گلندون روز شنبه ۶ مارس میزبان دهها نفر از دانشگاهیان و دانشجویان، فعالان سیاسی و اجتماعی، هنرمندان و هنردوستان، و خلاصه کارشناسان و علاقمندان به موضوع ایران
شهروند ۱۲۷۴ – پنجشنبه ۲۵ مارچ ۲۰۱۰
سمپوزیوم سالیانه مطالعات بینالمللی دانشگاه یورک
ساعت ۷ صبح روز شنبه، اتوبوسهای خیابان لارنس معمولا مسافران جوان و تیپ دانشگاهی زیادی ندارد، اما شنبه ۶ مارس روز متفاوتی بود.
همانطور که حدس زده بودم این دانشجویان که با من در این اتوبوس همسفر بودند، عازم پردیس گلندونِ دانشگاه یورک بودند تا در سمپوزیوم سالیانه رشتهی مطالعات بینالمللی این دانشگاه شرکت کنند. دانشجویان این رشته هر سال یک کشور را برای سمپوزیومی مفصل، که بخشی از تحقیقات یک سالهی آنها است، انتخاب میکنند و قرعه امسال، ۱۵امین سمپوزیوم بینالمللی کالج گلندون، به نام کسی نیافتاده بود جز ایران.
گلندون روز شنبه ۶ مارس میزبان دهها نفر از دانشگاهیان و دانشجویان، فعالان سیاسی و اجتماعی، هنرمندان و هنردوستان، و خلاصه کارشناسان و علاقمندان به موضوع ایران بود تا گرد هم آمده و به یکی از پیچیدهترین کشورهای جهان معاصر سفر کنند و رازهای دل آن را بشکافند.
نفس اینکه خبرنگار شهروند در چنین مراسمی حضور یافته بود به علت تغییر مهمی بود که به قول خود برگزارکنندگان (در مصاحبه با شهروند) به عنوان «حرکتی برای نشان دادن حسن نیت به جامعه ایرانی» انجام شده بود. چنانکه قبلا نوشته بودیم: »نهایتاً پس از فشارهای بسیار پیروزی دیگری برای دانشجویان و اساتید ایرانی پیش آمده و برگزارکنندگان قبول کرده اند از دعوت نمایندگان سفارت جمهوری اسلامی خودداری کنند.» اما ما در ضمن در همانجا اضافه کرده بودیم که: «تنها نکته این است که فرصت تبدیل این کنفرانس به مجمعی با حضور اساتید سرشناس ایرانی شهر از بین رفته و دیگر فرصت شرکت هیچ یک از این چهره نیست.»
و این واقعیت دارد که از اساتید شهیر ایرانی تورنتو و کانادا، بسیاری (و از جمله سعید رهنما و هایده مغیثی از خود دانشگاه یورک) در این سمپوزیوم حضور نداشتند و این تنها به علت این بود که حاضر به حضور در کنفرانس با وجود سیاست دعوت از نمایندگان جمهوری اسلامی نشده بودند و وقتی که این دعوت پس گرفته شد، دیگر کار برای تغییر برنامه دیر شده بود. جای آنها در سمپوزیوم بسیار خالی بود و البته سخنرانان حاضر نیز هر یک حضور قابل توجهی داشتند تا رویهمرفته سمپوزیوم پربار و منظمی برگزار شود.
دکتر رضا مریدی، نمایندهی ایرانیتبار مجلس انتاریو، که اولین سخنران رسمی مراسم هم بود، در مصاحبه با شهروند گفت: «خیلی خوب است که دانشجویانی که پیشینهی خودشان از سراسر دنیا است، از مکزیک تا آفریقا، میآیند و کنفرانس به این جالبی و به این بزرگی راجع به ایران برگزار میکنند.»
دکتر مریدی در ضمن از سیاست پس گرفتن دعوت از نمایندگان جمهوری اسلامی تقدیر کرد و گفت: «نمایندگان جمهوری اسلامی حرفی برای زدن ندارند و خودشان سی سال است سادهترین آزادی بیان را از تمام مردم ایران گرفتهاند.»
پنلهای صبح: از جامعه مدنی تا بیان هنری
کنفرانس به دو نوبت صبح و بعدازظهر تقسیم میشد که هر کدام شامل سه پنل با موضوعات مختلف بود. شرکتکنندگان هر یک باید با دشواری یکی از موضوعهای مورد علاقه را انتخاب میکردند و خبرنگار شهروند، که فکر میکنم تنها خبرنگار نوشتاری حاضر بود، هم البته تلاش کرد به تمام پنلها سری بزند.
طبیعی بود که پنل «دموکراسی و جامعه مدنی در ایران» خیلیها را جذب کند. این پنل را دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند و بنیانگذار جشنواره فیلمهای دیاسپورای تورنتو، افتتاح کرد. دکتر تابع به حساسترین موضوع مسئلهی دموکراسی در ایران یعنی شکاف بین سکولاریسم و مذهبیون اشاره کرد و نقشهی رنگارنگی از نیروهای سیاسی ایران ترسیم کرد از احمدینژاد و اصلاحطلبان گرفته تا مجاهدین و حزب کمونیست کارگری و البته حزب تودهی ایران، که دکتر تابع این حزب را جزو نیروهای نیم مذهبی و نیم سکولار قرار داده بود.
دکتر علیداد مافینظام، از موسسه موزائیک تورنتو، و دکتر محمود صدری از دانشگاه زنان تگزاس دیگر سخنرانان این پنل جذاب بودند.
یک طبقه بالاتر از این پنل، دکتر هوشنگ یاری از کالج نظامی کانادا در کینگستون و دکتر صباح الناصری استاد عراقیتبار دانشگاه یورک به همراه دکتر محجوب زویری، استاد دانشگاه اردن ــ که با ارتباط اینترنتی در بحث حضور داشت ــ ، در پنل «ایران در سیاست جهانی و منطقهای» درگیر بحثهایی حساس در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منافع منطقهای ایران و البته موضوع حساس مسئلهی هستهای بودند. در این پنل حضور شرکتکنندگان با نظرات مختلف داغ بود. دکتر یاری، روی سنت قدیمی تاکید بر سیاست داخلی برای توضیح منافع خارجی دولتها، به ترسیم زوایای پیچیدهی ترکیب قدرت و ارگانهای تعیین سیاست خارجی در ایران پرداخت و دکتر الناصری، که در تمام طول سمپوزیوم با دانشجویانی که استاد شوخطبعشان را خیلی دوست دارند، احاطه شده بود، همانجایی شروع کرد که دکتر یاری تمام کرده بود و به ترسیم منافع خارجی دولت ایران پرداخت.
کمیآنطرفتر سخنرانانی کاملا متفاوت گرد هم آمده بودند تا در مورد موضوعی متفاوت اما بسیار مربوط به تم کلی کنفرانس صحبت کنند: «بیان هنری در ایران و در بین دیاسپورای ایرانی». بهروز حریری، که به عنوان طراح گرافیک معرفی شده بود، اما دوستان او مهارتش در نواختن بی نظیر سازهای سنتی ایرانی را هم میدانند، به همراه ساشار ظریف، بنیانگذار گروه رقص آذربایجانی از دانشگاه یورک و رضا مقدس، آهنگساز بنام ایرانی سعی میکردند جامعهی ایران را از دیدگاه هنر و هنرمندان توضیح دهند.
بهروز در مصاحبه با شهروند از این گفت که خودش از بحث و از حرفهای شرکتکنندگان لذت برده و «به نظرم صحنهی هنری هر جامعهای حرفهای زیادی راجع به روند کل آن جامعه میزند».
پنلهای صبح که تمام شد وقت ناهار بود که رستوران زعفران آماده کرده بود. ناهار لذیذ ایرانی، که همهی شرکتکنندگان با شوق و ذوق خود را مشغول آن کرده بودند، همراه با موسیقی سنتی به اجرای گروه هنری چکاوک بود، گروهی که خود مخلوط جالبی از ایران و دیاسپورای ایرانی کانادا است.
بعد از ناهار نوبت دکتر پیام اخوان، از دانشگاه مکگیل، بود تا حاضران را جذب یکی دیگر از سخنرانیهای زیبای خود کند. صحبت دکتر اخوان لایههای مختلفی داشت: از تجربههای شخصی خودش (از جمله بیان احساسش از صحبت در میان جامعهی ایرانی و دانشگاه یورک که خود زمانی دانشجوی آن بوده) تا تحلیل ریشههای تاریخی جمهوری اسلامی و اسلامگرایی سیاسی.
بعد از سخنرانی سراغ دکتر اخوان رفتیم تا نظرش را راجع به موضوع حساس عدم شرکت سفیران جمهوری اسلامی در سمپوزیوم بپرسیم. او پاسخی یکطرفه به موضوع نداشت و میگفت باید بیشتر روی این موضوع فکر کند تا جواب مشخصی دهد.
جدا از موضوع شرکت نمایندگان جمهوری اسلامی در دانشگاه یورک، از موضع کلی او، که خود درگیر دستگاههای بینالمللی حقوقی بوده است، در مورد عاقبت حقوقی سران بزرگ و کوچک جمهوری اسلامی پرسیدیم. او در مصاحبه با شهروند تاکید کرد: »تا جایی میشود محاکمه کرد و حکم داد، اما از جایی به بعد باید روند آشتی و عفو شروع شود. ما به کمیسیونهای حقیقتیابی احتیاج داریم و باید کسانی را که حاضر به اعتراف و همکاری هستند بخشید تا بتوانیم جامعهی هماهنگی در فردای جمهوری اسلامی داشته باشیم».
پنلهای بعدازظهر: زیر پوست جامعهی ایران
اگر پنلهای صبح بیشتر به مسائل سیاسی میپرداختند، هدف از پنلهای بعدازظهر بیشتر رفتن زیر پوست جامعهی پیچیدهی ایران بود؛ شاید برای درک بهتر جنبش عظیمی که امروز در این کشور در جریان است. برای همین است که در سه پنل این بخش، سخنرانانی حتی متفاوتتر را میدیدیم.
یک پنل محبوب «جنسیت و حقوق بشر در ایران» نام داشت و وظیفهی دشوارش این بود که در زمانی کوتاه به حساسترین مسائل اجتماعی ایران امروز بپردازد: حقوق گروههای مختلف ایران از زنان تا اقلیتهای قومی.
نازنین افشینجم، دختر شایسته چند سال پیش کانادا و بنیانگذار کارزاری برای توقف اعدام کودکان، سخنران اول این پنل بود. نازنین موضوع صحبت خود را تاریخ مبارزات زنان در ایران و جایگاه اجتماعی آنها در ایران قرار داده بود. او سعی میکرد نشان دهد زنان در تاریخ ایران همواره نقش مهمی داشتهاند و امروز نیز در پیشانی مبارزات مردمی هستند. اینکه نازنین در صحبت کوتاه خود از زنان برجستهی ایرانی در زمان هخامنشیان تا شیرین عبادی، اولین ایرانی برنده نوبل، را پوشش داد باعث بحثهایی با شرکتکنندگان در مورد نقش جنبش زنان شد. مینا یزدانی، از دانشگاه تورنتو، و بهرام بهرامی، نویسنده، شاعر، مترجم و همکار شهروند، راجع به موضوع اقلیتهای قومی صحبت کردند. خانم یزدانی از سرکوب بهاییان میگفت و آقای بهرامی از نارواییهای قانونی و اجتماعی علیه زرتشتیان.
در عین حال که این بحثهای داغ راجع به مسائل حقوق بشر در ایران جریان داشت، دکتر اد ایکالی، از کارشناسان موزه سلطنتی انتاریو، از سفرهای باستانشناسانه خود به سر پل ذهاب و زندگیاش در میان جوامع درویشهای کردتبار ایران میگفت. او به همراه دکتر مهدی تورج از دانشگاه وسترن انتاریوی لندن و دکتر شجاعالدین ضیاییان، که استاد همین کالج گلندون، میزبان کنفرانس، بود پنل «فرهنگ و مذهب در ایران» را برگزار میکردند.
پنل سوم این نوبت «اقتصاد و سیاستهای اجتماعی و انرژی در ایران» نام داشت و علاوه بر دکتر فرخ زندی از دانشگاه یورک و دکتر رکسانا بهرامیتاش از دانشگاه مونترال، دکتر کامران دادخواه نیز از دانشگاه نورتایسترنِ بوستون آمریکا آمده بود تا در این مورد گفتگو کند. بر خلاف انتظاری که بعضیها داشتند مسئله هستهای تنها موضوع این بحث نبود و صحبتهای جالبی راجع به زوایایی کمتر شناخته شده در مورد وضعیت انرژی در ایران مطرح شد.
با پایان پنلهای بعدازظهر نوبت خداحافظی از کالج گلندون بود و شش دانشجوی دختری که همهفنحریف تمام کنفرانس را گردانده بودند در مراسم پایانی به تشکر از کسانی پرداختند که برگزاری سمپوزیوم ایران در گلندون را ممکن کرده بودند.
این البته پایان کار، نه برای سمپوزیوم و نه برای این کمیتهی پرتلاش، نبود و پس از چند ساعت استراحت صحنه به مرکز شهر تورنتو و محلهی هنری شهرمان، دیستیلری، منتقل شد.
از ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر به بعد آرتا گالری که تا خرخره پر از مهمانان و حاضران بود، میزبان بخش فرهنگی هنری سمپوزیوم بود.
آرتا که به نوبه خود گالری هنری معتبری در صحنهی هنری تورنتو و کانادا است، تبار ایرانی صاحبانش رنگ ایرانی خاصی به این گالری و نمایشگاههای آن داده که در شب ۶ مارچ از همیشه ایرانیتر بود.
بابک امینی، آهنگساز، رضا مقدس، آهنگساز، آراز سالک نوازنده و اولگا باریوس، رقصنده (که توسط شاهرخ سعیدی تارنواز و سینا خسروی تمبکنواز همراهی میشد) خوراک بخش هنری سمپوزیوم را فراهم کردند که خود به اندازهی تمام سمپوزیوم چهرهای از ایران معاصر را به حاضران نشان داد.
چنانکه گفتیم آرتا تا جای ممکن پر شده بود و مهمانان به رسم ایرانی خود علاوه بر بحثهای داغ هنری و سیاسی، به احوالپرسی هم روی آورده بودند. هر چه باشد چیزی به عید نوروز، این بزرگترین موسم ایرانیتبارها، نمانده بود و چه جایی بهتر از آرتا و چه موقعیتی بهتر از سمپوزیومی راجع به ایران برای احوالپرسی و گپ و گفت با دوستان.
در اواخر شب که دیگر اجراها تمام شده بود، چشممان به یکی از مشهورترین ایرانیتبارهای تورنتو و کانادا هم روشن شد: ژیان قمشی، مجری رادیو خودش را به آرتا رسانده بود و صمیمانه به صحبت با بسیاری از دوستداران برنامههایش پرداخت. ژیان، که خود زمانی فعال چپگرای دانشجویی بوده، به شدت گرم صحبت با نیلا ضامنی، فعال دانشجویی دانشگاه یورک، در مورد عالم سیاست دانشجویی یورک بود و در مصاحبه با شهروند گفت از دیدن این همه ایرانی در نزدیکی نوروز لذت میبرد.
حضور نمایندگان جمهوری اسلامی آری یا نه
در صحبتم با کمیتهی شش دانشجوی دختر پرانرژی که تمام سمپوزیوم را روی دوش خود میچرخاندند، از آنها پرسیدم که بالاخره چه شده که دعوت نمایندگان جمهوری اسلامی را پس گرفتهاند. پاسخ رسمی را ماریا النا هرناندس، هماهنگکنندهی پروژه، که خود دانشجویی مکزیکیتبار است، داد و گفت که آنها میخواستند «حسن نیت» خود را به جامعهی ایرانی تورنتو نشان دهند و حساسیتهای این جامعه را درک میکنند.
اما مهمتر از پاسخ «رسمی» شاید واکنشی بود که از تمام اعضای این کمیتهی پرشور و علاقمند به ایران گرفتم. پاسخی که نشان میداد بچههای این کمیته، مثل همسن و سالهایشان در ایران، متوجه سایهی سیاهی که جمهوری اسلامی بر زندگی مردم ایران انداخته هستند و ته دلشان امیدوارند این رژیم زودتر از اینها کنار برود تا ادامهی تحقیقاتشان راجع به ایران، که این سمپوزیوم تازه شروع آن بوده و اوجش سفر میدانیشان به ایران است، نیز راحتتر صورت بگیرد.
اما نظر شرکتکنندگان مختلف در این کنفرانس در این موضوع به آن همگونی که فکرش را میکنید نبود.
به طور کلی دو نظر وجود داشت (البته با سایهروشنهای بسیار در هر دو طرف): یکی اینکه درست بوده که دعوت از نمایندگان جمهوری اسلامی پس گرفته شده و آنها نباید حضور یابند و دیگری اینکه اگر نمایندگان جمهوری اسلامی میآمدند، شاید «قانع» میشدند و باب گفتگو با آنها باید باز میشد. البته کنت مکرابرتز، مدیر کالج گلندون، هم بود که در مصاحبه با شهروند گفت نمیخواهد نظری بدهد و تاکید کرد اجرای این کنفرانس عمل مستقل دانشجویان بوده است.
پیشتر از موضع دکتر مریدی و دکتر اخوان گفتیم، اما در طول کنفرانس با هر کسی که صحبت کردیم در این زمینه هم پرسیدیم.
سامان کشاورز، که قبلا در نامهای برای شهروند ( شماره ۱۲۷۱) از مخالفتش با مقالهی ما در این مورد نوشته بود، میگفت دوست داشته نمایندگان جمهوری اسلامی میآمدند و گوش میکردند، اما جای صحبتی به آنها داده نمیشد.
دکتر شهرام تابع میگفت از نیامدن نمایندگان جمهوری اسلامی خوشحال است و جایی برای آنها در این صحبت نمیبیند در حالی که دکتر هوشنگ یاری میگفت حضور همه میتواند در گفتگو مفید باشد. بهروز حریری در این مورد میگفت باید نگاه دقیقتری به مسئله داشت و آن را سیاه و سفید نکرد.
محکمترین نظر در بخش طرفداران «گفتگو با جمهوری اسلامی» را البته دکتر ضیائیان از دانشگاه گلندون داد. دکتر ضیائیان تاکید کرد که در برگزاری کنفرانس نقشی نداشته، اما ترجیح میداده نمایندگان جمهوری اسلامی هم حاضر باشند. وقتی از دکتر ضیائیان پرسیدیم که آیا در کنفرانسی راجع به نازیسم، افسران بازنشستهی نازی هم باید شرکت کنند یا نه، پاسخ او مثبت بود.
سمپوزیوم یکروزهی ایران،که شرکت در آن انصافاً ماراتونی فکری و حتی فیزیکی بود (حتی اگر بر خلاف بسیاری از شرکتکنندگان از وقت استراحت بین دو بخش برای تعویض لباس و تن کردن لباسهای شبنشینی استفاده نکرده باشی) اگر هیچکاری نکرده باشد نشانمان داد که ایران چه کشور پیچیده و بزرگی است. شرکتکنندگان امکان یافتند که گذری سریع از هزارتوی جامعهی ایران با تمام پیچیدگیها و حساسیتهایش داشته باشند تا اگر خود میخواهند و زن و مردِ میدان هستند، به تحقیق و بررسی بیشتر بپردازند. به قول میرنا، دانشجوی مصریتباری که در کنفرانس شرکت کرده بود: »آمده بودم جواب سئوالاتم راجع به ایران را پیدا کنم، حالا سئوالهایم دهبرابر شدهاند و باید بروم بیشتر یاد بگیرم».