۲۹ می بیست و چهار سال پیش، چند جوان نوفاشیست آلمانی در شهر زولینگن آلمان خانه ای را که یک خانواده ترک در آن زندگی می کردند، نیمه شب به آتش کشیدند. در این حریق ۵ عضو خانواده که سه تن از آنان نوجوان و کودک بودند، جان باختند.
این آتش سوزی به عنوان یک فاجعه بزرگ در تاریخ پس از جنگ آلمان فدرال به ثبت رسیده و هرسال با فرارسیدن روز ۲۹ می، از آن به عنوان تجربه ای تلخ و آزاردهنده یاد می شود.
در تثبیت این روند، علیرضا کوشک جلالی، کارگردان ایرانی مقیم آلمان با مستند کردن ماجرا در نمایش ماندگار و اثرگذار “پا برهنه، قلب در مشت”، جایگاهی ویژه یافته است. این نمایش سلو، به عنوان آمیزه ای از تراژدی و طنز، حدود نود دقیقه تماشاگر را با چشمی خندان و چشمی گریان روی صندلی خود میخکوب می کند.
نمایشنامه پابرهنه قلب در مشت، در روزهای پس از فاجعه زولینگن به زبان آلمانی نوشته شده است. در متن نمایش، کوشک جلالی با ظرافتی خارج از تصور، از زبان ویژه “کارگران میهمان” در آلمان استفاده کرده و همین شگرد، درونمایه طنز آن را به شدت تقویت کرده است.
در زمان نوشتن نمایش، تنها هفت یا هشت سال از زمان ورود نمایشنامه نویس و کارگردان ایرانی به آلمان می گذشت و او برای تئاتر شهر کرفلد در غرب آلمان کار می کرد، اما آنچه او آفرید، چنان گیرا و تکان دهنده بود که ظرف ۲۴ سال بعد تعداد زیادی از کارگردان ها و بازیگران آلمانی به سراغش رفتند و آن را بر صحنه بردند.
این نمایشنامه تکان دهنده و تاثیرگذار، نه تنها ظرف ۲۴ سال گذشته ۶۵۰ بار در سالن های نمایش آلمان، سوئیس و چند کشور دیگر اروپا بر صحنه رفت، بلکه با توجه به این که از درد و رنج کارگران ترک در آلمان حکایت می کند، به ترکی نیز ترجمه و در استانبول بر صحنه رفت.
بیست و چهارمین سالگرد فاجعه
روز جمعه دوم ژوئن امسال، در سالن “تئاتر کلر” (تئاتر زیرزمین) شهر کلن آلمان شاهد ششصد و پنجاهمین اجرای اثر کوشک جلالی بودیم. این چهارمین اجرای نمایش بود که من با کارگردان ها و بازیگران متفاوت می دیدم.
پیش از اجرای نمایش با بازی تکان دهنده “ماتیاس هشت”، مراسم جداگانه یادبود بیست و چهارمین سالگرد فاجعه زولینگن با حضور و سخنرانی نماینده شهردار کلن و چند هنرمند ایرانی و سوری برگزار شد. نماینده شهردار، ضمن مرور در تاریخچه این جنایت و سایر اعمال ضدانسانی بیگانه ستیزان آلمان در سال های دهه نود میلادی، نقشی را که کوشک جلالی با نوشتن نمایشنامه “پابرهنه، قلب در مشت” در حساس کردن افکار عمومی آلمان ایفا کرده است، ستود.
نمایشنامه “پابرهنه، قلب در مشت” برای نخستین بار در سال ۱۹۹۳ با کارگردانی یک کارگردان سوئیسی و بازی “مارکوس روبل” در برن بر صحنه رفت. دومین اجرای آن را خود کوشک جلالی در کلن کارگردانی کرد. “آندرآس ویندهویس” تنها نقش این اجرا را به عهده داشت. سومین اجرا، در تئاتر اوبرهاوزن بر صحنه رفت. محمد علی بهبودی، بازیگر و کارگردان موفق تئاتر و سینمای آلمان که در آن سال ها همکار ثابت تئاتر اوبرهاوزن در شمال غربی آلمان بود، نقش سلوی این نمایش را، با درخششی فوق العاده به عهده داشت. بازی او در رسانه های محلی ستوده شد.
اجراها، سپس در سالن های نمایش سراسر آلمان و کشورهای همجوار تکرار شد تا در بیست و چهارمین سالگرد فاجعه زولینگن شاهد ششصد و پنجاهمین آن باشیم.
در تئاتر آلمان، نمایشنامه های معدودی صدها بار و در مواردی حتی تا هزار بار اجرا شده اند. اما این که کار یک نمایشنامه نویس و کارگردان خارجی تا ششصد و پنجاه بار بر صحنه برود، یک استثنا است. نمایش کوشک جلالی، ظرف ۲۴ سال گذشته به طور متوسط هرسال ۲۷ بار، و هر دو هفته یکبار بر صحنه رفته است.
در نمایشنامه پابرهنه قلب در مشت، تنها بازیگر، روی صحنه ای تقریبا خالی و بسیار مینیمالیستی، باید بیش از شصت دقیقه به کمک دیالوگ های برانگیزنده ای که جلالی نوشته است، درد و رنج کارگر میهمانی را با تماشاگران تقسیم کند که همسر و چهار فرزند او در شعله های آتش سوخته اند. “علی”، که معاش خانواده خود را با رفتگری تأمین می کرده است، خود نیز بر روی صحنه در میان شعله های سرکش روحی درهم شکسته و پریشان می سوزد، اما روایت او از فاجعه چنان با طنز تلخ و شیرین درآمیخته است که بیننده در بسیاری لحظه ها به این همه بیدادی که در حق او روا شده است می خندد و در پایان، به جای آن که سردرگریبان باشد، غرق اندیشه ای عمیق این کار را می کند.
عروج فرشته نجات آفریقا
یک روز پس از تماشای “پابرهنه، قلب در مشت”، در سالن تئاتر “تیف روت” کلن شاهد اجرای نمایشنامه دیگری از علیرضا کوشک جلالی هستیم که به تازگی نوشته و برای نخستین بار اجرا می شود. این نمایش نیز به زبان آلمانی نوشته شده و تنها دارای یک نقش است که این بار به وسیله میشائیل مورگن اشتاین اجرا می شود.
نمایشنامه حکایت حال مردی آفریقائی است که پس از تلاش های بسیار برای کمک به مردم سرزمین خود، سرانجام چنان تهدید می شود که مجبور است با استفاده از کمک قاچاقچیان انسان به اروپا فرار کند و در آلمان درخواست پناهندگی بدهد.
او در پی رنج ها و شکنجه های بسیاری که بر صحنه روایت می شود، به طعمه قاچاقچیان تبدیل شده و آن ها برای این که بتوانند او و خانواده اش را برای چپاول بیشتر زیر فشار بگذارند، حتی بر روند درخواست پناهندگی وی نیز تاثیر می گذارند، تا آنجا که او را مجاب می کنند برای کسب پناهندگی تنها یک راه دارد و آن این است که خود را همجنس گرا معرفی کند.
در پایان نمایش، او را مجبور به ازدواج با کانیبالیست ثروتمندی می کنند که دوست دارد به وسیله عشق خود کشته و خورده شود. چنین نیز می شود: فرشته نجات آفریقا، که در تمام عمر خود علیه جنایت جنگیده است، ناگزیز می شود شریک مصلحتی زندگی خود را، به خواست خود او به قتل برساند و بخورد.
نمایش تکان دهنده، و در عین حال مثل بیشتر کارهای آلمانی زبان کوشک جلالی سرشار از طنزی گزنده است. میشائیل مورگن اشتاین، که پیش تر در چند نمایشنامه کوشک جلالی ایفای نقش کرده، در تنها نقش این نمایش می درخشد.
“فرشته نجات افریقا” یک نمایش مونولوگ است. بر صحنه جز یک پرده که گاه بر زمین می نشیند و گاه آویخته می شود، چند افکت ویدئوئی، دیواری با بافت سیاه و سفید و یک نردبان که آن هم سیاه و سفید رنگ آمیزی شده است، چیزی دیده نمی شود. صحنه کار سینا فیض است. بازیگر باید با کمک همین ابزارهای اندک، حدود شصت دقیقه تماشاگران را برجای خود میخکوب می کند.
بازی درخشان مورگن اشترن در کنار متن روان و دینامیک کوشک جلالی این امکان را فراهم می کند. این نمایش با موسیقی آرمان سیگارچی، کار گرافیک مدیال علی چکاو، صداگذاری کریستیان شرام و دیزاین رایکا جلالی همراهی شده است. در بخش تولید سارا صیادی و حسام الدین توکلی یاری کرده اند و آتیه رادمنش و النا بوکن دستیاران کارگردان هستند.