، هیچ کاری در این زمینه نکرد.
نهایتا این تلاش های هنری مورگنتالر، پزشک شهیر کانادایی که خود سقط جنین را انجام می داد، بود که در کنار جنبش اجتماعی عظیمی که در این مورد موجود بود، در سال ۱۹۸۸ به نتیجه رسید. دکتر مورگنتالر پرونده ای در این مورد را بر اساس منشور حقوق و آزادی ها که دولت ترودو تصویب کرده بود به دادگاه عالی برد و پیروز شد. در نتیجه تمامی قوانین ممنوعیت سقط جنین در کانادا مخالف منشور اعلام شدند و از سر راه برداشته شدند. مورگنتالر از همان روزها تا امروز از مبارزان حقوق زنان باقی مانده. آخرین تلاش او برای باز کردن دو کلینیک سقط جنین در مناطق قطب شمال کانادا است تا زنان آن مناطق برای انجام این عمل مجبور به سفر نشوند. این دکتر و فعالِ اجتماعی بارها مورد تهدیدهای مرگ قرار گرفته. در سال ۱۹۹۲ کلینیک معروف او در خیابان هاربوردِ تورنتو بمبگذاری شد، اما او جان سالم به در برد.
از دیگر مبارزات زنان که باید به آن ها اشاره کرد، مبارزات همیشگی کارگران و از جمله کارگران خانگی است که در خانه های رئیس و روسا و ثروتمندان و دور از چشمِ اجتماع به کار مشغولند و معمولا مورد استثمار دوچندان قرار دارند. این بخصوص در مورد زن ها و بخصوص در مورد زنان مهاجر صدق می کند که از این همه “حفاظت های قانونی” که به دست آمده نیز بی بهره اند. همین دو سال پیش بود که پرونده ای فجیع در این زمینه رو شد: معلوم شد روبی دالا، نماینده ی لیبرالِ برامپتون، چگونه با مددکاران فیلیپینی تباری که برای نگهداری از مادر خود استخدام کرده بود، اما از آن ها به عنوان کلفت شخصی استفاده می کرد، بدرفتاری می کرده است، اما این تنها یک مورد درز کردن واقعیتی بود که هر روز در سراسر این کشور تکرار می شود.
کتاب “خاموششده: صحبت هایی با زنان کارائیب طبقه ی کارگر در مورد زندگی و مبارزات شان به عنوان کارگران خانگی در کانادا” (۱۹۸۹) از ماکه دا سیلورا از نمونه هایی است که به تشریح شفاف دردهای احساسی، جسمی و جنسی که این زنان از سر گذرانده اند میپردازد.
وضعیت امروز
روز جهانی زنان را اولین بار زنانِ سوسیالیست بنیان گذاشتند و برای آن ها این روزِ جهانی “زنان زحمتکش” بود. امروز اما همه ی آن نیروهایی که زمانی خود حتی با اعطای حق رای به زنان مخالفت میکردند طرفدار آن شده اند و به ظاهر این روز را گرامی می دارند. در همین روزی که این خطوط را می نویسم (۸ مارس ۲۰۱۱) دولتِ محافظه کار استفن هارپر قرار است مراسم ناهار ویژه ای در مرکز ملی هنرها در اتاوا برای بزرگداشت روز جهانی زن برگزار کند. این فرصتی است تا روزا آمبروز، وزیر وضعیت زنان در کابینه ی هارپر، از دولت محافظه کار به این واقعیت اشاره کند که کابینه ی هارپر بیش از هر کابینه ی دیگری در تاریخ کانادا شامل زنان می شود.
اما عملکرد واقعی دولت هارپر در زمینه ی حقوق و وضعیت زنان چگونه است و عموما وضعیت امروز زنان در کانادا چگونه است؟
از دومی شروع میکنیم.
کاتلین لهی، استاد حقوق دانشگاه کوئینزِ کینگستون، در مصاحبه با روزنامه ی سانِ ونکوور به مناسبت ۸ مارسِ امسال به آماری فجیع در این رابطه اشاره می کند.
مثلا بیایید به همان خواسته ی قدیمی جنبش زنان زحمتکش یعنی دستمزد برابر برای کار برابر نگاه کنیم. تحقیقات پروفسور لهی نشان میدهد که فاصله ی دستمزدها نسبت به دهه ی ۱۹۷۰ نه تنها کمتر نشده که بیشتر هم شده است. مثلا در بین زنانی که زیر ۹ کلاس سواد دارند، دستمزد در سال ۱۹۷۱، ۵۵ درصدِ مردان بوده است، اما این میزان امروز ۵۱ درصد آن ها است.
دستمزد زنان فارغ التحصیل دانشگاه در سال ۱۹۹۰، ۸/۸۶ درصد مردان بوده، اما این آمار اکنون با کاهش بسیار به ۳/۶۸ درصد رسیده است.
اداره ی آمار کانادا در توضیح این آمار علت را ناشی از این واقعیت میداند که عدم وجود مهد کودک رایگان باعث شده با بالاتر رفتن آمار ورود به دانشگاه، هر روز زنان کمتری از خانواده های طبقه ی کارگر و متوسط امکان ورود به دانشگاه را داشته باشند. یعنی همان خواست قدیمی مهد کودک رایگان است که باعث شده زنان زحمتکش هنوز به دیگر خواست قدیمی (دستمزد برابر) نرسیده باشند. گزارشی از گروه “وای سی دبلیو ای” که در ۸ مارس امسال منتشر شده است نشان میدهد که امروز مهد کودک تنها برای ۲۰ درصد از کودکان زیر ۵ سال در دسترس است.
و در زمان دولت محافظهکار هارپر این اوضاع بدتر شده یا بهتر؟
دولت هارپر به شدت با هرگونه طرح ارائه مهد کودک رایگان مخالف است و این از مسائل اصلی برخوردهای گروه های زنان با آن بوده است. اوضاع کانادا در تمامی زمینه های مربوط به حقوق زنان در پنج سال دولت هارپر بدتر شده است، واقعیتی که البته تنها ادامه ی همان روندی است که از زمان دولت لیبرال کریتین و مارتین آغاز شده بود. اگر کانادا زمانی در شاخص برابری اقتصادی زنان که سازمان ملل تهیه می کند در جایگاه اول در میان کشورهای پیشرفته قرار داشت، امروز این کشور در جایگاه باورنکردنی ۱۶ام است.
از طرف دیگر نفوذ راستِ مسیحی افراطی در دولت هارپر، که دیگر بر کسی پوشیده نیست، قاعدتا بر بسیاری سیاست های او تاثیر می گذارد. هر چه باشد این پس از مدت ها اولین بار است که کانادا نخست وزیری دارد که با قانونی بودن سقط جنین مخالف است. در جریان نشست گروه ۸ و گروه ۲۰ در انتاریو که دولت وارد مسائل متعددی شد، گفته میشد دولت هارپر قصد دارد با اعلام طرحی برای کمک بین المللی به زنان در کشورهای جهان سوم اعتبار خود را افزایش دهد، اما تنها یک نکته ی کوچک در این طرح بود که باعث شد طرفداران حقوق زن آنقدرها هم به آن خوش بین نباشند: هارپر اعلام کرده بود گروه هایی که در زمینه ی سقط جنین و یا پیشگیری از بارداری فعال باشند کمک مالی دریافت نخواهند کرد! یعنی طرحی برای کمک به زنان و مادران بدون در نظر گرفتن اصلی ترین گروه های جهان در این زمینه. این حرکت به اعتراضات بسیاری در سراسر کشور منجر شد و یکی از تم های اصلی شعارهای ده ها هزار تظاهرکننده ای بود که در تورنتو علیه نشست گروه ۲۰ به میدان آمدند.
البته دولت چند هفته پیش از برگزاری نشست ها پاسخ خود را از زبان نانسی روت، سناتور محافظه کار، داده بود:”دهان کثیفتونو ببندید.” (Shut the Fuck Up)
و اما جنبش آزادی زن در طول ۱۰۰ سال گذشته هرگز دهان خود را نبسته است و می توانیم تصور کنیم تا تحقق کامل آزادی زنان نیز چنین نخواهد کرد.