اتومبیل سوخته امیر(علی مصفا) از ته دره جاده چالوس همراه با جسد سوخته اش پیدا می شود. همسرش زیبا (نیکی کریمی)، شریکش اکبر
شهروند ۱۱۵۲- ۱۵ نوامبر ۲۰۰۷
چه کسی امیر را کشت؟ متوسط **
کارگردان: مهدی کرم پور
فیلمنامه: مهدی کرم پور، مهدی کیا ، خسرو نقیبی بر اساس طرحی از م. کرمپور
مدیر فیلمبرداری: مهرداد فخیمی
تدوین: نازنین مفخم
موسیقی: فردین خلعتبری
بازیگران: نیکی کریمی، خسرو شکیبایی، الناز شاکر دوست، امین حیایی، آتیلا پسیانی، محمد رضا شریفی نیا، مهناز افشار، علی مصفا
اتومبیل سوخته امیر(علی مصفا) از ته دره جاده چالوس همراه با جسد سوخته اش پیدا می شود. همسرش زیبا (نیکی کریمی)، شریکش اکبر (خسرو شکیبایی)، دختر خوانده اش عسل(الناز شاکر دوست)، روان کاو خانوادگی شان دکتر کامبیز مطلق (محمد رضا شریفی نیا)، دوست و همکار و هم دانشکده اش حمید (امین حیایی)، دوست زمان کودکی و هم محله ای اش ( آتیلا پسیانی) و همسر صیغه ای اش (مهناز افشار) پس از ابراز تاسف بابت این حادثه، حرفهایی درباره امیر و رابطه خودشان با او می گویند. به تدریج از حرف هایشان چیزهایی فراتر از ظاهر قضیه آشکار می شود و معلوم می شود که همه آنها بدون اطلاع یکدیگر، نقشه ای برای قتل امیر کشیده و اجرا هم کرده اند، اما بر اثر یک اتفاق همه نقشه ها نا موفق می ماند….
سینما یعنی چی؟!
درونمایه قصه فیلم درباره کشته شدن یک انسان و قضاوتهای جمعی از اطرافیانش است. ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که فیلمهایی چون “چه کسی امیر را کشت” کمتر در سینمای ایران ساخته شده و کمتر هم از آنها استقبال شده است. فیلمهایی که بیشتر بر پایه یک جنایت و بازجویی از بازماندگان مقتول استوار بوده است. از نمونه های موفق آن از لحاظ پرداخت سینمایی بازجویی یک جنایت ساخته محمد رضا اعلامی در اوایل دهه شصت است، اما آنچه “چه کسی امیر….” را از دیگر آثاری از این دست متفاوت می سازد عدم حضور پلیس یا ماموران اداره آگاهی به رسم معمول اینگونه فیلمها است و دیگراینکه فیلمساز با حذف دیالوگ، مونولوگ (گفتارهای تک نفره) را جایگزین آن کرده است. همه شخصیتهای حاضر در قصه رو به دوربین و در لوکیشنهایی متناسب با نوع شخصیتشان ابتدا از تأثرشان نسبت به مرگ امیر می گویند و بعد از نفرتشان به امیر و در آخر از اعتراف به قتل او. این بار هم فیلمی اینچنین بدون رعایت عناصر مرسوم در درام و به نوعی سینمای قصه گوی رایج و مألوف مردم با عدم استقبال عمده سینماروها مواجه می شود. آن طور که گفته می شود عده ای از تماشاگران نیز به نمایش فیلمی با این سبک اعتراض کرده و پول بلیت خود را هدر رفته تلقی کرده اند چرا که معتقد بودند که این فیلم با حضور تعداد زیادی از چهره های معروف سینما به هیچ وجه در قالب یک فیلم سینمایی نبوده و نام این بازیگران مطرح آنها را فریب داده است. به هرحال چه برخی منتقدان اصرار به متفاوت و غیر متعارف بودن این فیلم داشته باشند و چه بخواهند خواسته عامه سینماروها را که مخالف این فیلم بودند، نادیده بگیرند این سئوال بار دیگر مطرح می شود که واقعا سینما یعنی چه؟ آیا هر آنچه بر پرده سینما جان بگیرد فیلم تلقی می شود؟ آیا همه آنچه که در دانشکده ها و مدارس سینمایی از فیلمنامه گرفته تا دکوپاژ، میزانسن، نورپردازی، حرکت دوربین، بازی هنرپیشگان و تعریفی که از عناصر و المانهای تشکیل دهنده یک اثر هنری آموزش داده می شود، بیهوده است و سینما می تواند تنها حضور یک دوربین عمدتا ثابت و مونولوگهای یک بازیگر عمدتا ساکن در مقابل آن باشد؟ سینما یعنی نصب دو دوربین ثابت بر داشبورد یک اتومبیل و گوش کردن به حرف های بازیگران مقابل آن! …
اینجاست که باز هم نظریات موافق و مخالف بار دیگر به پا خاسته و همچون فیلم “ده” ساخته تجربه گرای عباس کیارستمی رو به روی هم ایستاده و گروهی آن را شاهکار و گروهی آن را ضد سینما معرفی می کنند. مهدی کرمپور کارگردان فیلم دست به تجربه ای زده که اگر چه در جایگاهی همچون کیارستمی نیست تا با شهرت جهانی اش بسیاری را مرعوب خویش سازد و جرات انتقاد از آثارش را به راحتی نداشته باشند، اما اگر هنوز هم در برابر مخالفان فیلمش معتقد است کاری که کرده نامش سینماست باید بهای آن را بپردازد. در آخر باز هم به این سئوال می اندیشم “واقعا سینما یعنی چی”؟!
سینمای جهان
قلب توانا A mighty Heart خوب ***
کارگردان: مایکل وینتر باتم
فیلمنامه: جان اورلف بر اساس کتاب خاطرات ماریانه پیرل از یک داستان واقعی نوشته سارا کریشتون
فیلمبردار: مارسل زیسکیند
تدوین: پیتر کریستلس
بازیگران: آنجلینا جولی (ماریانه پیرل)، دن فوترمن(دانیل پیرل)، آرچی پنجابی( عذرا نومانی)، عرفان خان( کاپیتان)
در ژانویه سال ۲۰۰۲ دانیل پیرل خبرنگار وال استریت ژورنال قصد دارد همراه همسر باردارش ماریانه که همچون او خبرنگار است از کراچی به دوبی پرواز کنند. یک روز قبل از پرواز او با مراقبتهای محتاطانه زیادی ترتیب گفتگو با شیخ گیلانی یکی از روحانیون بنیادگرای جهاد اسلامی را در یک رستوران می دهد. وقتی که از بازگشت او به خانه خبری نمی شود همسرش تلاش خود را برای یافتن او آغاز می کند و این در حالیست که پای پلیس پاکستان، کارکنان سفارت آمریکا و ماموران اف.بی.آی نیز به این ماجرا باز می شود. پس از مدتی بازجویی و تجسس از سوی نیروهای نامبرده خبر میرسد که دانیل به گروگان گرفته شده است و این در حالیست که گاه و بی گاه خبرهایی مبنی بر کشته شدن او به گوش می رسد….
قلب توانا در قالب فیلمی مستندگونه بار دیگر تواناییهای مایکل وینتر باتم انگلیسی را به رخ علاقمندان جدی سینما کشید. فیلمی نفس گیر با خط قصه ای ساده، اما تکان دهنده. ساده از این نظر که در چند خط می شود کل فیلم را تعریف کرد و تکان دهنده به لحاظ عمق فاجعه که بار دیگر یادآورخشونت حیوانی بشر است. پس از حادثه رقت انگیز یازده سپتامبر واژه تروریست شکل جدی تری به خود گرفت و اذهان جهانیان را به خود معطوف کرد. داستانها و فیلمهای زیادی نیز چه سطحی و شعاری و چه عمیق و جستجوگرانه در بسیاری از کشورهای جهان نوشته و ساخته شد. با وقوع یازده سپتامبر دولت ایالت متحده که پیش از آن به بهانه مبارزه با تروریست و برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه ابتدا به کویت و سپس عراق لشکرکشی کرده و با بمباران این کشورها خاک آنها را تصرف کرده بود، این بار با خشمی دو چندان به افغانستان هجوم برد و وعده داد که خاک این کشور را از وجود طالبان پاک کند که تا به امروز درگیریها و کشت و کشتار از سوی جناحین همچنان ادامه دارد و این در حالیست که کشور افغانستان به طور قانونی از حکومتی مستقل و دموکرات برخوردار است.
قلب توانا قصه ای واقعی، تلخ و تکان دهنده را مبنای کار خود قرار داده است. قتل دلخراش خبرنگاری جوان که جرمش تحقیق و کشف واقعیتهایی است که بر خیلی ها پوشیده مانده، اما خود قربانی این کندوکاو میشود. آنچه که در این اثر قدرتمند و نفس گیر فیلمساز پوشیده مانده، انگیزه گروگانگیری و سر بریدن خبرنگار جوان است که خود سئوالهایی را برای بیننده بر جای می گذارد. آیا دانیل به جرم اینکه یک خبرنگار آمریکایی است کشته می شود؟ آیا یهودی بودنش که آن را شجاعانه به بنیادگراها اعلام کرده باعث شده تا قربانی شود و یا اینکه این عمل جوابیه ای به حرکتهایی از نوع زندان گوانتانامو از سوی آمریکایی ها است و یا هزاران دلیل دیگری که به هر حال مستتر مانده است؟ آنچه که هست جدای از این ابهام خلق اثری است که بار دیگر به دوستداران فیلم و سینما می آموزد که چگونه می شود از مدیوم سینما به بهترین وجهش برای بیان یک قصه و یا طرح استفاده کرد. بازی های استاندارد و درخور توجه هنرپیشگان بویژه حضور متفاوت آنجلینا جولی به هرچه جذاب تر کردن اثر افزوده است. آنجلینا جولی برای ایفای این نقش کاندیدای جوایز متعددی شد که جایزه نقش آفرینی برجسته سال از فستیوال بین المللی سانتا باربارا یکی از جوایزی بود که نصیب او شد. به دلایل امنیتی بخش عمده فیلم بخصوص تمام صحنه های مربوط به بازی آنجلینا جولی در شهر پونا در هند به جای کراچی در پاکستان فیلمبرداری شده است. اگرچه بخشهای خارجی زیادی از فیلم بخصوص تمام صحنه های مربوط به گروگانگیری در مکانهای واقعی در کراچی پاکستان و با حضور بازیگر اصلی فیلم دن فیوترمن فیلمبرداری شده است. بخشهای دیگر فیلم نیز در بمبئی هند جایی که دنی و ماریانه زندگی می کردند، فیلمبرداری شده است.
مایکل وینتر باتم متولد ۲۹ مارچ ۱۹۶۱ در انگلستان در دوازده سال گذشته حدود پانزده فیلم ساخته است. او فعالیتش را با تلویزیون انگلستان آغاز کرد. سه اثر او به نامهای “به سارایوو خوش آمدید”، “سرزمین عجایب” و “مهمانی های ۲۴ ساعته” کاندیدای جایزه نخل طلای کن بودند. بوسه پروانه (۱۹۹۴)، حالا برو(۱۹۹۵)، جاد(۱۹۹۶) تو را می خواهم (۱۹۹۸)، با تو یا بدون تو( ۱۹۹۹)، ادعا( ۲۰۰۱)، در این دنیا(۲۰۰۳)، ۹ آواز(۲۰۰۴) و راهی به سوی گوانتانامو(۲۰۰۶) از آثار دیگر او هستند.