بخش سوم و پایانی

پوشش زنان در برابر «فرهنگ غربی و لیبرالی»

از آوردن این مثالها و ذکر حوادث تاریخی می خواهم به این نتیجه برسم که شاید بتوان گفت مشکل گروه کوچکی از زنان که مخالف «حجاب اجباری» بودند، آن بود که خودشان نیز حامل و عامل بسط «ارزش هایی دموکراتیک» نبودند که بتوانند با چنین ابزار مترقی و انسانی، به مقابله با اتفاقات ناگواری که بر سر زنان هوار می شد بپردازند. نویسنده ای به نام «دیانا» نیز در مقاله ای در «کتاب جمعه» (که متعلق به نیروهای چپ و روشنفکری بود) در همان سال ۵۸ می نویسد: «… بخش وسیعی از زنان حجاب اسلامی را به عنوان یک حرکت ضد امپریالیستی در جهت نفی تصویر زن عروسکی پذیرفتند.. بسیاری از زنان تحصیل‌کرده با پذیرفتن حجاب می‌خواهند تصویر زن عروسکی، یا به طور کلی، معیارهای فرهنگ غرب را مردود قلمداد کنند. امّا حجاب، الزاماً، جنبه‌های منحط فرهنگ غرب را کنار نمی‌زند. حجاب حتی به عنوان یک نماد نیز نمی‌تواند بازتابندهٔ کلیّت مبارزات ضد امپریالیستی یا ضد غربی باشد.» (گرایش زنان به سازماندهی اجتماعی، دیانا، کتاب جمعه، سال اول، شماره ۳۰، ۲۳ اسفند ۱۳۵۸)

همانطور که می بینیم، مسئله خانم «دیانا» حتا پس از طرح «حجاب اجباری» و پس از انقلاب، بر سر آن است که آیا «حجاب» می تواند «کلیت مبارزات ضد امپریالیستی یا ضدیت با جنبه های منحط فرهنگ غرب» را نشان بدهد یا نه؟

برای آن که نحوه نگاه و قضاوت زنانی را که در آن زمان حتا در مورد «حجاب» نقد داشتند را بهتر متوجه شویم، به بخش های دیگر همین مقاله خانم «دیانا» و قضاوت ایشان در مورد اصلاح «قوانین مربوط به خانواده» رجوع کنیم. ایشان می نویسد: « طرح قوانین حمایت از خانواده از طرف رژیم وابستهٔ شاه و برنامه‌ریزان امپریالیسم، در واقع طرحی در حد بقیهٔ قوانین «انقلاب سفید» و در جهت تحکیم بنای سرمایه‌داری بود… امپریالیسم از یک سو برای جلوگیری از رشد اجتناب ناپذیر جنبش های آزادیبخش و از سوی دیگر برای هموار کردن راه نفوذ روابط اقتصاد سرمایه داری و گسترش سیستم پولی پیشرفته، یک سلسله اقدامات اصلاحی را در کشورهای جهان سوم طرح ریزی کرد. در ایران، قوانین اصلاحات ارضی و قانون حمایت خانواده، از ردهٔ این گونه طرح های اصلاحی بودند. قانون حمایت خانواده، در حقیقت، در خدمت آزاد کردن نیروی ارزان کار زن بود تا نیازهای تولیدی جامعهٔ سرمایه داری سهل تر برآورده شود… باید متذکر شد که وجود این قوانین به ظاهر مترقی، علیرغم عدم ضمانت اجرایی، نقش منفی بزرگی در زندگی سیاسی زن ایرانی ایفا کرد، یا در حقیقت همان نقشی را بازی کرد که مورد نظر برنامه ریزان امپریالیسم بود. به این معنا که وجود این قوانین سبب رکود حرکت های مشخص مبارزاتی زنان در دوران رژیم شاه شد» (همان)

در واقع چطور می توان انتظار داشت با این ابزارهای گفتمانی که «خانم دیانا» و همفکران ایشان در آن زمان ساخته و پرداخته بودند، مثلا به نفع گسترش حق انتخاب زنان ایران حرکت و فعالیتی سازمان یافته، صورت گیرد؟
باز هم به «کتاب جمعه» رجوع کنیم که در حوزه مسایل زنان، مقاله دیگری به مناسبت ۸ مارس سال ۱۳۵۸ و راهپیمایی گروه هایی از زنان، منتشر می کند که در آن نویسنده تأکید می کند: «از جنبش و تظاهرات دلیرانهٔ زنان ملت، در روز هشتم مارس یک سال می‌گذرد،… اما در میهن ما برخی از مطبوعات و نیز مسئولان تلویزیون علیه این حرکت انقلابی زنان خصمانه موضع گرفتند. تلویزیون با بردن دوربین روی چهرهٔ چند زن رنگ و روغن زده، واقعیت را دگرگونه جلوه داد و کوشید تودهٔ وسیع زنان زحمتکش، روشنفکر و انقلابی را همچون گروهکی وابسته به‌‌ ساواک و ارتجاع قلمداد کند.» (۸ مارس، روز جهانی زن، کتاب جمعه؛ ۱۳۵۸)

با اندکی دقت متوجه می شویم که واژگان «چند زن رنگ و روغن زده» همان واژگانی است که در سال های پیش از انقلاب، نمایانگر «زن غرب زده و عروسکی، و مدافع آمریکا» است و موضع گیری علیه آن، موضع گیری علیه حاکمیت شاه و غرب محسوب می شده است. اما حیرت انگیز است که همین «زن رنگ و روغن زده»، امروز پس از سی سال بار دیگر اما به شکلی وارونه «سمبل» مبارزۀ حاملان همان دیدگاه ها و همان زنان انقلابی دو آتیشه، علیه حاکمیت کنونی شده است. برای نمونه در اساسنامه «اتحاد ملی زنان» آمده بود: «در رابطه با حرکت های ملی، ما مبارزه علیه امپریالیسم را از اساسی ترین هدف های خود می دانیم زیرا جامعه سرمایه داری و سرمایه داری وابسته به امپریالیسم است که زنان زحمتکش را استثمار می کند، نابرابری حقوق زن و مرد را سبب می گردد، و از زنان، موجودات تجملی و مصرف کنندگان کالاهای تجملی می سازد و از این طریق اقتصاد وابسته و جامعه مصرفی را تحکیم می بخشد.». (بازبینی تجربه اتحاد ملی زنان ۱۳۵۷ – ۱۳۶۰، گردآوردنده و ویراستار مهناز متین، ۱۳۷۸، چاپ آمریکا، ص ۳۲۴).

واژگان «موجودات تجملی» در واقع همان کلیدواژه ای بوده است که ما در ادبیات گروه ها و افراد مذهبی نیز داریم از جمله جلال آل احمد. در حقیقت «تجملی بودن» زنان به نوعی بر همین نوع پوشش زنان که از قضا امروز «برخی از گروه ها» آن را شیفته وار می ستایند، متمرکز بود. به نظر می رسد زنان انقلابی و چپ در آن دوران در حقیقت دو نوع سمبل داشتند که از قضا هیچ کدام نمی توانست «حجاب اجباری» را زیر سئوال ببرد: یکی، زن چریک و جان بر کف بود که سالها بعد از انقلاب نیز همچنان نماد درخشان مبارزۀ «زنان» قلمداد می شود: «پرشکوه ترین‌ مرحلۀ مبارزات‌ زن‌ ایرانی‌ با جنبش‌ سیاهکل‌ شروع‌ می شود… در این‌ دوران‌ شجاعت‌ و فداکاری‌ زنان‌ حماسه آفرین‌ می شود. » ( کتاب‌ جمعه‌ ، ۱۳۵۷، ص‌. ۴۰).

نماد و سمبل دیگر، «زن کارگر» است. نیروهای انقلابی (به ویژه زنان هوادار این نیروها) که عمدتا از طبقات متوسط و بالای جامعه بودند از منافع و خواسته های طبقه خود در گذشتند و «حاکمیت شاه را که به نوعی نماینده خودشان» (حداقل در حوزه سبک زندگی) بود طرد کردند و در خیالات و ذهنیات شان، خود را «نماینده کارگران و زحمتکشان» دانستند و از این زاویه با خواسته ها و ارزش های کارگران، خود را تعریف کردند. در آن زمان «زنان طبقه کارگر و روستایی» (و نیز زنان حاشیه نشین شهری) در واقع حجاب برای شان نوعی «پوشش فقر» بود، و طبیعتاً «حجاب اجباری» در زندگی فقر زده شان، موضوعی آزاردهنده و مهم تلقی نمی شد از همین رو بعد از انقلاب، زنان روشنفکر و انقلابی با تناقضی آشکار و بن بستی لاینحل، روبرو شدند.

با این نشانه ها، شاید بتوان نتیجه گرفت که در فضای دو قطبی که در جنبش ضدشاه توسط همۀ نیروهای انقلابی پدید آمده بود، دو نوع زن بیشتر شناخته شده نبود: «مدلی که روشنفکران برای زن ایرانی به طور اعم ترسیم کرده بودند: یا زن بورژوای غرب زده و عامل نفوذ فرهنگ استعمار بود، و یا زن کارگر انقلابی!» ( فرهنگ‌ توسعه‌ ، ویژۀ زنان‌، به کوشش نوشین احمدی خراسانی، اسفند ۱۳۷۶، ص‌. ۶).

عاطفه گرگین در مقاله ای که در کتاب «بازبینی تجربه اتحاد ملی» به نگارش درآورده می نویسد: «بعد از برگزاری برنامه اتحاد ملی زنان در رشت، مسئله تظاهرات زنان به خاطر حجاب اجباری روی داد. شعار «یا روسری، یا توسری» از طرف حزب الله به خیابان ها آمد و زنان وادار به تظاهرات علیه حجاب اجباری شدند…. ولی بنا به دستور «پیشگام» فدایی، با عجله دختران و زنان عضو و هوادار خود را به حجاب لازم دعوت نمود و خود اتحاد ملی زنان، باحجاب شد و به خیابان ها آمد تا در تظاهرات زنان شرکت کند و با دادن روسری به آنان و با دادن دستمال برای پاک نمودن رژ لب و… خانم های تظاهرکننده را به آرامش در برابر توسری دعوت نمود» (بازبینی تجربه اتحاد ملی زنان ــ ۱۳۵۷-۱۳۶۰ ــ گردآوردنده و ویراستار مهناز متین، ۱۳۷۸، چاپ آمریکا، ص ۲۳۴)

این مسئله که اتحاد ملی زنان «حجاب» و «پاک کردن رُژ لب» را در آن راهپیمایی ها انتخاب کرد، مربوط به این نمی شد که مثلا روشنفکران مرد و سازمانهای انقلابی شان، «حجاب» را فرعی می دانستند، بلکه مربوط می شد به این که اتفاقاً «نحوه پوشش زنان» یکی از مظاهر اصلی انقلاب شمرده می شد و آنها نمی خواستند علیه یکی از «مظاهر اصلی انقلاب خودشان» قد علم کنند و از انقلاب «خارج» شوند. یعنی نمی شد بدون هیچ پشتوانۀ مشروع و ابزاری از پیش تدارک شده، با «مظاهر انقلاب» و نظم سیاسی جدید، که خودشان نیز با جانفشانی در تأسیس آن مشارکت داشتند، مبارزه کنند. شاید در همین بستر معرفتی است که مثلا خانم هما ناطق پژوهشگر برجسته و نام آور تاریخ کشورمان نیز در ۲۱ اسفند ۱۳۵۷ می نویسد: «حتا اگر روسری به سر کنیم، به شرط آن که ما بدانیم به نام ما توطئه نمی شود و نظام شاهنشاهی برگردانده نمی شود…». (بازبینی تجربه اتحاد ملی زنان، ص ۳۶۱)


پایان سخن

«جنبش ضدشاه» (برخلاف جنبش مشروطه و جنبش سبز) یک جنبش مدنی با خواسته های دموکراتیک نبود بلکه یک جنبش ایدئولوژیک بود که سرانجام به انقلاب ۵۷ منتهی شد و در این انقلاب آن بخش از نیروهای سیاسی درون این جنبش که نفوذ بیشتر و مقبولیت گسترده تری در جامعه داشتند (هواداران اسلام سیاسی) روی کار آمدند. در جنبش ضدشاه، یکی از رویکردهای مهم (اما اعلام نشده و زیرپوستی)، ضدیت با «زنان مدرن و متجدد» بود. در واقع تیر حمله این جنبش برای هدف قرار دادن «امپریالیسم و غرب» از قلب «زن مدرن» گذر می کرد از همین رو سمبل های اعتراضی این جنبش نسبت به حاکمیت شاه، برای مثال در حوزه سینما، فیلمی مانند قیصر (با محوریت «ناموس پرستی») ، یا در حوزه ادبیات، داستان هایی همچون «کلیدر» (با محوریت تقدس زن روستایی و تحقیر زن شهری مدرن)، در حوزه سیاسی، مسئله محوری اش «امپریالیسم» و «غربزدگی» با نمادپردازی تحقیرآمیز «زن عروسک فرنگی»، و افشاگری هایش نیز اغلب بر «نحوه لباس پوشیدن زنان خاندان سلطنتی» قرار داشت. در این میان بخشی از زنان طبقه متوسط نیز ناآگاهانه علیه منافع خود با این جنبش همراه شدند و سرآخر همین گفتمان ها و نمادهای این جنبش علیه «زن مدرن»، بعد از انقلاب به «قانون» بدل شد و حجاب اجباری و لغو قانون خانواده و… را برای آنان به ارمغان آورد.

و حالا پس از ۳۲ سال، اگر می خواهیم ریشه های برآمد «اجباری شدن حجاب» را بررسی کنیم، ناچاریم که نسبت به همۀ مؤلفه ها و گفتمان هایی که حداقل طی دو دهه پیش از انقلاب شکل گرفته بود و از قضا ما زنان نیز خودمان در آن شریک بوده ایم توجه کنیم تا از پرتو این نگاه ، حداقل بتوانیم مشخص نماییم که در کجاها اشتباه کرده ایم، و آیا امروز بار دیگر در همان دایرۀ تکرار اشتباهات ــ اما به شکلی وارونه ــ قرار نگرفته ایم؟

برخی از زنان که تصور می کنند به خاطر پرداخت «هزینه های گزاف گذشته» ناشی از وقایع انقلاب، «درس گرفته اند» و بنا دارند که امروز به گونه ای «متفاوت» عمل کنند متاسفانه گاه می بینیم که با دنباله روی از برخی گفتمان های ایدئولوژیک و قهرآمیز (و نه حق مدار و مدنی)، باز هم ناخواسته در برابر «حق انتخاب آزادانه زنان» می ایستند. چرا که آنان باز هم «تضاد اصلی شان» با خود حاکمیت است، نه با «چگونگی حکمرانی آنها» (حداقل از زاویه منافع زنان)، و به جای آن که دولت ها را با معیار و درجۀ خدمت رسانی یا عدم خدمات شان به حقوق زنان و «بهبود شرایط زندگی زنان» بسنجند متأسفانه متر و معیارشان را بر «واکنش سلبی نسبت به خود حاکمیت ها» و یا «افراد حاکم» قرار داده اند.

اگر در زمان شاه، قطب بندی بین المللی یعنی «سرمایه داری / کمونیسم» مبارزات روشنفکران لاییک و مذهبی در جنبش ضدشاه را به سمت و سویی چنین پُر هزینه سوق داد، امروز هم قطب بندی بین المللی یعنی دو قطبی «اسلام / غرب» باز هم می تواند مبارزات دموکراسی خواهانه ما را به سمت و سویی نادرست بکشاند و باز هم ممکن است که ما زنان به جای آن که «منافع زنان جامعه» و «مردم فرودست» را در نظر بگیریم وارد این «مجادلات بین المللی و ساختگی» شویم. یعنی به مانند «زن عروسک فرنگی و مورد نفرت» در زمان شاه، این بار همان «زن عروسک فرنگی» با همان ویژگی های ظاهری اش، به «مهم ترین نماد علیه حاکمیت امروز» از سوی بخشی از اپوزیسیون تبدیل گردد و «زن محجبه» و فمینیست های مسلمان، عین «حاکمیت سیاسی وقت» قلمداد شوند، و با این قضاوت سیاسی و ایدئولوژی زده، آنان را از روند مبارزه برای کسب «حقوق زنان» حذف کنند تا نکند در روند مبارزات زنان خدایی ناکرده «انحرافی» رخ دهد.

شاید موسم آن فرا رسیده باشد که یک لحظه با خودمان خلوت کنیم و به طور جدی تر به این موضوع بیندیشیم که اگر باز هم واقعا چنین گفتمان قطبی و تخاصمی بر فضای درونی کشور و جنبش زنان مسلط گردد طبعاً آنچه در عمل روزمره و پراتیک اجتماعی و مدنی کنشگران، فراموش می شود «حق انتخاب آزاد زنان بر پوشش خود» است.