شماره ۱۲۰۳ ـ پنجشنبه ۱۳ نوامبر ۲۰۰۸
شعرهای پیش رو از مجموعه شعر “چقدر سوراخ روی این دیوار است” عیدی نعمتی ست که همین یکشنبه با حضور جمعی از شاعران و هنرمندان تورنتو در مرکز فرهنگی پریا معرفی می شود. باشد که دوستان و دوستداران شعر را یکشنبه ۱۶ نوامبر دیدار کنیم.
۲۱
سودایی ام می کند این باد
برایم بلیت می خرد
تا تمام جاده ها در من سفر کنند
تا تمام کشتی ها در من شراع برکَشَند
تا تمام قطارها سوت کشان از من بگذرند
سودایی ام می کند این باد
و چمدان خیالم
همراه مسافرانِ جهان
به هر سو می رود.
با دستمالی خیس
از عرقِ پرندگانی
که از آسمانِ خیالم می گذرند
دیریست
ایستاده ام
زیر این آسمانِ اخمو
که مثل پتوی سرباز فراری
در خود مچاله می شود
و سودایی ام می کند
این باد.




۲۲
بادهای بارانی
وزیدن گرفته اند.
من
لبانش را گرم می بوسم
و سرمایی که از شیشه می گذرد
می نشیند روی تنِ ما و
آب می شود.
آخرین قطار شب
سوت کشان می گذرد
و خطی از موسیقی فلز
در گوش زمان می کشد
من
گونه هایش را گرم می بوسم
آخرین سیگارِ فصل را می گیرانم
چشم در چشم فاصله ترانه ی تلخی می شود
و من
رو به بادها می روم.
و پیرمردی
که جوانی مرا زندگی کرده است
در آخرین واگن قطار
دستی تکان می دهد
بادها
مرا می پوشانند
سیگارها
در دل شب
گیرانده می شوند.
پشت این فصل
چه آتشی می سوزد

۲۵
پیشکشِ سیاوش میرزاده

گلو
به خنجرِ غربت داده ای
و آرام و بی صدا
آب می شوی.
تابوت خویش را
از پلکان پاییز
بالا می بری
و آنگاه
بر جارِ بلندِ دستانت
هستی
خاکستری ی شود در باد.
گو
باران ببارد
بر این تلخاخندِ شب
تا بر گونه های صبح
خورشید
ارابه ران روز شود
گلو به خنجر غربت
قطره
قطره
آب می شوی
در ظلالم شب