دیدار با خانواده محی الدین عالم پور خبرنگار و عکاس مشهور تاجیکستان!

بیست دو سال قبل، در روز ۱۳ دسامبر ۱۹۹۵ خبر قتل محی الدین عالم پور خبرنگار و عکاس مشهور کشور تاجیکستان در شهر دوشنبه پیچید و ساعت ۱۰ صبح همان روز پسر بزرگ خانواده از زبان یکی از همسایگانش شنید که جسد پدرش را در یکی از خیابان های شهر یافته اند. شب قبل، این خبرنگار بی بی سی فارسی در تاجیکستان که به ایران دوستی شهرت داشت به خانه برنگشته بود. در روزهای سرد ماه دسامبر از آتش جنگ شهروندی در تاجیکستان کاسته شده بود اما امنیت و آرامش هنوز به شهر دوشنبه بازنگشته بود و غیبت حتی چند ساعته عضوی از یک خانواده می توانست نگرانی و تشویش شدید اهالی خانه را فراهم کند. عصر روز قبل، هنگامی که قصد داشت از محل کارش به خانه باز گردد در خیابان رودکی، در ایستگاه اتوبوس، به انتظار ایستاده بود که اتومبیلی شبه نظامی در کنار ایستگاه ایستاد و یک نفر از داخل خودرو او را دعوت به سوار شدن کرد تا به مقصدش برسانند. فردی که برای سوار شدن او را به نام صدا کرده بود، آشنا به نظرش رسید و سوار شد اما هیچگاه به کوی” مهرآباد” که نامش را خود به عشق ایران از نام فرودگاه تهران بر محله تازه ساختش نهاده، به خانه اش نرسید. جسدش در حالی درون جوی یک خیابان پیدا شد که اثر دو گلوله، که یکی از دهان گذشته و سرش را متلاشی کرده و دیگری در قلبش نشسته، بر آن نمایان بود.

محی الدین عالم پور برای ایرانیان بسیاری بیش از هر چیز به خاطر ایران دوستی و علاقه اش به فرهنگ و ادبیات و موسیقی ایران شناخته شده است. نگاه او به ایران نگاه به مرکز تاریخ و فرهنگی بود که تاجیکان خود را در درون از آن می بینند. عنوان یکی از کتاب های او ” ایران بوی مادر می دهد” بیانگر دوستداری و شیفتگی او به سرزمین ایران است. او در سال ۱۹۴۶ میلادی در ناحیه عینی – روستای شمتیج چشمه – در خانواده ای که از تبار مادری چند نسل قبلش به اصفهان می رسید، به دنیا آمد و در شهر دوشنبه تحصیل دانشگاهی خود را به پایان برد. علاقه به نقاشی و عکاسی او را به کار مطبوعاتی کشاند. ابتدا خبرنگار یک مجله حزبی شد و پس از آن به خبرگزاری مشهور شوروی ” ایتار تاس” – پیوست و تا سال ۱۹۷۹ خبرنگار شعبه تاجیکستان آن خبرگزاری بود.

عالم پور برای دیدن ایران و دیدار با خواننده و هنرمند معروف ایرانی گوگوش، که بجز شهرت خوانندگی به عنوان بازیگر فیلم “در امتداد شب”هم در کشور تاجیکستان بسیار محبوب بود، در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) به ایران رفت و با گوگوش ملاقات کرد و در سال ۱۹۹۵ کتاب ” گوگوش… عشق فریاد کند…” را در تاجیکستان به خط فارسی و سریلیک به چاپ رساند. او پس از گوگوش به دیدار هنرمندان و شاعران ایرانی ساکن امریکا به لس آنجلس رفت و با بسیاری، از جمله نادر نادر پور و ستار خواننده ایرانی دیدار کرد.

از محی الدین عالم پور بجز آلبوم عکس منتشر شده اش پنج کتاب انتشار یافت که دو کتاب “ایران بوی مادر می دهد” و “گوگوش … عشق فریاد کند…” برای ایرانیان شناخته شده تراست.

*****

در روزهای “دوشنبه”، من بی آن که از پیش دانسته باشم خانه ای را اجاره می کنم که به خانواده عالم پور تعلق دارد. ” پارسا عالم پور” که من آپارتمان را از طریق او اجاره کرده ام در اولین روز ورودم می گوید که نوه خبرنگار و عکاس مشهور تاجیکستان محی الدین عالم پور است و از این که می شنود پدربزرگش را می شناسم خوشحال می شود. قرار می شود از طریق پارسا بعدا با خانواده اش آشنا شوم تا درباره فعالیت های پدر بزرگش و چگونگی قتل او پرس و جو کنم. در دهمین روز ماه ژوئن ۲۰۱۷، ابتدا به دیدار فرزند بزرگ محی الدین عالم پور، “میرزا سعید” که پدر پارسا است می روم. ماه رمضان است. هنگام افطار که پدر و پسر در روزه اند، به رستوران بخارا می رویم. سعید پسر بزرگ و فرزند اول محی الدین عالم پور است:

” به یاد دارم درماه دسامبر آن سال همسرم نزدیک زایمانش بود، و شب ۱۳ همان ماه که پدرم به خانه بر نگشته بود همه ی اعضای خانواده به شدت نگران بودیم چون هنوز در تاجیکستان و در شهر دوشنبه ناآرامی و هرج و مرج بود. ساعت ده صبح فردا یکی از همسایگان ما مرا صدا کرد و گفت آقای عالم پور را کشته اند، جسدش کنار خیابان پیدا شده!

من و مادرم و تعدادی از بستگان به محلی که جسد پدرم نگهداری می شد رفتیم. با طپانچه در دهان و قلبش شلیک کرده بودند. آن روزها رفت و آمد ماشین های شخصی و اتوبوس های شهری به خاطر اغتشاش جنگ شهروندی کم شده بود. پدرم کنار ایستگاه اتوبوس ایستاده بود. ماشینی کنار ایستگاه ایستاد و یک نفر آشنا از داخل اتومبیل صدایش کرد که بنشیند تا او را به خانه اش برساند.

ماشینی که او سوارش شده بود یک ماشین شبه نظامی ساخت روسیه بود و چهار نفر در آن نشسته بودند. همه چیز از قبل طراحی شده بود و در همان ماشین او را می کشند.

پدرم همیشه با ایرانی ها خوب بود و آنها را دوست داشت و اغلب ما در خانه مهمان ایرانی داشتیم. سال ۱۹۸۸ ” باقر معین” که در بی بی سی فارسی مسئولیت داشت از طریق خانم معصومه طرفه با پدرم آشنا و دوست شد و او را به بی بی سی فارسی برد که تا زمان مرگش نماینده آن در تاجیکستان بود و اخبار جنگ شهروندی و نشست های بین المللی برای تفاهم و برقراری صلح را گزارش می داد و چند ماهی بود که از نشست های مذاکرات صلح برای جنگ شهروندی تاجیکستان در کابل برگزار شده بود، به خانه برگشته بود”.

alempour-wife-9
alempour-sattar-4
alempour–naderpour-3
alempour-house-10
alempour-house-4
alempour-Hayedeh-grave-11
alempour-googoosh-12
alempour-googoosh-6
alempour-13
alempour-8
alempour-7
alempour-2
alempour-1

 

چه کسانی با چه انگیزه او را ترور را کردند؟

” من و مادر و خواهرم در دادگاه محاکمه قاتلان حضور می یافتیم. چهار نفر که مرتکب قتل شده بودند در نهایت گفتند که مجبور به این عمل بودیم، اگر این کار را نمی کردیم فرزندان خانواده ما به وسیله گروه اپوزیسیون دینی که ما را مامور قتل کرده بودند، کشته می شدند…. به هر حال آنها مامور اجرا کننده بودند و انگیزه ترور پدرم و آدم های پشت پرده آن هیچ وقت معلوم نشد و در نهایت آن چهار نفر به زندان های طولانی مدت محکوم شدند.”

*********

روز ۱۴ ماه ژوئن به همراه پارسا به خانه پدر بزرگش می روم تا اتاق کار، کتاب ها و عکس هایش را ببینم و با مادر بزرگش به صحبت بنشینم. از کوی مهرآباد که می گذریم پارسا ماجرای نام گذاری این محله توسط پدر بزرگش را یادآوری می کند. از در فلزی ماشین رو خانه که شاخه های مو و غوره آویزان آن است عبور می کنیم و چند پله پایین تر، هم سطح باغچه نسبتا بزرگ خانه که در میان گلهایش سه درخت میوه که آلوهای یک درخت آن رو به سرخی نهاده می رسیم.

خانه عالم پور از همان ابتدا به نظرم شبیه خانه های حیاط دار قدیمی ایران می رسد. پس از آشنایی با مادربزرگش به اتاق کار محی الدین عالم پور می رویم و از سالن خانه که می گذریم چند عکس قاب شده بزرگ از نقاط مختلف ایران نظرم را جلب می کند. در اتاق کار مستطیلی شکلش کتاب های زیادی از شاعران، نویسندگان و پژوهشگران ایرانی در قفسه های کتابخانه و در میان کتاب هایی که به خط سریلیک اند، دیده می شود. روی میز کار، کتاب و کاغذ انباشه است و کامپیوتری قدیمی با صفحه ای بزرگ قرار دارد و در بالای میز عکسی بزرگ از گوگوش نصب است و عکس هایی از ستار(خواننده ایرانی) و نادر نادر پور و احمد ظاهر ( خواننده افغانستان) در بالای کتابخانه قرار دارند.

همسر زنده یاد عالم پور می گوید “تا جایی بتوانیم همه ی آثار او را دست نخورده باقی می گذراریم و دوست داریم مانند موزه باشد. خیلی از هنرمندان و نویسندگان و شاعران ایرانی به این خانه آمده اند، باقر معین، شجریان، عهدیه، ستار، صادق صبا، احمد کریمی حکاک …. او ایران و ایرانی ها را خیلی دوست داشت و خیلی از هنرمندان ایرانی پس از مرگش هم به این خانه آمده اند. اسم پارسا روی اولین نوه اش را هم یک ایرانی گذاشته. در یک کشتی مهمان بودند( احتمالا در امریکا) خبر تولد نوه اش را می شنود و در همان کشتی نوه ی سعید نفیسی هم بود و او این اسم را انتخاب می کند و عموی پارسا که فرزند کوچکم هست سپهر نام دارد، خواهرش یاسمین و برادر پارسا نوه دیگرم، پویا و یکی هم را به نام پدر بزرگش محی الدین گذاشتیم که خیلی هم با اون شباهت یافته.  محی الدین بار اول در سال ۱۹۸۹ برای هزاره فردوسی به ایران رفت و در همان ۱۲ – ۱۰ روزی که در آنجا بود با گوگوش هم ملاقات کرد.”

از چه طریقی؟

“توسط مهری خانم همسر یک شاعر ایرانی ساکن مسکو (سیاوش کسرایی) سفارش شده بود. از طریق پیغام او محی الدین با گوگوش در تهران ملاقات کرد. از ایران که برگشت خیلی با خودش عکس و کتاب آورد. خیلی از این عکس ها (عکس هایی از ایران که عموما به سی و چند سال قبل تعلق دارند در سالن خانه به دیوار قاب شده اند) را هدیه گرفته بود. خیلی از زنان همسایه به من می گفتند که شوهرت اینقدر گوگوش را دوست دارد تو ناراحت نمی شوی، می گفتم چرا باید ناراحت شوم. خیلی ها هنرمندان را به خاطر هنرشان دوست دارند و خیلی ها هم گوگوش را دوست دارند”.

می گوید: “شوهر من در کار گزارشگری حقیقت را می گفت و ترسی نداشت”.

سپهر پسر دوم و فرزند کوچک محی الدین عالم پور که به همراه همسر و فرزندانش در همین خانه زندگی می کند، از سرکار برگشته و به جمع ما که مشغول تماشای آلبوم عکس منتشر شده پدرش هستیم، اضافه می شود. می گوید:” پدرم در کار خبرنگاری بی طرف بود. در جنگ داخلی گزارشگر بی بی سی بود و بی طرفانه گزارش می داد اما تندرو های اسلامی و کمونیست ها در آن هرج و مرج بارها او را تهدید به مرگ کردند. پدرم سیاسی نبود، فرهنگی بود. به خاطر تهدیدها، دوستانش به او می گفتند برای دو سال یا بیشتر برو خارج، مثلا لندن. اما او می گفت نمی روم من نمی توانم تاجیکستان را در این زمان تنها بگذارم”.

در چشمان همسر زنده یاد عالم پور اشک حلقه می زند و نفسی با آه به ریه می کشد و می گوید “وقتی جسدش را آوردند در صورتش خنده بود و من باور نمی کردم او مرده است. یک تیر به قلبش و یکی در دهانش زده بودند. در دادگاه من از قاتل پرسیدم که این آدم چه بد کرده بود با تو که او را کشتی؟! وی گفت که من فرمان اجرا کردم. خصومت شخصی با عالم پور نداشتم. گروه قتل محی الدین از ” ایشان ناظم” در شهر وحدت فرمان گرفته بود. ناظم هم در سال ۱۹۹۷ کشته شد”.

“روزنامه شما که در خارج از ایران است آیا خانم گوگوش آن را می خواند؟ این آخرین چیزی است که همسر زنده یاد محی الدین عالم پور به من می گوید.

– شاید!