شهروند ۱۱۷۸
هوشنگ ابتهاج در غزلی که به استاد شجریان تقدیم کرده است بیتی دارد که انگار از دل بسیاری از ما ایرانیان سخن می گوید:
“دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
“سایه” آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست؟”
و در بیت دیگری از همان غزل سایه هنر استاد شجریان را هم بهای هیچ گوهری در همه عالم نمی داند و می گوید:
“هنر خویش به دنیا نفروش، زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست”
با اینکه در میان روشنفکران ایرانی در ارتباط با موسیقی ملی ما باورها و برداشت های گوناگون و گاه متضادی دیده می شود و برخی بر نفی این گونه از موسیقی رای داده اند و گروهی بر حقانیت و حضور موثر آن، اما بسیارانی به استاد شجریان که می رسند، گونه ای یگانگی داوری بر اهمیت انکار ناکردنی کار ایشان را بشارت می دهند. این میسر نمی شود مگر هنرمندی بتواند از مدارج معمول زمانه ی خویش عبور کند و به جا و جهتی برسد که حضورش در گستره ی ملی معنی کند. هنرمند رسیده به این پایه از حرمت هنری، می شود زبان و بیان دردها و رنج ها و شادی ها و زیبایی ها و نازیبایی های زمانه ی خویش. در موسیقی ملی ما حضور استاد شجریان از چنین شایستگی هایی برخوردار است. از همه اینها مهمتر استاد در برخورد با هنرمندان و حتی مردمان عادی که به او و کارش علاقه و احترام دارند به گونه ای برخورد می کند که آموختنی و احترام انگیز است.
آنان که استاد را از نزدیک می شناسند هر کدام خاطره و یادی از چگونگی برخورد ایشان با هنرمندان دیگر و مردمان عادی دارند که آموختنی است. او که خود را خاک پای ملت ایران می خواند، در پیامی به مردمان جنوب شهر تهران پس از اجرای برنامه هایی در آنجا از جمله می گوید:
“من در بسیاری از کشورهای جهان کنسرت هایی برگزار کرده ام ولی خدای بزرگ و دلهای پرمهر شما گواه باد که هرگز شور و حال چنین شب هایی را نداشته ام، و بی گمان این حال بازتاب فروغ دلهای شماست در من.”
به انگیزه ی حضور استاد و استادان همراه ایشان در کنسرت ۶ ژوئن (جون) چند پرسش را با ایشان در میان نهادیم که در پایان تقدیم خوانندگان شهروند خواهد شد، اما پیش از آنکه زندگی استاد را از زبان خودشان بخوانیم، خوب است هموطنان دل آگاه ایرانی در تورنتو بدانند که حضور و حمایت از برنامه ی استاد و همراهان در تالار بزرگ موسیقی شهرمان تورنتو (روی تامسون هال)، چنان که پیش از این هم ما از این آزمون سربلند بیرون آمدیم، به جهات بسیار اهمیت دارد. نخست اینکه دیدن و شنیدن کارهای استاد و استادان همراه ایشان موهبتی ست که نصیب ما ایرانیان این دوران شده است. دیگر آنکه تالار روی تامسون هال که یکی از بزرگترین تالارهای موسیقی در آمریکای شمالی ست، تنها به ملیت هایی بخت اجرای برنامه را می دهد که توانسته اند با استقبال و حضورشان نشان دهند به لحاظ کمی و کیفی از عهده ی برنامه داشتن در این تالار برمی آیند. حالا هم چه انگیزه و عاطفه ای بهتر از حضور استاد شجریان و یاران همراهشان که ما نشان دهیم جامعه ایرانیان اینجا هم از توان و بخت برخورداری از بزرگترین و مهمترین تالارهای هنری بهره مند است، چنان که بار پیش نشان دادیم و یکی از مدیران برنامه ها می گفت، من گمان می کردم حداکثر نیمی از سالن عظیم روی تامسون هال را ایرانیان اشغال خواهند کرد، اما هنگام که دیدم یک هفته پیش از شروع برنامه تقریبا بلیت ها پیش فروش شده است، نگاهم و برداشتم نسبت به جامعه ی شما به کلی تغییر کرد.
شجریان به روایت شجریان
تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزار و سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است، در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا کرد و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن تربیت کرد از جمله خود من.
تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت. در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم. یک سال بعد(۱۳۴۰) ازدواج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود. همسرم(فرخنده گل افشان) خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم.
از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم … به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم … تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد که “برنامه گلها” و برنامه “ساز تنها” را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم. کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می رفتم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم. دوست همکلاسیم (ابوالحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی، سنتوری با خود آورده بود که بنوازد، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد … آن قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یار غار من.
چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم آمد، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم. ساز می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.
همان ابتدای کار هم صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم … الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردم… و سنتوری دوازده خرکه ساختم و با دلبستگی عجیب به این ساز، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم، ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور، سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کار پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام. در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم.
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۴۶ از مشهد به تهران منتقل شد و در آذرماه همان سال اولین برنامه را در رادیو ایران با نام مستعار سیاوش بیدکانی ضبط کرد.
او و همسرش در این زمان دو دختر به نام های راحله(۱۳۴۲) و افسانه(۱۳۴۴) داشتند. در سال ۱۳۴۸ سومین دخترش مژگان به دنیا آمد و از سال ۱۳۴۹ شروع به همکاری با برنامه های تلویزیون ملی ایران (هفت شهر عشق و …) کرد. در همین زمان مرحله ی ممتازی خط را در انجمن خوشنویسان طی کرد. در سال ۱۳۵۰ با استاد فرامرز پایور آشنا شد و نزد او به فراگیری سنتور و آموزش ردیف آوازی پرداخت. در سال ۱۳۵۱ با هوشنگ ابتهاج در برنامه های گل های تازه رادیو همکاری داشت. در سال ۱۳۵۲ با استاد نورعلی برومند آشنا شد و شیوه ی آوازی سیدحسن طاهرزاده را نزد او فرا گرفت. از سال های ۵۰ دیگر با نام خود آواز میخواند و در کنسرت های خارج کشور شرکت می کرد. در سال ۱۳۵۴ پسرش همایون به دنیا آمد. در سال ۱۳۷۰ پس از سی سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد و در سال ۱۳۷۱ با کتایون خوانساری ازدواج کرد. در همین زمان با داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی، همایون شجریان و هابیل علی اف کنسرت هایی در ایران و خارج ایران اجرا کرد.
در سال ۱۳۷۶ پسرش رایان (از همسر دوم) در ونکوور به دنیا آمد. از آن زمان تاکنون شجریان همچنان پر کار بوده و بجز سال ۱۳۸۰ که عمل چسبندگی روده را در تهران انجام داد، هر ساله کنسرت هایی برگزار کرده است که دور پیشین آن با همراهی حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان بوده است.
گفت وگوی تلفنی با استاد محمدرضا شجریان
استاد! این دومین برنامه ای است که شما در تالار روی تامسون هال که از بزرگترین و مشهورترین تالارهای موسیقی در آمریکای شمالی است برگزار می کنید. خوشبختانه در برنامه اول تمام بلیت ها پیش فروش شده بود. لطفا اندکی از ویژگی های برنامه امسال بگویید.
استاد شجریان: ما هر بار که برنامه ای اجرا می کنیم با برنامه های پیش فرق خواهد داشت. این بار نیز برنامه ای که در تورنتو اجرا خواهد شد برنامه ی تازه و متفاوتی خواهد بود و کارهای تازه ای را تقدیم هموطنان خواهیم کرد.
ترکیب گروه برای کنسرت ششم ماه جون با حضور قبلی تان تفاوت کرده است. هم گروه بزرگتر شده و هم یکی دو تن از همکاران پیشین در گروه حضور ندارند. ممکن است اندکی در این ارتباط و ضرورت های این تغییرات توضیح دهید؟
استاد شجریان: همانطور که اشاره کردید، گروه عوض شده و شش نفر هستیم که به صحنه می رویم و در نتیجه برنامه هم تغییراتی کرده که با برنامه های قبلی متفاوت است، از جمله در این برنامه بیشتر آهنگها از خود من است و از آقای “سعید فرج پوری” هم آهنگ هست که در برنامه اجرا می شود.
و آقایانی که در این برنامه افتخار همکاری با آنان دارم عبارتند از آقای سعید فرج پوری، آقای درخشانی، آقای بهروزی نیا، آقای رضایی نیا و همایون.
شما به عنوان استاد آواز ایران، اگر بخواهید در پیوند با پیشرفت و یا عدم پیشرفت این هنر ایرانی در سالهای اخیر نظرتان را بفرمایید، آیا این هنر را رو به پیشرفت می بینید؟ اگر نه، دلایل اصلی این عدم پیشرفت کدامند؟
استاد شجریان: نباید نگران موسیقی آوازی ایران بود. زیرا هنرجویان جوان و با استعدادی در این سالها پیدا شده اند که دارند کار می کنند، و اینها در سالهای آینده مطرح خواهند بود و به این لحاظ برای موسیقی آوازی ایران جای نگرانی نیست.
در اینجا شایعه ای هست که شما آخرین باری خواهد بود که در تورنتو برنامه دارید، گروهی می گویند این به دلیل بیماری شماست؟ آیا این شایعات درست است؟
ـ اولا حالم کاملا خوب است و هیچ جای نگرانی نیست، دوما درست نیست که دیگر در تورنتو برنامه نخواهیم داشت و بنده و یا گروه چنین حرفی نزده ایم و تا بتوانیم برای هموطنان برنامه اجرا خواهیم کرد. البته من هم شنیده ام که چنین شایعه ای بوده، اما گروه و بنده چنین تصمیمی نداریم.
انتظار شما و گروهتان از ایرانیان تورنتو چیست؟ آیا پیامی دارید که ما بتوانیم از طریق شهروند به ایرانیان اینجا برسانیم؟
ـ از ایرانیان تورنتو سپاسگزارم، و از آنها بیش از آنچه تاکنون و همیشه و همچنان به ما لطف و محبت داشته اند انتظاری نداریم. ما در تورنتو برنامه های موفقی داشته ایم و از شهر شما همیشه راضی و خوشحال برگشته ایم.
از ایرانیان آنجا ممنونم و از مهر و توجه شان به امور فرهنگی و برنامه ها تشکر می کنم.
استاد شجریان در میان تمرین های گروه لطف کردند و چند دقیقه ای را به شهروند اختصاص دادند که از ایشان و دیگر استادان همراهشان سپاسگزاریم. اما اجازه بدهید با نقل چند جمله از استاد عطاالله خرم درباره شجریان این گزارش و گفت وگو را به پایان برسانیم و به انتظار دیدار استاد و همراهان در ۶ جون در روی تامسون هال بمانیم.
شجریان در موسیقی ایران چیزی را نیاموخته به جا نگذاشته است. او برای فراگیری و تکمیل هنر خود به هر زحمت و مشقتی تن داده است. شنیده ام او برای فراگیری اندوخته های استاد دوامی به او مراجعه می کند، ولی استاد به علت کهولت سن تن به تدریس نمی دهد.
شجریان که نمی تواند از این نعمت و یادگار هنری که در سینه ی این مرد یک صد ساله نهفته است صرف نظر کند به قول معروف “در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد” حاضر می شود که در کارهای خانه مثل خرید و غیره به ایشان کمک کند و بالاخره پس از مدتها در مقابل پرداخت مبلغی آن چه استاد در سینه داشت به سینه ی همیشه جستجوگر استاد شجریان منتقل می شود!
شجریان گنجینه ای است از آواز دیروز و امروز ایران. اگر بگویم باید به شجریان ببالیم چیزی به اغراق نگفته ام. انسانی است والا و هنرمندی در حرفه و هنر خود به معنی واقعی کلمه دانا.
(نقل از دفتر هنر، شماره ۱۵ ، ویژه شجریان)