برای دخترم پرستو
تاکنون چنین بوده است که آثار هنری روایی، چه تصویری چه بیانی و نوشتاری، برای آن که مخاطب عام پیدا کنند باید زبانی ساده و پایانی خوشآیند و قطعی داشته باشند. این گونه آثار بیش از آن که حرفی برای گفتن داشته باشند احساسی برای برانگیختن دارند. مخاطب را میگریانند و میخندانند، خشمگین میکنند و آرام. او را همراه با قهرمان تا یک قدمی شکست میبرند و سرانجام پیروز میکنند، با روشن شدن چراغهای سینما و با بسته شدن جلد کتاب به تمامی تمام میشوند. در مقابل این آثار، آثاری وجود دارند که چند لایه هستند به تمامی سوآلهایی که طرح میکنند پاسخ نمیدهند و تلخ و گزنده به انتها میرسند. ضدپیرنگ هستند چیزی را روایت نمیکنند، قهرمان ندارند، بیش از آن که احساس را درگیر کنند به فکر وامیدارند باید در بارهیشان حرف زد و لایههای تودرتویشان را شکافت و رازهای درونشان را کشف کرد و برای فهمشان بسیار باید دانست. اینگونه فیلمها و آثار مخاطب عام ندارند. در بین این دو طیف انواع آثار مختلف وجود دارند و فیلمی مانند «جدایی نادر از سیمین» از آن دست آثاری است که در این میانه قرار دارند. از آن نوع آثاری که هم مورد توجه منتقدین قرار میگیرند و هم از اقبال عمومی برخوردار میشوند و در بین آثار ادبی و سینمایی ایران اینگونه آثار انگشت شمار هستند و در بین این آثار انگشت شمار «جدایی…» چیزی دارد که آن را کمنظیر میکند. آثاری که زبان پیجیدهیی دارند اما داستانی را روایت میکنند و بیننده میتواند جدا از این که به لایههای درونی فیلم نفوذ بکند، یا نه، از تماشای آن لذت ببرد اقبال عام پیدا میکنند. اما معمولا اینگونه آثار پایانی بسته و قطعی دارند و این پایان خوشآیند و مورد قبول بینندهی عام هم هست. چیزی که «جدایی…» را متمایز میکند پایان آن است. پایان «جدایی…» پایانی باز است یعنی سوآل مهمی را بدون پاسخ میگذارد ضمنا این پایان تلخ و گزنده هم است زیرا با «جدایی» و اشکهای دختری در معرض انتخاب به پایان میرسد اما چه رازی ست که «جدایی…» را به فیلمی پرفروش تبدیل کرده است و بینندهی عام حتا خارج از ایران میتواند با آن ارتباط برقرار کند؟
رمز این موفقیت را میتواند در پایان هوشمندانهیی که اصغر فرهادی برای فیلم تدارک دیده است، دانست. تصور کنید فیلم به یکی از سه شکل ممکن پایان مییافت. با پایانی خوش و خانوادهیی که از هم نمیپاشید و همه چیز به خوبی و خوشی پایان مییافت یا تلخ اما قطعی و ترمه یکی از طرفین را انتخاب میکرد. اگر شکل نخست را انتخاب کرده بود بیشک با فیلمی روبهرو بودیم که نمیتوانست منتقدین و بسیاری از تماشاگران حرفهیی سینما را راضی کند و ضمنا از آنجا که از حیث روای و زاویه دوربین و استفاده نکردن از موسیقی متن و طنز به هر حال اثری عامهپسند نیست حتا تعداد تماشاگران سادهپسندش هم کاهش مییافت هر چند همچنان فیلم پرفروشی محسوب میشد اما نه به این اندازه پرفروش. اگر انتخاب ترمه را نشان میداد و یکی از طرفین را انتخاب میکرد گروهی که با این انتخاب موافق نبودند ناراضی سالن سینما را ترک میکردند و همین موضوع موجب کاهش تماشاگران میشد. انتخاب فرهادی موجب شده است در حالی که فیلم پایان قطعی دارد و ترمه یکی از طرفین را انتخاب میکند اما گروهی از مخاطبینی که علاقه دارند فیلم پایان خوش داشته باشد خیال پردازی کنند که پایان به خوبی تمام میشود و مثلا «ترمه» هر دو را انتخاب میکند و تماشاگرانی که متوجهی قطعی بودن جدایی شدهاند نیز هر کدام به ظن خود پایان را میسازند و راضی و خشنود سالن سینما را ترک میکنند. تمام این عوامل موجب شده است فیلم «جدایی نادر از سیمین» تنها فیلم پایان باز و تلخ سینمای ایران باشد که در گیشه هم موفق بوده است و تماشاگران بسیاری را به سالن سینما کشانده است.
اگر فیلم در سکانس ماقبل سکانس پایانی، آنجا که سیمین (لیلا حاتمی)، نادر (پیمان معادی) و ترمه (سانیا فرهادی) از خانهی راضیه (ساره بیات) و حجت (شهاب حسینی) باز میگشتند، تمام میشد با فیلمی با پایانی کاملا باز روبهرو بودیم که شاید برخی از منتقدین را راضی میکرد اما بیشک بسیاری از تماشاگران، گنگ و مبهوت و سرخورده سالن سینما را ترک میکردند و فیلم در گیشه شکست میخورد و مخاطب وسیعی را نمیتوانست جذب کند.(۱) پایان جدایی همانجا باید باشد که هست کمی اینسوتر و کمی آنسوتر موجب کاهش تماشاگران میشد.
اما انتخاب «ترمه» چیست؟ شاید این سوآل اصولا سوآل موجهی نباشد و بگویم هر کس با باورهای ذهنی و نظام ارزشی خودش میتواند انتخابی برای ترمه تصور کند و انتخاب او هم درست باشد اما این موضوع اشکال اساسی را بهوجود میآورد ترمه نماینده تماشگران است اطلاعات او به اندازهی اطلاعات تماشاگران است، یا قاعدتا باید باشد، پس اگر ترمه تصمیم خود را گرفته است و این را سه بار با تاکید به قاضی میگوید تماشاگران نیز باید بتوانند طبق مستندات خود فیلم بدانند که این تصمیم چیست. ممکن است با آن موافق، یا مخالف، باشند که این بحث دیگری است و به دیدگاههایشان نسبت به انسان و زندهگی و نظام ارزشیشان باز میگردد اما باید بتوان با مرور فیلم این انتخاب را کشف کرد تا درک دقیقتری از فیلم داشت. پس از این مقدمهی طولانی میخواهم با مرور فیلم تلاش کنم نشان دهم که انتخاب ترمه چیست و چه پاسخی به قاضی میدهد.
صحنهی آغاز فیلم
فیلم در دادگاه آغاز میشود با نمای نقطه نظرِ (point of view shot) قاضی و این نخستین قرارداد فیلم را میگذارد: «ما قرار است داستانی بشنویم و ببینیم و قضاوت کنیم» سیمین تقاضای طلاق و جدایی از همسرش را دارد زیرا او حاضر نیست همراه با او و دخترش به خارج از کشور بیاید و سیمین میخواهد از او طلاق بگیرد تا همراه دخترش به خارج از کشور مهاجرت کند و چهل روز بیشتر برای انجام این کار فرصت ندارد شش ماه است که ویزای خانوادهگی آنان آمده است اما سیمین در این شش ماه موفق نشده است نادر را که قبلا با این مهاجرت موافقت کرده بود اما اکنون از انجام آن خودداری میکند راضی کند و به عنوان آخرین راه حل مجبور شده است تقاضای طلاق بدهد. نادر یک دلیل از هزار و یک دلیلی که برای مهاجرت نکردن دارد میآورد و آن این است که پدرش(علیرضا شهبازی) بیمار است و نیاز به مراقبت دارد و سیمین میگوید پدر آلزایمر دارد و پسر خود را نمیشناسد.(۲) اما نادر میگوید او که پدرش را میشناسد و نمیتواند او را رها کند. در نهایت وقتی سیمین متوجه میشود نمیتواند با دخترش مهاجرت کند و اگر طلاق توافقی را بپذیرد ترمه طبق قانون نزد پدرش میماند از طلاق صرفهنظر میکند. در اینجا داستان تمام میشود و هنوز حادثهی محرک یا پیشآمده پیشبرندهی داستان اتفاق نیفتاده است باید منتظر باشیم تا ببنیم داستان اصلی چیست. سوآلی که اینجا مطرح است این است که چرا سیمین در همینجا نمیخواهد که ترمه انتخاب کند و طلاق محقق شود؟ پاسخ این سوآل را بعدا متوجه میشویم آنجا که معلوم میشود اصولا سیمین قصد جدا شدن از همسرش را نداشته است و صرفا برای تحت فشار قرار دادن نادر برای قبول مهاجرت دست به این کار زده است.(۱:۰۱)(۳) ضمنا مشخص است اگر سیمین، ترمه را مجبور به انتخاب کند ترمه پدرش را انتخاب میکند و چون او قصد ندارد بدون ترمه ایران را ترک کند پس دست زدن به این آزمون محلی از اعراب ندارد. وضعیت در آغاز فیلم از این قرار است:
۱- سیمین علاقه دارد باخانواده به خارج از کشور مهاجرت کند برای آیندهی بهتر فرزندش.
۲- نادر علاقه ندارد و یک دلیل از هزار و یک دلیلاش پدر بیمارش است.
۳- ترمه مهاجرت به قیمت جدایی را نمیخواهد.
۴- جدایی صورت نمیگیرد و پرونده بسته میشود.
صحنهی ماقبل پایان
باز صحنهی دادگاه است.(۱:۵۳) ترمه در مقابل قاضی ایستاده است و این حرفها بینشان رد و بدل میشود:
قاضی: خب تصمیم چیه خانم؟ پدر مادرت گذاشتن به عهدهی خودت که تصمیم بگیری حالا که دارن جدا میشن از این به بعد با کدومشون میخوای زندهگی کنی با بابات میخوای باشی یا با مامانت؟ … تصمیمت رو گرفتی یا نه؟
ترمه: بله
قاضی: بله؟
ترمه: بله
قاضی: هوم؟ … تصمیمت را گرفتی یا نه؟
ترمه: بله
قاضی: چی شد بالاخره دخترم؟
ترمه: الان باید بگم؟
قاضی: اگه هنوز فکر نکردی…
ترمه: چرا فکرما کردم.
قاضی: اگه هنوز فکر نکردی میخوای یه جلسه دیگه.
ترمه: چرا فکرما کردم.
قاضی: خب؟ میخوای برن بیرون اگه سختته؟
ترمه: میشه؟
قاضی: آقا بیرون باشین یه دیقه… خانم شما هم بیزحمت بفرمایید بیرون.
از این گفتوگوها و با به توجه به طراحی لباس میتوانیم نتایج زیر را بگیریم و به سوآلهایی که در صحنهی نخست طرح شده بود پاسخ دهیم.
۱- لباس مشکی نشان از آن دارد که پدر فوت کرده است.
۲- لباسهای زمستانی خانواده(۴) و سایر حاضرین در راهرو و دادگاه نشان از گذشت زمان و سپری شدن ۴۰ روز موعد ویزا دارد. پس عملا موضوع مهاجرت فعلا منتفی شده است.
۳- جدایی اجتنابناپذیر ست. ترمه هم دیگر امیدی، یا خواستی، به جلوگیری از آن ندارد و وقتی قاضی میخواهد به او فرصت فکر کردن بدهد و جلسهی دادگاه را عقب بیاندازد سر باز میزند.
۴- پاسخ ترمه قطعی ست و شکی در آن ندارد.
پس انتخاب ترمه انتخاب بین پدر یا مادرش نیست، انتخاب بین ماندن در ایران یا مهاجرت هم نیست، انتخاب بین دو شیوهی زندهگی است، انتخاب بین «نادر بودن» یا «سیمین بودن»، و او تصمیم خود را گرفته است و شکی هم ندارد. تصمیمی که دردناک است و برای او رنجآور گیرم با ته خندهیی از آن استقبال میکند.
اما «نادر» و «سیمین» چه تفاوتی با هم دارند. این را در طول فیلم میبینیم در کش و قوس ماجراها هر لحظه بعدی از شخصیتشان برای ما و برای ترمه مشخص میشد.
نادر
نادر پدری مهربان است که رابطهی عاطفی خوبی با دخترش دارد، گیرم با کمی فاصله و توام با احترام متقابل. انسان معقولی هم هست. «چشم پاک است»(۱۲:۰) مرد خانواده دوستی ست گیرم مانند بسیاری از مردان ایرانی اهل کارکردن در خانه نیست. تا حدودی سنتی ست، موسیقی سنتی گوش میدهد، حاضر نیست پدرش را به آسایشگاه بفرستد. علیرغم این که سعی میکند جدی و مقاوم باشد اما زیر فشار عاطفی حوادثی که برایاش اتفاق میافتد در هم میشکند و در حمام زیر گریه میزند(۰:۴۴). اجازه نمیدهد کسی حقاش را بخورد. در پمپبنزین به دخترش آموزش میدهد که برود و صد و پنجاه تومان پول را از کارگر پمپ بنزین بگیرد. همهی اینها موجب میشود شخصیت دوستداشتنی داشته باشد. اما ویژهگی اصلی نادر این است که اصولی برای خودش دارد و از این نظر میتوان او را «آرمانگرا» نامید. او به دخترش میگوید:«چیزی که غلطه، غلطه هر کی میخواد بگه هر جا هم میخواد نوشته باشن.(۰:۲۷)» و وقتی ترمه میگوید: «چیزی دیگهیی بنویسم نمرمو کم میکنن» میگوید: «عیبی نداره بابا بذار کم کنن.» اصولی برای خودش دارد و دخترش را تشویق میکند طبق این اصول، که مانند اصول راضیه قدسی هم نیست و متعلق به خود اوست، رفتار کند و بهایاش را هم بپردازد.
سیمین
سیمین مادری دلسوز و فداکار است. حجاب درستی ندارد، کتاب میخواند، پیانو مینوازد و از موسیقی سنتی تنها شجریان را برای خود برمیدارد، سیگار میکشد و ماهواره نگاه میکند و دوست دارد برای زندهگی بهتر به خارج از کشور مهاجرت کند. سیمین زن مدرنی ست، گیرم مانند بسیاری از زنان مدرن ایرانی که هم خارج از خانه کار میکنند هم داخلِ خانه، تمام کارهای خانه روی دوش اوست از نگهداری از پدر بیمار گرفته تا رخت شستن و چای دم دادن و همهی کارها. دست و دل باز است. مسایل مالی برایاش اهمیت ندارد به راحتی میتواند ببخشد. از کتابهای آموزش پیانو تا ۱۵ میلیون پول دیه. رابطهاش با دخترش زنانه و صمیمی و بدون فاصله است دختر با او راحت است با هم راز مشترک دارند، میتوانند سر هم داد بزنند و همدیگر را در آغوش بگیرند و بگریند. با تمام اینها او سازشکار ست. وقتی به خانه میآید و کارگران حمل کنندهی پیانو از او پول بیشتر میخواهند میدهد. او «واقعبین» است و میانه را میگیرد و مذاکره میکند تا مشکلات را حل کند. در تمام داستان این اوست که میخواهد با پادرمیانی و کوتاه آمدن مسئله را حل کند. از این که او را ترسو بخوانند ابایی ندارد برایاش مهم نیست که ترسو خوانده شود. برایاش مهم است که مشکل را حل کند و دخترش را از خطر برهاند. برای این که همسرش به زندان نیفتد از مادرش (شیرین یزدانبخش) میخواهد سند خانهاش را به عنوان وثیقه بگذارد. برای دفاع از شوهری که دارد از او جدا میشود خود را در معرض مشت مردی عصبی قرار میدهد و بینیاش پر خون میشود.(۵)
ترمه
ترمه دختری ست در آستانهی بلوغ. پدرش برای او منبع ارزشها و اصول است و مادرش نمادی از فداکاری و واقعبینی. او خانوادهاش را دوست دارد و از این که این خانواده دچار بحران شده است زجر میکشد و نظاره میکند. در آغاز نمیتواند درک کند اختلاف پدر و مادرش بر سر چیست؟ نخست بهنظر میرسد که مادر عامل جدایی است. رفتن اوست که مشکلات را به وجود آورده است اما با پیش آمدن پیشآمدها و آزمونهایی که سر راه پدر و مادر قرار میگیرد کمکم متوجه میشود ماجرا چیست؟ آیا مادرش زن ترسویی ست که از مشکلات فرار میکند؟ آیا پدرش مرد محکم و استواری ست که بر سر اصول و آرمانهایاش میایستد؟ نخستین ضربه وقتی به او وارد میشود که متوجه میشود پدرش دروغ گفته است.
ترمه: تو دروغ گفتی؟
نادر: میدونی اگه میگفتم میدونستم چی میشد؟ هوم؟ از یک سال و نیم تا سه سال میبردنم زندان من یه آن پیش خودم فکر کردم تو توی این مدت چی میشی، پیش کی میمونی، گفتم نمیدونستم.
نادر: بابا قانون این چیزا حالیش نیست. یا میدونستی یا نمیدونستی(۱:۳۰)
او قبلا از پدرش شنیده بود. کاری به کسی که میخواهد قضاوت کند و نمره بدهد نداشته باشد و هزینهی درستگویی را بپردازد اما الان میبیند وقتی پای خودش به میان میآید حاضر به پرداخت هزینه نیست و او را بهانه میکند در حالی که او میداند اگر پدرش به زندان هم میافتد مادرش بود که از او مراقبت کند. تازه پدرش تنها به بازپرس(بابک کریمی)(۶) دروغ نگفته به او هم دروغ گفته آنجا که ترمه از قول سیمین میگوید که او میدانسته راضیه حامله است برای همین وقتی شنیده است که بچهی خود را سقط کرده تعجب نکرده از نادر میشنود: «مامانت میخواد منو پیش تو خراب کنه.»(۱:۱۳) که این هم دروغگویی ست هم تهمت است.
ترمه میبیند که پدرش به خانم قهرایی (مریلا زارعی) هم دروغ میگوید و او شهادت دروغ میدهد و در معرض خطر قرار میگیرد. پیش همسایهها هم میرود و احتمالا زمینه را مساعد میکند که حرفی را که او میخواهد، به ماموران تحقیق بزنند.
ترمه تلاشهای مادرش را برای آشتی و حل مشکل میبیند و میبیند که پدرش چگونه لجبازانه همهی پیشنهادها را رد میکند تا خوببودن و بیگناه بودن خود را اثبات کند.
نادر شعار میدهد که میخواهد دخترش مقاوم و اصولگرا بار بیاید اما در عمل ترمه را به دروغگویی وا میدارد. وقتی (۱:۳۳) بازپرس از نادر دربارهی ماجرای شمارهی دکتر سوآل میکند نادر به دروغ میگوید ماجرا را از دخترش شنیده است. چرا؟ چون مطئمن است دخترش به خاطر او دروغ میگوید. ترمه نیز چنین میکند و فرومیریزد. ترمه در صحنهی بعد در صندلی عقب نشسته است و اشک میریزد و زیر چشمی به پدرش نگاه میکند. (۱:۳۵) و در نهایت در خانه به آغوش مادرش پناه میبرد و میگرید.(۱:۳۷)
انتخاب ترمه
تا اینجا سعی کردم با بهرهگیری از گفتوگو دلایل خود را برای انتخاب ترمه بگویم اما سینما فقط گفتوگو و دیالوگ نیست، تصویر و میزانس هم هست. چند دقیقهی پایانی فیلم را از حیث میزانسن مورد بررسی قرار دهیم. همانطور که در پانویس(۱) اشاره شد پس از حادثهی خانهی راضیه و حجت در راه برگشت ترمه در صندلی عقب نشسته است. نمای نقطه نظر او (POV) شیشهی شکسته شدهی اتومبیل است با حفرهی بزرگ در آن که به روشنی به زبان تصویر نشان دهندهی جدایی و شکسته شدن رابطه است و ترمه میداند باید دیگر انتخاب کند و زیر چشمی به پدرش نگاه میکند، یک بار دیگر این صحنه را دیدهایم وقتی ترمه از دادگاه برمیگردد و مجبور شده است دروغ بگوید و در همان جایی که اکنون نشسته است نشسته است و اشک میریزد و زیر چشمی پدرش را نگاه میکند، تصویر شکستهی اتومبیل قطع میشود باز به نقطهنظر ترمه که مادری را نشان میدهد که فرزندش با آرامش در آغوشاش به خواب رفته است و بعد پدر میآید و او را نزد قاضی میبرد. وقتی ترمه نزد قاضی ایستاده است و منتظر است او بپرسد که چه کسی را انتخاب میکند قبل از آن که قاضی لب به سخن بگشاید برمیگردد و نادر را نگاه میکند. دوباره وقتی قاضی برای دومین بار از او سوآل میکند برمیگردد به سمت نادر. قاضی متوجه میشود که او نمیتواند جلوی والدینش انتخاب خود را بگوید و از آنها میخواهد که از اتاق بیرون بروند. حالا شما خود را بگذارید جای ترمه میخواهید انتخابی بکنید که یکی از کسانی که دوست دارید را میرنجانید به کدام یک نگاه میکنید آن که میخواهید برنجانید یا آن که میخواهید انتخاب کنید؟ میزانسن پایانی فیلم هم سیمین را پشت شیشهی مات نشان میدهد و قتی سیمین میخواهد خانه را ترک کند دوربین در کنار اوست و نادر و ترمه پشت شیشههای مات داخل خانه هستند و حالا هم دوربین پیش نادر است و سیمین پشت شیشهی مات گویی در خانه.
اجازه دهید یک بار فیلم را مرور کنیم:
۱- سیمین در دادگاه اول از طلاق منصرف میشود زیرا میداند اگر کار به انتخاب ترمه بکشد او را انتخاب نمیکند.
۲- سیمین با دخترش رابطهی بیواسطه دارد میتوانند سر هم دیگر داد بزنند با هم راز مشترک دارند و بیشک در این مورد نیز سنگهایشان را واکندهاند که سیمین راضی به انتخاب ترمه شده است.
۳- سیمین در آخرین تلاشش برای حل مشکل و گفتوگو با نادر به او میگوید:«تو فکر میکنی برای چی پیش تو مونده تو را انتخاب کرده پیش تو مونده که ما از هم جدا نشیم. میدونه من بدون اون هیج جا نمیرم. داره زجر میکشه به روی خودش نمیآره. (۱:۳۹)»
۴- اولین باری که ترمه حاضر به ترک خانه میشود وقتی است که به نادر میگوید: «مگه تو نگفتی جدی نیست؟» و نادر میگوید:« جدی شد.»
۵- ترمه دیده است که مادرش تمام تلاش خود را کرده است که این جدایی اتفاق نیفتد. حتا از خارج رفتن هم صرفهنظر کرده است. (سیمین: گور بابای خارج. چرا مثل آدم حرف نمیزنی؟ من آمدم دارم با تو حرف میزنم راجع به ترمه این چه وضعیه برای این بچه درست کردی آخه؟(۳۹:۱)) در ادامهی صحنهیی که در مورد بالا به آن اشاره شد. ترمه به نادر میگویید:«چرا نمیری پول اینا را بدی تا مامان برگرده؟» و نادر در پاسخ میگوید:« برگشتن مامانت ربطی به این نداره قربونت برم.» و ترمه اصرار میکند: «چرا، اومده بود بمونه، ساک وسایلش پشت ماشین بود. خودم دیدم.»(۱:۴۱) نادر سکوت میکند و ترمه وسایلش را جمع میکند که برود. ترمه که به آستانهی در میرسد نادر او را صدا میکند. ترمه باز میگردد تا شاید چیزی از پدر بشنوند اما چه میشنود: «اگر فکر میکنی من مقصرم…» (۱:۴۲) این چیزی نیست که ترمه میخواهد بشنود. برای ترمه مهم نیست که پدرش مقصر است یا مقصر نیست، که به هر حال، کم یا زیاد، مقصر است، برای ترمه مهم این است که پدرش به خاطر او، به خاطر همسرش، به خاطر خانوادهاش، چقدر حاضر به فداکاری است. او میبیند که مادرش تمام تقصیرها را به گردن میگیرد از مهریهاش میگذرد کوتاه میآید برای این که این خانواده را حفظ کند اما از نادر فقط «من» میشنویم. ترمه، همانطور که در مورد دکمهی ماشین لباسشویی نظر میدهد، میداند او که بیشترین کار را میکند کمرنگتر میشود و اینقدر خود را به رخ نمیکشد. ترمه سوار ماشین میشود و میرود.
ترمه «نادر» را انتخاب نمیکند، علیرغم تمام عشق و علاقه و احترامی که برای او قایل است، زیرا این نادر است که میخواهد از سیمین جدا شود، این نادر است که تن به هیچ راهحلی برای سازش نمیدهد، این نادر است که برای اثبات حقانیت خود حاضر است همه چیز را فدا کند، این نادر است که دروغ میگوید و ترمه را وادار به دروغ گفتن میکند برای این که خودش را نجات دهد، این نادر است که میبیند قلچماقی مانند حجت سر راه دخترش قرار میگیرد اما جلو نمیرود با او روبهرو نمیشود و مانند بچههای خودشیرین مدرسه پیش ناظم میرود و شکایت میبرد و به دروغ دخترش را وارد ماجرا میکند تا شهادت دروغ بدهد. لاف ماندن و از حق دفاع کردن را میزند اما تمام شهامتش این است که صد و پنجاه تومان از کارگر پمپبنزین بگیرد، به زنی بیپناه تهمت دزدی بزند و او را متهم کند که هر روز پدرش را به تخت میبسته و از خانه خارج میشده و با خشونت او را که حامله است از خانه بیرون میکند و جلوی چشم دختر خودش و دختر او (کیمیا حسینی) کتکش میزند و با در به او میکوبد، و جای دیگری هم با در محکم به پدرش که در حمام افتاده است ضربه میزند زیرا تصور میکند این کار موجب نجات او میشود.
ترمه «سیمین» را انتخاب میکند، نه برای این که مادرش را انتخاب کند، نه برای این که رفتن به خارج را انتخاب کند. ترمه سیمین را انتخاب میکند زیرا سیمین او را انتخاب کرده است از خودش گذشته است از شرافتش گذشته است، کتک خورده، ترسو لقب گرفته است، اما اینها برایاش مهم نیست برایاش دخترش مهم است که زجر میکشد و به روی خودش نمیآورد. سیمین اهل مذاکره است، اهل معامله است و ترسو بودن را به جان میخرد تا مشکل را حل کند و با به خطر انداختن جان بچهاش دلیری نکند. و ترمه نیز چنین بوده است. به قاضی دروغ میگوید تا پدرش را تا خانوادهاش را نجات دهد، در سختترین شرایط در خانه میماند تا این جدایی اتفاق نیفتد اما گریزی نیست نادر میخواهد از سیمین جدا شود و حاضر نیست اندکی عقب بنشیند و کوتاه بیاید. پدر بهانه بود، خارج نرفتن هم بهانه بود، تنها اثبات حقانیت دروغین خود است که واقعیت داد او تنزهطلب است، نمیخواهد ساییده شود، نمیخواهد کمرنگ شود و ترمه راه دشوار سیمین را انتخاب میکند حتا اگر اصغر فرهادی انتخاب دیگری برای او رقم زده باشد.
پانویس
۱) حتا اگر فیلم در همین صحنه تمام میشد باز پاسخ سوآل اصلی داده شده بود و جدایی قطعی بود و انتخاب ترمه نیز. وقتی خانواده در حال برگشتن هستند (۱:۵۱) از نمای نقطه نظر ترمه شیشهی شکستهی اتومبیل با حفرهی بزرگ در بین آن را میبینیم که نشان از جدایی قطعی است این خانواده دیگر خانواده بشو نیست و در نمای بعد ترمه را میبینیم که جهت نگاهاش به سمت یکی از والدیناش است و این جهت نگاه تنها میتواند مقصر اصلی را نشان دهد و ترمه بیشک کسی را انتخاب میکند که مقصر اصلی جدایی نیست.
۲) یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم هنگام رفتن سیمین است. پدر دست سیمین را رها نمیکند(۰:۱۰) و این انتظاری ست که سیمین از نادر دارد او فقط یک چیز از نادر میخواهد و آن این است که او را به رسمیت بشناسد از او بخواهد بماند به او بگوید دوستش دارد و این خانه و خانواده نیاز به او دارد و با گفتوگو سعی کنند با کمک هم مشکلات را حل کنند.
۳) زمانها تقریبی است و به ساعت و دقیقه بیان شده است. مربوط صحنهیی میشود که ترمه میگویید: «میدونست الکی داری میری» و سیمین:«تو بهش گفتی؟» ترمه:«خودش فهمید.» یعنی مادر و دختر قبلا صحبتهایشان را کرده بودند و ترمه میدانست سیمین قصد جدایی ندارد و البته این را به پدرش هم گفته بود. خوب است اضافه کنم در این صحنه صدای خانم مریم نشیبا گوینده برنامه رادیو که برای کودکان و نوجوانان پخش میشود در پسزمینه شنیده میشود و این استفادهی خلاق از صدای محیط برای دراماتیزه کردن فضای گفتوگوی مادر و دختر است.
۴) تاکید هوشمندانهی فرهادی در مسئلهی برداشتن کت توسط نادر و تاکید روی آن علاوه بر دادن بعد بصری و عاطفی به فضا به روشنی به تفاوت نوع پوشش در صحنهی آغازین و صحنهی پایانی را نشان میدهد هم از نظر رنگ هم از نظر زمستانی بودن پوشش.
۵) این خصیصهی او که حاضر است تهمت ترسو بودن را به جان بخرد اما از دخترش حفاظت کند نورای، خانهی عروسک، هنریک ایبسن را به یاد میآورد. هلمر: «… مرد هیچ وقت آبروی خودش را به عشق نمیفروشد.» نورا: «چطور میلیونها زن این کار را کرده اند؟»
۶) همهی بازیها در «جدایی نادر از سیمین» فوقالعاده است. آنقدر که به راستی فراموش میکنیم اینها بازیگر هستند. بابک کریمی آنقدر نقشاش را خوب بازی کرده است که تصور میشود نابازیگر است و بازپرسی است که ایفای نقش میکند. بابک کریمی که خود فیلمساز است فرزند نصرت کریمی بازیگر و کارگردان پیشکسوت ایرانی است.
فکر نمیکنم ترمه سیمین را انتخاب کند
علاقه اش به هم مادر و هم پدر در تمام فیلم و اینکه قاطعانه به قاضی میگوید آره انتخاب کردم
نشان از راه سومی دارد
و شاید راه های دیگری؟ راز زیبایی فیلم و دعوتش از بیننده ها به همذات شدن با آدمها و خود را به جای آنها گذاشتن در همبن است
ترمه نقشه ای کشیده که آنها به طرف هم برگردند
-مادر بزرگ مادری اش حتما جایی در استراتژی اش خواهد داشت-
با هوش است و فهمیده که علیرغم همه دعواها باز هم همدیگر را دوست دارند
الآن شرایط عینی و روانی فراهم است که حضور هر دو و با هم را داشته باشد
کوروش عزیز،
سپاسگزارم از لطف و توجه شما. و اما چند نکته:
۱- این که بگویم ترمه نادر را انتخاب میکند تا امکان جلوگیری از جدایی وجودداشته باشد. درجا زدن فیلم را نشان میدهد. ما در آغاز فیلم دیدهایم سیمین طلاق و آنجور که نادر تهمت میزند فرار را نمیپذیرد به دلیل ترمه و این که ترمه ماندن و نادر را انتخاب کرده است. اگر در پایان فیلم هم در همین وضعیت باشیم با مشکل ساختاری روبهرو هستیم. ضمنا اگر ترمه چنین راهحلی را در نظر داشت حرف قاضی در مورد این که جلسهی دادگاه عقب بیفتد را میپذیرفت. پس جدایی قطعی است و نام فیلم است و ترمه نیز این را پذیرفته آن سه ربط دارد.
۲- من سعی کردم در متن نشان دهم. اینگونه نیست که «نادر» اصول خردمندانهی خود را انتخاب کند و «سیمین» آدم ترسویی باشد که میخواهد از مشکلات فرار کند. «سیمین» برای دخترش میجنگد، سازش میکند، باج میدهد . معامله میکند زیرا میداند راهی که نادر شعارش را میدهد سرانجامی جز این ندارد که ترمه له شود و هم جانش در خطر باشد هم در نهایت به دروغگویی بیفتد.
۳- بیاید این وضعیت اصولگرایی را با موقعیت فعلی ارزیابی کنیم. جمهوری اسلامی با شعار مرگ بر آمریکا و انرژی هستهیی حق مسلم ماست و شهادتطلبی… در واقع نسلی را به تباهی کشیده است و کشور را در معرض جنگ و نابودی قرار داده است و هرکس را هم که بگوید مذاکره کنیم و سلاح هستهیی میخواهیم چکار کنیم به ترسو بدون به توجه به خارج داشتن محکوم میکند اما خودشان آنجا که به منافع خودشان ربط دارد هرگونه سازش و اختلاص و کثافتکاری که لازم است انجام میدهند.
۴- رفتار نادر و راضیه از نظر اصولگرایی هر دو شبیه به هم است و هر دو منافع خانواده و فرزندشان را به اصول خودساختهیشان ترجیح میدهند. البته از این نظر باز راضیه وضعیت بهتری از نادر دارد زیرا نادر برای منافع خود دروغ میگوید و دخترش و معلم دخترش و دیگران را وادار به دروغ گغتن میکند یا با سکوتش به دروغگویی وا میدارد.
نقد بسیار هوشمندانه و خوبی بود. متشکرم
نهایتا همین موضوعی که نادر علیرغم فوت پدر , باز هم نمیخواهد مهاجرت کند ,و اصولا دیگر بحثی از مهاجرت نیست , سییمین حتی با این مشکل هم مانند رویه قبلی اش برخورد میکند یعنی کات کردن و همان فرار… که گویای این است شرایط امروز کشور را با این مدل رفتار کردن خودمان با دست خودمان بوجود اورده ایم و تقییر این شرایط همان روش درست نادر است , تربیت صحیح پیزی که امروزه نه در خانواده ها انجام میشود و نه در اموزش و پرورش و همه صرفا دل در گرو تعلیم دارند . پدر نادر با همان نشانه های تصویری که گفته شد ( طلب روزنامه و کروات ردن به عنوان نسل قبل( همان تاریخ ماست که اگر نسل امروز ما از ان درست درس بگیریند اگر چه این تاریخ امروزبه فراموشی سپرده شده است-الزایمر) باز میتوان به اینده خوشنود بود همان احتمالی که از ذهن ترمه میگذرد . تعلیم مادر را بپذیرد که هر زوری را میپذیرد و نهایتا رفتن از کشور را چاره میداند یا تربیت پدر را که میخواهد بماند و مبارزه کند . با این توضیح ترجیح میدهم فکر کنم که ترمه نادر را انتخاب کند ..
من البته نظر دیگری دارم و پیام فیلم را مطلب دیگری یافتم . انتخاب ترمه چه پدر باشد و چه مادر باشد , وقتی کار به طلاق کشیده شده باشد دیگر مهم نیست. بنا به نوشته شما و خود فیلم , جایی که سیمین به نادر میگوید میدانی چرا با تو مانده است؟ چون میداند که من بدون او جایی نمیروم , پس اتفاقا انتخاب نادر است با این تصور ذهنی ترمه که شاید مادر نرود ( میتوان بازهم ویزا گرفت ) و بازگشت و رجوعی دار کار باشد … بهر حال چه حرف شما و چه نظر من , فرقی نمیکند برای حدس پایان یک داستان … انچه مهم است این است که بدانیم جدایی در اینجا انجام یک فعل نیست بلکه فرایندی است بین نسلها و طبقات این جامعه …. بیایید از ابتدای فیلم شروع کنیم , سیمین به قاضی میگوید نمیخواهد که دخترش در این شرایط بزرگ شود و وقتی قاضی میپرسد چه شرایطی سکوت میکند … شاید برای ما تماشگر داخلی مفهوم این شرایط کاملا قابل درک باشد برای بیننده خارجی هم وقتی که میدانند موضوع مهاجرت است و صحنه های دادگاه و برخورد دادیار را میبیند ؛ درک میکنند که مراد از شرایط چه خواهد بود … خب آنچه مهم است این است که ابتدا شبیه شما تحلیل شخصیت کنیم … همان مثال پمپ بنزین و درست نوشتن معنای کلمه در برابر نمره کم شدن گویای این است که نادر شخصی است که اصول اخلاقی و البته عقلانی مشخصی داشته و سخت بر انها وفادار است … سیمین هم با همان مثال پذیرفتن پیشنهاد کارگران حمل کننده پیانو برای پرداخت پول بیشتر و همچنین بخشش مهریه یا قبول دیه ؛ شخصی است که اصلا نمیخواهد بجنگد با فرار کردن از مشکلات و سختیها در واقع چاره جویی میکند .تا اینجا را داشته باشید… بقول خود شما نشانه های تصویری هم زبان فیلم است. زدن کروات و روزنامه خواستن پدر گویای ان است که با شخصی مواجه هستیم که ادمی فرهیخته ایی بوده است . گریه نادر در حمام نشانه پیوند عاطفی شدید این دواست و با توجه به شخصیت نادر که در بالا گفته شد پدر نادر را طوری تربیت کرده است که خانواده , اخلاق و … کشور برای نادر ارزشمند است و نمیخواهد انها را براحتی ترک کند .حتی بعد از فوت پدر . و اکنون نادر نیز میکوشد ترمه را نیز مانند تربیت دریافت شده از پدر , تعلیم دهد و البته همانطور که شما گفتید با چالشهایی نظیر همان دروغ گفتن روبرو میشود و اتفاقا وقتی به عملکرد اشتباهش پی میبرد ترمه را در برابر سوال قاضی مخیر میسازد .و در انتها که از زن میخواهد در برابر دخترش قسم بخورد از موضع تعلیم و تربیت بوده که برای دفاع از حق جنگیدن به معنای متمدنانه ان لازم است کاری که مادر ( سیمین ) همیشه ساده ترین راه را یعنی پذیرش زور و امتیاز دادن بر میگزیند …..وجود پیانو و نوار شجریان بعنوان نشانه های تصویری گویای ان است که با خانواده مدرن از طبقه متوسط روبرو هستیم . و ان شهاب حسینی و همسرش در فیلم که طبیعتا خانواده مذهبی هستند ….با این پیش فرض ها این فیلم میگوید شما چه ادم مدرنی باشید و چه ادم مذهبی بر سر اصولی که به ان اعتقاد دارید ؛ خود باایستید هرچند که این ایستادگی دشوار باشد . هم نادر و هم زن مذهبی نشان دادند که بر سر اصول خودند اما شهاب حسینی با زور بازو و سیمین با فرار کردن – بدون ایستادگی بر سر اصول مذهبی یا عقلانی – میخواهند مشکلاتشان را حل نمایند و جان کلام اینکه شرایطی که سیمین از ان مینالد در حقیقت معلول این است که ما مردمان ایران بر سر اصول خود ( چه مذهبی چه عقلانی ) نیستیم چه روشنفکرمان و چه ادم مذهبی امان .همین.