الخاندرو پسرک یتیم دوازده ساله و سرزنده ای است که در ازای هر مشتری که برای یک تعمیرگاه اتومبیل جور می کند
شهروند ۱۱۵۵ ـ پنجشنبه ۶ دسامبر ۲۰۰۷

کارگاه اوراقی Chop Shop
تدوین و کارگردان: رامین بحرانی
فیلمنامه: رامین بحرانی، بهاره عظیمی
مدیر فیلمبرداری: مایکل سایموندز
موسیقی: M.I.O
بازیگران: الخاندرو پولانکو، آیسامار گونزالس، راب سووالسکی، کارلوس زاپاتا، احمد رضوی
محصول ۲۰۰۷ آمریکا، ۸۵ دقیقه

الخاندرو پسرک یتیم دوازده ساله و سرزنده ای است که در ازای هر مشتری که برای یک تعمیرگاه اتومبیل جور می کند و نیز انواع کارهای عجیب دیگر دستمزد کمی کسب می کند. این پسرک جسور از راههایی نه چندان دلنشین، یک کاسب پیش رس شده و به نظر می رسد تا چند سال آینده تاجر درجه یک زبر و زرنگی از کار درآید، با این حال فقدان خانواده و تحصیلات، آشکارا بر او تاثیر بازدارنده ای خواهد گذاشت. پس از مدتی آیسامار، خواهر بزرگتر الخاندرو، هم به او می پیوندد. او در آغاز از حضور آیسامار در کنار خود خوشحال است و برایش کار هم پیدا می کند. اما در آخر وقتی متوجه می شود آیسامار برای چند سکه بیشتر دست به چه کارهایی می زند از او می رنجد . . .

Chop Shop را می توان اوراق چی، اوراقی و یا به صورت تحت اللفظی کارگاه اوراقی ترجمه کرد. کارگاهی که هم محل تعمیر اتومبیل ها و هم اوراق کردن آنهاست. رامین بحرانی پیش از این با فیلم “مردی با چرخ دستی” (The man push cart) در جشنواره های زیادی مطرح شد. هر دو اثر بحرانی به شکل مستندگونه به زوایایی از زندگی مهاجران در آمریکا می پردازد. در مردی با چرخ دستی شاهد روزمرگی یک خواننده پاکستانی جوان هستیم که پس از مهاجرت به آمریکا و در شهر نیویورک برای امرار معاش به فروش قهوه و کیک با یک چرخ دستی مشغول است. در کارگاه اوراقی با نوجوانی سرو کار داریم که از مهاجران مکزیکی است و ظاهرا به دلایلی نامعلوم بدون پدر و مادر و تنها با داشتن خواهری که از پناهگاه دختران بی سرپرست متواری شده و به برادر کوچکش پناه آورده زندگی را می گذراند. موضوعاتی که بحرانی انتخاب می کند آنقدر بکر و تازه نیستند و زندگی هایی از این دست را در تمام نقاط جهان و در هر گوشه و کناری از این کره خاکی می توان مشاهده کرد. آدمهای محرومی که برای گذران زندگی مشقت بار خویش و برای زیستن و ماندن، سیر شدن و بهتر زندگی کردن مبارزه می کنند. الخاندروی نوجوان را مقایسه کنید با امیروی دونده ساخته امیر نادری، اما آنچه که کار رامین بحرانی را مورد توجه قرار می دهد همین نگاه مستندوارش است که بیشتر به حقیقت زندگی آدمها نزدیک می شود و آنچه که تا اندازه ای جذابیت آثارش را کم رنگ می کند فقدان جنبه های درام و استفاده از عناصری است که کشش بیشتری را برای تماشاگر ایجاد کند. این که فیلمی مستندگونه باشد دلیل آن نیست که هیچ جذابیتی از لحاظ دراماتیک نداشته باشد و آن را طبیعی و ذات مستند تلقی کنیم. نمونه درخشان آن آثار مستندگونه مایکل وینتر باتم با فیلم هایی مثل در این دنیا In this world یا آخرین اثرش قلب توانا A Mighty heart است که با وجود ساختار مستندگونه اش بسیار پرکشش و نفس گیر است. اگرچه در کل نوع نگاه و تلاش بحرانی را در هر دو اثری که دیدم برای نزدیک شدن به بخشی از زوایای زندگی مهاجران و انعکاس مسائل و مشکلاتشان دوست دارم، اما معتقدم بحرانی با کمی تعمق در ساختار قصه و استفاده از ابزار درام در پیشبرد آن می تواند از کش دار بودن زائد برخی سکانسها کاسته و به کشش هر چه بیشتر فیلم بیفزاید. با توجه به اینکه سالهاست در فستیوال فیلمهای مستند هات داکس شرکت می کنم و هر ساله فیلمهای مستند زیادی از سراسر دنیا تماشا می کنم به این نتیجه رسیده ام که گاهی برخی مستندها علیرغم اینکه برای تماشاگران مألوف به سینمای داستانی کمتر جذابیت دارند چگونه با استفاده صحیح از عناصر سینمایی توسط کارگردان به مستندهایی دیدنی و جذاب و خیره کننده تبدیل شده اند و اتفاقا از بسیاری از فیلمهای داستانی هم جذاب تر می باشند.
تاد مک کارتی منتقد مجله ورایتی در نقدی بر فیلم رامین بحرانی گفته است:
اوراق چی نه به خاطر درام یا تحلیل شخصیتی بلکه به خاطر ثبت تمام عیار سکانسهای غریبی که اغلب مردم تا حالا ندیده اند و از وجود آن هم خبر ندارند به خاطر آورده خواهد شد.


نگاهی به “میوه ممنوعه” محبوب ترین سریال ماه رمضان

میوه ممنوعه
کارگردان: حسن فتحی
نویسندگان: علیرضا نادری، علیرضا کاظمی پور
تصویربرداران: حسین اسدی، پیروز جابری
موسیقی: احسان خواجه امیری
بازیگران: علی نصیریان، هانیه توسلی، گوهر خیراندیش، امیر جعفری، نیما رئیسی، عمار تفتی، کیانوش گرامی، طناز طباطبایی، شبنم فرشادجو، صدیقه کیانفر، هرمز هدایت و کاظم بلوچی


چرا میوه ممنوعه سرو صدا کرد؟
این روزها دیگر به مدد تکنولوژی و وجود ماهواره و اینترنت مرزی بین سینما و تلویزیون بین ایرانیان داخل و خارج کشور وجود ندارد. در چند هفته گذشته به هر جا که می رفتم و حرفی از فیلم و سینما پیش می آمد صحبت از سریال میوه ممنوعه به میان می آمد. من اصولا علاقه ای به تماشای سریالهای تلویزیونی ندارم، مگر اینکه دیدن آن از طرف دوستان یا به دلایل گوناگون توصیه شود. اما در این چند سال اخیر هر چقدر که سینما افول کرده تلویزیون ایران به خاطر پشتوانه مالی خوب و دستمزدهای خوبی که به هنرمندان می دهد رشد بهتری داشته و در جذب تماشاگران بیش از پیش موفق بوده است. در سه چهار سال اخیر ایرانیان خارج کشور پابه پای داخل کشوریها سریالهای تلویزیونی را دنبال کردند و نکته جالب اینجاست که بارها اتفاق افتاده که وقتی به محل کار دوستانم رفته ام با تعجب شاهد آن بوده ام که چگونه با عجله کارهایشان را انجام می دادند که سر موقع به خانه برسند تا سریال مورد علاقه شان را دنبال کنند. یکی از این سریالها که اخیرا سر و صدا کرد و بین ایرانیان داخل و خارج مورد توجه قرار گرفت میوه ممنوعه بود. به همین دلیل پس از تماشای این مجموعه ۳۰ قسمتی بر روی دی وی دی نکته هایی به نظرم رسید که مطرح کردن آنها را بی مناسبت با موفقیت این سریال ندیدم.
خط قصه در یک نگاه عشق پیرمردی مرفه به دختری جوان و مستاصل در یک شرایط بحرانی است. نمونه درخشان آن در ادبیات عرفانی ایران حکایت شیخ صنعان است. پیرمرد مومن و دینداری که پس از چهل سال عبادت و معتکف بودن و دوری از لذات دنیوی در یک نگاه به دختری ترسا (مسیحی) دل بست و دین و ایمان خود را در گرو وصل معشوق گذاشت. نمونه هایی از این دست در سینما و ادبیات جهان نیز به کرات و با ساختارهای درخشان یا ضعیف به چشم خورده است، اما یکی از ویژگی های هنر همین زایش های مکرر با تنوع گوناگون آن می باشد. در سینمای ایران نیز چند سال پیش فیلم پرفروش “دنیا” ساخته منوچهر مصیری با همین خط قصه توانست به موفقیت زیادی دست پیدا کند. یکی از جنبه های جذاب در این نوع داستانها و سریالی چون میوه ممنوعه تقابل فقیر و غنی است که از دیرباز به اشکال گوناگون در سینما و ادبیات ارائه شده است. حال اگر بخواهیم از سینمای ایران مثال بزنیم نمونه قابل توجه آن فردین و سینمای فردینیسم است که سالهای سال محبوب تماشاگران عام بود. چرا مردم سینمای فردین را دوست داشتند؟ یکی از دلایل آن این بود که فردین در اکثر فیلم هایش نقش جوان فقیری را داشت که عاشق دختری ثروتمند می شد یا آن دختر به خاطر فیزیک و خصائل انسانی جوان فقیر شیفته او می شد. این تقابل و فاصله بین فقیر و غنی برای جامعه ای که جمعیت غالب آن در خط فقر یا زیر خط فقر زندگی می کنند همواره جذاب خواهد بود. چرا که آنها با یک حس همذات پنداری شدید قهرمان داستان را از جنس خودشان می دانند و کامیابی او را کامیابی رویاگونه خود می پندارند.
اینکه می گویم تقابل فقیر و غنی ممکن است این شبهه را برای کسانی که سریال میوه ممنوعه را تماشا کرده اند به وجود بیاورد و آن اینکه هستی شایگان که دل و دین مرد ثروتمندی چون حاج یونس فتوحی را ربوده خود دختر یک کارخانه دار ورشکسته است یعنی اگر در نهایت کارخانه شان را به فروش برسانند باز هم می توانند یک زندگی در سطح متوسط پس از پرداخت کل بدهی های کارخانه داشته باشند، اما اگر در این مطلب از تقابل فقیر و غنی گفتم هستی شایگان را با شرایط بحرانی و نیاز مالی شدیدی که دارد در مقابل حاج یونس فتوحی که قادر است تمام بدهی های دختر را بپردازد و او را نجات دهد به تناسب طبقه و قدرت مالی آنها فقیر و غنی قلمداد کردم. یا به گونه ای دیگر می توان از نیازمند و بی نیاز اسم برد. پس یکی از دلایل جذابیت سریال همین خط قصه است و انتظار تماشاگر برای وصل یا عدم وصل این دو که با ماجراهای گوناگون زیادی گره خورده است. از ویژگی های دیگر این سریال بازیهای خوب غالب هنرپیشه ها بخصوص هنرنمایی علی نصیریان که پس از سالها بار دیگر توانایی خود را در نقش آدمی ساده دل به زیبایی اجرا کرده، است. او با تسلط کافی به فن بیان و قابلیت بالا در تغییر شخصیت در آن واحد برای مثال از مردی مومن و پارسا و محافظه کار به آدمی عاشق و بی پروا و خسته دل در نوع نگاه و تغییر نحوه بیان بسیار موفق عمل کرده است. گوهر خیراندیش در نقش همسر حاج یونس، هانیه توسلی در نقش هستی شایگان و امیر جعفری در نقش جلال فتوحی فرزند ارشد حاج یونس بیش از دیگران چشمگیر بودند. اگرچه پایان این مجموعه بسیار سردستی و خام و عجولانه و مطمئنا به سفارش سیاستگزاران تلویزیون و تهیه کنندگان به خاطر برخی اصول و قواعد معمول این رسانه بوده، اما در کل نسبت به دیگر مجموعه های تلویزیونی که گاها در این سالها پرسر و صدا بوده، موفق تر عمل کرده و این نکته را ثابت کرده که موفقیت کارگردان آن حسن فتحی در ساخت سریالی چون شب دهم که سالها پیش به یکی از بهترین مجموعه های تلویزیونی تبدیل شد اتفاقی نبوده و او زبان این رسانه را خوب می شناسد. به هر حال در کنار فقیر و غنی بودن، عشق یک پیرمرد به دختری جوان نیز به خودی خود پرکشش است بخصوص که اگر این ضرب المثل را نیز چاشنی آن کنیم: “عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند”.