دوشنبه این هفته، ۳۰ خرداد، سالروز دو مناسبت یا رویداد بود. نخستین مناسبت، سالگرد روز جهانی حمایت از زندانیان سیاسی است. وضعیت زندانیان سیاسی در حکومت ولایت مطلقه فقیه آنقدر وخیم است که یافتن واژه برای توصیف آن دشوار است. می خواهم واژه “فاجعه” را بکار برم، امّا می بینم به دو دلیل مناسب و بیان کننده مقصود نیست. دلیل اوّل این که “فاجعه” بیشتر بار معنایی بلاهای طبیعی را دارد، مانند فاجعه ی سیل، توفان، زلزله و… دلیل دوّم هم این که “فاجعه” بیشتر برای رخدادهایی کاربرد دارد که اگرچه تلفات و خسارت های سنگین وارد می کنند، امّا لحظه ای و مقطعی هستند مانند زلزله که در یک لحظه رخ می دهد و دست بالا چند پس لرزه آنرا همراهی می کنند. درحالی که، وضعیت زندانیان سیاسی در عین حال که تلفات و خسارت های بسیار در بردارد، از نظر زمانی دارای تداوم نیز هست و در اثر این تداوم به تدریج به بخشی از زندگی روزمره تبدیل می شود.
اگر بنویسم “مصیبت” بازهم چنان که باید و شاید مقصود را نمی رساند. “مصیبت” دارای بارمعنایی ماتم و عزا برای مواردی خارج از نیروی تأثیرگذاری انسان است در حالی که وضعیت زندانیان سیاسی، برغم وخامت بیش از اندازه و روزافزون آن، مسئله ای است که به جای شیون و ماتم و برسرزدن، برای آن می توان و باید راه حلی جست و دستیابی به این راه حل در گرو مسئولیت پذیری و همدلی خود انسان است.
خانم شیرین عبادی نیز توصیفی از وضعیت زندانیان سیاسی دارد که اگرچه به یافتن واژه مناسب کمک نمی کند، امّا تا حدودی در تشریح وضعیت موفق است: «مرگ زندانیان سیاسی در زندان های ایران یک موضوع سیستماتیک است و حکومت در دوره های مختلف قصد جان زندانیان سیاسی را می کند».
در نبود یا نیافتن واژه ای مناسب برای توصیف میزان وخامت وضعیت زندانیان سیاسی در حکومت اسلامی، ناگزیر به ذکر یک مثال به عنوان مشت نمونه خروار رو می آورم: محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ نویسی است که تنها گناهش این است که نظرات خود را در مخالفت با حکومت اسلامی با قلمی منزه و پاکیزه در وبلاگ شخصی خود به نام “گزارش به خاک ایران” منتشر کرده است. روز ۲۱ شهریورماه سال گذشته، سربازان گمنام وزارت اطلاعات به خانه او یورش می برند و پس از ضرب و شتم شدید بازداشتش می کنند. او را به شدّت و تاحدی شکنجه می کنند که دست به خودکشی ناموفق می زند. چندین بار برایش صحنه اعدام نمایشی ترتیب می دهند، او را به سلول انفرادی می اندازند، ۹ ماه از حق دیدار با خانواده محروم می کنند و در این مدت تنها ۳ بار به او اجازه می دهند که با خانواده تماس تلفنی داشته باشد. در این مدّت بازجویان وزارت اطلاعات برای او دو پرونده می گشایند. در پرونده اوّل که چندماه پیش دادگاه فرمایشی آن بدون رعایت اصول ابتدایی دادرسی برگزار شد، او را به ۳ سال زندان محکوم کردند که ۲ سال آن به اتهام “توهین به مقام معظم رهبری” و یک سال نیز به اتهام “تماس با رسانه های بیگانه” بود.
تا اینجای قضیه کم و بیش قابل درک است. نظام ولایت مطلقه فقیه سیاهکارتر و رسواتر از آن است که بتوان انتظار داشت دستکم به قانون اساسی نکبت خود که صریحا می گوید رهبر در برابر قانون با سایر افراد برابر است، احترام بگذارد و جرم من درآوردی “توهین به مقام معظم رهبری” را در یک کیفرخواست رسمی به کسی نسبت ندهد. همچنین، از نظامی که از پیشرفت های شگفت انگیز اطلاعاتی فقط این را یادگرفته که چگونه با به کارگیری اراذل و اوباش ارتش سایبری تشکیل دهد و به جنگ معترضان و مخالفان برود و راه های اطلاع رسانی آزاد را مختل کند، نمی توان توقع داشت که ابلهانه بودن اتهام “تماس با رسانه های بیگانه” در دنیای امروز را بفهمد!
امّا وخامت وضعیت زندانیان سیاسی، که در آغاز این نوشتار از یافتن واژه مناسب برای توصیف آن ابراز ناتوانی کردم، ورای این حرف هاست. کابوس مجازات یا در واقع انتقام گیری از سیامک مهر، با محکومیت به ۳ سال زندان، نه فقط پایان نپذیرفته، که تازه در آغاز راه است. بنابرگزارش “فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران”، روز چهارشنبه اوّل تیرماه قرار است وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) بار دیگر به دلیل نوشتن دیدگاه های خود در شعبه ۱۰۹ دادگاه کرج مورد محاکمه قرارگیرد. بازجویان وزارت اطلاعات، دادستان کرج و بازپرس دادگاه انقلاب کرج به وی و خانواده اش گفته اند که او را در دادگاه به اعدام محکوم خواهند کرد! آیا کسی می تواند بگوید که این درجه از شقاوت آمیخته با بلاهت از حکومت اسلامی برنمی آید؟!
ممکن است کسانی این حد از بدبینی و منفی نگری را نپسندند و خوش بینانه به این خبر اشاره کنند که “احمد شهید” وزیر خارجه پیشین کشور مالدیو به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در ایران انتخاب شده و به زودی کار خود را آغاز خواهد کرد و در نتیجه اوضاع اسفبار حقوق بشر و از جمله وضعیت وخیم زندانیان سیاسی سروسامان خواهد یافت.
نگارنده در عین حال که علاقمند و حتی از نظر روحی نیازمند شریک شدن در این خوش بینی و امیدواری است، امّا از آنجا که خودفریبی واقعیت گریزانه را نمی پسندد، از بردن سهم از این خوش بینی محروم می ماند. بنابرگزارش ۲۹ خرداد “رادیوفردا”: «محمد کریم عابدی معاون کمیته حقوق بشر مجلس شورای اسلامی به خبرگزاری دولتی ایرنا گفته است که این کمیته در زمینه معرفی گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل تشکیل جلسه داده و در این جلسه تأکید شده که “اجازه ورود این فرد به داخل کشور داده نشود”. خانم زهره الهیان دیگر نماینده اصولگرای مجلس نیز، در سخنانی در جلسه علنی روز یکشنبه (۲۹ خرداد) گفته است: به رغم احترامی که مجلس برای گزارشگر ویژه تعیین شده که “وزیر خارجه سابق مالدیو و فردی مسلمان است” قائل است، “پذیرش گزارشگر ویژه حقوق بشر از سوی سازمان ملل برای ما پذیرفتنی نیست”. در پایان خانم زهره الهیان برای آن که زهر تندی کلام خود را بگیرد از “احمد شهید” دعوت کرده که “برای دیدن جاذبه های گردشگری” سفری به ایران داشته باشد!
اگر گفته های محمدعلی محمدی، مدیرکل زندان های استان لرستان که در ۲۹ خرداد به خبرگزاری فارس گفته را باور کنیم، دستکم زندان های این استان می توانند بخشی از “جاذبه های گردشگری” باشند که خانم زهره الهیان برای دیدار از آنها از “احمد شهید” دعوت کرده است. محمدعلی محمدی به خبرگزاری فارس می گوید: «اهتمام مسئولان سازمان زندان های کشور همیشه براین بوده که حول محور دستورات دین مبین اسلام و آیین نامه ای که با توجه به احکام اسلامی، کرامت زندانیان و حقوق ایشان درآن به روشنی قابل مشاهده است، مقدمات اصلاح رفتار افرادی را که مرتکب جرم شده اند را فراهم آورند و همین امر سبب شده که به عنوان الگوی موفقی در سطح جهان به زندانبانی اسلامی توجه شود»!
اثرگذاری در بهبود وضعیت بسیار وخیم زندانیان سیاسی ـ که پس از ۳۲ سال هنوز از داشتن قانونی که جرم سیاسی را تعریف کند محرومند ـ بعید است که از راه سفر گزارشگر ویژه سازمان ملل به دست آید. در سال های گذشته نیز گزارشگران ویژه ای به نام های موریس کاپیتورن و گالیندوپل تعیین شدند و سفرهایی نیز به ایران کردند و گزارش هایی نیز منتشر نمودند. به همان اندازه که ما در مورد کم خاصیت و نمایشی بودن این اقدامات تجربه اندوخته ایم، حکومت اسلامی نیز در زمینه بازی دادن آنها و راه های فریب دادنشان دارای تجربه است. بهبود وضعیت بسیار وخیم زندانیان سیاسی ـ که وجدان بیدار جامعه ای بی حس و کرخت شده هستند ـ مانند بسیاری از دردهای دیگر جامعه در عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، در گرو عزم جزم جامعه ـ مانند آنچه که بیش از ۳ ماه است که در سوریه می گذرد ـ برای براندازی حکومت اسلامی و جایگزینی آن با حکومتی ایرانی، مردمسالار و سکولار است.
* * *
مناسبت دیگر، دومین سالگرد قتل “ندا” است. دختر جوان و زیبایی که با سرعت برق و باد توجه ده ها میلیون نفر در سراسر دنیا را به خود جلب کرد و به نماد اعتراض و مظلومیت بدل شد. دختری که در روندی شگفت انگیز تصویرش آرزوهای در خاک شده اکثریت بزرگی از مردم ایران یعنی نسل جوان را فریاد زد و دل های انسان های دارای وجدان آگاه و بیدار را به درد آورد. در میان قربانیان پرشمار جنایت های ۳۲ ساله حکومت اسلامی، چه رمز و رازی در ندا بود که او را از دیگر قربانیان متمایز ساخت؟
در این مورد، مهرداد درویش پور، جامعه شناس ساکن سوئد به “رادیو فردا” می گوید: «ندا در واقع از ۳ منظر روح اعتراض در جامعه ایرانی را نمایندگی می کرد. از یک سو به عنوان یک “زن” که بیشترین مظهر ستمدیدگی در جمهوری اسلامی است به عنوان یک نماد مقاومت شناخته شد. دوم این که او یک چهره جوان بود و به عنوان یک “زن جوان” دو ویژگی را نمایندگی می کرد: اعتراض نسل جوان و درعین حال نیز اعتراض زنان برعلیه حکومت سرکوب و استبداد در ایران. سوم این که آنچه در آن روزها اتفاق افتاد نشان دهنده خیزش مردم برای احیای حقوق شهروندی و آزادیخواهی و مدرنیته بود. در ندا هرسه ویژگی را یکجا دیدیم».
آنچه که آقای درویش پور در مورد ندا برمی شمارد، با آن که درست هستند، امّا تمام واقعیت وجودی ندا را بیان نمی کنند و بویژه به پرسش “چه رمز و رازی در ندا بود که او را از دیگر قربانیان متمایز ساخت؟” پاسخ نمی دهند. درمیان قربانیان جنایت های کارگزاران ولی مطلقه فقیه، زنان جوان و معترض دیگری نیز که خواهان “احیای حقوق شهروندی و آزادی خواهی و مدرنیته” باشند وجود داشتند که با شیوه ای جنایتکارانه تر از ندا هم به قتل رسیدند.”ترانه موسوی” یکی از اینهاست. او در زیبایی و جوانی از ندا کم نداشت. خواهان “احیای حقوق شهروندی و آزادی خواهی و مدرنیته” نیز بود. در شرایطی بسیار فجیع تر و جنایتکارانه تر از ندا، پس از آن که بارها به او تجاوز شد و دستگاه تناسلی اش سوزانده شد و پس از شکنجه و درد و رنجی طولانی به قتل رسید. چرا در جلب همدردی مردم به پای ندا نرسید و ندا با فاصله بسیار گوی سبقت را از او ربود؟
شاید بتوان بخشی از پاسخ را در سرعت شگفت انگیز پخش تصویر ندا در دنیا یافت. شاید هم پاسخ چیزی باشد که حافظ “آن” می نامد:
«شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آنیم که “آن”ی دارد»
یا
«این که می گویند “آن” خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم».
هرچه که باشد، در میان انبوه نظرهایی که درباره ندا ابراز شده، نظر کسی بیش از دیگران به دل می نشیند که کمتر از دیگران از او انتظار می رود. کسی از یک سیاستمدار باسابقه و پرتجربه که یک کهنه سرباز اسیر شده در جنگ ویتنام نیز هست، انتظار ندارد جمله ای درباره ندا بر زبان آورد که هم به دل بنشیند و هم ماندگار شود. از سناتور جان مک کین، رقیب باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ سخن می گویم که در فردای به قتل رسیدن ندا گفت: «ندا با چشمان باز مرد، شرم برما که با چشمان بسته زندگی می کنیم»!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.