حسن زرهی

نوشتن از داریوش همایون برای من چندان آسان نخواهد بود، هرچند آدم اگر موافق و یا مخالف همایون باشد به آسانی می تواند از زندگی پر فراز و نشیب او هرآنچه را دوست می دارد بیرون آورد و مقاله ها و حتی کتاب ها بنویسد. من اما به عنوان کسی که در جوانی مخالف حکومتی بود که داریوش همایون از وزیران آن حکومت بود، و به عنوان روزنامه نگاری که نگاه و درک و باورم از این حرفه به لحاظ هایی همخوان نگاه و باور همایون نبود، نمی توانستم نسبت به او نظر چندان موافقی داشته باشم. در آغاز دهه ی نود، در همان سال های نخستین انتشار شهروند در نیویورک کنفرانس گذار از ولایت فقیه به دمکراسی برگزار شد که ده ها تن از سراسر جهان سخنران کنفرانس بودند. داریوش همایون هم بود. زنده یاد دکتر گودرزی هم بود، دکتر محمد برقعی، مهدی خان بابا تهرانی، و بسیاران دیگر از همه جای جهان ایرانی آمده بودند تا از گذار ولایت فقیه به دمکراسی بگویند. من هم از کانادا دعوت شده بودم. نام داریوش همایون در لیست سخنرانان نبود. نام یکی از همرزمان ایشان اگر خاطرم مانده باشد آقای خسرو اکمل آمده بود. در میان دوستان برگزارکننده حرف و حدیث بود که چه کسی جلسه ی سخنرانی داریوش همایون را مدیریت کند. ظاهراً در میان دوستان کسی علاقمند به این کار نبود. من که خود از سخنرانان بودم، داوطلب شدم که گردانندگی جلسه را عهده دار شوم. دوستان تعجب کردند و تنی چند هشدار دادند که ممکن است مورد اعتراض برخی نیروهای مخالف قرار بگیرم و برای شهروند بد شود. گفتم من به وجه سیاسی شخصیت آقای همایون کار ندارم، اما از منظر یک روزنامه نگار همایون معلم من است و اگر بخواهم در این حرفه از دو تن نام بیاورم بی گمان اولی عمید نائینی و دومی داریوش همایون خواهد بود. منظور از روزنامه نگاران معاصر ایران است. قرار شد من جلسه را گردانندگی کنم. بامداد روزی که رفتیم برای اجرای روز اول کنفرانس مأموران امنیتی(اف بی آی و سیا) گفتند که کسی تلفن کرده و مدعی شده که در ساختمان و محل کنفرانس بمب کار گذاشته شده و مدتی همه ی ما و ساکنان دیگر ساختمان در اطراف محل اجتماع کردیم تا روشن شد که بمبی در کار نیست.

زنده یاد داریوش همایون در دفتر شهروند

جلسات بامدادی برگزار شد، و با اینکه برگزارکنندگان کنفرانس با ساندویچ و نوشیدنی از میهمانان پذیرایی می کردند، آقای همایون به من گفت که خوب است با هم برویم بیرون و ناهار بخوریم. در ضمن همه نگران امنیت آقای همایون بودند و می کوشیدند ایشان در فضاهای آزاد رفت وآمد نکند. ظاهراً کسی بررسی کرده بود و از وجود رستورانی در پایین محل کنفرانس خبر داده بود و من و آقای همایون قرار شد به همانجا برویم که از ضریب امنیتی بیشتری برخوردار باشد. همینطور شد. وارد آسانسور که شدیم دو تن دیگر هم وارد شده و حتی هنگامی که به سوی رستوران روانه شدیم ما را تعقیب کردند. آهسته به آقای همایون گفتم این آقایان دارند ما را بدجوری تعقیب می کنند، ایشان گفتند متوجه هستم و من بیشتر نگران شدم. به رستوران که وارد شدیم آقای همایون خطاب به آن دو تن گفتند شما همینجا باشید من و زرهی می رویم به انتهای رستوران تا با هم گپی بزنیم. این ها جمله های او نیست یادمانده های من از آن دیدار است. رفتیم و نشستیم، گفت شهروند را دیده و برای زحمتی که ما می کشیم حرمت قائل است و اگر من بخواهم حاضر است برای شهروند مقاله و مطلب بفرستد. و من استقبال کردم و گفتم برای شهروند و من مایه ی افتخار است که روزنامه نگاری چون او برای نشریه بنویسد. زان پس سالها هر هفته و یا دست کم یک هفته در میان مقالات همایون در شهروند چاپ شد، و بسیاران ما را تشویق به ادامه ی کار کردند و کسان دیگری هم اتهامات فراوان بارمان که پول می گیریم و از سلطنت طلب ها حمایت می کنیم. از هر دو گروه که به آنچه در شهروند چاپ می شد توجه می کردند، باید سپاسگزار بود.

اینها را می گویم که از اهمیت حضور سیاسی و شیوه ی دمکرات منشانه ی روزنامه نگاری داریوش همایون یاد کرده باشم. او بهتر از هر کسی می دانست که شهروند نشریه ای نیست که همخوانی و همگامی با آنچه او به لحاظ سیاسی بود داشته باشد، خود من هم یک جمله در میان یادآوری می کردم که با وجود اختلاف نظر با او از دوستداران شان در آفرینش های سیاسی و روزنامه نگاری هستم. و او می گفت، زیبایی جهان و انسان در تنوع اندیشه و افکار آدمی است.

در دیدار با آقای رضا پهلوی در تورنتو و در پایان دیدار به شوخی گفتم با وجود اختلاف نظری که داریم یک عکس با لبخند بگیریم و آقای پهلوی گفت او با من اختلاف نظر ندارد. اینها نمونه هایی از رشد سیاسی و بلوغ انکارنکردنی اپوزیسیون ایرانی اند.

داریوش همایون صدها مقاله نوشت و ده ها سخنرانی کرد تا این تحمل و بردباری و به دیده گیری دیگری را در ما نهادینه کند. از ویژگی های دیگر همایون صراحت و صداقت و بی ملاحظه گی او در بیان افکار و اندیشه هایش بود. آدمهای دارای نام و نشان و اعتبار مدام در حال سبک و سنگین کردن هستند که واکنشی که نشان می دهند آیا به موقعیت امروزی و اکنونی شان صدمه خواهد زد یا نه. همایون به آنچه باور داشت عمل می کرد و نگران دوستی و دشمنی و یا زیان موقعیت کنونی اش را نداشت.

آخرین نمونه، حمایت آشکار او از جنبش سبز مردم ایران بود. عملی که ممکن است برای برخی ها به بهای اعتبار سیاسی و اجتماعی و موقعیت ملی شان تمام شود، بویژه در میان برخی تنگ نظران سیاسی خارج از کشور. همایون اما این ملاحظات را نداشت. هر وقت تورنتو می آمد حتما به دفتر شهروند سر می زد و همه ی ما را از حضورش خوشحال می کرد. در یکی از سفرهایش به تورنتو که همزمان شده بود با درگذشت مادر من، نتوانستم در مراسم سخنرانی او حضور پیدا کنم، او به همراه دکتر مهرداد حریری به خانه ی ما آمد برای تسلی و بعد به جلسه ی سخنرانی رفت.

این ها نمونه های کوچک و اندکی از حرمت انسانی نویسنده و روزنامه نگار و اهل سیاستی هستند که نامش داریوش همایون بود و هرگز از حافظه ی ملی ایرانیان پاک نخواهد شد.

یاد داریوش همایون گرامی باد.