ترجمه: آرش عزیزی
هنگِ چهل نفری اعضا، حامیان و متحدان سازمان دگرباشان ایران در رژهی غرور روز یکشنبهی تورنتو، ملبس به تیشرتهای سفید تبلیغاتی با دستهایی که به علامت صلح بالا برده بودند و لبخندهای خجالتی روی لبهایشان در مقابل خوشگذرانهای لخت و پتی که فقط شال پری روی گردن انداخته بودند و مایوهای تنگ شنای مزین به پولک پایشان بود خیلی توی چشم نمیآمدند.
در حالی که بقیهی شرکتکنندگان جشنوارهی غرور با تفنگ آبپاشی و لباسهای مدل کارناوال ور میرفتند، گروه ایرانیها پلاکاردهای هشیارکنندهای داشت که از حقوق دگرباشان میگفت. پیام: ما نه برای پارتی و خوشگذرانی که برای هدفی گرد آمدهایم.
“سازمان دگرباشان ایران” سازمانی غیرانتفاعی و غیرحزبی در تورنتوی کانادا است. این سازمان در سال ۲۰۰۸ بر پا شد تا به پناهندگان ایرانی کمک کند بر اساس تمایل جنسی و هویت جنسیتی خود به دنبال پناهجویی باشند.
همانطور که از اسم انگلیسیشان، “Iranian Railroad for Queer Refugees” (راهآهن ایرانیان برای پناهندگان دگرباش) پیداست، روی الگوی “راهآهن زیرزمینی” بنا شدهاند که بردههای آفریقایی-آمریکایی با آن به سوی امنیت فرار میکردند. این گروه میکوشد پلی بین ایرانیان همجنسگرای زن و مرد و ترنس و دوجنسگرا در ایران و در خارج از کشور برقرار کند تا از آنها در سفرشان برای پناه جستن در کشورهای امنی که گرایش جنسی و هویت جنسیتیشان آنها را در معرض خطر قرار نمیدهد، حمایت کند.
شرکت این گروه ایرانی در جشنوارهی غرور تورنتو برای اولین بار شهادتی بر تلاشهای این گروه در بهبود وضعیت مسائل همجنسگرایان در میان این جامعه است.
آرشام پارسی، بنیانگذار گروه، با افسوس میگوید: “اینجا ما خیلی چیزها را از پیش فرض میگیریم.” پارسی یکی از چهرههای اصلی جنبش حقوق دگرباشان در تورنتو است که هم وکیل مدافع و هم سخنگوی گروهشان است. آرشام از آن آدمهایی است که همش در جوش و در حرکتند؛ این مصاحبه را درست پیش از حضورش به عنوان شاهد کارشناس در یک جلسهی محاکمهی پناهجویان در دادگاه پناهندگی و مهاجرت در برنامهاش جا میکند.
پارسی در مورد اینکه چرا گروهش تصمیم گرفت به صورت سازمانیافته در رژهی غرورِ دگرباشان شرکت کند، توضیح میدهد: “ما برای آن کسانی راهپیمایی کردیم که در ایران توان این کار را ندارند و روزی در ایران هم راهپیمایی خواهیم کرد.”
او به خاطر میآورد: “یکی از دوستانم به من میگفت دوست دارم خدا تمام زندگیام را بگیرد اما به من یک روز بدهد که بتوانم در خیابان چرچ راه بروم.”
پارسی که روزی صد ایمیل از دگرباشان ایرانی در جستجوی کمک دریافت میکرد داستانهای تکاندهندهی قتل ناموسی و خودکشی را به یاد میآورد، خاطراتی که یادی از آن واقعیت تبعیضی هستند که ایرانیان پناهجو با آن روبرو میشوند.
پارسی در شرح وضعیت دگرباشان در ایران میگوید: “هر لحظه باید خودشان را انکار کنند تا امن و امان باشند. باید به صورتشان نقاب بزنند تا در بستر اصلی جا بگیرند. اگر شانس بیاورند به جای اعدام شدن، زندانی میشوند یا صد ضربه شلاق میخورند.”
پارسی اعتراف میکند که سطح توجه بینالمللی و فشار بر دولت ایران در رابطه با برخورد آنها با مردمان دگرباش به بعضی تغییرات تاکتیکی از سوی حکومت ایران انجامیده است.
او توضیح میدهد: “در حال حاضر کاملا آگاهیم که هر همجنسگرایی را که به دادگاه میفرستند، ثبتِ رسمی دادگاه نمیگوید که آنها را بخاطر گرایش جنسیشان دستگیر یا مجازات کردهاند. دلایل غیرمربوطی مثل شرب الکل یا عمل علیه امنیت اجتماعی یا ملی را ذکر میکنند.”
او میافزاید: “دولت از همان تاکتیکهایی علیه دگرباشان استفاده میکند که علیه مخالفان و فعالان سیاسی.”
پارسی ضمن اینکه متوجه اهمیت رژهی غرور برای خیلیها هست نسبت به تجاریسازی آن در تورنتو منتقد است. توضیح میدهد: “اینجا مردم به جای راهپیمایی برای حقوق، برای فروش محصولاتشان راهپیمایی میکنند.”
پارسی اما میگوید مبارزات واقعی برای حقوق همجنسگرایان زن و مرد، دوجنسگرایان و ترانسها در سایر بخشهای جهان صورت میگیرد.
او میگوید به نظرش “راهپیماییهای واقعی برای غرور در جاهایی مثل آنکارا، اورشلیم و مسکو صورت میگیرد.”
شرکت پارسی در راهپیمایی غرور در ترکیه در ماه مه سال گذشته بود که به او انگیزه را داد گروهی برای رژهی غرور تورنتو سازمان دهد. میگوید شجاعت جامعهی دگرباشان ایرانی در ترکیه الهامبخش او شد.
“ترکیه جای امنی برای دگرباشان نیست، به طور متوسط هر روز یک آدم دگرباش کشته میشود، اما سی نفر آنجا بودند ـ نقابی هم روی صورتمان نبود.”
تصمیم این گروه برای شرکت در راهپیمایی در ترکیه علیرغم عواقب احتمالی آن، پارسی و همکارانش در کانادا را بر آن داشت تا در راهپیمایی تورنتو شرکت کنند.
پارسی اعتراف میکند که نسل قبلی فعالان دگرباش نقش مهمی در مبارزات حقوق بشر داشتند و در را به روی کسانی مثل او گشودند. او اکنون باور دارد نوبت نسل او است که نقش خودش را بازی کند.
به گفتهی پارسی “دگرباشان ایرانی که بیرون ایران زندگی میکنند مسئولیت عمیقی دارند.”
آرشام میافزاید: “ما باید برای نسل بعد به این آرمان کمک کنیم.”
بسیاری از شرکتکنندگان در گروهِ ایرانیها جوانان زیر سی سال بودند، اما کسان دیگری را هم شامل میشدند. زنی مسن از جمله اعضای گروه بود. او پلاکاردی داشت که رویش نوشته بود: “من نوهی همجنسگرایم را دوست دارم.”
مادربزرگ مسن وقتی همکاری با گروه را شروع کرد که خواستار کمک پارسی برای دفاع از نوهی ۱۷ سالهاش شد که پس از اعلام علنی همجنسگرایی به مشکلاتی با مادرش برخورده بود.
پارسی توضیح میدهد که شرکت متحدین از تمام نسلها نشان میدهد جامعهی ایرانی در تورنتو چه گامهایی در راه حقوق دگرباشان برداشته است: “در چند سال گذشته حمایت قابل توجهی دریافت کردهایم، مردم در تورنتو خیلی عوض شدهاند، نسل جدیدی که به کانادا آمده بسیار بیشتر اهل مدارا است.”
اما او در ضمن به سرعت هشدار میدهد که کار به هیچ وجه تمام نشده: “متاسفانه همه اعضای جامعهی ایرانی آگاه به این تنوع نیستند.”
پارسی اعتراف میکند: “بعضی مواقع همان دیکتاتوری که حکومت ایران نشان میدهد درونشان دارند.”
سپس میافزاید: “مردمی که تنوع را نمیپذیرند، کودکانشان را به دکتر میفرستند تا با شوک الکتریکی دگرباشیشان درمان شود، و یا وقتی سعی میکنند پسران همجنسگرایانشان با زنی عروسی کند! اینها نمونههایی از جهل و تعصب است.”
پارسی در صحبت از نمونههای تبعیض در زندگی واقعی داستان فردِ ترنسی را بازگو میکند که از مرد به زن بدل شده.
او میگوید: “این خانم لباس زنانه پوشیده بود چون خودش را اینگونه تعریف میکرد و رفته بود برای تعویض ارز ـ وقتی اسم مردانهی ایرانیاش را خواندند بهش گفتند برود و با این آقا برگردد ـ و وقتی مجبور شد بگوید که من ترنس هستم ـ شروع کردند به خندیدن و با انگشت نشانش دادن ـ خیلی خجالتآور بود ـ این ها نمونه هایی ست از آزار و اذیت.”
پارسی باور دارد اگر جامعهی ایرانی آموزش بهتری در مورد مسائل دگرباشان دریافت کند، میتوان از چنین موقعیتهایی اجتناب کرد.
او اعتراف میکند: “در کانادا هم هنوز همجنسگراهراسی موجود است.” واقعیتی پشتیبان این حقیقت است که گروه کوچک سازمان دگرباشان ایران در رژهی روز یکشنبه چهار افسر پلیس همراه داشت که سازماندهندگان رژه برای حفاظت راهپیمایان برایشان منصوب کرده بود.
بعضی اعضای گروه برای حفاظت از خود یا عزیزان و خانوادهشان در ایران ترجیح داده بودند صورتشان را بپوشانند. پارسی در صحبت راجع به این مساله گفت: “حتی در کانادا هم بعضیها میخواهند به آنها آسیب بزنند ـ آنها به فکر خانوادهشان در ایران هستند و اینکه بر سر آنها چه خواهد رفت.”
پارسی خوب میداند که تهدید اعضای خانواده به خاطر فعالیت و گرایش جنسی چه حالی دارد.
او سالها پس از مخفی شدن بالاخره در سال ۲۰۰۸ گرایش جنسی خود را برای خانوادهاش برملا کرد.
از آنجا که او بیرون از ایران اغلب نقش وکیل مدافع پرسر و صدای حقوق دگرباشان را بازی کرده است، خانوادهاش به هدفی ساده بدل شده.
پارسی میگوید: “خانوادهام تهدیدهای بسیاری دریافت کرد ـ در تلویزیون که مصاحبه کردم، پنجرههایمان را شکستند و روی دیوار خانهمان تهدید نوشتند.”
او میافزاید: “دسامبر پارسال دیگر ماندن خانوادهمان در ایران امن نبود. خواهر دوازده سالهام از مدرسه اخراج شد؛ دو مرد که بعدها معلوم شد مامور بسیج هستند در خیابان خواهر بیست و هفتسالهام را کتک زدند.”
پارسی توضیح میدهد که آنچه آنها را مجبور کرد بالاخره از ایران فراری شوند این بود که “پروندهای در دادگاه شیراز علیه خانوادهام به جرم تشویق رفتار غیراخلاقی، فساد و همجنسگرایی باز شد.”
خانوادهی پارسی در حال حاضر در ترکیه است و در انتظار پیوستن به او در کانادا به عنوان پناهجو.
پارسی در پایان مصاحبهمان از من میخواهد چند پیغام را با خوانندگانمان در اشتراک بگذارم: “میخواهم از تمام خوانندگانتان بخواهم با همدیگر همکاری کنند. اگر سئوالی دارید، نگرانیای دارید، بیایید دانشمان در مورد تنوع را افزایش دهیم. باید متحد و در کنار هم باشیم. میخواهم ازشان درخواست کنم سئوالها و نگرانیهایشان را از خفا بیرون بیاورند و در فضای خانواده مطرح کنند.”
حالا که کارِ رژهی غرور تمام شده، پارسی توجهش را به پروژهی جدید خود جلب کرده: خودزندگینامهای در شرح تجربیاتش از ایران به کانادا. با خنده میگوید این تازه جلد اول زندگیاش است چرا که ۳۰ سالش بیشتر نیست. این کتاب قرار است در ماه سپتامبر به دست ناشر سپرده شود.
برای اطلاعات بیشتر در مورد سازمان دگرباشان ایران به irqr.net سر بزنید.
برای خواندن مقالاتی در مورد حقوق دگرباشان از زاویهی ایرانی به nedamagazine.net نگاهی بیاندازید.
برای بزرگ دیدن عکس ها روی آنها کلیک کنید.