قصد آن را نداشتم که چیزی در مورد فستیوال تیرگان بنویسم، بسنده و یا پسنده ام این بود که فقط با ثبت تصاویر دلنشین و لحظات فستیوال یادگاری برای خویش و گزارشی مصور برای خوانندگان شهروند تهیه کنم، اما پاره ای از حرفهاست که در قالب تصویر قابل بیان نیست.

شماره ۱۱۹۰ ـ ۱۴ آگوست ۲۰۰۸

یکی بود، یکی نبود
جز “خودی” ها هیچکی نبود

یدی مزینانی
قصد آن را نداشتم که چیزی در مورد فستیوال تیرگان بنویسم، بسنده و یا پسنده ام این بود که فقط با ثبت تصاویر دلنشین و لحظات فستیوال یادگاری برای خویش و گزارشی مصور برای خوانندگان شهروند تهیه کنم، اما پاره ای از حرفهاست که در قالب تصویر قابل بیان نیست.

نه به عنوان یک ناقد، که نقد و بررسی این رویداد را به امید بهتر شدن آن باید گذاشت به عهده اهالی فن و آنان که توانستند تمام برنامه های فستیوال را از نزدیک ببینند، لیکن به عنوان یک تماشاگر حق خویش می دانم که مشاهدات خود را بنویسم بخصوص در مورد شب ضیافت، ضیافتی که آگهی آن با عنوان “ضیافت پایانی جشنواره با شرکت ۱۵۰ تن از بزرگان هنر و ادب ایران” در همه جا به چشم می خورد. می دانم هزاران نفر مشتاق دیدن ۱۵۰ تن از هنرمندان خویش در یک جا و زیر یک سقف بودند، ولی به دلایلی ـ شخصی، مالی، و . . . ـ نتوانستند و یا نخواستند در این برنامه شرکت کنند، بسیار کنجکاو هستند که بدانند زیر آن سقف در آن شب چه گذشت، اما قبل از اینکه به داستان اصلی شب ضیافت بپردازیم اجازه بدهید چند نکته را اشاره کنم تا نکاتی کاملا روشن شود و سوء تفاهمی پیش نیاید.
سعید شنبه زاده ـ عکس یدی مزینانی
۱ـ نگارنده این سطور در هیچ لحظه و هیچ کجای دنیا حتی فاصله یک دکمه پیراهن خویش را جر نداده، تا بخواهد از فرهنگ ایران و ایرانی بودن خویش دفاع کند چرا که عقیده بر این دارد هر فرهنگی در جای خود زیباست و زیبایی فرهنگها در گوناگونی آن هاست و فرهنگ انسانی و انسانیت زیباترین فرهنگهاست و چون هنری ناب و خالص به هیچ سرزمین و فرهنگی تعلق نداشته و نخواهد داشت. پس اگر گله می شود که تعریف و معرفی فرهنگ ایرانی بخصوص در شب ضیافت ـ شبی که چندین نماینده خارجی از پارلمان و مسئولان دولت منطقه ای انتاریو در آن شرکت داشتند ـ بسیار ناقص بوده، تاکید بر حرفها و ادعاهای خود مسئولان است که در صدها صفحه و در ده ها مجله و روزنامه و در هزاران کلام و مصاحبه و پیش نویس گفتند و نوشتند که هدف اصلی جشنواره شناساندن و معرفی فرهنگ و هنر ایرانی به سایر ملیتهای مقیم کاناداست.

نیلوفر بیضایی ـ سهیل پارسا ـ عکس یدی
۲ـ گله بدان معنی نیست که زحمات چند ساله و صدها نفر را چه به طور داوطلب و چه در مقام مسئول در هیئت مدیره، نادیده گرفت و ارزشهای بسیار مثبت این چند روزه را پایمال کرد. مسلما جشنواره تولیدات بسیار مثبت و با ارزشی داشت که هر کس به سهم خویش از آن بهره مند شد. چه آنان که برای چیدن شاخه گلی از گلستان هنر ایرانی آمده بودند، و چه آنان که به قصد بیزنس و چه آنان که برای اهداف خاصی جشنواره را دنبال کردند.
از نمونه های خوب و مثبت این جشنواره معرفی گروه موسیقی شنبه زاده و موسیقی دریا دادور و صدای دلنشین اش بود که با استقبال بی نظیری روبرو شد و این نشان می دهد که موسیقی و رقص موفق ترین برنامه در میان سایر برنامه ها بود.

همایون ارشادی ـ عکس یدی
۳ـ اگر هدف جشنواره معرفی فرهنگ و هنر معاصر ایرانی بود، چرا اکثر و شاید بتوان گفت تمام سخنرانی ها در این زمینه به زبان فارسی اجرا شد و اگر شما همچون من همراه کانادایی داشتید از تمام برنامه ها خود و او را محروم می کردید و حتما خیلی از خارجی ها هم این مشکل را داشتند.

۴ـ نکته دیگر و بسیار مهم تاکید من بر کلمه خودی ها منظور هنرمندان مقیم تورنتو است. از نظر نگارنده این عزیزان هنرمند در جایگاه خویش اگر بالاتر نباشند پایین تر از هنرمندان داخل ایران نبوده و نخواهند بود. بحث اصلی این است که اگر عده ای در این فستیوال “کام” روا شدند از نام و جایگاه این عزیزان خودی استفاده کردند چرا که بار عظیم نیامدن هنرمندان داخلی بر شانه آنان افتاد. و این اشتباهی بود که فستیوالی ها کردند، البته اگر بشود اسمش را گذاشت اشتباه، چرا که به نظر این قلم بنابه اهداف خاص فستیوال، این انتخاب عمدا به طوری دست چین شده بود که اکثر هنرمندان داخلی طوری “آسته بیایند و آسته برند که گربه شاخشان نزند” و اکثر آنان نیامدند و برنامه شب ضیافت شام با حضور ۱۵۰ هنرمند عملا با شکست مواجه شد.
پیتر فاربریج ـ عکس یدی
و اما سئوال این است در بحثهای موقعیت هنرمند و هنر معاصر ایران در داخل و خارج کشور جای هنرمندان مقیم تورنتو یا به طور کلی کانادا کجا بود؟ در بحث فرق بین هنر داخل و هنر در تبعید جای هنرمندان در تبعید کجا بود؟
کسانی مثل دکتر رضا براهنی، در کجا قرار گرفته بودند؟ و نیز هنرمندانی از سایر استانها که سالهای سال است بار هنری و ادبی جامعه مقیم کانادا را بر دوش کشیده اند. ما در سرتاسر کانادا در تمام زمینه های هنری هنرمندانی داریم که نه تنها در جامعه ایرانیان بلکه در بین کاناداییها بسیار موفق بوده و اگر این اتفاق می افتاد چند حسن داشت:
این عزیزان برای شرکت در فستیوال مشکل سفر طولانی و ویزا نداشتند.
سعید شنبه زاده ـ عکس یدی
به علت دو زبانه و یا چند زبانه بودن، سخنرانی ها می توانست به انگلیسی و یا حتی فرانسه باشد تا مهمانان خارجی را هم مورد پوشش قرار دهد. و اما مسئله دیگر، دادن هدایا و جوایز در شب ضیافت بود. به قول زنده یاد بازرگان مگر ما رجال کم داشتیم که باید کسی از آن طرف خط بیاید و به هنرمندان “خودی” جوایز بدهد. آن هم با حضور هنرمندانی چون جعفر والی، استاد احمد سخاورز و یا سهیل پارسا ـ هنرمند موفقی که بارها و بارها بزرگترین جوایز هنری تئاتر کانادا را به خود اختصاص داده است.
خب برویم سر قصه شب ضیافت. برنامه تقریبا سر ساعت ۷ بعدازظهر شروع شد و بعد از حضور اکثر مهمانان مجری برنامه روی صحنه رفت و پس از خوش آمدگویی و اعلام برنامه تاکید کرد که در این سالن امشب میز و صندلی های متداول گذاشته نشده و سالن طوری طراحی شده که تمام مهمانان عزیز بتوانند به راحتی و بدون مشکل در رفت و آمد باشند تا تماس آنان با هنرمندان مهمان (لابد همان ۱۵۰ نفر) به راحتی حاصل شود.
و پس از اعلام برنامه نوبت به معرفی و سخنرانی های کوتاه از طرف نمایندگان پارلمان و مسئولان دولتی در منطقه فرا رسید که غیر از آقای مریدی سایر نمایندگان خارجی بودند. پس از سخنرانی ها برنامه با موسیقی جاز و هر از گاهی رقص تانگو توسط رقصنده های آرژانتینی ادامه پیدا کرد.
در همین جا باید بگویم موسیقی جاز موسیقی بسیار بی رمق و کسل کننده ای بود. رقص تانگو که هر یک ساعت یک بار برای چند دقیقه اتفاق می افتاد یک شلنگ تخته بی سر و پا بود و اگر نگویم از نوع درجه سه لااقل رقص چندان حرفه ای نبود.
بهترین برنامه آن شب رقص زیبای شاهرخ مشکین قلم بود که آن هم بعد از ساعت ۱۱ شب اجرا می شد، که به علت روز کاری بعد از یکشنبه بسیاری از مهمانان خارجی سالن را ترک کرده بودند. البته بسیاری همچون “من” و همراه کانادایی ساعتی در انتظار نه ۱۵۰ لااقل صد هنرمند دیگر ایستاده بودیم.
باز هم سئوال، چرا همین چند هنرمند “خودی” که زحمت آمدن آن شب را به خود داده بودند و اکثر آنان هم به موقع وارد سالن شدند در ابتدای برنامه توسط مجری معرفی نشدند؟ و یا به سینه نوشته ای نزده بودند تا بسیاری از مهمانان اگر کسی نمی داند بداند که مثلا احمد سخاورز کیست، و حالا که میز و صندلی گذاشته نشده میهمانان عزیز بتوانند با این چند هنرمند آشنا شوند.

اما شام. بی گمان شام آن شب را هم توسط یکی از بزرگترین آشپزهای ایرانی تدارک دیده بودند تا همچون موسیقی جاز و رقص تانگو معرف فرهنگ ایرانی باشد! در دو طرف سالن میزهای طویل مملو بود از انواع پاستا، انواع سیب زمینی و سبد سبد نان و کالباس و البته ماهی و گوشت.
یدی در جشنواره تیرگان
بدون شک نه من و نه هیچ عزیزی در آن شب و در آن سالن برای شکم به ضیافت نیامده بود و تنها ذوق و شوق دیدن دهها هنرمند و برنامه هنری ما را به آن جا کشانده بود، ولی قرار نبود که با این پاستاها و سیب زمینی ها به سلیقه و ذوق ایرانی اینگونه بی توجهی شود. شانس آن را در آن شب پیدا نکردم تا از آقای مریدی نماینده عزیز پارلمان این سئوال را بکنم و اکنون این سئوال را به عنوان نظر از ایشان می پرسم: جناب آقای مریدی عزیز! در هر فستیوال و جشنواره چند رکن مهم و بسیار مهم برای معرفی آن فرهنگ وجود دارد که مهمترین آن ها موسیقی، رقص و غذا است. شما در آن شب کدامیک از این سمبل ها را به همتا و همکاران خارجی خود به عنوان سمبل ایرانی معرفی کردید، آن موسیقی جاز، یا آن تانگو و یا آن پاستا و کالباس و سیب زمینی را؟
دوست خارجی و همراه من که سالهای سال است به دلایلی با فرهنگ ایرانی آشنا است با خنده و به شوخی به غذاها اشاره کرد و گفت در مدت کوتاه این بخش از فرهنگ شما خوب تغییر کرده، و من هم به شوخی گفتم عوض آن، قول های بی عمل مان همچنان محکم و پابرجاست.
اگر مسئولان برنامه از پیش می دانستند تقریبا ۹۹ درصد از مهمانان هنرمند به دلایلی نه در فستیوال، بخصوص در ضیافت آن شب شرکت نخواهند کرد چرا از طریق روزنامه ها و رسانه های عمومی در همان آگهی ها اعلام نکردند که اگر کسی چون “من” فقط برای دیدار آنان آمده بود و با پیش شرط حق و اجازه عکس برداری از آنان، بلیت خود را کنسل کند؟
حدود ده دقیقه به یازده به سراغ مجری برنامه رفتم و از ایشان پرسیدم پس آن هنرمندانی که شما سالن را برای دیدن آنان طراحی کردید کجا هستند، ساعت حدود ۱۱ شب است؟ و ایشان اشاره کردند که شنبه زاده را دیده اند (ظاهرا خود ایشان بقیه هنرمندان خودی حاضر در سالن را نمی شناختند وگرنه فقط به شنبه زاده اکتفا نمی کردند) و بقیه در راه اند. گفتم ساعت ۱۱ شب است آن چند نفر دیگر، اینگونه به مهمانان احترام می گذارند که هنوز به سالن نیامده اند؟
برنامه با چند آکشن برای فروش جواهرات و چند تابلو ادامه پیدا کرد که من و همراهم سالن را ترک کردیم. حرفهای دیگری در مورد برنامه های قبلی و پیش از روز ضیافت وجود دارد که حرف به درازا رفته است پس قلم را کوتاه می کنم به امید آنکه در فستیوال های بعدی شاتر دوربین ام را بیشتر باز کنم و دهانم را ببندم.
ایمیل نویسنده:
yadimazi@gmail.com