نامه خوانندگان

 رسانه های رسمی کانادا مدتهاست که بخشی از برنامه های خود را به گزارش و اظهارنظر در مورد یک کشتار خانوادگی اختصاص داده اند. مهمترین بخش این بحث ها را در زیر می خوانید:

چهار زن به اراده ی یک مرد و با کمک یک زن و پسر خانواده محکوم به جرم ناموسی شده و حکم قتل درباره شان توسط این افراد اجرا می شود در حالیکه ارتکاب این جنایت را به عنوان تربیت و باورهایشان معرفی می کنند و به آن نام قتل شرافتی یا آبروداری “Honor Killing” می دهند. (این خانواده سال ها پیش از افغانستان به کانادا مهاجرت کرده اند). نکته قابل تأمل و تأثر اینجاست که قربانیان این فاجعه، قبل از وقوع، از مسئولان اعم از پلیس و دیگر ارگان های دولتی تقاضای کمک کرده بودند ولی ظاهراً مسئولان که هیچ شناختی از فرهنگ قومی این خانواده نداشته اند، قادر به پیش بینی و درک تحقق این جنایت نبوده و اقدام موثری نمی کنند!

این واقعیت نشان می دهد که به مسئولان دولتی کانادا هرگز آموخته نشده که جنایاتی که در حق زن ها و دختران جوان توسط مردها و گاهی توسط خود زن ها در کشورهایی مثل افغانستان صورت می گیرد، می تواند توسط مهاجران این کشورها به کشوری مثل کانادا صادر شود!

در این رابطه شاید سئوال اصلی این باشد که این گونه فجایع که اتفاق افتاده و هنوز امکان اتفاق افتادنشان وجود دارد، به کدام تربیت و باور تکیه دارد؟ در مورد این خانواده (به طور مثال) پسر جوانی که با جدیت (طبق گزارش های رسانه) به دنبال اجرای حکم پدر بوده در این مملکت، کانادا، بزرگ شده، پس چگونه است که پدر توانسته او را از تأثیر موهبت! مالتی کالچرالیسم۱ در این کشور محفوظ بدارد؟! پاسخ منطقی این است که این برنامه چند ملیتی که به عنوان تنها برنامه قابل توجه برای آشتی دادن فرهنگ ها در کشور مدام مطرح می شود، توان این را ندارد که حقیقت و واقعیت های فرهنگی متفاوت با فرهنگ کانادا را ببیند و براساس آن اقدام به طرح برنامه هایی کند که قادر باشد در “کنترل سیستماتیک”  متأثر از باورهای غلط رخنه کرده و آن ها را تصحیح کند. بنا به گفته یک محقق و روانشناس۲ معتبر: ” هیچکس در واقع در انتخاب رفتارش آزاد نیست، بلکه رفتار اجتماعی چیزی کنترل و آموخته شده است کنترلی سیستماتیک که آزادی و وقار فرد را تضمین می کند.”

این آزادی به این معناست که فرد حس می کند با قبول و اجرای آن چیزی که به او آموزش داده شده وقار و ارزش خود را تأمین می کند.

نکته قابل تأمل و تعمقی که شاید بتوان آن را سیاسی ـ اجتماعی ـ تربیتی خواند، وجود یک سیستم ارزشی است که رفتار فرد را کنترل می کند. به این ترتیب یک عامل مهم جایش در سیستم تربیتی این کشور چند ملیتی خالی ست. عاملی  که بتواند با تدابیر فرهنگی لازم باعث تغییر رفتار غلط آموخته شده ی قبلی بشود که در ضمن جایگزین وقار و احترام نادرست شده، و ارزش های انسانی را به فرد منتقل کند آن هم به گونه ای که فرمایشی و اجباری نباشد!

این سئوال نهایی نیز مطرح است که در این راستا وظیفه ی ما افراد متعلق به فرهنگ های مختلف چیست؟ پاسخ معقولی که به فکر من می رسد این است که فعال بودن در زمینه جلب توجه نمایندگانی که انتخاب می کنیم و به مجلس می فرستم به اهمیت این مطلب ضروری و حتمی است. اقدامات این نمایندگان می تواند در درجه اول مبنی بر درخواست اجرای قانونی باشد که بر حکم آن، مهاجران از یک فیلتر فرهنگی عبور کنند، نظیر آنچه در کشور هلند در چند ساله اخیر انجام می شود. در درجه دوم در برنامه ریزی که تحت عنوان مالتی کالچرالیسم از آن نام برده می شود افرادی از هر کامیونیتی لزوماً حضور داشته باشند به این هدف که اصول لازم برای برنامه ریزی فرهنگی موثر طرح و به اجرا درآید.

 

 

۱-Multiculturalism

۲-Beyond Freedom and Dignity: Skinner

۳- Freedom and Dignity