شهروند ۱۲۲۷  پنجشنبه  ۳۰ اپریل  ۲۰۰۹

حضور قادر عبدالله در نروژ به مناسبت روز جهانی کتاب


به مناسبت روز جهانی کتاب و انتشار دو کتاب حسین سجادی قائم مقام فراهانی مشهور به “قادر عبدالله” به زبان نروژی، او دعوت شده بود تا در مراسم خاصی با مخاطبان نروژی سخن بگوید که این برنامه به صورت گفت وگو اجرا شد.

البته پیش از اجرای این برنامه در شامگاه روز پنج شنبه ۲۳ اپریل، روزنامه های نروژی متن گفتگوهای خود را با “قادر عبدالله” چاپ کرده بودند و حتی تلویزیون دولتی نروژ، هم در یک گزارش خبری و هم در برنامه ای که هفته ای یکبار اجرا می شود و معمولا از نویسندگان یا هنرمندان برای چگونگی کارشان دعوت می شود، پیش و پس از برنامه مزبور به طور خلاصه نکته نظرهای “قادر عبدالله” را به اطلاع مخاطبان خود رساند.

“قادر عبدالله” را  از پیش دیده و با کارهایش از دور آشنا بودم. در روزهای پایانی سال ۲۰۰۶ وقتی پس از سه سال سفر به هند دوباره به شهر اسلو برگشتم، در روزنامه ها خواندم که او به مناسبت چاپ و انتشار کتاب “خانه ای کنار مسجد” به زبان نروژی در اسلو بوده و بعد از آن هم چند نقد راجع به آن کتاب در رسانه های نروژ خواندم که تقریبا همگی در یک نکته با هم هم عقیده بودند؛ این کتاب بخشی از تاریخ معاصر ایران را با زبانی ساده و روان بیان می کند و زبان روایتی این رمان خواننده را وامی دارد که همراه نویسنده و شخصیت های داستانش تا به آخر گام بردارند. منتقدی حتی نوشته بود که هنر این کتاب این است که من خواننده ی نروژِی را تشویق می کند که در مورد ایران که این همه در رسانه ها در موردش مطلب چاپ می شود و مدام جنجال آفرینی می کند، بیشتر بخوانم و در ادامه ی داستان “خانه ای کنار مسجد” تاریخ واقعی معاصر ایران را بیشتر و با دقت تر بررسی کنم. روزهای اولیه انتشار این کتاب به پایان رسید و شور و هیجان رسانه ها در مورد آن هم به تدریج فروکش کرد، اما در سال ۲۰۰۸ وقتی که همین کتاب یک بار دیگر به صورت جیبی چاپ شد، شعله های آتش زیر خاکستر سرکشید و همه جا را گرفت. در مترو، اتوبوس، تراموا و قطار دست خیلی ها کتاب “خانه ای کنار مسجد” به صورت جیبی ـ که حتما ارزان تر از چاپ قبلی اش بود ـ دیده می شد و همین که خواننده می فهمید که “تو” هم ایرانی هستی، کنجکاوانه در مورد ایران و آنچه بر مردم آن رفته است، پرسش می کرد. این شوق و هیجان مردم نروژ تحسین مرا برای دوست ام “قادر عبدالله” بیشتر می کرد تا برایش آرزوی کامیابی در کارهای دیگرش کنم. آخر “قادر عبدالله” با ستونی با نام “میرزا” که در یکی از معروفترین و پرفروش ترین روزنامه های هلند، چاپ می کرد، در آن دیار چنان مشهور شده بود که یکی از دوستان من که خیلی وقت است در آنجا زندگی می کند در نامه ای از من پرسید که “میرزا” یعنی چه؟ و بعد جریان آن ستون مشهور را برایم گفت که نویسنده ای ایرانی با این عنوان در روزنامه ای مطلب می نویسد که با استقبال زیادی همراه شده است.

این حکایت زمانی برایم بار دیگر مرور شد که در برنامه های هفتگی “خانه ی ادبیات” شهر اسلو، نام او و سپس گفتگویش  با رسانه ها را در هفته ی پیش خواندم. متأسفانه به علت گرفتاری کاری نتوانستم او را ببینم مگر روز جهانی کتاب که قرار بود “قادر عبدالله” در یک گفتگو با حضور مخاطبان اش شرکت کند.

محل برگزاری برنامه سالنی با گنجایش سیصد نفر بود که معمولا در برنامه های هفتگی حدود صد نفر شرکت می کنند. آن روز پانزده دقیقه پیش از شروع برنامه به سالن رسیدم، تنی چند از دوستان نروژی را دیدم و پرسیدم که برای کدام برنامه به آنجا آمده اند که همه به اتفاق گفتند: “قادر عبدالله” و وقتی که به سالن رفتیم، تقریبا سالن پر بود از جمعیت که موجب تعجب ام شد. سر ساعت هفت بعداز ظهر، برنامه شروع شد. مجری ابتدا چند کلامی نروژی گفت و بعد یک دفعه کانال عوض کرد و شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و پوزش از این که زبان برنامه ی امشب انگلیسی خواهد بود. در چند کلام و به طور خلاصه میهمان برنامه را معرفی کرد و از ایشان و گفتگو کننده خواست برنامه را شروع کنند.

“قادر عبدالله” نسبت به دوازده سال پیش که در هلند دیده بودمش تغییر کرده بود. ردّ زمان بر چهره اش او را پخته تر از پیش نشان می داد. هیجانی اگر داشت، که حتما هم داشت، هیجان و شوری بود که تأکیدی باشند بر آنچه نوشته بود و قرار است از این به بعد به مردم نروژ ارائه شود.

خانم گفتگوگر را نمی شناختم، اما با پرسش هایی که کرد نشان داد که نه تنها جوان که در مورد ادبیات و تاریخ  ایران هم کم بهره است. پرسش های او و بعد حاضران در جلسه همان هایی بودند که پیش از این در رسانه ها مطرح شده بود، و هرچه زمان می گذشت با خودم می اندیشیدم که اگر قرار بود این پرسش ها بشود (مگر یک پرسش) چرا روزنامه ها را نخواندید؟ انگار می خواستند در گفته هایش تناقضی پیدا کنند که او هم با ذکاوتی خاص بندی به آب نداد.

حالا که تا اینجا را با من آمده اید، اجازه دهید اول گفتگوی او با خانم “نازنین خان” و شرکت کنندگان در جلسه را بخوانید و در پایان باز هم در مورد این گفتگو با شما سخن خواهم گفت. فقط توجه کنید که آنچه می خوانید گفته های واژه به واژه ی “قادر عبدالله” نیست که متأسفانه آن را ضبط نکردم و گفت آوردی است از آنچه به طور خلاصه یادداشت کرده ام:

با خوشرویی و خوش طبعی خاصی رو به “نازنین خان” می کند که شروع کنیم. “نازنین خان” می گوید:

پرسش های زیادی با توجه به دو کتابی که اخیرا به نروژی ترجمه شده است در ذهن دارم اما واقعا چرا قرآن را بازنویسی کردید؟

با پرسشی زیرکانه که هم توانست از همان اوایل گفتگو بر لبان حاضران در سالن خنده ای حاکی از رضایت بنشاند و هم تعجب نازنین خان را، بحث خود را شروع کرد. پرسید:

مؤمن و دین دار هستید؟


 

نازنین خان: بله.

ـ من اما نیستم. البته هستم، اما نه به آن صورتی که شما هستید. وقتی به هلند آمدم اصلا سبک نوشتارم عوض شد. در ایران که بودم می خواستم نویسنده بزرگ ایرانی شوم، اما به خاطر مشکلاتی که سانسور و نبود آزادی بیان به وجود می آورد انگار دست یابی به این آرزو و هدف دور از دسترس بود. در هلند که آزادی بیان بود و از سانسور هم خبری نبود، موقعیتی برای بیان خودم، اندیشه هایم و تخیل ام داشتم. در اینجا آزادی بیان بود اما من حالا دیگر توان نوشتن را از دست داده بودم و انگار که چیزی برای گفتن و نوشتن نداشتم. نویسنده ای که تشنه ی آزادی بیان بوده، اکنون خود را در موقعیتی می بیند که گویا دموکراسی و آزادی بیان وجود ندارد. نمی توانستم چیزی بنویسم. گنگ شده و فرصت بروز و بیان خودم را از دست داده بودم. با الکن بودن زبان آلمانی ام یا بهتر بگویم با ندانستن زبان آلمانی، شروع کردم به آلمانی نوشتن؛ در مورد مسجد و خانه ای که می شناختم اش نوشتم. آخر می دانید، پدر و مادر من هم دین دار بودند و معتقد. درباره ی آنها هم نوشتم، اما با صدها اشتباه زبانی و گرامری. اما نوشتم، باز هم نوشتم و باز هم اشتباه نوشتم. می دانید که “محمد” (منظور پیامبر اسلام است. م) هم در اوایل پیام های خدا را که در عین بیسوادی، معجزه اش هم بود، با اشتباهات زیادی به زبان می آورده است. (خنده حاضران) باور کنید چنین بوده است. او هم با اشتباه قرائت آیه های قرآن را شروع کرده است. (باز هم خنده ی حاضران) اما اشتباهات من با استفاده از کسانی که در حول و حوش من بودند؛ دخترم، زنان همسایه، دوستان و آشنایان اصلاح شد و من هم به تدریج زبان را بیشتر آموختم. اما اشتباهات “محمد” را کسی اصلاح نکرد که همه ی آن را شفاهی خوانده بود و بعدها کسان دیگری آن طور که خواستند آن را نوشتند.


 

بالاخره چرا قرآن؟

ـ تازه از آن سردرگمی اولیه رها شده بودم و قفل زبان ام باز شده بود که بناگاه انگار من به پایان خط رسیده ام و چیزی برای بیان و نوشتن نداشتم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم. می خواستم نویسنده بزرگ ایرانی شوم ولی اکنون چیزی برای نوشتن نداشتم و به پایان خط رسیده بودم. در همین اثنا روزی گویا کسی یا چیزی بر من فریاد برآورد یا چیزی به سوی ام پرتاب کرد و با صدای بلند گفت: از خودت بنویس. از ناگواری هایی که تجربه کردی بنویس. از سانسور و دیکتاتوری رژیم ملاها بنویس. از فرارت به خاطر نبودن آزادی بیان و دموکراسی بنویس. از دوستان ات بنویس که جان دادند اما هرگز نفهمیدند چرا بنویس. از بدبختی های هم میهنان ات بنویس و … و همان صدا فریاد برآورد که قادر کاری با قرآن بکن.


 

و شما چه کردید؟

ـ نیمه شب بود. به اتاق مطالعه رفتم که قفسه های کتاب تنها تزیین این اتاق است و میز کار. قرآن را خواندم. با دقت هم خواندم. کتابی که هرگز به این صورت با آن ارتباط برقرار نکرده بودم را سرشار از همه ی آن چیزهایی یافتم که فکرش را هم نمی کردم؛ انگار این کتاب سوپرمارکت بود، رمان بود، داستان پلیسی بود، قصه ی رمانتیک و حتی اروتیک بود و حکایت تاریخی بود. بعد از سی و پنج سال قطع ارتباط بار دیگر این کتاب فوق العاده را خواندم.

بعد از یازده سپتامبر انگار کسی به من گفت: کتابت را بخوان. کتاب پدرم  که کتاب من هم بود را خواندم. کتابی سخت مهیج و تحریک برانگیز بود. گویا پدر، مادر، خواهران و برادران و حتی دوستان ام کتابی اشتباهی به دست من داده بودند به نام قرآن که خودشان اگر آن را خوانده بودند برای رفتن به بهشت بوده است و ترس از خدا. با آن کتاب من تخیلی نادرست از “محمد” داشتم. “محمد” در قرآنی که من بازیافته بودم اما مردی بود می شود پدر خواندش، همسر، عاشق، دیکتاتور و دوست دار زنان حتی. پدرم اما هرگز این “محمد” را نفهمیده بود.


 

قرآن پیش از این به زبان های گوناگونی ترجمه شده بوده است، شما چرا چنین کاری کردید؟

ـ قرآن کتاب پیچیده ای است و اگر کسی ترجمه های پیشین را بخواند حتما ترس برش می دارد و یا بعد از چند صفحه خسته می شود که سرشار از تکرار است. من اما بعد از خواندن دقیق آن برای هر سوره مقدمه ای نوشتم و تلاش کردم که در بازنویسی این کتاب از تکرارها جلوگیری شود. چنانچه می دانید “محمد” بیسواد بوده و قدرت نوشتن نداشته است، پس آنچه که برای مردم قرائت می کرده، شفاهی بوده و به همین خاطر هم تکرار در آن زیاد است که یعنی ویرایش نشده بوده است و همین سبب خسته کننده شدن آن می شود. می گویند قرآن کتاب خطرناکی است، راسیستی است و جنگ آفرین.


 

چرا می خواهید مردم را دین دار کنید؟

ـ من نمی خواهم مردم را دین دار کنم، اما با قرآنی که من بازآفرینی کردم، نوعی فرهنگ را به جامعه اضافه کرده ام. در هلند و نروژ همه ی آن جاهایی که این دو کتاب “در مورد محمد و قرآن” ترجمه و منتشر می شود نوعی فرهنگ جدید با شناختی نو از قرآن به فرهنگ آنها افزوده می شود. مثلا شما از حالا که این کتاب به زبان نروژی ترجمه شده، فرهنگ جدیدی به چندگانگی فرهنگی تان اضافه یا اصلا شاید دین جدیدی به فرهنگ نروژی وارد شده است.

بگذارید برای تان داستان یکسالی که از انتشار این کتاب می گذرد را بگویم شاید پاسخی باشد برای پرسش شما. وقتی که کتاب در هلند منتشر شد، با واکنش های متفاوتی روبرو بود، اما این واکنش ها علیرغم این که گاهی خیلی هم تند بودند، مانع از موفقیت کتاب نشد و یک میلیون نسخه آن در هلند به فروش رفت. من در سال گذشته که ۳۶۵روز بود، بیش از سیصد سخنرانی در مکان های گوناگون و برای افراد مختلف داشته ام. از دانشگاه بگیرید تا کلیسا، نهادهای مذهبی و غیرمذهبی، جوانان و کهنسالان و غیره. روزی در کلیسایی سخنرانی کردم، پیرزنی از من پرسید: “دین دار” هستی؟ من که تا چند لحظه پیش با توضیحات خودم نویسنده بزرگی برای جمع بودم به ناگاه پاسخی برای او نداشتم و گویا هیچ شده بودم. وقتی همه سالن کلیسا را ترک کردند، همان پیرزن در راهرو کلیسا پیش آمد و به من گفت: تو نویسنده بزرگی هستی، اما دین دار هم هستی؟ بله من دین دار هستم. در سخنرانی بعدی که در کلیسای دیگری بود، همین وضعیت پیش آمد که آموخته بودم، دین دار هستم و در پاسخ بی درنگ “آری” گفتم.

موسی به عنوان انسان، ابراهیم به عنوان انسان، عیسی به عنوان انسان و محمد به عنوان انسان به هواداران شان چه می آموختند مگر؟ “محمد” که هم بی سواد بود و هم خالق قرآن، کتابی عجیب به مردم آن زمان ارائه کرد؛ زیبایی را توصیف کرد و اکنون بعد از بیش از هزار و چهارصد سال من “قادر عبدالله” انسان، نویسنده، پناهنده توان توضیح ندارم. به عنوان انسان وظیفه من بازنویسی قرآن بود. باور من این است. من باید توضیح می دادم که کسی یا چیزی به من گفته بود: “توضیح بده. زیبایی را توصیف کن” پس من اگر باوری دارم حتما مثل دین داری شما نیست. من انسانی باورمندم، اما دین ندارم.


 

در کشورهای مختلف صداهای ضداسلام شنیده می شود، تجربه ی شما در سالی که گذشت با توجه به انتشار کتاب های “محمد و قرآن” چیست؟

ـ ببینید، کشورهای غربی پیش از این که به دین شما بیندیشند به پول شما نیاز دارند. حالا شما هر کس که می خواهید باشید. مهاجرت در کشورهای مختلف هم تاریخ خاص خود را دارد؛ مثلا در نروژ تاریخی جوان دارد، اما در هلند مهاجرت شکل و فرمی دیگر دارد. مسلمانان از سالیان پیش به دلایل گوناگون مهاجرت کرده اند و به کشورهای غربی پناه آورده اند. همین مسلمانان معتقد و باایمان کتاب قرآن را هم با خودشان به جامعه ی جدید آورده اند که همانطور که گفتم هم تکراری است و هم خسته کننده و ترس آور. به همین دلیل هم در مواقعی که عرصه بر جامعه تنگ می شود، عصبانیت خود را نسبت به مسلمانان نشان می دهند که این ناخشنودی و بحث های حول اسلام و قرآن ذاتاً بد هم نیستند که انرژی مصرف می شود و به درگیری های فیزیکی نمی انجامد. مثلا گفتن: من از تو متنفرم یا دوستت ندارم، برای من بد نیست چرا که مرا به فکر وامیدارد. فکر می کنم که مفهوم دوست داشتن در نزد مردم هلند چیست؟ می گویند دوستت ندارم، اما یک میلیون نسخه از کتاب قرآن و زندگی محمد را خریداری می کنند. خوب دوستم ندارند دیگر. (خنده ی حاضران در سالن)

در حقیقت پیش از انتشار کتاب دوستان، خانواده و حتی ناشر هلندی من ترس داشتند و گاهی اوقات مرا از انتشار این دو کتاب برحذر می داشتند. البته ناشر من ضمن ترس می گفت که افتخار می کنم که این کتاب را چاپ و منتشر می کنم. یک ماه قبل از انتشار قرآن، نماینده تندرو هلندی در صحن پارلمان هلند گفته بود که باید این کتاب را ممنوع کرد و آتش زد. (همان کسی است که بعدها فیلم فتنه را ساخت. ع. ش.). یک ماه بعد من با دو کتاب “محمد و قرآن” وارد جامعه هلند شدم و تا کنون یک میلیون نسخه از این کتاب در همان جایی که قرار بود ممنوع شود فروش رفته است.

یادمان باشد که زمان عامل بزرگی در فرهنگ سازی است. نگاه کنید یهودیان آلمان را که اکنون بخش بزرگی از اقتصاد و فرهنگ آلمان را رقم می زنند، آیا چهارصد سال پیش هم همین وضعیت را داشتند؟ مسلمانان هم حتما به وقت نیاز دارند تا بتوانند فرهنگ خود را وارد جامعه های مختلف غربی کنند. شاید صد سال دیگر قرآن و اسلام بخشی از فرهنگ و اقتصاد کشور نروژ باشد!


 


 

درگیری تمدن ها چه می شود؟

ـ تمدن! ما تمدن را می سازیم. نگاه کنید، آقای اوباما در حال ساختن تمدن جدیدی است. ما هم مدام در حال تمدن سازی هستیم، مسلمانان هم. من اصلا نمی خواستم به هلند بیایم، می خواستم نویسنده بزرگ ایرانی باشم، اما ناگهان در هلند بودم.


 

خواست خدا بود.

ـ نه، خواست خدا نبود، که زمانه شرایط را طوری مهیا کرد که چنین شود، پس خواست زمان بود. وقتی من به ترکیه آمدم و مام وطن را ترک کردم تا جان سالم به در برم، پانصد هزار ایرانی دیگر هم در ترکیه بودند. همه هم می خواستند به کشورهای غربی بروند. آنجا هم پول نقش بزرگی بازی می کرد. اگر ده هزار دلار پول نقد داشتی طی ده روز در نیویورک و لوس آنجلس بودی، اگر هفت هزار دلار پول داشتی، مثلا طی همان مدت به استرالیا می رفتی، اگر پنج هزار دلار به سوئد و آلمان، اگر چهار هزار دلار به نروژ و اگر هیچ پولی نداشتی به هلند می رفتی. (خنده ی بلند حاضران). باور کنید من پولی در کیسه نداشتم که پذیرفته شده ی سازمان ملل بودم و به هلند آمدم. کسی هم برایم زیبایی های جهان را توصیف نکرده بود، اما می دانم که انسان های بزرگ این کار را کرده بودند. مادرم وقتی از ایران خارج می شدم به من گفت: برو، خدا نگهدارت. حتما هم دعای او مرا تا کنون در امان نگهداشته است. (باز هم خنده ی حاضران که این سخنان را با طنزی نیش دار بیان می کرد. ع. ش.).


 

نازنین خان از این به بعد از حاضران در سالن خواست که اگر پرسشی دارند مطرح کنند که پرسش های زیر مربوط می شود:


 


 

در قرآنی که “محمد” خالق آن است، هم جنس گرایی ممنوع شده، آیا “محمد” در این مورد هم اشتباه کرده است؟ نظر خود شما چیست؟

ـ ماجرای عجیبی را طرح کردید. در مورد هم جنس گرایی کتاب های متعددی از سوی دین باورها نوشته شده است که هر یک با توجه به دیدگاه خود آن را ممنوع یا محدود کرده اند. شما در این نوشته ها حتی در جاهایی می توانید از مشروعیت روابط مردانه بخوانید. مثلا خود ملاها که برای درس دین داری به حوزه های علمیه می روند و مدت زیادی هم تنها در آنجا هستند، چه می کنند؟ باور کنید آنها با هم روابط آشکار و پنهانی دارند.

در ضمن در قرآن حتی یک واژه هم در مورد ممنوعیت هم جنس گرایی مردانه نیامده است، اما در مورد این که نظر من چیست؟ اگر نظر من را بخواهید، رابطه سکسی زنان با یکدیگر خیلی هم زیبا است و فوق العاده. اما روابط مردانه را من دوست ندارم، اما مانع کسی هم نیستم و ممنوع اش نمی کنم.


 

نوع استفاده و تفسیر قرآن از طرف اشخاص مختلف گوناگون است. مثلا تفسیر احمدی نژاد از قرآن و اجرای سیاست های درون ایران را چگونه توضیح می دهید؟

ـ فکر می کنید که با حرکت زمان اسلام عوض نخواهد شد؟ همه چیز در حال تغییر است و اسلام هم عوض خواهد شد، اما به زمان نیاز داریم. این تحول کیفی البته در جوامع گوناگون به زمان های مختلفی نیاز دارند؛ ایران شاید تا صد سال دیگر، عربستان سیصد سال و افغانستان، هزار سال. دقت کنید، روزی که آیت الله ها زمام امور ایران را در دست گرفتند، اعلام کردند که سینما نه. امروز اما نه تنها سینما در ایران فراگیر شده که در شهر قم نهادی وجود دارد به نام آکادمی سینما که توسط خود ملاها اداره می شود و برای خودشان است.


 

گفتید که زیبایی ها را توصیف می کنید. می خواهم بپرسم که زیبایی قرآن در چیست؟

ـ پرسشی است که خودم هم از خودم بارها پرسیدم. می پرسیدم چرا نویسندگان بزرگ ایرانی و عرب این کتاب را دوست داشتند؟ حافظ یکی از مشهورترین شاعرهای ایرانی است. می دانید چرا به او حافظ می گویند در حالی که نامش این نیست؟ برای این که او قرآن را کاملا از حفظ بوده است. وقتی شعرهای زیبای حافظ را می خوانم، می فهمم که بن مایه ی این زیبایی ها در جای دیگری است و این زیبایی قرآن است.


 

با سپاس از شما که در این گفتگو شرکت کردید.

ـ من هم از شما و از همه ی شرکت کنندگان در این جلسه سپاسگزارم.


 

متن گفتگوی “قادر عبدالله” با خانم “نازنین خان” به مناسبت روز جهانی کتاب و انتشار توأمان دو کتاب “محمد و قرآن” به روایت او را خواندید و در همان ابتدا گفتم که گفتگوگر با پرسش هایی که مطرح کرد نشان داد که از ادبیات ایران بی بهره است، چرایی آن را اکنون با شما در میان می گذارم:

این که آزادی بیان است و هر کس هر طور که خواست می تواند اندیشه هایش را بیان کند، کاملا درست است، اما بعضی اوقات همین آزادی بیان شمشیر دو لبه ای می شود که تفسیر آن چندان هم ساده نیست. این که به قول یکی از حاضران چرا دوست عزیز من “قادر عبدالله” برای آبروداری اسلام دست به کار شده است، هیچ چیزی گفته نشد. گفته نشد که همه ی ادیان حتی همان هایی که امروز در حاشیه هستند اگر بار دیگر قدرت به دست آورند و به قول “قادر عبدالله” زمان تحولی دیگر به وجود بیاورد و بار دیگر بر وفق مراد آنها پیش رود، چه خواهند کرد. بعید هم نیست که بار دیگر سقراط ها را مجبور به سرکشیدن زهر کنند و دادگاه های فرمایشی قرون وسطا علیه هر کسی که کوچکترین حرفی علیه آنها بزند برپا کنند. چنانچه اخیرا یکی از متفکران نروژی در نشریه “انسان گرایی” نوشته بود که بخشی از کلیسا هرگز نپذیرفته است که زمین گرد است. خوب پس اگر عقب نشینی بوده که بوده، کسی آیه های انجیل را آنطور که به مذاق مردم جهان خوش آید، تغییر نداده یا بازنویسی نکرده است. تحولات رخ داده و زمان هم همان طور که “قادر عبدالله” می گوید دخیل بوده، اما نه به خواست خودشان. جنبش خردگرایی در اروپا چنان قوی بوده که کلیسا را مجبور به پذیرش اصول سکولاریسم کرده و کلیسا به عنوان نهادی مذهبی و معنوی در کنار سایر ارگان ها در هر جامعه ای مشغول به فعالیت خود است. حتی مارتین لوتر هم هیچ یک از اصول نهادینه ی مسیحیت را یا آیه ای از انجیل را برای خوش آمد مردم تغییر نداد یا بازنویسی نکرد. او تفسیر خود از اصول را مطرح کرد همان طور که در ایران هم آیت الله طالقانی در تفسیر قرآن، این کتاب را به گونه ای غیر از دیگران مثل تفسیر المیزان تبیین کرده بود. نگاه دکتر شریعتی به دین و نظرات او را مگر می شود با خیلی از ملاهای امروزین که تنها به قدرت می اندیشند، مقایسه کرد؟ اما او هم آیه ای از قرآن را بازنویسی نکرد. تحولی که در طی قرون از آن حرف زده می شود، این گونه است که گاه مثبت می شود و گاه از شریعتی به احمدی نژاد می رسیم. بنابراین بازنویسی قرآن آن هم به صورتی که خوش آمد غربی ها شود، چنانچه “قادر عبدالله” مدعی است نه دین جدیدی است و نه می تواند فرهنگ نویی را در کنار فرهنگ های دیگران در غرب به وجود بیاورد. نگاه کنید به جریان یازده سپتامبر، مجریان آن جوانانی بودند که در دامان غربی ها تربیت شده بودند و تحصیلات دانشگاهی داشتند، اما تحت تأثیر  بنیادگرایان دینی چنان کردند که شاهد آن بودیم. بله خیلی ها قرآن جدید را در غرب خواهند خواند و شاید حتی کوتاه مدت، اسلام ترسی شان کاهش یابد، اما آمران و مجریان دستورات قرآنی غربی ها نیستند که مسلمانانی هستند که سوره ها و آیه های قرآن محمدی را پذیرا هستند. آنان هستند که حقوق برابر زن و مرد را قبول ندارند. آنان هستند که سقط جنین را حرام می دانند. آنان هستند که رابطه ی جنسی هم جنس گرایان را حرام و محکوم به اعدام می دانند. آنان هستند که چند همسری و صیغه را رایج می کنند. آنان هستند که مدام از قتل غیرمؤمنان صحبت می کنند و … غربی ها که همین امروز هم در قانون اساسی کشورهایشان همه ی آنچه نام بردم را حداقل های حقوق انسانی می دانند. در صورتی عکس این مصداق دارد که “قادر عبدالله” معتقد باشد که با قرآن جدیدی که فقط زیبایی های هستی را تفسیر کرده، بخواهد دینی جدید را با پیامبری خودش به جهان ارائه دهد و او خود نیز “محمد” زمانه باشد که هم باسواد است و هم از پلشتی هایی که در قرآن آمده بیزار. پس ما باید با پیامبر و قرآن دیگری روبرو باشیم که اصلا با اسلام سروکاری ندارد.

اما حتی اگر چنین هم باشد باید از “قادر عبدالله” پرسید، اکنون پا جای پای چه کسانی می گذاری؟ همراه و همگام با حلاج و رازی می شوی یا مثل عطار و مولانا. به قولی خواهان عرفان ایرانی هستی یا عرفان اسلامی. هم چون کسانی که اسلام پناه بودند و مخالفان را بر دار می کردند، جسدشان را می سوزاندند یا تکه تکه می کردند خواهی بود یا برای رسیدن به عافیت بخش های نامیمون و زشت قرآن را حذف می کنی تا اسلام دوام بیشتری یابد و چهره ای انسانی تر پیدا کند.

این که “قادر عبدالله” مسلمان نیست و همان طور که خودش اعلام کرده معتقد به دینی نیست، شکی ندارم، اما کاری که کرده این شبهه را به وجود می آورد که انگار نمی داند که در ایران اسلام پناهان حلاج را بر دار کردند یا نمی داند که مغان زردشتی چه بر سر مانی و پیروانش آوردند. از همین روی است که از او می پرسم: “کدام اسلام، حلاجی یا عطاری؟