شهروند ـ فرح طاهری: کانون کتاب تورنتو، شصت و یکمین جلسه ی خود را به برگزاری یک میزگرد اختصاص داد.
جمعه ۱۳ ژانویه ۲۰۱۲، در سالن اجتماعات شهرداری سابق نورت یورک، بیش از سیصد تن از ایرانیان گرد آمدند تا سخنان محمد توکلی طرقی، سروش دباغ، رامین جهانبگلو و عطا هودشتیان را در مورد “معمای روشنفکری و روشنفکری دینی” بشنوند.
سعید حریری از سوی کانون کتاب تورنتو امر معرفی سخنرانان را برعهده داشت و در آغاز از همکاری پیشتاز ایرانشناسی تورنتو و نشریه ایران نامه در برگزاری این جلسه سپاسگزاری کرد.
دکتر محمد توکلی استاد دانشگاه تورنتو اولین سخنران بود.
دکتر توکلی متنی به زبان محاوره و به صورت طنز در اختیار آقای حریری گذاشته بود. در این زندگینامه، آقای توکلی، زادگاه و خصوصیات مکانی محل زندگی و رشدش را نوشته بود: “در ناف تهرون، چاله میدون متولد شدم…”
دکتر توکلی نگاهی تاریخی به تجددخواهی و روشنفکری در ایران کرد و گفت: “ایران باید ظاهرا و باطنا، جسما و روحا، فرهنگی مآب شود و بس” این فراخوان آشکار سیدحسن تقی زاده در ۱۲۹۹ شمسی (۱۹۲۰ میلادی) آینده سازی و تجدد را که بیش از یک قرن در افق انتظارات روشنفکری ایرانیان حضور داشت، به موضوعی جنجالی، بحث انگیز و پر هیجان تبدیل کرد. در واکنش به این فراخوان طرح های متفاوتی از آینده پرداخته شد.
در ادامه، دکتر توکلی با نقل قول هایی از مرتضی مشفق کاظمی، علی نوروز، احمد فرهاد، حبیب الله پوررضا، میرزا حسین طوطی مراغه ای، رضازاده شفق، حسین کاظم زاده ایرانشهر، احمد کسروی و … نگاه های گوناگون در برخورد با این فراخوان تقی زاده را مطرح کرد:
مشفق کاظمی: تجدیدنظر در عقاید موروثی را لازمه ی گشودن ابواب سعادت بر روی ایران دانست.
نوروز: رستاخیز شرق فقط از راه غرب است.
فرهاد: عقب ماندگی ایران، عقب ماندگی روحانی ست. برای غلبه بر آن باید به آموزش ورزش و موسیقی روی آورد.
پوررضا: تفکیک خرافات از مذهب را لازمه ی ترقی شمرد و انقلاب مقدس مذهبی را لازم دید.
طوطی مراغه ای: هیچ مملکتی با تمدن عاریه ای به سرمنزل ترقی و ارتقا نرسیده است.
رضازاده شفق: در پی هیچ هدفی نباید کورکورانه رفت.
ایرانشهر: برای حفظ استقلال روحی ایران در پی انداختن آینده و تمدن ایرانی گزینش و اجتهاد فرهنگی را ضروری دانست. حتما باید ایران کهن را زنده و جوان ساخت اما نمونه ی فرنگستانش نباید کرد. باید تمدنی حاوی مزایای غرب و شرق ایجاد کرد.
توکلی افزود: شعار نه شرقی، نه غربی در دهه های اخیر به شکلی تداوم این نگرش است که بعد از انقلاب مشروطیت مورد توجه اکثریت روشنفکران ایرانی بود.
در میان روشنفکران احمد کسروی بیشترین تاثیرگذاری را داشت. او با نقد اروپا گرایی و شرق شناسی، شرق را که عقب مانده و درمانده قلمداد می شد معنی و باری اخلاقی و روحانی بخشید و اسلام را مبنای گفتمانی دین بنیان و آینده پرداز ساخت که در نهایت رهگشای نوگرایی دینی و نهضت اسلامی در نیمه ی دوم قرن بیستم بود.
کسروی گفتمانی را پی انداخت که ریشه در آرا و باورهای نامتجانس داشت. این گفتمان هم متجدد بود و هم متدین. هم آخوندستیز بود و هم مخالف اروپاگرایی، هم مشروطه خواه بود و هم خواهان وحدت دینی، هم مدافع زبان و ادب فارسی بود و هم محارب با اندیشه های جبرگرای سرایندگانی چون حافظ و مولانا. گفتمان پیوند تجدد و تدین و مقابله با اروپاگرایی کسروی، روی بسیاری از جمله علی اکبر حکمی زاده، هادی سعیدی، احمد فردید، فخرالدین شادمان، محمدتقی شریعتی، جلال آل احمد و علی شریعتی و روح الله خمینی تاثیر زیادی گذاشته است.
توکلی ضمن اشاره به تاثیرگذاری و تاثیرپذیری جریان های متفاوت فکری بر یکدیگر، افزود: اما روایت های موجودی که ما از جنبش روشنفکری ایران داریم این جنبش ها را مستقل و هرکدام را دارای یک تاریخ مستقل خود می داند. روحانیون تاریخ خود را دارند، روشنفکران دینی تاریخ خاص خود را و روشنفکران سکولار هم تاریخ خود را دارند.
دکتر توکلی در پایان سخنانش گفت: آنچه را که امروز روشنفکران دینی در تقابل با الهیات و کلام و فقه امنیتی و شبکه ای بیان می کنند، بازیابی عرفان و تقدس پس از تجربه ی دولتی شدن دین و کارمند دولت شدن روحانیت است. این گرایش روشنفکری هم خود چرخشی کامل و معرفتی ست که با صوفی ستیزی و عرفان گریزی روشنفکرانی آغاز شد که روحانیون را در دهه های پیش از انقلاب به شرکت در سیاست دعوت می کردند و آنهایی که از سیاست پرهیز می کردند، ارتجاعی و سنتی و عقب مانده می پنداشتند، و آنهایی که سیاست باز بودند روحانیون مترقی و مردمی و خلقی می خواندند. معمای روشنفکر امروز چگونه اندیشیدن در زمانه ای ست که روحانیون سنتی دیروز همچون معماران و مهندسان راه و ساختمان از نقشه و هندسه ی الهی و مهندسی معرفت دینی می گویند و خدا مهندسی بی نظیر، جمهوری اسلامی دارای هندسه و ترسیمی الهی و روح الله خمینی معمار انقلاب اسلامی و ولایت فقیه جایگاه مهندسی نظام شناخته شده.
سخنران بعدی دکتر سروش دباغ بود. او دکترای فلسفه اخلاق دارد و به تازگی به جمع استادان دانشگاه تورنتو پیوسته و خود دوره فوق دکترا را در بخش مطالعات تاریخی در این دانشگاه می گذراند.
دکتر دباغ با اشاره به اینکه روشنفکری جزو مفاهیم برساخته ی اجتماعی ست که ذات ندارند و به جای اینکه روشنفکری داشته باشیم روشنفکری ها داریم و یا مدرنیته ها، به چهار نکته در این رابطه اشاره می کند و می افزاید: تفاوت روشنفکران فرهنگی با روشنفکران دینی این است که روشنفکران دینی هم با جهان جدید آشنا هستند و هم با دین به مثابه ی مهمترین مولفه ی سنت ستبر ما. سنت دینی عبارت است از کلام، فقه، عرفان، فلسفه اسلامی، و عموم روشنفکران دینی با یکی از این مولفه های سنت دینی آشنا هستند و همچنین با جهان جدید مثلا مرحوم بازرگان با علوم تجربی جدید، مرحوم شریعتی با جامعه شناسی جدید، عبدالکریم سروش با فلسفه تحلیلی جدید و مجتهدشبستری با هرمنوتیک جدید آشنا بوده یا هستند.
در مقابل روشنفکران فرهنگی با جهان جدید آشنا هستند، اما دلمشغولی شان در دیگر مولفه های سنت، مثل هویت، تاریخ، زبان فارسی و … است.
نکته ی دوم در مورد حدود و ثغور کار روشنفکر دینی ست. روشنفکر دینی نه فیلسوف دین است، نه محقق و پژوهشگر، نه عالم سنتی و نه احیاگر دینی. کارهایی که روشنفکران دینی می کنند نسبتی قوی دارد با آنچه که در جامعه می گذرد و سنتی که ما در آن زیست می کنیم.
نکته ی سوم این است که نگاه تاریخی به ما می گوید روشنفکری معاصر ایران، پس از پایان جنگ ایران و عراق و اواخر دهه ی شصت برخلاف گفتمان رایج دهه ی چهل و پنجاه و شصت شمسی، یعنی زمانی که گفتمان چپ حاکم بود، نسبت به تمدن غربی و میراث آن گشوده است. نگاه تعاملی و تبادلی به فرآورده های غربی دارد و برخلاف پیشینیان خودش نگاه غرب ستیزانه ندارد و صرفا در پی احیای هویت ایرانی ـ اسلامی خود با تأکید صرف بر میراث گذشته نیست. کاظم زاده ایرانشهر و فروغی اگر روشنفکران جهان وطن هستند، به نظر می رسد که روشنفکری معاصر ایران در بیست و پنج سال اخیر پا در همان مسیر گذاشته و نسب از پیشینیان خودش می برد.
نکته ی آخر سرنوشت عرفان در فضای روشنفکری معاصر ماست. به نظر می آید درک و تلقی از عرفان در این دو دهه قویا تغییر پیدا کرده. عرفان کنونی ما عرفان پساانقلابی و غیرسیاسی ست. هم شایگان دلمشغول عرفان است و هم سروش دلمشغول عرفان است.
یعنی عرفانی که سبقه ی انقلابی دارد و به کار مبارزه می آید جای خود را به عرفان باطنی، اشراقی و اگزیستنسیال داده. شایگان در “افسون زدگی جدید” از مفهوم “اقلیم گمشده ی روح” استفاده می کند. سروش از دینداری عارفانه سخن می گوید. آشوری هم درباره ی عرفان حافظ پژوهش می کند و اثر گرانسنگ “رندی و عرفان در شعر حافظ” را می نویسد.
سومین سخنران دکتر رامین جهانبگلو فیلسوف، استاد دانشگاه تورنتو و نظریه پرداز سیاسی بود.
دکتر جهانبگلو از کنار بحث تاریخی گذشت و به مفهوم روشنفکری پرداخت و گفت: به نظر من روشنفکر و روشنفکری یک ضرورت اجتماعی و تاریخی ست و نه یک داده ی ژنتیکی. کسی روشنفکر زاده نمی شود و از نسلی به نسل دیگر حمل نمی شود. وقتی درباره ی روشنفکری صحبت می کنیم داریم از درجه ای از آگاهی و شناخت تاریخی صحبت می کنیم. روشنفکر اگر بخواهد کار روشنفکری بکند از هویت جمعی خودش فاصله می گیرد. به خاطر اینکه به دنبال یک آگاهی یابی ست از آزادی خود و دیگران، از تاریخ جامعه اش. او با کاری که انجام می دهد در یک روند آموزشی و پرورشی شرکت دارد و بنابراین می شود گفت که روشنفکران نه تنها تولیدکننده، ترویج کننده و رونق دهنده ی فرهنگ هستند، بلکه می توانند منتقدان فرهنگ هم باشند و این بسیار مهم است. منتقدند چون پرسشگرند. بنابراین روشنفکر یک تماشاگر نیست و در تغییر و تحولاتی که دارد بحث می کند، شرکت می کند و آن تحولات را مورد سئوال قرار می دهد.
دکتر جهانبگلو به وظیفه ی روشنفکر در جهان امروز اشاره کرد و گفت: اگر روشنفکر را ذهن بیدار جامعه بدانیم، با این نگرش در درجه اول باید روشنفکر به یک استقلال فکری برسد و دوم درک مسئولیت های اجتماعی ست که به نوعی اخلاق حقیقت جویی با آن همراه است.
دکتر جهانبگلو افزود: اکثر روشنفکران دنیا بت شکن و تابوشکن جامعه ی خودشان هستند. لازمه ی کار روشنفکری، مثل کار هنرمند، تقدس زدایی ست. یعنی هیچ ارزشی را در جامعه اش الزاما مقدس نمی داند، برای اینکه اگر مقدس بداند ممکن است به طرفش نرود و درباره اش فکر نکند… بنابراین روشنفکری مشروعیتش را از ارزش های قالب در یک جامعه نمی گیرد، بلکه مشروعیتش را از عقلانیت انتقادی خودش می گیرد.
دکتر جهانبگلو در مورد طرح پرسش های دینی در جامعه گفت: آیا فقط این پرسش ها را باید روشنفکران دینی مطرح کنند، یا روشنفکر سکولار هم می تواند بپرسد.
او خود پاسخ داد که روشنفکران سکولار هم می توانند چنین پرسش هایی را مطرح کنند و نمونه هایی را در این زمینه مثال زد.
استاد دانشگاه تورنتو با اشاره به اینکه “در روشنفکری همه چیز بدیل دارد” افزود: شما می توانید روشنفکر دینی باشید با اخلاق سکولار. اگر ما بیاییم بگوییم تنها برخوردی که با جامعه ی ایران می شود کرد فقط از دیدگاه روشنفکری دینی ست یا بهترین نوع فهم جامعه ی کنونی ایران از دیدگاه روشنفکری دینی ست بنابراین ما یک بدیل ناپذیری به وجود آورده ایم برای کار روشنفکر.
دکتر جهانبگلو ادامه داد: به نظر من به طور کلی پس از فاجعه ی این ۳۳ سال در ایران، روشنفکری ایرانی محتاج بازسازی هویت ایرانی ست و باید بپذیریم که این بازسازی مستلزم پیوند و آشتی و همدلی و همکاری میان روشنفکران سکولار و روشنفکران دینی ست و غیر از این اصلا نمی شود. به خاطر همین من اعتقاد دارم که هویت ایرانی فقط یک هویت دینی نیست، یعنی روشنفکران دینی به روشنفکران سکولار احتیاج دارند. دوم اینکه پروژه ی روشنگری در ایران به عنوان یک بازخوانی تاریخی و یک بنیادسازی اجتماعی الزاما محتاج تعهد پیشین به دین نیست. شما می توانید همانطور که برتراندراسل می گفت، وظیفه ی فلسفی و فکری و روشنفکری تان را انجام دهید بدون اینکه انتظار یک پاداش دینی از آخرت داشته باشید.
دکتر جهانبگلو با طرح چند پرسش به سخنانش پایان داد: مسئله اصلی که در مورد روشنفکری در ایران داریم اینکه باید ببینیم رابطه ی روشنفکری با عرصه ی قدرت چگونه است و بویژه با مسئله ی دمکراسی و پرسشی که مطرح می شود اینکه روشنفکری دینی تاکنون چه نسبتی با عرصه ی قدرت داشته و بویژه با مسئله دمکراسی و به نوعی چگونه می خواهد وارد یک عرصه ی جدید گفت وگویی شود در مورد آینده ی ایران، در مورد آشتی ملی، در مورد روشنفکری سکولار که به نظر من با اتاق های فکری دینی امکان پذیر نیست.
آخرین سخنران دکتر عطا هودشتیان استاد دانشگاه از مونترال بود که در میانه ی برنامه از مونترال رسید.
دکتر عطا هودشتیان فارغ التحصیل رشته ی فلسفه از سوربن پاریس و دارای درجه دکترای علوم سیاسی است. اینک او پژوهشگر دانشگاه پاریس و سرپرست مدرسه عالی بین المللی مدیریت در مونترال است.
دکتر هودشتیان در مورد کمبودهای نظری مفهوم روشنفکر دینی سخن گفت. او “روشنفکری” و “دین گرایی” را جمع ضدین خواند و افزود: به اعتقاد ما، روشنفکری برپایه اندیشه آزاد استوار است و از جمله چهار عنصر محوری را مقدم می شمارد: عقل گرایی، اندیشه نقدی، انسان مرکزی و تعهد اجتماعی. درواقع، مسئله روشنفکری دینی تنها به اضافه کردن یک پسوند “دینی” خلاصه نمی شود، بلکه دینی قلمداد کردن روشنفکر از سوی بدعت گذار اصلی آن، یعنی دکتر عبدالکریم سروش، دو ویژگی معین دارد: نخست آنکه بر پایه یک سامانه فکری کم و بیش هماهنگ شگل گرفته است. و سپس آنکه از تحلیل ویژه ای از شرایط تاریخی و اجتماعی ایران الهام می گیرد.
دکتر هودشتیان در بخش دیگری از سخنانش گفت: از دیدگاه ما، یک دین گرای تجددخواه، یا فردی که خود را به یک ایده و مرام ویژه ای پای بند می داند، می تواند آزاداندیشی پیشه نموده، و در جامعه مدنی از عدالت و آزادی انسان در مقابل قدرت سیاسی حاکم دفاع نماید، به آن شرط که، دین و یا مرام خاص خود را در این مهم محوری نکند، یعنی کاروند روشنفکری خود را بر پایه دین خود متحقق ننماید… این روش همگانی، در نهاد خود، روشی “بی تبعیض” است. در حالیکه، دینی خواندن روشنفکر نوعی تبعیض گروهی را، به نام اکثریت و یا اقلیت در پی دارد.
(متن کامل سخنان دکتر هودشتیان در شماره ۱۳۶۹ مورخ ۱۹ ژانویه ۲۰۱۲ شهروند چاپ شده است. این متن را اینجا بخوانید.)
پس از پایان سخنرانی ها، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد. این بخش بیش از یک ساعت به درازا کشید و بیشترین پرسش ها از دکتر سروش دباغ که روشنفکری دینی را نمایندگی می کرد، بود.
در بخش جمع بندی به هر یک از سخنرانان فرصت داده شد تا یک جمع بندی از سخنان خود داشته باشند.