پرچم اختراع جمهوری اسلامی انحصارطلبانه و نژادپرستانه است است چرا که با درج «الله» و «الله اکبر» بر آن، بخشی از جمعیت ایران مانند مسیحیان و بهاییان و یهودیان و بیدینان و خداناباوران و همچنین مسلمانان سکولار را که دین را یک موضوع شخصی میدانند، نادیده میگیرد! درواقع این پرچم فقط برای مسلمانانی است که به دخالت دین و دولت باور دارند و حقی در داشتن یک پرچم ملی برای دیگر هموطنان خود قائل نیستند!
هفتهی گذشته هنگام بازی تیم ملی فوتبال ایران مقابل مراکش در جام جهانی به جمع ایرانیان کلن رفتم تا به همراه ایرانیان مقیم این شهر به تماشای فوتبال بنشینم و گزارشی از هیجان و امیدواری گروهی ایرانیان تهیه کنم و چه بسا از شادی آنان در پایان بازی.
در دو منطقهی شهر دو برنامهی مختلف تدارک دیده شده بود که در هر کدام صدها نفر شرکت کرده بودند. یک برنامه در شرق کلن در سالنی بزرگ که بعد از فوتبال به جشن و پایکوبی پرداختند ودیگری در حیاط کلیسای لوتر در جنوب کلن. اما آنچه بیش از هر چیز توجه مرا جلب کرد حضور پرچم «الله»نشان جمهوری اسلامی که در میان مردم و حتی آنهایی که چه بسا از روی اجبار آن را حمل میکنند- به «خرچنگنشان» معروف شده- در میان تماشاگران از جمله جوانان بود. چهار سال پیش در جام جهانی اولین بار بود که پرچم جمهوری اسلامی را در جمع ایرانیان خارج از کشور میدیدم که مانند همیشه به نظرم بسیار زننده بود.
در عین حال در گزارشها آمده است که در ورزشگاههای روسیه که در آنها مسابقات جام جهانی برگزار میشود، از ورود پرچم شیروخورشیدنشان جلوگیری میکنند.
در گفتگو با دکتر محسن بنایی هم درباره پرچم تاریخی و ملی ایران پرسیدم و هم علل حضور پرچم جعلی جمهوری اسلامی را در جمع ایرانیان خارج از کشور جویا شدم:
دکتر بنایی، شما چندی پیش سخنرانی مستدل و مستندی در باره ی تاریخ پرچم شیر و خورشید ایران در کلن داشتید. با توجه به اینکه میدانم پزشک هستید ابتدا مایلم بدانم آیا این تحقیقات را بر اساس علاقهی شخصی انجام میدهید یا اینکه علاوه بر تحصیلات پزشکی در این زمینه هم تحصیلاتی داشتید؟
من در رشته پزشکی تحصیل کردهام و متخصص ارتوپدی و جراحی سوانح هستم. در طول مدت تحصیلم در شهر ماینز بخت این را داشتم که در کنار رشته اصلی، در رشته زبانشناسی تطبیقی با گرایش ایرانشناسی هم تحصیل کنم. استاد من در این رشته زندهیاد پروفسور ژوزف اِلفِنباین بود. ولی علاقه من به تاریخ و فرهنگ ایران از لحظهای شکل گرفت، که پی به شکست سنگین ملت ایران در انقلاب اسلامی بردم و به این نتیجه رسیدم که برای جبران شکستها باید اول خود را بشناسیم و برای خودشناسی باید فرهنگ و به ویژه تاریخ خود را بررسی کنیم.
یکی از این موضوعاتی که علاقه به پژوهش داشتم نشان شیروخورشید بود. من در آن سخنرانی خواستم نشان بدهم که این نشان ریشه در کیهانشناسی میانرودان–بهویژهسومر- داردوازیکدوگانهزمینوآسمانتشکیلشدهکهدرآنخورشیدنمادآناهیتا (یااینانایسومری) وشیرنمادقدرتزمینیاست. در این دوگانه، اولی یک قدرت آسمانی و زنانه است (ما در زبان فارسی امروز هم خورشید را یک «خانم» میدانیم) و دومی یک قدرت زمینی و مردانه (شیر در این دوگانه از روزگار سومریان تا به امروز یک شیر یالدار یا نر است). در گذر چیزی بیشتر از ۶ یا ۷ هزار سال این نشان به شکل امروزیاش درآمده و از جنبش مشروطه به بعد نماد جنبش آزادیخواهی مردم ایران شده است. از یاد نبریم که شیروخورشید هم نشان حکومت مشروطه بود، هم نشان رسمی جمهوری گیلان (جنبش جنگل)، هم نشان رسمی حکومت فرقه دموکرات آذربایجان و هم نشان جنبش ملی شدن نفت. وجه اشتراک همه این جنبشها (به انضمام حکومت پادشاهی خاندان پهلوی) در سکولار بودن آنهاست.
شما در سخنرانیتان اشاره کردید که سه رنگ سبز و سفید و قرمز به همراه شیروخورشید ربطی به پادشاه خاصی ندارد و پیشینهی آن خیلی دورتر از پادشاهان پهلوی ست. اما گروهی از جمله چپگرایان مانند جمهوری اسلامی این پرچم را با نسبت دادن به پهلویها نماد سلطنت میدانند در حالی که در همین آلمان که سنت دموکراسی در آن بسیار ریشهدارتر از ایران است، همان عقاب دوران پادشاهی و پروس را بر پرچم خود دارند! علت را در چه میبینید؟
من ریشه این مشکل را در این میبینم که در میان آلمانیها از چپترین گرایشها تا راستترین جریانها یک خودآگاهی ملی عمیق وجود دارد که مانندش را در میان سیاستگران ما کمتر میتوان یافت. دلیلاش هم خودکمبینی شدید در برابر غرب است. یعنی کسانی که تاریخ را فقط در لحظه میبینند و نه در روند درازمدت زندگی یک ملت، از اینکه اروپا چنین پیشرفته است و ایران افتان و خیزان در پشت سر آن روان، از آنچه هستند-یامیپندارندکههستند-شرمگیناندوبرایهمیندرصددنفیوانکاراینچیستییاوضعیتشرمآوربرمیآیند.برخوردآلمانیهاباگذشته شرمآور کشورشان در دوران نازیها یک برخورد مدرن و خردگرایانه است، یعنی آنها میگویند ما از آنچه در آن سالها اتفاق افتاد شرمگینیم، ولی این را هم میدانیم که آلمان نه در سال ۱۹۳۳ به وجود آمد و نه در سال ۱۹۴۵ از بین رفت. آلمان فقط هیتلر و گوبلز و گورینگ و آیشمن نیست، آلمان هگل و بتهوون و مارکس و شیللر و برشت و… نیز هست. پس ما میبایست تاریخ کشورمان را نه در یک لحظه، بلکه در روند هزاران ساله ببینیم.
ایرانیانی که مورد نظر شما هستند در برابر جهان پیرامون احساس حقارت میکنند، زیرا «خویشتن خود» (یعنی تواناییها و کمبودهای این فرهنگ را) نمیشناسند، چراکه شیفتگی در برابر فرهنگ بیگانه مجالی برای پرداختن به فرهنگ خودی برای آنان نگذاشته است. اینان همان اندازه اندکی را هم که میدانند، از زبان بیگانگان شنیدهاند و طبیعی است که از گذشته کشورشان شرمگین باشند و سعی در انکار آن کنند. ولی آیا واقعا این افراد تاریخ را نمیدانند یا ریشهاش در جای دیگریست که از خودآگاهی ملی بیبهرهاند؟
به نظرم ندانستن تاریخ یا پژوهش تاریخ با عینک ایدئولوژیک دلیل اصلی این مسئله است.عامل دوم نگاه به هویت ایرانی از دریچه تنگ انترناسیونالیسم پرولتری* است که اگرچه بسیاری از چپهای ایرانی دیگر به آن باور ندارند، ولی در اعماق ذهنشان هنوز «مبتلا» به این نگاه هستند.عامل سوم در فرهنگ اسلامی ۱۴۰۰ ساله کشور ما نهفته که ایران و هویت و فرهنگ ایرانی را رقیب خود میداند و ما را دچار یک شیزوفرنی هویتی کرده است. متأسفانه چپ ایرانی هم دچار همین شیزوفرنی است و اگرچه مسلمان نیست، ولی آن عناصر ایرانستیزی پنهان در تفکر دینی- اسلامی را در خود حمل میکند.و عامل چهارم نفرت کور و بیمنطق از خاندان پهلوی است، که باعث میشود گروهی از این ایرانیان از هر نماد و نشانهای که به گمان آنها به نوعی یادآور روزگار شاهان پهلوی باشد، دوری میجویند.
نکته بسیار جالب این است که اگرچه سهرنگ پرچم و نشان شیروخورشید همزاد هستند، ولی آیتالله خمینی در فتوایش فقط شیروخورشید را نفی کرد و رنگهای پرچم را به رسمیت شناخت. اگر دقت کرده باشید، مخالفان نشان شیروخورشید هم کوچکترین مشکلی با رنگهای پرچم ندارند و بدین ترتیب فتوای خمینی را مو به مو اجرا میکنند و به یک معنی باید آنها را مقلدان مؤمن آیتالله دانست!
شاید تعصب این مخالفان درست ریشه در همین مسئله داشته باشد. شاهد بودهام که بخش بسیار بزرگی از مخالفان شیروخورشید به این مقوله با نگاهی شبهدینی برخورد میکنند، یعنی همانطور که یک مسلمان نخوردن آب در تابستان به مدت ۱۴ ساعت (روزه) را واجب، و نوشیدن الکل را حرام میداند و همه تحقیقات مدرن پزشکی تغییری در نظرش نمیدهد، دشمنان شیروخورشید هم کاری به پژوهشهای آکادمیک محققان ندارند و نگاهشان به این نماد از مقوله «حلال و حرام» است.
چگونه پرچم جمهوری اسلامی راهش را به میان اپوزیسیون و جامعه ایرانیان خارج از ایران باز کرد؟ آن هم در حالی که این پرچم انحصارطلب و نژادپرستانه است است چرا که با درج «الله» و «الله اکبر» بر آن، بخشی از جمعیت ایران مانند مسیحیان و بهاییان و یهودیان و بیدینان و خداناباوران و همچنین مسلمانان سکولار که دین را یک موضوع شخصی میدانند، نادیده میگیرد! درواقع این پرچم فقط برای مسلمانانی است که به دخالت دین و دولت باور دارند و حقی در داشتن یک پرچم ملی برای دیگر هموطنان خود قائل نیستند!
فراموش نکنیم که چپگرا و اسلامگرا سی سال تمام بر طبل دشمنی با پرچم ملی و تاریخی ما کوبیده و آن را به دروغ نماد فقط «سلطنتطلبان» معرفی کردهاند. از وقتی هم که زشتی همکاری با جمهوری اسلامی در چارچوب چیزی که به آن «اصلاحطلبی» میگویند فروریخت، دیدیم که به موازات گسترش گفتمان اصلاحطلبی (که رسانههایی مانند بیبیسی و صدای آمریکا هم با تمام قوا مبلّغ آن بودند) سر و کله پرچم جمهوری اسلامی هم اینجا و آنجا پیدا شد؛ چیزی که تصورش هم ده سال پیش غیرممکن بود. هرچه صفهای رأیدادن در برابر سفارتخانهها درازتر شد، پرچمهای جعلی و نژادپرستانهی اللهنشان هم برافراشتهتر شدند. ولی شروع ماجرا به ورزش و فوتبال برمیگردد. جوانان ناآگاه مقیم خارج به دنبال نشانی برای هویت خودشان میگشتند، چپ مارکسیستی در رابطه با شیروخورشید چنان دست به اهریمنسازی زده بود که این نشان جایی در میان جوانان نداشت، پس ناگزیر به سراغ همان پرچم رسمی رفتند، بیآنکه با جمهوری اسلامی همدل باشند. در واقع جمهوری اسلامی بذر این تحمیل هویتی را در زمینی کاشت که چپ مارکسیستی آن را پیشاپیش خالصانه برای آیتالله شخم زده بود. فراموش نکنیم که پرچم جمهوری اسلامی پرچم رسمی ایران است و در همه جا به فروش میرود حال آنکه پرچم شیروخورشید را همه جا نمیتوان تهیه کرد.تصورش را بکنید، اگر اپوزیسیون هیتلر در آمریکا پرچم رایش سوم با صلیب شکسته را در دست میگرفت، دنیا بر آن اپوزیسیون چه نامی مینهاد!
شما فکر می کنید چه باید کرد تا با ترفندها و تحمیل حضور جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون مقابله کرد؟
پرچم اللهنشان تنها یکی از نشانههای نمادین از حضور مکّار جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون ایرانی است؛ اپوزیسیونی که بخشی از آن پیوندهای پیدا و پنهان بسیاری با رژیم آیتاللهها دارد. پرچم، تنها نوک کوه یخ است. فاجعه بزرگتر دلبستگی بخشی از اپوزیسیون به روحانیت و رژیم اسلامی است اگرچه در حرف ادعا میکند که میخواهد سر به تن این رژیم نباشد!
هنگامی که میبینیم ایرانیان به ویژه بانوان، ساعتها در صف میایستند تا به بنیانگذار حجاب اجباری، حسن روحانی، و عاملین قتلعام ۱۳۶۷، پورمحمدی و دُرّی نجفآبادی و آوایی، رأی بدهند، دیگر برافراشتن پرچم جعلی و نژادپرستانهی حکومت اسلامی نباید چندان تعجبآور باشد. ما باید با همه توانمان فریاد بهپاخاستگان جنبش دیماه را به گوش این «اپوزیسیون» ناآگاه برسانیم که میگفتند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»
اگر همکاری و همدلی با جمهوری اسلامی بار دیگر زشت و شرمآور به حساب بیاید، پرچم اللهنشان هم به خودی خود از میان ما رخت برخواهد بست.
نقل از کیهان لندن