شماره ۱۲۰۴ ـ پنجشنبه ۲۰ نوامبر ۲۰۰۸
من همیشه برای فرهنگ ایرانی احترام قائل بوده ام. از آنجایی که من کلیمی هستم از برخوردهای نیکخواهانه، برابرجویانه و نرمش کوروش نسبت به کلیمی ها در ایران باستان کاملا آگاهم
جول سیمپسون هنرمند ساده اما پیچیده ای است. او عاشق کشف زمین است، کنجکاو است، سرکش است، مهار نشدنی است مثل بسیاری از هنرمندان دیگر . . .
هنر عکاسی را در سالهای ۶۰ آغاز کرده است و نواختن پیانو جاز را به طور حرفه ای در سالهای ۷۰ . هر چند به رشته تحصیلی اش ادبیات تطبیقی بسیار علاقمند است، اما تدریس در دانشگاه را رها کرده است، زیرا معتقد است که دانشگاه ها دیگر محیط های جدی آموزشی نیستند.
فراگیری زبان های گوناگون وجه مهمی از خصیصه های اوست. وی علاوه بر زبان اصلی خودش انگلیسی ـ آمریکایی، به ۴ زبان دیگر تسلط دارد. از سال ۲۰۰۲ دوباره به طور جدی به هنر عکاسی روی آورده است و عکس های وی در گالری ها و موزه های مختلف در اروپا و آمریکا مورد استقبال بازدیدکنندگان قرار گرفته اند. هم اکنون ۵۰ قطعه از آثار وی در “موزه اروتیسم” (Museé de Ľérotism) پاریس به مدت شش ماه به نمایش گذاشته شده اند.
این گفت وگو را با او اوایل سپتامبر ۲۰۰۸ انجام داده ام که ترجمه آن را در زیر می خوانید:
***
دوست دارید خودتان را به کسانی که شما را نمی شناسند چگونه معرفی کنید؟
از دیدگاه حرفه ای، من یک هنرمند عکاس هستم. شاید اندکی شیفته نقش ها و اشکالی که به علم زمین شناسی مربوط می شوند. همچنین خودم را یک آماتور در شناخت علوم ماقبل تاریخ می دانم . . . و این که فرم را در انواع هنرها از جمله هنرهای بصری، ادبیات و موسیقی مطالعه کرده ام. اگر آن ها به گذشته کاری من علاقمند باشند به همان اندازه که من ممکن است به گذشته آن ها علاقمند باشم با چشمکی به آن ها می گویم که من یک آکادمیسین هستم که یک جوری از آن کار جان سالم بدر برده ام! من تدریس در دانشگاه را دوست داشته ام، اما دانشگاهها امروزه دیگر یک جامعه روشنفکری که یک زمانی در جستجوی حقیقت بودند، نیستند. بنابر این من تدریس در کالج را رها کردم و به سوی عکاسی که عشق بزرگ زندگی من است روی آوردم و این عمیق ترین پاداش این رویکرد بوده است.
بیشترین نوشته های منتشر شده ام درباره موسیقی و نقد هنری بوده اند.
شما عکاسی را به عنوان یک بیان هنری در سال های نوجوانی آغاز کردید. بعدا یک هنرمند متبحر در ژانرهای هنری دیگر شدید. هم چنین چند سالی به تدریس زبان های مختلف، تاریخ موسیقی جاز و هنرهای نمایشی مشغول بوده اید. پرسش من این است که بعد از این همه سال، چه چیزی شما را دوباره به هنر عکاسی کشانده است؟
هنگامی که به تدریس در کالج مشغول شده بودم، به این تشخیص رسیدم که واقعا فقط به خاطر این کار می کنم که هزینه های عکاسی ام را بپردازم. همچنین هزینه های سفرهایم را. چون اینها علائق و عادات زندگیم هستند. این موضوع حتی در زمانی که موسیقی می نواختم هم صدق می کرد. بنابر این موقعی که دیگر اصلا تحمل کار آکادمیک را نداشتم، به خودم گفتم چرا کاری را که حقیقتا به عنوان بهترین کار دوست دارم انجام ندهم. . . و حالا همینی هستم که شما می بینید!
عکاسی چه مفهومی برای شما دارد؟ و شما در این فرم هنری در جستجوی چه چیزی هستید؟
عکاسی ابزار و شیوه ورود من به دنیای تصویری است. شکل دوست داشتن من و بیان شور و نشاطم از این دنیای بصری است. با این که چیزهای زیادی در این دنیا وجود دارد که از دید ما نامرئی است، اما جستجو و پیگردی من در آشکارسازی چیزهایی است که از دیده پنهان است.
“دیدن” . . . ـ واقعا دیدن ـ یعنی آن چه که هنر عکاسی به رهروانش می آموزد، ثروتی غنی از فرم و ارتباطات را به آدم می نمایاند که در حقیقت بیشتر مردم درباره ژرفنای این واقعیات دچار شک و تردیدند.
عکاسی در طول سالها به فرمی از کشف تبدیل شده است. این کشفیات را در کارهای عکاسانی که تاکنون کارهایشان را ارائه داده اند می بینیم و این کارها به ما کمک کرده اند تا متداوما محدودیت هایمان را در دیدگاههایمان وسعت بدهیم.
در عکاسی، چهار حوزه به طور اختصاصی برای من معنی می دهد:
۱ـ فرم های طبیعی در طبیعت
۲ـ پرتره
۳ـ حوادث انسانی
۴ـ ارتباطات
و در نهایت پروسه دیجیتال ترکیب ایماژها.
موضوعات مورد علاقه ام در طبیعت، زمین شناسی و گل شناسی هستند، با تمایل بیشتری به زمین شناسی.
علائقم به زمین و حوادث زمینی، شامل زیبایی شناسی یخ می شود که آن را یک “اتفاق لحظه ای” در زمین می دانم. بهترین عکس هایم که مربوط به طبیعت می شوند آن هایی هستند که از یک سطح یکپارچه به جای پرسپکتیوی از بازتاب حقیقت در یک منظره یا صحنه استفاده می کنند. بنابر این من مفهوم فرم را به مفهوم مکان ترجیح می دهم. فرم خالص که در سنگ ها، صخره ها، یخ، آب و غیره پیدا می شوند، ایماژهایی از انرژی قدرت و حس روحانیت ارائه می دهند.
بهترین عکس های ژورنالیستی ـ عکس هایی که فعالیت و اتفاقات بشری را ضبط می کنند ـ گرفتن و ثبت سریع “لحظه” است. لحظه ای که در آن المان های زیادی در فضا جمع می شوند تا یک خوانش غنی از صحنه به دست بیاورند. چندان ساده نیست که از محدوده چیزهای عادی و پیش پا افتاده گریخت و لحظه ای را ثبت کرد که حقیقتا چیزی را کشف کرده باشد، اما لحظه ها که همیشه در بطن حوادث وجود دارند، معمولا بازکننده ی لایه های نهان هستند. استعداد و زیرکی هنرمند موقعی خودش را نشان می دهد که متوجه آن نکته ها بشود و دکمه را فشار بدهد. هنرمند باید از قوه دریافت سریع برخوردار باشد. چون که این لحظات قبل از آن که آدم درباره شان فکر بکند، سریع رخ می دهند. وقتی که ثبت آن لحظه با موفقیت انجام شد، عکاس می تواند نوع خاصی از حقیقت را که هیچ هنر دیگری قادر به ثبت آن نیست، مرئی کند.
قابلیت ابدی کردن یک لحظه بیننده را قادر می سازد که با آرامش، ارتباطات بین المان ها را جستجو و کشف کند، چرا که در لحظه بعدی، آن لحظه ویژه ناپدید می شود و یا به چیز دیگری تبدیل می شود.
در نهایت عکاسی با فرض صحت اش با حقیقت، این قابلیت را دارد که تصورات را قابل باور کند و آن ها را تقریبا از ورژن های تخیلی و واقعیت مبتنی بر اصل، مجزا کند. این قابلیت حالا به طور عجیبی به وسیله تکنیک های دیجیتالی افزایش یافته است.
عکاسی به عنوان یک ابزار تخیلی ویژه و قدرتمند می تواند غیرممکن خوش نما را با عبوسیت معاوضه کند. در حالی که نقاشی فقط می تواند رویای چنین چیزی را داشته باشد. من در مجسمه های ویرچوال ـ کارهایی که تلفیق المان های طبیعت بر بدن اند ـ از نقاشان زیادی تاثیر پذیرفته ام. بخصوص نقاشان سوررئالیست، که آن ها الهام بخش نسل جدیدی از هنرمندان عکاس دیجیتال بوده اند. شاعران خیالپرداز تصویری بزرگی با دیدگاه های بی نظیر همچون ماگریت، دالی، میرو، ماکس ارنست، اندره ماسون و دیگران . . . یک کلمه دیگر درباره ارتباط عکاسی با مجسمه سازی بگویم. این ارتباط، ارتباطی کاملا روشن و هویدا نیست، بلکه یک ارتباط نهانی است. و البته ارتباط بسیار مهمی است. اکثر عکس های هنری من شامل خلق تصاویری است از مجسمه های خیالی که می بایستی من درباره شان فکر کرده باشم. هر دو فرم هنری بر قابلیت شکل پذیری اشیا در فضا تاکید می کنند.
مجسمه سازی خلق دوباره ای است از یک موضوع تلفیقی با رنگ و مواد مجسمه سازی که ابعادش در فضایی که قرار گرفته کاملا حفظ می شود. در حالی که عکاسی موضوع را نمایندگی می کند در فضای سه بعدی اش، و نور که بر آن می تابد و وجوهی دیگر که بر آن می افزاید.
آیا سینما را هم دوست دارید؟
ـ البته. سینما را به همان گونه دوست دارم که رمان را. فیلم های فلینی، رب گریه، تروفو و آلتمن به طور عمیقی بر من اثر گذاشته اند و بسیار به درک من از مفهوم واقعیت، از خاطره و ارتباطات انسانی و فکری کمک کرده اند. سینما می تواند مسایل بسیار مهمی را مورد خطاب قرار بدهد با یک فردیت و قدرت که هیچ هنر دیگری با آن نمی تواند هماوردی کند. این نکته بسیار قدرتمند سینماست ـ در مقایسه با تئاتر که بهتر و بیشتر پیچیدگی ها و آیرونی های ارتباطات بشری را مورد خطاب قرار می دهد. البته اشتراکات قابل ملاحظه در هر دو وجود دارد.
هم چنین باید بگویم که یک ارتباط ویژه بین هنر عکاسی ساکن و سینما نیز به عنوان ژانر زیرین وجود دارد.
اگر سینما یک ورژن فشرده از زندگی را نمایندگی می کند، پس عکاسی باید این طور معناسازی کند که یک فریم از یک فیلم، تقطیری است از آن فشردگی، همان طور که سیندی شرمن در کارهای اولیه اش نشان داد.
درباره روزهایتان به عنوان آهنگساز و پیانیست جاز برایمان بگویید.
ـ به نظر می رسد که من بیشترین اوقات زندگی ام را صرف چیزی کرده ام که بیشترین لذت را به من داده است، اما هرگز نتوانسته ام از طریق آن زندگیم را بگذرانم. من از کودکی پیانو نواخته ام، اما جاز، این هنر خوب فنی صمیمی پیچیده و پر از لذت مرا وادار کرد که خودم خودم را آموزش بدهم و آن را بیاموزم. من از سن ۳۱ سالگی به طور جدی به جاز روی آوردم و ۲۲ سال در این زمینه به طور مداوم کار کردم. و بعد به این تشخیص رسیدم که کار بدیهه سازی مثل تجربه ی ارگاسم است که تو تا هر چقدر که دلت می خواهد می توانی آن را طولانی کنی. تو در یک موقعیت تغییر یافته هستی، در ارتباط با بی نهایت، ابدیت یا هر چه که تو دلت می خواهد اسمی بر آن واقعیت بگذاری، که با زندگی روزمره تو که تو مجبوری قسط هایت را بپردازی و یا کیسه آشغالت را دم در بگذاری، کاملا متفاوت است.
گوش دادن به همان اندازه اهمیت دارد که نواختن، اما نه کاملا. درک این تفاوت ۱۰ تا ۲۰ سال مطالعه بوده است. در پایان متوجه شدم که زندگیم از این راه نمی گذرد، و تصمیم گرفتم که دوباره به نیویورک برگردم (در آن زمان من در نیواورلئان زندگی می کردم) و به تدریس در کالج مشغول بشوم قبل از این که یک عکاس هنری تمام وقت بشوم. “هدیه خداحافظی” ام به نواختن پیانو و جاز یک دایره المعارف مولتی مدیا بود که با همکاری دیک هایمن Dick Hyman ، فرم گرای چندگانه، تهیه کردم. این کار تحقیقاً نقش یک هنرمند نابغه را که در دنیای هنر بسیار اهمیت دارد برای همیشه ضبط کرد. در جهان هنر دیک هایمن را می توان همپایه جیمز جویس، پروست، ریموند کینو و نویسندگان بزرگ دیگری دانست. عنوان آن CD چنین است:
Dick Hyman’s Century of Jazz piano
طبیعت، اروتیسم، سیاست و فرهنگ پاپ، موضوعات اصلی کارهای عکاسی شماست. چه رابطه ای بین همه این موضوعات می بینید؟
ـ باید بگویم که این موضوعات در دو حوزه جداگانه برای من حرکت می کنند.
طبیعت و اروتیسم در کار هنری ام در حوزه های فرم با هم تلفیق پیدا می کنند. من فرم های طبیعی را روی تصویر بدن زن طرح ریزی می کنم و تزیین می دهم و این فرم ها به نظر می رسند که بردارهای نامرئی انرژی و شور را بیان می کنند. اگر بخواهم صریح تر بگویم این تصاویر، ایماژهایی هستند مثل یخ، آتشفشان، انواع سنگ ها یا چینه های چوب. از طرف دیگر پرداخت من به سیاست و فرهنگ فولکلور است (که متمایز است از فرهنگ تجارتی و بازاری پاپ که چندان مورد علاقه من نیست) این دو یک حساسیت ویژه عکاسی ژورنالیستی را می طلبند که به شگفت انگیزترین و آشکارترین لحظات فرصت ثبت ابدی می دهند.
اروتیسم و هنر اروتیک در کارهایتان چگونه است؟
ـ اروتیسم شکوفایی قوی ترین نیروی شادی بخش و مفرح در هستی است. به طور وضوح موفق ترین موجودات، موجوداتی هستند که اروتیسم موثرترین بخش زندگیشان را تشکیل می دهد. و همانطور که فروید تاکید کرده، اروتیسم در همه جاست، در فرم های گوناگون جابجا شده و تصعید یافته . . . این حقیقتا در هنر بسیار قدرتمند است. البته من صرفا فقط به کارهایی که صراحتا در مورد تمناها و تنش های جنسی است، اشاره نمی کنم. از جنبه ی معماری، بیشترین استفاده موثر از قوه جاذبه در ساختمان سازی، استفاده از فرم های خطوط عمودی است. احتمالا شاید به خاطر این که آن ها در مخالفت با نرم ها هستند. در میان کارهای هنری اروتیک من فکر می کنم عریان ترینشان کار “جفت ها” باشند. من و اغلب مردان و بسیاری از زنان، نظاره کردن بدن یک زن را به تنهایی اروتیک می دانیم. و اگر نخواهم این قدر صریح و بی پرده باشم، باید بگویم زیباست! و در ضمن هنر ماقبل تاریخ به ما می آموزد که بدن های فربه و پربار زنان را زیبا و شگفت انگیز بدانیم. این بدن های بسیار فربه و گوشت آلود در هنر عهد حجر (عهد سنگ) بر جامعه تفوق و حکمفرمایی می کردند. بویژه در فرم های مجسمه های کوچک که از میان آن ها ونوس ویلندورف Venus of Willendorf تنها مشهورترین آن هاست. من فکر کرده ام که روکش سنگ یا چوب و تزئین آن ها مثل یک پرده روی عکس هایی از بدن های عریان گرفته ام، آن ها را کمتر صریح نشان می دهد و بالطبع این تصاویر نو اثر بسیار قوی تری را ارائه می دهند. این کار باعث می شود که این بدن ها از حوزه امکان پورنوگرافی کنار بروند و مشخصا تحریک کننده نباشند. و (امیدوارم) که آن ها به خاطر این خصیصه عکس های شگفت انگیزی باشند و بیانگر یک ورژن جهانی از این موضوع. یک ورژن ایده آل شاید . . . ورژنی که بیننده را به هزاره های گذشته سفر بدهد و یک حس هم هویتی در او ایجاد کند. (حتی اگر بازتاب واقعیت باشند). اگر این عکس ها بتوانند تخیل تاریخی او را وسیع کنند، پس من در هدفم موفق شده ام.
بدن یک زن را چگونه می بینید؟
ـ با تلسکوپ ۴۰ در ۱۰ اگر زن همسایه خیابان روبرو چراغ اتاقش را روشن بگذارد!
از شوخی گذشته من بدن زن ها را دوست دارم. من فکر می کنم که پستان های یک زن یکی از بزرگ ترین شگفتی های این جهان هستند. بعضی اوقات من سعی می کنم که تصور کنم که شما زنان چگونه آن ها را با خودتان حمل می کنید. چطور با آن ها در خیابان راه می روید در حالی که می دانید آن ها دعوی زنانگی شما در عرصه عمومی جامعه هستند. آن ها توانایی و قابلیت شما برای عشق ورزیدن، تغذیه و پروراندن هستند. بعضی اوقات به نظر می رسد که آن ها زیادی خودشان را نشان می دهند.
ما مردها چگونه باید با دیدنشان خودمان را کنترل کنیم؟ تصور می کنم ما باید در یک موقعیت بسیار متمدنانه و پیشرفته ای باشیم که با دیدنشان بتوانیم حس عاشقانه ای را که در ما به وجود می آید و ما را وسوسه می کند که آن ها را لمس کنیم، از خود برانیم! خب من هنوز نتوانسته ام به حس شگفت انگیز شیفتگی ام به بدن زنان از دوران بلوغم تاکنون کنار بیایم. آن خودِ نوجوان من در دوران بلوغ فکر می کند که چقدر زیباست که من بالاخره موفق شده ام که چاره ای بیندیشم و به عکاسی زنان برهنه ای که اصلا نمی شناسم بپردازم. اما مدل های من همکاران جدی من هستند. هنرمندانی که در این زمینه با اراده ای بی نظیر کار می کنند و مدیوم آن ها به طور اتفاقی خودشان است (مثل یک خواننده که ابزارش تنش است) آن ها بسیار سخت کار می کنند و درخواست های من از آنان هم بسیار زیاد است. و ما با هم کارهای هنری فوق العاده خلق می کنیم. من عاشق این هستم که با مدل هایی کار بکنم که به همان اندازه ای که من شیفته نتایج کارم هستم، آن ها هم باشند، و البته این شامل اکثر آن ها هم می شود.
این هم چنین مهم است که به گوناگونی بدن زنان ارج و احترام گذاشته شود. و به دوره هایی که آنان در آن قدم می گذارند و بدنشان سالمند می شود. متاسفانه دنیای مصرف زدگی و فرهنگ تجاری بدن جوانان و دختران تازه بالغ را بر بدن زنان کامل و سالمند ارجح می داند و بدن زنان سالمندتر را بی ارزش جلوه داده است. من فکر می کنم پستانهایی که برجستگی شان را از دست می دهند، تجسمی از بخشندگی اند، از گرما و پروردن اند، خانه اند، آشیانه اند، امنیت و ایمنی اند. من همیشه صحنه ای از یکی از فیلم های اینگمار برگمان را به خاطر می آورم که در آن خدمتکار خانه پستان هایش را با بخشندگی و عاطفه تمام به خانم خانه که در عذاب و پریشانی روحی غوطه می خورد، هدیه می برد. این عمل قدرت تسلی و آرام بخشی پستان های این زن را ترسیم می کند.
آیا زنان به طور مستقیم یا غیرمستقیم ـ به استیل کار هنری شما تاثیر گذاشته اند؟
ـ تصور می کنم من براساس شیفتگی ام در فرم، و کشش و جاذبه ام به بدن زنان، و کوششم در تلفیق هر دو، به یک استیل هنری دست یافته ام. و متدم را براساس ایده های هنری ام در بدن مدل هایم به کار برده ام و در این راه چیزی را در ارتباط با شور و خواسته هایم کشف کرده ام.
زنان عکاسی که بر من اثر گذاشته اند اغلب به جریان هنری امروز مربوط می شوند، چون که زمان زیادی نیست که موانع مختلف علیه زنان در هنرهای بصری برداشته شده اند. جورجیا اوکیف یک استثنا مشخص و شناخته شده است. و دانا فراتو Donna Ferrato یک عکاس سرشناس است که به موضوعات اروتیک می پردازد، اما حوزه ی کارش بیشتر در زمینه عکاسی ژورنالیستی است. دایان نیومایر Diane Neumaier که در دانشگاه روتگرز (Rutgers) تدریس می کند، یک کتاب بسیار خوب به نام Reframings درباره عکاسان جدید فمنیست آمریکایی به چاپ رسانده است که کتاب عمیق و پر انگیزه ای است و تقریبا یک کتاب پست مدرن کامل است. این کتابی است که از آن آموخته ام.
شما با استحاله تصویری بدن انسان امروز در هنر ماقبل تاریخ سعی دارید چه چیزی را نشان بدهید و چه بگویید؟
ـ بعد از کارهای آزمایشی فراوان در موضوعات گوناگون از جمله ساختمان ها، سبزیجات و غیره، به نتیجه ای رسیدم که آن را “تجسم بازتاب واقعیت با رجعت به ماقبل تاریخ” می نامم. با تاکید بر حک سنگ و چوب بر سطح بدن انسان زنده، من یک توهم خیال انگیز و رمزانگیز خلق کردم. بدین معنی که بیننده یک مجسمه واقعی را می دید در حالی که بسیار به یک مجسمه ماقبل تاریخ شباهت داشت. این یک کشف فوق العاده بود. بعد من می بایستی بدعت چنین کشفی را برای حقانیت کار هنری ام فرمول بندی می کردم. در این پروسه به این حقیقت رسیدم که این کار پیوند و ترسیمی است از ارتباط عمیق ما با گذشتگان ماقبل تاریخ . . . تاریخی که فراموش شده است.
اخیرا به این نتیجه رسیده ام که فرم های غنی و نقش هایی که من بر بدن تزئین می کنم، در حقیقت به عنوان برگردانی بصری از انرژی های نامرئی عمل می کنند.
در عکاسی تان چگونه به مسایل سیاسی نگاه می کنید؟
ـ من با مسائل سیاسی عجینم و مدت هاست که از راهی که کشورمان دارد می رود بسیار در عذابم. در این زمینه عکاسی برای من منبعی است به منزله یک شاهد در هر حادثه سیاسی که من در آن شرکت می کنم. این شامل مهمترین و عظیم ترین تظاهرات ضد جنگ در واشنگتن دی سی نیویورک بوده است. همچنین تظاهرات محلی کوچکتر و سخنرانی ها و . . . بسیاری از عکس های من به وسیله سازمان های فعال سیاسی مورد استفاده قرار گرفته اند.
اخیرا شما به تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران بسیار علاقمند شده اید. ایرانیان را چه در داخل کشور و چه در خارج، در این زمان تاریخی چگونه می بینید؟ آیا یک جنگ خطرناک را بین دو کشور امکان پذیر می دانید؟
ـ من همیشه برای فرهنگ ایرانی احترام قائل بوده ام، همچون رومی ها . . . از آنجایی که من کلیمی هستم از برخوردهای نیکخواهانه، برابرجویانه و نرمش کوروش نسبت به کلیمی ها در ایران باستان کاملا آگاهم. من خشمم را در مورد درک این حقیقت نمی توانم کتمان کنم که سازمان “سیا” طرحی را به کار برد تا حکومت دکتر مصدق را که در سال ۱۹۵۳ با رای آزاد مردم انتخاب شده بود، واژگون کند. این حقیقتی است در میان هزاران حقایق دیگر که حکومت ما با دروغ پردازی اعلام می کند که می خواهد آزادی و دمکراسی را در جهان مستقر سازد!
تصور این موضوع بسیار مشکل است وقتی که می بینیم چنین طرح هایی مرتبا دارند تکرار می شوند. ما باید بتوانیم که شناعت و ستمگری حکومتمان را در جهان به همراه جنایات دیگری که در کشورمان رخ می دهد، بشناسیم. اگر آمریکاییان بیشتری به این حقایق پی ببرند، آنها حتما می توانند در مقابل خود برتربینی و استثناگرایی مسمومی که به طور مبتذلی در این کشور جا افتاده، دیدگاه هشیارانه ای را در مورد نقش ما در جهان پیدا کنند.
انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران، پیامد مستقیم طرح براندازی حکومت ایران در سال ۱۹۵۳ بود و همین رخداد باعث مشکلات و رنج شهروندان غیر بنیادگرای ایرانی شد. تعداد بسیار کمی از مردم آمریکا می توانند این را تشخیص بدهند که ایران به همراه لبنان و اسرائیل یکی از سه کشور مدرن در خاورمیانه است، اما بعد از انقلاب اسلامی، بسیاری از شهروندان نواندیش، مجبور به مهاجرت از کشور خود شدند و یک دیاسپورای موفق و فرهیخته را در ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی دیگر شکل دادند. آنها به طور شگفت انگیزی در گسترش فرهنگ و دانش کشورهای میزبان مشارکت کرده و نقش عظیمی را ایفا کردند. این یک پیشامد تاریخی ناگهانی و غیرمنتظره است!
انقلاب خمینی یک دستاورد بسیار مهم داشت و آن هم این بود که ثروت قابل ملاحظه نفت را کاملا از آن خود کرد. آمریکا انگیزه استقرار و تداوم حکومت شاه بود. آمریکا جنگ را در عراق به راه انداخت. و باز هم این حکومت آمریکاست که انگیزه های حمله به ایران را دامن می زند. من فعالانه در نیویورک تلاش می کنم که از این جنگ احتمالی جلوگیری کنم. اما باید بگویم که دو مسئله اساسی منافی امکان این جنگ وحشتناکند.
۱ـ ایده متخصصان خبره، خستگی ارتش ما و قدرت اقتصادی در عراق
۲ـ بحران مالی آمریکا
بنابر این امکان فراهم آوری و پرداخت یک جنگ دیگر به دستور “جرج بوش” و دوستان “دیک چینی” در کمپانی های نفتی موجود نیست. اگر “چینی” را نمی توان با منطق متقاعد کرد و او را به عقب راند، راه بهتر این است که او را به دادگاه کشاند.
لطفا درباره دو نمایشگاهی که اکتبر امسال در فرانسه، در شهرهای تور و پاریس دارید، صحبت کنید.
ـ نمایشگاهی که در شهر تور دارم، قسمتی از یک جشنواره بزرگتر است که در شهرهای دیگر در اطراف ناحیه تور در جریان است. گرداننده این نمایشگاه یک زن آمریکایی است که سال گذشته کارهای مرا در نمایشگاه شهر بروکلین دید و بسیار خوشش آمد و از من خواست که ۱۱ تا از کارهایم را در گالری تور، در مرکز جشنواره شرکت بدهم. من احتمالا در نشان دادن این کارها که نقش های طبیعی در طبیعت هستند، از اسلاید، موزیک و چند رقصنده با پارچه های رنگین دور بدنشان استفاده خواهم کرد.
اکتبر سال گذشته همین کار را انجام دادم که تماشاگر مسحور کل اجرا شد. این نمایشگاه روز ۱۲ اکتبر در “شاپل سنت آن” افتتاح خواهد شد.
نمایشگاه دیگر در “موزه اروتیسم” خواهد بود که موزه فوق العاده ای است از هنر اروتیک نژادهای گوناگون در شهرها و کشورهای دنیا. من در سال ۲۰۰۶ یک کاتالوگ تهیه کردم و به آنها پیشنهاد کردم که قسمتی از نمایشگاه را به هنر پیش تاریخ اختصاص بدهند. گرداننده موزه، پیشنهاد مرا پذیرفت. همچنین کارهای مرا نیز پسندید. ماه اپریل گذشته او از من خواست که در نمایشگاه امسال ۵۰ تا از کارهایم را به نمایش بگذارم. گشایش نمایشگاه در روز ۲۳ اکتبر خواهد بود. و نمایشگاه به مدت شش ماه ادامه خواهد داشت.
متشکرم جول برای وقتی که در این گفت وگو گذاشتید.