شماره ۱۲۱۶ ـ پنجشنبه ۱۲ فوریه ۲۰۰۹
بازهم
چهاردهم فوریه
روز جهانی قلبها
در این جهان جنون و
جنایت و جنگهاست،
با این همه
باز هم
سلام ما بر عشق
سرودهایمان برای عاشقان
*
در این میان_ اما
ای حضرت “ولنتاین”
که عشق را از فراز آسمان
به زمین کشانده
بر خاک نشانده ای
هرگزا
هرگزا
هرگزا
مبر از یاد
که از قلب تیر خورده ی کودکان “فلسطین”
ـ این قربانیان زمانه ی بی داد
در “نواز غزه”
چنان که از لاشه لاشه ی اندام زنان و مردان
در “صبرا” و “شتیلا”
نیز از در و دیوار “زیتونیه” و “دیر یاسین”
دو هزار و نه سال پس از میلاد
دارد خون می چکد
چکه
چکه
چکه
بر تکه
تکه
که های این سرزمین آتش و خون و خاکستر
و هنوز هم
زیر طاق همین آسمان
چندی آنسوی تر
ضجه های دختران و زنان سنگسار
از گوشه کناره های ایران
دارد می رسد به گوش
و هر روز و شب و هر ثانیه
کودکان بی سرپناه
در سلولهای بی روزن “اوین” و “قزل حصار”
در انتظار دار
هق هق کنان و بی قرار
از شما می پرسند: ای رسول عاشقان
اگر زبان عشق را
در باور شما
توان معجزه هاست
چرا وردی نمی خوانید
هم از آن دست
که باز شوند
گره های کور طنابهای دار
به خاموشی گرایند
خوشه های فسفرین بمب های نابکار
برچیده شوند
قارچهای مرگ آور پنهان
ـ روییده از ریشه های سربی این همه مین
بر تن بی کفن مادر زمین
تا ما گرسنگان بی سرپناه زمان
ما آواره گان ناگزیر
سرگردان مرزهای بسته ی این جهان
باور کنیم
این روز هیاهو را
روز پر وسوسه
روز رقص و آواز و بوسه و بستر
روز مستی و مزه ی مرغ و ماهی و کباب آهو
روز چراغانی شهرهای تماشا
در خیابانهای گیج بی خبر
روز پیچیده شده ی تمام شادمانی ها
در زرورق کالای بی خطر
روز تمام لحظه هایش
نیایش پنهان سرمایه
از نمایش سودهای هرچه انبوه تر
روز برای ما ـ اما
روز تباهی و تاراج
روز قیل و قال و غارت و حراج
روز تماشا
روز حسرت
روز اندوه
روز گمانه های ظهور دست بند
روز نشانه های حضور حبس
روز مُهر اخراج
روز بی روزن
روز بی نفس
خالی تر از سراب
تَهی تر از حباب
روز آرزوهای در به دران
هنوز هم نقش بر آب
*
باز هم چهاردهم ماه فوریه
روز جهانی قلبهاست
آه، ای حضرت “ولنتاین”
دیگر بس است
سخنی برای گفتن نمانده است
اینک پیام ما
اینگونه است برای شما:
ما را برهان
از این جهان عاشق ستیز
از این زمانه ی زیباکُش انسان گریز
و قلبهایمان را
از این بیش
مشکن و مسوزان
که به راستی
اگر پیام آور عاشقان هستی
به غارت گران جهان و
جنگ افروزان زمان
دانش صلح و برابری
خوانش عشق و آزاده گی بیاموزان
شاید
روزی بیاید
ـ روزی نه چندان دور
تا سرود عشق
سلامی باشد
بر حضور مهر و بوسه و سرور
از منظر خدای شعور
شاید
شاید
شاید.