هرگز نباید فریفته ی "شهرت و نام آوری" شویم. این که هنرمند، شاعر یا نویسنده ای شهرت ملی یا جهانی دارد، لزوما به مفهوم این نیست که …


شهروند ۱۲۵۷  پنجشنبه  ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹


 

هرگز نباید فریفته ی "شهرت و نام آوری" شویم. این که هنرمند، شاعر یا نویسنده ای شهرت ملی یا جهانی دارد، لزوما به مفهوم این نیست که تمام آفریده های او، در نوع خود بهترین باشند. چه بسا گمنامانی که گوی سبقت را، در زمینه هایی خاص، حتی از مشاهیر عالم در می ربایند! مگر نه این است که هر استادی، هر اندازه فرهیخته و بزرگوار، روزی یک "شاگرد مبتدی" و هر شهره و بلند آوازه ای، روزی یک "فرد گمنام" بوده است. بگذریم  می خواستم از مانیکا برایتان بگویم.


 

مانیکا کیست؟


 

خانم مانیکا جلیلی (Monica Jalili) بانوی جوانی است که زاده و بزرگ شده نیویورک است. پدرش هلندی، مادرش آلمانی تبار، زبان اول او انگلیسی و زبان دومش فرانسوی است. ضمناً نام خانوادگی خود را از شوهر ایرانی تبارش برگرفته است. آیا شگفت انگیز نیست که بانوی جوانی، در این شرایط، اکنون به عنوان یک خواننده مطرح و محبوب موسیقی محلی، آن هم موسیقی محلی ایران، "در جهان" می درخشد؟ البته که حیرت آور است. خودِ لذت بردن از هنر هم چیزی جز عامل شگفت زدگی و تحسین نیست! حالا چرا می گویم درخشش جهانی؟ دلیلش روشن است. وی علاوه بر اینکه در بسیاری از شهرهای آمریکا (از جمله سالن مشهور کارنگی)، سالن چایکوفسکی مسکو و تورنتوی کانادا … برنامه اجرا کرده، برنده ی جایزه شیر طلایی، ۲۰۰۶ بوداپست مجارستان نیز هست. به هر حال، همین خانم، هر چند در مقام مقایسه با استادان و پیش کسوتان هنر موسیقی ایران، شهرت ملی چندان زیادی ندارد و زبان مادریش هم فارسی نیست، در شامگاه یکشنبه هشتم نوامبر ۲۰۰۹، در سالن Isabel Bader تورنتو، کاری کرد کارستان!

کنسرت زیبا و به یاد ماندنی او، از معدود کنسرت هایی است که دوست داشتم دست کم آن را دو بار ببینم و بشنوم ولی میسر نشد، زیرا متاسفانه اجرا فقط منحصر به همان "یک شب" بود! این را هم در داخل پرانتز بگویم که نمایش"حلاج" به کارگردانی سهیل پارسا نیز به راستی بیش از یک بار ارزش دیدن داشت ولی مدت اجرای آن کار بزرگ و ستودنی نیز تنها محدود به پنج شب بود و هم زمانی آن با سفر همبستگی نیویورک، مجالی برای بیش از یک بار دیدن و یا حتی همان یک بار دیدن را برای بسیاری از مشتاقان باقی نگذاشت. از اصل موضوع دور نشویم. داشتم می نوشتم که خانم مانیکا جلیلی کار بسیار برجسته ای ارائه کرد، ولی نگفتم چرا؟ درخشش مانیکا، فقط از باب این نبود که صدای گرم و جان بخشی دارد و به این دلیل هم نبود که گروه خوب نوازندگان همراهش خوش نواختند. آنچه مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد، عمدتا دو نکته بود؛ یکی کیفیت گل چین کردن ترانه ها و تصنیف ها و عامل دیگر هم شیوه خاص ارائه ی آنها! برگزیده های او آهنگهای اصیل، دلنشین، عاشقانه و خاطره انگیز سالهای بین ۱۹۴۰ و ۱۹۷۰ ایران بودند. اصلا باورم نمی شد که بانویی به آن جوانی، بتواند عوالم و حال و هوای بالنسبه خوش روزگاران گذشته را به آن خوبی و دل انگیزی، بر روی صحنه بازآفرینی نماید. امیر مهیم می گوید: "… من را ببر دوباره تا سرزمین خوبم/ اروند تا خزر را بینم ز دیدگانت"(1)

به راستی که مانیکا در عالم خیال همه ی ما را به ایران و نزد عزیزان دلبندمان برد!

جنبه ی فوق العاده مهم دیگر این است که او  "گروه مخاطب" خود را، تنها به "فارسی دان ها" محدود نکرده است. او به زبان انگلیسی (و هر جا لازم باشد به فرانسوی هم این کار را می کند) برای شرکت کنندگان تعریف کرد که ترانه ها را از خانواده ی همسر ایرانی اش یاد گرفته و مخصوصا از پدرشوهرش (آقای جلیلی)، که در این راه کمک فراوانی به او کرده است، بسیار به نیکی و تحسین یاد نمود، برداشت های احساسی، عاطفی و مفهومی خود را از ترانه ها بازگو کرد و متن یا چکیده ای از متن هر ترانه را، پیش از اجرا، با نهایت شور و عشق و هیجان، نه تنها ترجمه بلکه دکلمه نمود یا خواند. او اگر به فرض خواننده خوش صدایی هم نبود که هست، تنها همین تسلطش به هنر دکلمه و فن بیان کافی بود که جای خودش را در دل هنردوستان و ادب پروران جهان باز نماید. مهمتر این که نسل های دوم و سوم ایرانیان خارج کشور که نوعا ممکن است فارسی را خوب ندانند، با استفاده از این گونه برنامه ها و این شکل ارائه ی موسیقی، مهارت زبانی و درک هنریشان بالاتر می رود و پیوندشان با ایران عزیزمان، استوارتر می شود.


 

جشن تولد هنرمندانه


 

نکته ی جالب دیگر این که مادر مانیکا، صرفا برای شرکت در کنسرت دخترش، رنج سفر به تورنتو را بر خود هموار نموده و در تالار حضور داشت. مانیکا از شرکت ایشان در کنسرت سپاسگزاری کرد و گفت؛ "امروز روز تولد مادرم است، بنابر این اجرای امشبم را به عنوان هدیه ی تولد  تقدیمش می کنم"! واژه هایی که به کار برد و بویژه عواطف و احساسات مقرون با آنها سبب گردید که انبوه جمعیت، که در بین آنها بسیاری از چهره های سرشناس از جمله دکتر رضا مریدی و بانو، سلی خواننده محبوب و دیگران بودند، هم زمان به پا خاستند، مادر مانیکا را مانند نگین انگشتر، کانون توجه و مهر و احترام خود قرار دادند، به افتخارش دست زدند و یک صدا آهنگ  "Happy Birthday to you"  یعنی همان تولدت مبارک خودمان را برایش خواندند. وه که چه شب خوش و روح  پروری بود!

این درست است که می گویند حرف حرف می آورد. چندی پیش گزارشگر نشریه ی Persian Mirror نیویورک، یک سئوال ساده و خصوصی از مانیکا می کند و از او می پرسد؛ غذای محبوب و مورد علاقه ی شما چیست؟ می دانید او از بین انواع و اقسام غذاهای هلندی، آلمانی، آمریکایی، کانادایی، مجارستانی و غیره کدام یک را نام می برد؟ شاید باورتان نشود، او جواب می دهد: "خورش قیمه"! ظاهراً پرسش و پاسخ کم اهمیتی به نظر می رسد ولی ژرفای آن را که درمی یابیم، خوب متوجه می شویم که فرهنگ زوال ناپذیر ایران، نه تنها توانایی این را داشته که دل و جان چنین بانوی نازنینی را، در این سوی دنیا، دل باخته و فریفته ی "آهنگ های محلی ایرانی" بنماید، بلکه در ابعادی دیگر و حتی در زمینه ی هنر آشپزی یا به قول مولانا در زمینه ی "علم دیگ و آتش" نیز تاثیرگذار بوده است. افشینه لطیفی نویسنده  کتاب پرآوازه ی "حتی پس از این همه سال"  (Even After All This Time) نیز با به کارگیری تعداد زیادی واژه ها، اصطلاحات فارسی و نام غذاهای ایرانی مختلفی از قبیل آبگوشت، قورمه سبزی، زرشک پلو (و ذکر معنی آنها)، در واقع هم در غنی سازی بیشتر زبان انگلیسی سهمی دارد و هم در گسترش دامنه ی نفوذ زبان فارسی و انتظار می رود که فرهنگ نویسان انگلیسی آن مدخل ها را در آثار جدید خود وارد نمایند.(۲)

در پایان برنامه، در گفت وگوی کوتاهی که با مانیکا داشتم، صمیمانه به او گفتم:"… یکی از آرزوهایم این است که بتوانم اجراهای دیگرت را هم ببینم و چه خوب است که باز به تورنتو بیایی و مهمان عزیز جامعه ی فرهنگی کانادا باشی…"


 



 

در هر صورت، آنچه در ستایش از هنرنمایی مانیکا می نویسم، اصلا از روی اغراق نیست. دانشمند نام آور پروفسور فضل الله رضا می گوید: "شعر و هنر کلامی در مرکز هویت ملی ما است." (3) به این بیان خردمندانه، فقط یکی دو نکته ی توضیحی می افزایم و می گذرم. اگر شعر و هنر کلامی در کانون هویت ملی ما قرار دارد، طبعاً فولکلور یا "ادبیات عامیانه" نیز بخش بسیار مهمی از این گنجینه ی گران بها است! چرا؟ یک دلیل عمده اش این است که این بخش از ادبیات، باصفای طبیعت، زیبایی گلها، شکوه آسمان نیلگون، درخشندگی ماه و ستارگان، نوای دل فریب موج دریا، ریزش آبشار، جریان جویبار، و از همه مهمتر با آرمانهای واقعی و قابل لمس مردم عادی، هم خوانی و پیوستگی نزدیک تری دارد. به گفته ی سعید مشکین قلم:

"… آهنگهای محلی، عمدتاً توسط روستاییان پاکدل، بدون آشنایی با فنون موسیقی در هنگام کار و زحمت، در اشتیاق وصل یا اندوه هجر یار یا جور و ستم اربابان، فی البداهه سروده شده، سپس توسط آهنگسازان حرفه ای، با حذف زواید به موسیقی دستگاهی افزوده شده است." (4)

نکته ی دیگری که به سخن ژرف پرفسور رضا می خواهم بیفزایم این است که علاوه بر شعر و هنر کلامی "نوروز"، چهارشنبه سوری، سیزده بدر، مهرگان، یلدا و سایر آئین های ملی نیز بخش بسیار مهم دیگری از همان هویت و دقیقاً در کانون آن قرار دارند. بنابر این کوشش در بزرگداشت این آئین ها، مخصوصاً در شرایط بحرانی و فوق العاده ناگوار کنونی، که دستگاه خلافت تهران، با جور بی کرانِ جاهلانه اش، جان ها را به لب رسانده، دارای اهمیت سیاسی و فرهنگی بسیار زیاد است. با وجود تمام خبرهای ناگوار  و تکان دهنده ای که از جغد شوم فاشیزم اسلامی و پندار و گفتار و رفتار بسیار زشت دکان داران دین می رسد، شادم که امسال نیز "شهروند" در تدارک آن است که نوروز پیروز و اکنون "جهانی" را با شکوه و زیبایی باز هم بیشتری برگزار نماید.

ضمنا آلبوم جدید مانیکا (Elan) هم به معنی شور و شوق است و هم اینکه نام پسر او است.


 

پانویس ها:

۱ـ امیر مهیم، مخواه که شعر بگرید (مجموعه ی شعر)، تهران، نشر افراز، ۱۳۸۸ .

۲- Afschineh Latifi, Even After All This Time, Harper Collins Publishers, 2005. 

۳ـ پروفسور فضل الله رضا، برگ بی برگی (مجموعه مقالات فرهنگی) تهران، صدای معاصر، ۱۳۸۰.

۴ـ سعید مشکین قلم، تصنیف ها، ترانه ها و سروده های ایران زمین (۴۹۹ اثر برگزیده با ویرایش و بازبینی ریشه ای)، جلد اول، انتشارات خانه سبز، ۱۳۸۲.


 


 

* حجت گلپایگانی نویسنده ی ساکن تورنتو و همکار شهروند بیشتر در حوزه ی مسائل اجتماعی می نویسد.

golpayegani@sympatico.ca