نوشته: اینگر ماریه هله
اشاره:
در هفته های گذشته دو جناح اقتدارگرای هوادار آیت اله خامنه ای و احمدی نژاد، در جدالی نوشته و نانوشته، آشکار و پنهان، در رسانه ها و پشت درهای بسته، یک دیگر را متهم به کارهایی می کنند که هیچ کدام شان به مردم ایران ربطی ندارد. انگار که این جدال ها در سیاره ای انجام می شود که مردم ایران محلی از اِعراب ندارند. مردم را زمانی به حساب می آورند و برای شان تره خُرد می کنند که نیاز به حضورشان برای نمایش تلویزیونی و پخش درونی و بین المللی دارند. یکی از این درگیری ها که هنوز هم ادامه دارد، متوسل شدن گروه موسوم به “نزدیکان احمدی نژاد” است به جادو جنبل که بر اریکه ی این گروه، کسی مگر «مشایی» ننشسته و مدام هم مورد حمله قرار می گیرد. این حمله ها حتا در سخنرانی روز جمعه ی گذشته ی احمدی نژاد که بر مزار آیت اله خمینی برگزار می شد با شعار “مشایی حیا کن احمدی رو رها کن” ادامه پیدا کرد. سرچشمه ی این همه بگومگو از آنجایی شروع شد که همکاران آقای رئیس جمهور متهم به استفاده از فال و جن و پری و جادو برای اداره ی امور مملکتی شدند. متهمان اما تا کنون این اتهام را هرگز به طور مستقیم مردود ندانسته اند و تأیید هم نکرده اند. البته آیت اله مکارم شیرازی هفته گذشته از حضور و هستی جن زبان به سخن گشود تا این جدال هم چنان ادامه یابد. اما جدال احمدی نژاد و رهبر در برنامه های پشت پرده که مردم هم نامحرمان آن اند، گویا قرار بر این شده که احمدی نژاد از زیر ضرب خارج شود و به همین خاطر هم در شعار بالا فقط مشایی مورد حمله قرار می گیرد. می شود حدس زد که چرا احمدی نژاد نباید زیر ضرب باشد. آخر رهبر که نمایندگی خدا را هم انحصارا در اختیار دارد، در سخنرانی نماز جمعه اش رسما از نزدیکی فکر خویش با احمدی نژاد سخن گفت و رفسنجانی را که یار گرمابه و گلستان اش بود، کنار گذاشت. اکنون نمی شود که این نزدیکی فکر و اندیشه زیر سئوال باشد و زیر ضرب. با این حساب هنوز معلوم نیست که سرنوشت آن همه ستیز برای استفاده از جادو و جنبل برای اداره ی امور مملکت چه شد؟ در ایران همه چیز همین طور است؛ اگر لازم باشد، موضوعی را برای به انحراف کشیدن اذهان عمومی در بوق و کرنا می کنند و به ناگاه، فتیله را پایین می کشند و مثل شمع تولد خاموش اش می کنند که مبارکا باشد و یا تسلیت که این جریان به خاک و به فراموشی سپرده می شود. در همین مورد اخیر، دو یا سه هفته گذشته مقاله ای نوشتم و اکنون که موضوع فالگیری، جن گیری، احضار روح و جادو و جنبل مختص به هواداران احمدی نژاد نمی شود و آن گونه که شنیده ام در ایران هستند کسانی که برای یک فال بین سی تا صد هزار تومان می پردازند، و در دانمارک هم اخیرا کشیش ها اعلام کرده اند که تعداد مسیحیانی که به کلیسا مراجعه می کنند تا شیطان یا جن از وجود و کالبدشان خارج شود، رو به فزونی است، از خانم “اینگه ماریه هله” کارشناس و متخصص مردم شناسی سازمان انسان گراهای نروژ اجازه خواستم تا مقاله ای که در نشریه این سازمان در ماه می سال جاری به چاپ رسیده است را ترجمه کنم و ریشه ی این اقدام که به سحر و جادو موسوم است را تا حدودی نزد قبایل و باورهای دینی بررسی کنیم. آنچه در زیر می خوانید ترجمه ی مقاله ای است در همین مورد.
البته یادمان نرود که جنوب کشورمان و در بعضی از کشورهای عربی هم برای درمان بیماران به معالجه از این نوع دست می زنند که موسوم است به “زار”. این مراسم بویژه در بندرعباس و توابع آن زیاد رواج دارد و قشم از مراکز اصلی به حساب می آید. دعا نویسی نیز از نوع دیگر این درمان گری است که با خوراندن چیزهایی که معلوم نیست از کجا سر در آورده، به بیمار یا حتا گاه معشوق یا همسر می خورانند و او را تا مرز مرگ و حتا خود مرگ پیش می برند. شنیده ایم که کودکی بیمار می شده و دعا نویس محله هم برای درمان او چیزهایی مثل “شاش بچه ی نابالغ”،” آب بینی زن تازه زا”، “مدفوع دختر تازه عروس در فردای زفاف” و مزخرفاتی از این دست را به او خورانده و پس از چند روز هم دعاها به خاطر ناپاک بودن والدین یا کودک افاقه نکرده و کودک بی گناه مرده است. خوب توسل به این نوع دارو و درمان برای رسیدن به وصال معشوق یا مردی که دنبال زن دیگری است هم در زندگی روزمره مردم ایران کم نبوده و نیست. به همین خاطر است که مقاله ی خانم “هله” را ترجمه کردم که بدانیم خرافات دامن همه ی مردم جهان را گرفته و باید برای رهایی از آن فکری اساسی کرد تا دیگر کسانی به جرم ناپاک بودن کشته نشوند.
عباس شکری
«جادوگران پلشت» و «تاریخ آنانی که روح شان را به شیطان فروخته اند»، اثرهای جاودانه ی ادبی اند به ترتیب از “یاکوب گریم” (۱۷۸۳-۱۸۶۳) در افسانه ای در مورد «هانس و گرته» و “یوهان وولف گانگ گوته” (۱۸۳۲-۱۷۸۵) در کتاب «فاوست». هم چنین هنرمندان نقاش هم تحت تأثیر اذیت و آزار زنان جادوگر در سده ی میانه بوده اند و از این موضوع الهام گرفته اند (تقریبا ۱۷۵۰-۱۴۲۰): صحنه و انگیزه ی “فرانسیسکو د گویا” (۱۸۲۸-۱۷۴۶) شهره ی جهانی است. در همین زمانه ای که ما زندگی می کنیم، کتاب “هری پاتر” و شخصیت داستانی آن منتهی به برانگیختن تخیل کودکان می شود تا روایات سحر و جادو را بشناسند و با آن ها لحظات شادی را بگذرانند. بدیهی است که همه ی مردان و زنانی که با کلیسا الفتی دارند، از این جریان خشنود نیستند. همه می دانیم که تخیل از جایی تغذیه می شود؛ سحر، جادوگران، ابلیس و جادو عمیقاً ریشه در سیستم دین شناسی و کلامی دارند.
شرایط امروز
افسونگری را اگر با دقت تعریف کنیم، به این نتیجه می رسیم که هنر افسونگر، خراب کردن دیگری است با استفاده از نیروهای ناشناخته. اتهام به سحر و جادو متأسفانه موضوعی است شناخته شده از جمله در “نپال”، “هند” و بخشی از آفریقا. بدین معنا که اکنون خیلی از آحاد بشر با جهان درونی خویش زندگی می کنند که توسط نیروهای تخیلی و جادویی اداره می شوند. هنگامی که چنین تصوراتی به بخش آگاه دست یابد و منجر به واکنش های سیاسی و عملی شود، نتیجه ی آن واقعا مهلک است. در نیجریه شاهد آنیم که کشیشان قدیس روح القدس و دکترهای جادوگر به شدیدترین شکل ممکن اصول انسانی را نقض می کنند و اغلب هم جان کودکان را می گیرند. اینها کودکانی را که معتقدند در احاطه ی شیطان و جادو هستند، به راحتی و گاه با اجازه ی والدین می کشند که مبادا اندیشه های شیطانی در جامعه پراکنده شود. از طرف دیگر ما وارد عرصه ی سوء تعبیر و بدفهمی خواهیم شد اگر فکر کنیم که ابلیس و سحر چیزی است مربوط به جوامع دورافتاده و عقب مانده و به جامعه ی مدرن ما ارتباطی ندارد. به گزارش رسانه های دانمارک، اکنون در این کشور خیلی ها با مراجعه به کلیسا می خواهند خود را از شر ابلیس و طلسم رها کنند. برای روشن شدن می توانید به روزنامه ی “داگنس ماگازین” مورخ شانزدهم فوریه سال جاری مراجعه کنید. اسقف کلیسا معتقد است که کلیسا ملزم است که احساس وظیفه کند. این در شرایطی است که روانپزشک ها بر خلاف اسقف ها از عوارض شوربختانه ی جانبی این پندار نادرست در هراس اند. جن گیری کاری است بسیار قدیمی و منسوخ که دیگر بار شاهد حضور آن در کلیسای کاتولیک، بعضی از فرقه های اسلامی و جنبش کاریزماتیک مسیحی نیز می باشیم.
مسیحیت، سحر و جادو
در کتاب دوم تورات سوره ی بیست و دو آیه ی هیجده آمده است که: “هیچ ساحره ای را نباید زنده بگذارید”. و در کتاب سوم سوره ی بیست آیه ی بیست و هفت چنین می گوید: “هنگامی که زن یا مردی در درون خود روح مرگ یا روح پیش بینی کننده دارد، باید آنها بمیرند. آنها باید سنگسار شوند؛ خون آنها آلوده است به گناه”. هر نوع سحر و جادو از سوی مسیحیان محکوم شده است که کار ابلیس است. پدر کلیسا، “آگوستین” (۴۳۰-۳۵۴) هم چنان “توماس آکویناس” که هم مدرس بود و هم دین شناس (۱۲۷۴-۱۲۲۵) در مورد جادوگری و ساحرگی هیچ چیزی به طور مستقیم ننوشته اند، اما هر دوی اینها در مورد افسون گری گفته هایی دارند، چیزی که در آموزه های آتی جادوگری از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. از نظر “آگوستین” هر نوع سحر و جادو یا افسون گری نتیجه ارتباط با شیطان است. “آکویناس” نظریه ی “آگوستین” را تغییر می دهد و در سیر تحولی خویش بن مایه ی برداشت کلیسا از سحر می شود. “مارتین لوتر” (۱۵۴۶-۱۴۸۳) به یقین از جمله کسانی است که ضمن اصلاح گرایی اش در مورد سحر و جادو و جایگاه عمده ی ابلیس در این ارتباط مطالب زیادی نوشته است. تئوری های “لوتر” در مورد سحر و جادو منتهی به نتایج دراماتیکی در جامعه ی اولیه مدرن شده است. مبارزه علیه سحر خودبه خود موجب حمله به جادوگران، همسران هوشمند، کشیش های کلیسای کاتولیک، کولی ها و سایر حاشیه نشین های جامعه می شد. از دیدگاه معتقدان لوتری، این مبارزه در مورد شیطان گرایی، کفر و الحاد است و باید در مقابل آن ها ایستادگی کرد. آثار مهم در دیوشناسی اروپایی به این شرح است: “چکش جادو” اثر «مالیوس مالیفیکاروم» (۱۴۸۷)، “نیلس همینگسن” (۱۵۱۳-۱۶۰۰) با کتاب «هشدار در باره ی دوری جستن از سحر و کافری» و “جین بودین” با کتاب «روح شیطانی جادوگر».
کودک- ساحران، پدیده ای جدید
آگاه بودن از بحث هایی که این روزها در مورد کودک- ساحران در میان است، ضمن اهمیت داشتن آن باید دانست که پدیده ای است نو، تقریبا در سی سال اخیر به مناطق شهری هم سرایت کرده و در کشورهایی مثل نیجریه و کنگو گویی بدون توسل به این نیرنگ روز مردم شب نمی شود. در این کشورها هم دخترها و هم پسرها متهم به ساحرگی اند. تعداد این متهمان هم رو به افزایش هست و سن این کودکان بیچاره هم متغیر است؛ از سه تا هیجده ساله را در بر می گیرد.
این کودکان که متهم به داشتن روح شیطان در خود هستند، معمولا کشته می شوند و معمولی ترین چیز هم این است که والدین شان آنها را از خانه بیرون می کنند. بعد از اخراج از خانه، اعتیاد به الکل و مواد مخدر، سوء استفاده ی جنسی، تنهایی، اذیت و آزار و خشونت های فیزیکی در انتظار کودکان خیابانی است که فقط به خاطر باوری نادرست از خانه و کاشانه ی خود رانده می شوند.
چه کسی متهم است؟
بچه هایی که متهم اند به سحر، کاملا آسیب پذیر می شوند و هم آنها به سه بخش تقسیم می شوند؛ اولین بخش، هزاران کودکی اند که در پدیده ی شهری “کودک- ساحر” یافت می شوند. این ها معمولا از خانه رانده شده اند یا کودکانی اند که فاقد والدین می باشند، کودکانی اند که از نظر فیزیکی ناهنجاری دارند مثل کله گنده، شکم گنده، چشم قرمز و … و کودکانی که از نظر روحی با مشکل مواجه اند مثل بیماری غش و سل. علاوه بر این کودکانی که اوتیسم اند (درخود مانده اند)، کودکان داون (افتادگی کروموزوم بیست و یک که معروف است به مونگولیسم)، کودکانی که مربوط می شوند به قبایل خاصی، بچه های باهوش ویژه و کودکانی که رفتارهای غیرعادی مثل لج بازی، تهاجمی، هوشمندی بیش از حد، عقب افتادگی و تنبلی دارند نیز به این گروه ها افزوده می شوند. بخش دوم شامل کودکانی می شود که تولدشان با روش معمول نیست؛ بچه هایی که زود هنگام متولد می شوند، بچه هایی که نه از سر که با باسن به دنیا می آیند در این گروه اند. عجیب این است که حتا کودکان دوقلو هم در این دسته قرار می گیرند و وابسته به شیطان و جادوگری. در سومین بخش کودکانی قرار دارند که موسوم اند به زال (نبود رنگ دانه در بدن). کودکان یادشده در سه دسته بالا معمولا کشته می شوند به اتهام نیروهای جادویی که در اعضای بدن؛ مو، پوست و اندام شان وجود دارد. قابل توجه است که این کودکان که متهم به جادو می شوند، هرگز از خانواده های ثروتمند نیستند و یا فرزند فردی با نفوذ نیز نمی باشند.
جهان پیدا و ناپیدا
در این مورد، اگر جهان را با دقت به مشاهده بنشینیم، در می یابیم که آفریقا به مثابه ی دیگ مخصوص ذوب فلز است که در آن سنت های کهنه نه تنها حضور دارند که این سنت ها حاضر نیستند رخت بربندند و مردم را به حال خود بگذارند تا به تجدد نوپا روی بیاورند. پس پشت چهره ی پیدای آفریقا، جهانی سرشار از اسطوره و رمز و راز پنهان است که شامل انسان و اندام حیوان هایی است در هماهنگی کامل با؛ روح آب، جادوگران، ساحرها و پدیده هایی از این دست می باشد. این دو جهان پیدا و ناپیدا در ستیز با یکدیگر هم نیستند که هیچ، چنین هم نیست که یکی واقعی باشد و دیگری غیرواقعی. سحر و جادو مانند واقعیات فرهنگی و اجتماعی هستی و وجود دارند. گویا روشی است برای ادامه ی حیات و زندگی کردن. ویژگی های جهان ناپیدا مدام در حال مداخله و رخنه در جهان پیدای مردم آفریقا است. این مداخله در هیئت شوربختی ها، بیماری و حتا مرگ ظاهر می شوند.
مطالعات جادوگر جادوها
از سال ۱۹۵۰ تا ۶۰ مطالعات مردم شناسانه به سوی عملکرد سحر و جادو نشانه رفته است. در بین راه اما مسیر پژوهش ها عوض شد و تمرکز روی جهان ناپیدا و پُر رمز و راز به سوی روابط اجتماعی کشیده شد. مطالعات نشان داد که متهمان به جادو و جنبل و سحر هر روز بیشتر می شوند و این شرایط در جوامعی بیشتر رخ می دهد که نظم اجتماعی از ثبات لازم برخوردار نیست و روابط اجتماعی فرو ریخته است. اکنون ما در برابر موقعیتی پیچیده قرار داریم. شرایطی که همه ی موقعیت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتا دین باوری نقش بزرگی در به وجود آمدن این شرایط دارند. در روزهای پیشین، یعنی در کهن سال ها، پیرها و بویژه زنان پیر بودند که متهم به جادوگری می شدند و نام ساحره را بر آنها می نهادند. امروز اما شاهد آن هستیم که باور به جادو و سحر در کشورهای آفریقایی تا جنوب سودان نیز گسترش پیدا کرده است. واقعیت موجود اما در تناقض است با باور مردم شناسانه که پیش از این مطرح شده است؛ جامعه شناسان و مردم شناسان بر این باور بودند که تصورات و تظاهرات کرداری مثل جادوگری با عملکرد منطقی فرهنگی و اجتماعی جهانی، به آرامی و در طی زمان رخت بر خواهد بست. این تصورات اما نه تنها رخت برنبسته اند که مدام در حال ادامه، انتقال و هماهنگی اند با متن امروزین جامعه. در این معنا، آنچه اکنون رخ می دهد را نمی توان تنها پدیده ای مربوط به آفریقا نام اش داد که در جهان شاهد آن هستیم.
مأموریت دینی یا مأموریت تماس
با نگاهی دقیق به تاریخ عقاید و مأموریت میسیونرهای مسیحی برای تبلیغ دینی، اکنون هم باورمندان یه این دین هستند که معتقدند در بخش هایی از آفریقا موفق بوده اند تا ایده و باور دینی شان را بر کرسی بنشانند. برای این موفقیت در مقایسه با اسلام، دو دلیل عمده را می توان ذکر کرد: اول این که ترجمه ی متون دینی در مسیحیت موفق تر بوده و کتاب انجیل از خیلی وقت پیش به زبان های محلی ترجمه و در اختیار مردم قرار گرفته است. موردی که در اسلام تقریبا کمتر رخ داده که در دین اسلام زبان عربی را که زبان قرآن نیز است، مقدس می دانند واجازه ی ترجمه کمتر وجود داشته است. دو دیگر آن که مبانی سحر و جادو آسان تر در باور مسیحیت رسوخ می کند که ابلیس یا شیطان ضمن شخصی شدن و اجتماعی شدن در این دین بیشتر قابل بحث و نقد می شود. این در حالی است که برخلاف اسلام که از شیطان ها در فرم جمع سخن می گوید، در مسیحیت ابلیس شخصی و منفرد است. از طرف دیگر، اسلام در تقابل با پدیده ی جادوگری و سحر با استفاده اش از پدیده ی “طلسم” و سایر نیروهای مخالف که هشدار دهنده اند، مخالفت می کند با نقش جادوگری. که یعنی طلسم را در برابر جادو می گذارد. در این معنا معلوم نیست که مفهوم طلسم را چگونه تشریح می کند. اما با همه ی این تفاسیر، این مسیحیت بوده که توانسته نفوذ زیادی در آفریقایی ها داشته باشد و حتا در این زمینه قادر بوده که سنت های باورمند آفریقایی ها را شکلی دیگر بدهد و در عمل هم اجرا کند.
اثر احیای مسیحیت پنطیکاستی
کشیش های کلیساهای پنطیکاستی این روزها در موارد زیادی از موضوع متهمان به سحر و جادوگری به سود منافع خود استفاده می کنند که این نوع استفاده یا سوء استفاده اقتصادی هم نیز می باشد. هواداران فرقه ی پنطیکاستی، بر این باورند که باید از “ارواح مقدس” یا بخوانش “روح القدس” به عنوان نیروی ماوراءالطبیعه استفاده و درک کرد. جلسات مذهبی این فرقه سرشار است از آواز، دعا، عقیده، سخنرانی های سنگین، خوابیدن روی دست در حین دعا و معجزه. توجه عمومی به سوی توانایی استفاده از روح القدس علیه نیروهای شیطانی جلب می شود که در کالبد جادوگرها و یا افسون شدگان و یا ارواح خبیث جمع شده اند. کشیش های این فرقه به طور عمده و عمیق طوری وانمود می کنند که جهان شیطانی است و گویا جنگ واقعی بین نیروهای الهی و شیطانی است. آنها علیه سحرشدگان به مبارزه برخاسته اند آن هم به نام خدا و از ورای جادوگران و آمال و دیدگاه های ناشناخته، جهان و هستی را هویت می دهند. به این ترتیب آنها نوعی از درمان را ارائه می کنند که از جمله می توان به جن گیری اشاره کرد. این درمان دینی منتهی به این می شود که این حرکت خشونت بار و روحانی، حیات انسان را به خطر می اندازد تا او را وادارند به شناسایی جهان سحر و جادو و به این ترتیب تعداد متهمان جادوزده بیشتر می شود. بله، هر چه خدمتکاران خدای علیه جادو و سحر مبارزه شان را تشدید بخشند، در مقابل تعداد کسانی که گویا جن زده اند و باید از آن ها جن زدایی شود تا روح شیطانی از کالبد آنها رخت بربندد، بیشتر می شود. چیزی که در نهایت موجب تشدید شکار ساحر و ساحره ها می شود که اغلب و بیشترشان را کودکان و زنان تشکیل می دهند. کشیش ها خود را نمایندگان خدا قلمداد می کند و این نمایندگی برداشتی است شخصی که به باور آنها کاری است خدادادی و الهی. شکار ساحره ها را آنها مکمل مداوای سنتی که توسط دکتر جادوگران انجام می شد، می کنند که آنها هم علیه روح خبیث و سحر و جادو مبارزه می کنند. این دکتر جادوگران با اشاره به سحر و جادوگر احتمالی، خود را از هر نوع خطری مبرا می کنند. کشیش های پنطیکاستی موفق شده اند که باور و رفتار (سحر، وسواس و انگیزه) مردم آفریقا را در اختیار خویش بگیرند و آن را آن گونه شکل دهند که همه چیز اگر چه نادرست به نام خدا انجام شود و به سود نمایندگان اش که خود کشیش ها باشند.
جلسه های مذهبی شیطان زدایی
در کتاب “شیاطین درونی اروپا” (۱۹۹۷) پروفسور «نورمن کوهن» تصورات و کلیشه هایی را طرح می کند که منتهی می شوند به روند شکار جادوگران اروپایی. او این روند را مورد توجه قرار می دهد. در همین مورد، او از جمله می نویسد: “اذیت و آزارهای گسترده می تواند به طور واقعی به عنوان مثالی کامل برای کشتار انسان های بی گناه که توسط بروکرات ها در همکاری با مذهبی یون و دین باورها انجام شده است، مورد استفاده قرار گیرد. این کردار وحشیانه در سالیان پیش انجام شده و نوع عملکردشان نیز برای جامعه ناشناخته بوده حتا تا سده ی پیش، اما اکنون که همه چیز شناخته شده است، این اقدام غیرانسانی حقیقتی غیرقابل انکار و بدیهی شده است. این واقعیت به طور آشکار نشان می دهد که انسان توان خیال انگیزی برای برپایی نوعی کلیشه و هم زمان نیروی مخالف آن را دارد تا بتواند علامت پرسشی در برابر تداومی بودن همان کلیشه ایجاد کند. این مهم زمانی رخ می دهد که بینش یا تخیل جدیدی به طور عمومی مورد پذیرش واقع شده باشد”.
بینش و دیدگاه”کوهن” ارزش اندیشیدن را دارد چرا که چنین می نماید که تاریخ مدام تکرار می شود. پس پشت همه ی این ها چیز یا چیزهایی خفته است که نیاز انسان به خلوص و پاک نیتی به همراه ویژگی های تازه و بدیع را نشان می دهد. خلوص و پاکی هستی بخشی از به تأخیر اندازی باوری است که انسان در خود حمل می کند و فکر می کند که در خود یا دیگری موجود پلشت یا ناپاکی که شیطان یا جن نام اش می دهند، وجود دارد.
حقوق بشر
در «بوتسوانا»، «کامرون»، «غنا»، «نامیبیا”، «نیجریه» و «تانزانیا» اعدام و کشتار انسان هایی که به ادعای دیگران روح جادوشده ای دارند یا شیطان در روح شان رسوخ کرده، به مرز اخطار و غیر قابل تحملی رسیده است. در یکی از استان های نیجریه که تحت سیطره ی مسیحیت است و «آکوا ایبوم» (Akwa Ibom) نام دارد، بیش از ده هزار کودک از اتهام جادو و جن در کالبدشان در رنج و عذاب اند. براساس پژوهشی که در سال ۲۰۰۹ انجام شده است، کودکان از خانه و کاشانه ی خود اخراج می شوند، شکنجه می شوند و حتا توسط کشیشان پنطیکاستی که معتقد به سه وجوه پدر و پسر و روح القدس اند، مورد اذیت و آزار واقع می شوند. این کشیش ها به همراه دکتر جادوگرها در تلاش اند که مثلا کالبد کودکان را از شر شیطان و پلشتی و ناپاکی نجات دهند که در حین این درمان و جن زدایی، هزاران کودک جان می بازند. حقوق بشر در این مقوله، باید هم حافظ آزادی باور و دین افراد باشد و هم حقوق کودکان را محافظت کند. برای توازن در حقوق کودکان و آزادی دین، گاه کار به عملکردهای خطا و جنایی کشیده می شود که برای جلوگیری از آن باید سیستم های درست و قانونی چنان بنیان گذارده شوند که بتواند از این نوع رفتارهای ناهنجار ممانعت کند. برای همین منظور هم نهادهای حقوق بشری در جوامع کوچک محلی برای احیای نظم و حفظ حقوق کودکان تلاش دارند که سیستم قانونی را به نفع بشریت عوض کنند. در این معنا باید هر نوع عمل جن گیری که خود نیز نوعی خطاکاری علیه حقوق انسان است را نیز کرداری نادرست قلمداد کرد تا از کشتار کودکانی که متهم اند به حضور شیطان در وجودشان جلوگیری شود. در این صورت نه تنها جن گیرها که مردم را در خرافه فرو می برند که رهبران مذهبی و دکتر جادوگرها هم که موجب آسیب رسانی به کودکان می شوند، به دست قانون سپرده می شوند و مجازات.
منابع:
*Alver, Bente Gullveig (2008): Mellem mennesker og magter. Magi i ekseforfølgelsernes tid
* Hagen, Rune Blix (2003): Hekser. Fra forfølgelse til fortryllelse.
* Unicef, April 2010: Children Accused of Witchcraft. An anthropological study of contemporary practices in Africa.
این مقاله اول بار در نشریه ویژه ی نهاد انسان گراهای نروژ و در ماه مه سال جاری چاپ شده و با اجازه ی خانم “اینگر ماریه هله” Inger Marie Helle ترجمه شده است.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.