اولین بار در مراسم یادمان خاوران در تورنتو بود که او را دیدم. روی صحنه می رقصید. شاید هم برایم کمی عجیب بود، مگر برای یادبود جان باختگان هم می شود رقصید؟ اولین بار بود که رقص را، حداقل در جامعه ایرانی، به صورتی غیرمتعارف می دیدم. تا پیش از آن، رقص فقط در جشن ها بود و لباس های رنگین و آهنگ های  شاد. بعد از آن در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان در مونترال سال ۲۰۰۶ بود که این بار سخنرانی اش را شنیدم. دیدم که فقط با یک رقصنده روبرو نیستم، آرام بیات عقایدش را می رقصید.

بعدها، با اینکه ساکن مونترال است، اما بارها و بارها در تورنتو دیدمش هم به عنوان هنرمند بر صحنه سوگ و جشن، و هم در سخنرانی ها و گردهمایی های اعتراضی.

هفته ی دیگر آرام بیات و گروه خورشید خانمش یک برنامه مفصل در تورنتو دارند، به همین خاطر گفت وگویی تلفنی با او در مونترال انجام دادم.

در مسیر جاده ابریشم

 

صدای گرفته و سرماخورده ی من در تضاد با صدای آرام بخش او بود که می گفت، مصاحبه ها همه کلیشه ای شده اند، وقتی با یک نویسنده یا فعال سیاسی مصاحبه می کنند، پرسش های متفاوت می پرسند، ولی با یک طراح رقص یا رقصنده، فکر می کنند خوب این چی داره بگه.

این گله ی دوستانه کار مرا سخت می کند. به او می گویم، شرایط باعث شده که ما اهالی رسانه های تولیدکننده (نه همه ی رسانه ها) همه کاره باشیم، هم مصاحبه با فعال سیاسی و هم مصاحبه با یک هنرمند، برای همین افراد متخصص در هر حوزه نداریم که مصاحبه ها حرفه ای تر باشند، ولی حالا  در اینجا ما سعی خودمان را می کنیم تا حرف نگفته ای نماند.

 

هنرمندان همیشه می گویند من حرفم را در اثرم می زنم. آرام هم همین را می گوید، اینکه اگر حرفی نداشته باشد کاری ارائه نمی دهد.

 

می پرسم، “در مسیر جاده ابریشم” چیست که ما را به دیدنش می خوانی؟

این رقصی ست که داستانی را روایت می کند. قصه های فولکلور مردمی که در امتداد جاده ابریشم زندگی کرده اند. معمولا جاده ابریشم کشورهای چین، هند و ایران را به یادها می آورد ولی در بین این کشورهای بزرگ فرهنگ های کوچکتری بر سر راه قرار دارند که کمتر دیده شده اند. مثلا تبت و رقص تبتی که ما سعی کردیم اینها را هم نمایش دهیم.

آرام بیات طراح رقص و سرپرست گروه خورشید خانم

 

آرام این کار را متفاوت از کارهای دیگرش می خواند و می گوید، جاده ابریشم در ردیف کارهای پیشین من نیست، من در گذشته بیشتر مسائل زنان را مطرح کرده ام و مسائل اجتماعی خودمان یعنی ایران را، اما این کار سفارش دانشگاه راچستر است. ما چند سال است با دانشکده مردم شناسی این دانشگاه همکاری داریم. آنها به من موضوع را می گویند و من می روم دنبال تحقیق و نوشتن کار…

رقصی مانند مارشال آرت با آهنگی مغولی شروع “جاده ابریشم” است که حکایت جنگ های کوه نشینان با ارتش منظم چین را روایت می کند. ارتش برای عبور از میان کوه و گذراندن ارابه ها به جاده نیاز داشت پس جاده ابریشم ساخته می شود.

آرام، این یافته های تاریخی را با استعاره هایی درآمیخته، تا داستانی شاعرانه و رویایی به وجود آورد. در کنار این جاده گل سرخی می روید که چون پا در خاک دارد، ایستاست، ولی شاهد حرکت است و این او را غمگین می کند. اینکه داستان این آدم ها و رفت وآمدها را نمی داند. کلاغی عاشق گل سرخ می شود و اوست که راوی قصه ی آدم ها برای گل سرخ می شود. گاه حتی یک کلاغ چل کلاغ هم می کند تا شاید دل دلبر را به دست آورد.

برای گذار از کناره های این جاده ی طویل، و نمایش فرهنگ مردمانش، رقصندگان بسیاری نیاز بوده.

 

آرام می گوید، در راچستر از رقصندگان چینی، تبتی و نوازندگان قزاقستانی همان جا استفاده کردیم، چون امکان جابجایی ۵۰ رقصنده نبود. در اجرای مونتریال هم همینطور سعی کردیم از رقصنده های این کشورها در مونترال استفاده کنیم و در اجرای تورنتو هم با توجه به اینکه فضای این شهر بیش از همه جا چندفرهنگی ست، از رقصنده های چینی، هندی، پنجابی و … اینجا استفاده کردیم و به همین خاطر بود که من مدام بین مونترال و تورنتو در رفت وآمد بودم و هماهنگی آنها کار آسانی نبود.

در مسیر جاده ابریشم ـ رقص گل سرخ

از آرام در مورد طراحی لباس ها می پرسم، می گوید: تا پیش از این همیشه طراحی لباس ها با خودم بود ولی در این برنامه برای اولین بار مهرنوش طاهری، هنرمندی که طراحی مد خوانده، بخش هایی را طراحی کرده و حتی خودش هم دوخته و بویژه لباس گل سرخ کار اوست.

وقتی از موسیقی کار می پرسم، آرام می گوید، متأسفانه ما گروه های رقص، نه من نه هیچ گروه دیگر، این امکان را نداریم که برایمان موسیقی بسازند. مجبوریم از موسیقی های موجود استفاده کنیم. مثلا برای همین کار ما کسی را نداشتیم که برایمان آهنگ چینی بسازد، آهنگ هندی و بقیه آهنگ ها و در واقع ما باید آهنگ را پیدا کنیم و رقص مان را براساس آن درست کنیم. و این کار را سخت می کند. ساعت ها باید نشست و آهنگ گوش داد تا بالاخره بشود آهنگی انتخاب کرد که با دیگر آهنگ ها هماهنگ باشد، مثلا از سازهای سنتی استفاده کرده باشد، تم فولکلور داشته باشد نه مدرن، و البته من گاهی به خودم اجازه می دهم چون موسیقی خوانده ام، موزیک ها را با ادیت بسازم، مثلا یک تکه کمانچه چینی را با یک تکه ضرب برمی دارم کنار هم می چینم و وقتی می پرسند این چه آهنگی ست می گویم وجود ندارد.

در امتداد جاده ابریشم شامل دو نیمه ی پنجاه دقیقه ای ست و بسیار متنوع است. دنیایی با شکوه از رقص و موسیقی و رنگ و لباس های فاخر و زیبا…

در این برنامه شهروز احمدی هنرمند خواننده و نوازنده موسیقی زنده دارد. دو نوازنده ی قزاق هم از آمریکا می آیند و ساز دومبار می زنند.

گروه رقص مردان پنجابی رقص بسیار پر تحرکی ارائه می کنند. رقص های چینی توسط رقصندگان چین اجرا می شود.

در تورنتو برنامه مفصل تر و طولانی تر است و اینجا رقص ترکیه و کردستان هم اضافه شده است.

از این بیش از سی رقصنده، تنها ۱۸ رقصنده از گروه خورشید خانم با سرپرستی آرام بیات هستند. آرام بیات بعد از اجراهای راچستر و مونترال، از سوی تماشاگران نظرات دلگرم کننده و مشوقانه ای گرفته. در مونترال که برنامه یک هفته قبل از اسکار برگزار شد، یکی از دوستان گفته بود که تماشاگران سالن به اتفاق اسکار بهترین طراحی لباس را به آرام بیات دادند.

در مسیر جاده ابریشم

می پرسم این لباس های فاخر و بیش از سی رقصنده و موزیسین، باید کار پرهزینه ای باشد و به نظر می رسد تناسبی با قیمت بلیت آن نداشته باشد، (۴۰ و ۵۰ دلار) با توجه به اینکه بنیاد کهریزک کانادا و انجمن ایرانی نارنج برگزارکننده هستند و می خواهند سود حاصل از آن را تقدیم کهریزک تهران کنند. می گوید، راستش خیلی پرهزینه است ولی شانس این اجرای تورنتو در این است که ما هزینه ی لباس ها را از دانشگاه راچستر گرفته ایم. و این را هم بگویم که هیچ کس مجانی کار نمی کند همه دستمزد خواهند گرفت، ولی با توجه به اینکه این یک امر نیکوکاری ست، خوب همه ی ما این را درنظر گرفته ایم و به فکر سود آنچنانی نبوده ایم.

آرام بیات هنرآموختهی هنرستان رقصهای ملی و محلی ایران، در سال ۱۳۵۷ تحصیل خود را به پایان برد و قصد داشت کارش را آغاز کند که انقلاب شد و به قول خودش اولین شهید انقلاب رقص بود. او تازه به عنوان معلم رقص در مدرسه راهنمایی مرجان استخدام شده بود، که همراه با سیما بینا معلم آواز، جزو اولین اخراجی های آموزش و پرورش قرار گرفت.

او تا سال ۱۹۸۸ که به کانادا مهاجرت کرد، به کارهای مختلفی روی آورد. دوره ی معلمی کودکان عقب افتاده ذهنی ـ حرکتی را گذراند و مدتی نیز به عنوان عکاس مجالس عروسی زنان کار کرد. همین شد که وقتی به مونترال کانادا رسید، عکاسی را در کالج ادامه داد و بعد به دانشگاه کنکوردیا  رفت و رشته Digital Imaging and Song را خواند. او از آموخته هایش در کار رقص بهره گرفت.

آرام بیات در کانادا کار آموزش رقص به نوجوانان ایرانی را شروع می کند. می گوید: با ذهنیتی که از ایران آمده بودم، همش فکر می کردم که پنج سال دیگه برمی گردیم پس باید به بچه ها این رقص ها را یاد بدهم تا این هنر از بین نرود. آن موقع شصت هنرآموز نوجوان داشتم و اولین برنامه ی ما در تورنتو زمانی بود که حلبچه بمباران شیمیایی شده بود و از تورنتو آقای مصلی نژاد و آقای کوهستانی و خانم شاهمرادی از من خواستند که برای یک جمع آوری کمک های مالی برای حلبچه گروه رقص کردی خود را به تورنتو بیاوریم. زمستان پربرف، یک اتوبوس اجاره کردیم و راننده هم راه را گم کرد و با بدبختی به تورنتو رسیدیم و آشنایی من با دوستان تورنتویی از این برنامه بود و خاطره ای از اولین سفر به تورنتو که فراموش نمی شود.

هنرآموزان آن زمان آرام دیگر همه بزرگ شده اند. آرام در سال ۱۹۹۵ گروه رقص «خورشید خانم» را بنیان گذاشت و تاکنون به همراه گروهش برنامههای زیادی اجرا کرده: «قصهی مارال»، با الهام از شخصیت مارال رمان کلیدرِ دولت آبادی، «سنگ، خاکستر، حسرت» ماجرای سنگسار زنان و «از عشق و صلح و شادی» چند نمونه از کارهایش هستند.

آرام از برنامه های بعدی اش می گوید: ۲ نوامبر در فستیوال مونروعرب، با یک ارکستر بزرگ که یوگی صوفی اند، درویش های ایرانی، هندی و عرب، ما در آن برنامه می رقصیم. ۷ نوامبر می رویم کالج سنت فوا در کبک سیتی که دانشکده مذاهب آنجا یک سمینار پنج روزه دارد در مورد دین زرتشت که زرتشتیانی که از پارسیان هند هستند با این دانشکده کار می کنند و ما شب افتتاح آنجا برنامه داریم و برنامه ی مفصلی ست چون زرتشت در ایران به دنیا آمده همه ی کارهای ارائه شده در آنجا خیلی ایرانی ست از نمایشگاه عکس و نقاشی گرفته تا بقیه کارهای هنری.

برای عید هم با آقای کمال طراوتی که ما با هم هنرستان سالها همکلاس بودیم، قرار است در برنامه ی نوروزی با هم همکاری کنیم. گویا برنامه ی مفصلی دارند و از خیلی ها دعوت کرده اند. باید طراحی جدید کنیم چون همه چیز در مورد نوروز است. و بعد هم برای راچستر آنها هم برنامه نوروزی دارند و خلاصه خیلی گرفتاریم.

می گویم، کاش همه گرفتاری ها اینطور بود با رقص و موسیقی و … می گوید، درست است ولی ادامه ی این کار همش عشق است وگرنه درآمدی آنچنان ندارد. کار بسیار استرس دارد بویژه اینکه وقتی با گروه بزرگ کار می کنی، از اینکه همه کارها درست پیش می رود؟ همه حضور پیدا می کنند؟ و همه ی اینها فشار زیادی ست. نه من و نه بچه هایی که با من کار می کنند هیچوقت به کارمان به عنوان کاری برای پولسازی و یا حتی شهرت نگاه نکردیم فقط کاری بوده که دوست داشته ایم.

به آرام می گویم حرفی هم مانده؟ می گوید: به طور خلاصه بگویم، رقص در مسیر جاده ابریشم  تاریخ و افسانه را در هم می آمیزد و در فرم داستانی تخیلی ارائه می گردد و امید دارد در فرم یک اثر هنری بیننده را برای مدتی کوتاه به سفری رویایی و سحرآمیز در مسیر جاده ابریشم ببرد.

این برنامه حاصل پژوهش و تلاش گروه زیادی از هنرمندان و هنردوستان و فعالان و کوششگران فرهنگی و اجتماعی و رسانه ای می باشد که به نوعی ریشه در آب و خاکی دارند که روزگاری جاده ابریشم  از آن می گذشته و افتخار دارند که در معرفی هنر و  فرهنگ غنی و قدیمی و رنگین و در مواردی کمتر معرفی شده مردمانی که در مسیر جاده ابریشم می زیسته اند با تلاش و هماهنگی و همگامی سعی در ارائه برنامه ای متفاوت  داشته اند. بجا است که از زحمات، همفکری و همکاری های گروه برگزارکننده به ویژه آقای فتوت و گروه نارنج سپاسگزاری کنم.

 

با آرام بیات قرار ملاقات می گذارم در جاده ابریشم کنار گل سرخ. ساعت ۸ شب، شنبه ۲۹ اکتبر ۲۰۱۱، در مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل، شماره ۱۰۲۶۸ خیابان یانگ. شما هم بیایید، جا برای همه هست، بویژه اینکه سالمندان و معلولان و بیماران ام . اس کهریزک تهران، گرچه خود شاهد این رقص های زیبا نخواهند بود، ولی درآمد حاصل از این کار هنری به آنها اختصاص دارد.