گفت و گوی شهروند با سعید کارآفرین

 

در جایی از کتاب “شرح مگس”  شخصیت اصلی رمان می گوید: وقتش رسیده بود از خودم چیزی به یادگار بگذارم بماند برای همیشه. ماترکی جاویدان. نشانه ای که این مگس و مگس های دیگر به سبب آن به هویت حقیقی من پی ببرند…   ماترک شخصیت رمان در نهایت چیست؟

جواب این سئوال تا پایان روایت برای خود راوی مستتر می ماند و تنها یک ناظر می تواند در جایگاه خواننده با تکیه بر تجربه ی ناب شخصی اش به وجود آن پی ببرد.  بالطبع من در جایگاه راوی از آن بی خبرم و به عنوان خواننده برداشت شخصی خودم را دارم.

برداشت شخصی شما به عنوان خواننده چیست؟

من معتقدم فرجام راوی با آن شکل و شمایلی که به خود می گیرد و همه آن چیزهایی که از همان ابتدا سعی در مخفی کردن، نادیده انگاشتن و حتی ردّ آن دارد، همان میراثی هست که حرفش را زده و قولش را داده. من خواننده هم بر اساس همین چیزها به قضاوت درباره  راوی که استثناً در این مورد خاص خودم هستم می نشینم.

چرا مگس؟ گور مگس، لَش مگس… آیا اینها نماینده شرّ هستند؟ ­

من همیشه از کودکی این سئوال برایم بود که چرا وقتی یک تکه گوشت در یک مکان محصور و بی روزن می ماند چطور از ریخت و قیافه می افتد و مأمن موجودات ریز و درشت می شود. خیلی تعجب می کردم وقتی می دیدم اتاق در بسته بعد از مدتی پر از مگس شده است. شنیده بودم این اتفاق دقیقا برای مرده های توی قبر هم می افتد و اصلا یکی از دلایل اضمحلال اجساد همین حشرات کوچک هستند. بعد به این مسئله فکر می کردم که مگر غیر از این است که همین موجودات کثیف و بدهیبت در وجود ما همیشه بوده اند و ما سالها آبستن این ها بوده ایم. ساعت ها به این مگس ها نگاه می کردم. می دیدم بعضی هاشان بی رحم اند و خشن که به لاروهای خودشان هم رحم نمی کردند. بعضی دائم در حال جفتگیری بودند و در آن میان هم بودند عده ای البته بی دست و پا، مرعوب و همیشه در تحیر.

نمایش فساد تن نمایشی واقعی از زندگی ما بود و این که قاتلان ما خصوصیات ما را به ارث می بردند. من در بقایای چیزهای فانی و محکوم به فساد و تباهی، زندگی نوینی می دیدم که کم و بیش با همان کیفیت سابق، در شکل دیگری پیش می رفت.

به نظر می رسد “شرح مگس” داستانی است بدون پایان. یعنی ما هی منتظریم شخصیت اصلی داستان شروع به روایت قصه اش بکند. چیزی که خودش قولش را داده و بارها به همین مسئله تاکید می کند که من باید هرچه سریع تر قصه زندگی ام را آغاز کنم. ولی این اتفاق نمی افتد. چرا؟ آیا این کتاب یک رمان ناتمام است؟

هم بله و هم نه. بله برای این که شخصیت این داستان در دور بی پایانی از خواستن های بی جواب و رسیدن های بی حاصل دور خودش می چرخد و سرخورده می شود و در نهایت قسمتی از وجودش که زمینی است و به قول خودش اسیر خواهش های نفسانی، نابود می شود و ما در پایان شاهد نابودی جسمانی او هستیم.

ولی بعد دیگری از این انسان وجود دارد و آن رستاخیز دوباره ای ست که از خاکستر خودش برخاسته. البته در این کتاب فقط به آن اشاره ای کوچک شده است.

یعنی زندگی دوباره؟

چیزی مثل بازگشت وتکرار. در جلد دوم این اتفاق می افتد.

یعنی تولدی دوباره بعد از مرگ؟

نه لزوما بعد از مرگ. بعد از زدودن غباری که جهان اش را فرا گرفته. بعد از محو فاصله ها و فرو افتادن پرده های تاریک. بعد از یکی شدن با آن چیزها که قبلاً بر روی همه آنها تیغ می کشیده. گاهی برای جستن، دیدن و دیده شدن لزوما به چراغ نیازی نیست. درهای بیشماری در همان تاریکی وجود دارند که راه به بیرون می برند. قسمتی از تلاش من در این کتاب جستجو در تاریکی بوده است.

با این که در ابتدا به نظر می رسید فضای کتاب یک فضای آکنده از کنایه و طعنه های سیاسی است اما بعدا معلوم می شود که این گونه نبوده. من شخصا معتقدم “شرح مگس” یک رمان با دستمایه فلسفی و عرفانی است هرچند از عناصر روزمره و بسیار رئالیستی استفاده می کند. نظر خودتان در این باره چیست؟

داستان شرح مگس مربوط به یک اقلیم خاص و امروز و فردای ما نیست که با یک واقعه ی سیاسی تاریخی شروع شود و یک جای دیگر به شکست و یا پیروزی بیانجامد. شرح مگس شرح انسان جستجوگری است که وقتی به انکار پلیدی و شرّ می پردازد ناگهان خودش را قسمتی از آن می بیند.

مگس ها هم هرکدام نماینده ی بخشی از صفات انسانی اند. پری نمایشی از زن اثیری است که اگر به کارمان بیاید می تواند اسطوره ای زیبا باشد و اگر نه تا حد یک شخصیت فاسد و چه بسا تن فروشی بی وفا، فرو مایه می شود. همین طور گور مگس آن بخشی از وجود ماست که هم می میراند و هم زنده می کند.

یعنی خیر و شرّ .

 من مرزی میان میان خیر و شرّ نمی بینم. بستگی دارد بر حسب قضا و قدر در کجای صحنه ی نمایش ایستاده باشیم و این که بازیگر نقش بد یا خوب باشیم. تمام آن کاراکترها در واقع نمادی از لایه های گاه پنهان و گاه آشکار وجود ما هستند. شرقی و غربی هم ندارد. این در جایی از کتاب و به وضوح از زبان خود مگس ها گفته می شود. آن جا که یکی شان می گوید “برای ما بالا و پایین و شرق و غرب مطلقا معنا و مفهومی ندارد …” اشاره به همین مطلب است که عرض کردم.

آن طور که ما متوجه شدیم استقبال از شرح مگس در خارج از کشور خوب بوده و حتی به چاپ دوم هم رسیده. در داخل ایران چطور؟

متاسفانه نشر کتاب در ایران چند سال و گاهی حتی سال ها طول می کشد. من شخصا به خاطر وسواس دوباره و صدباره نویسی که دارم، می خواستم با انتشار کتاب از شرّ بازنویسی خلاص شوم. دوست عزیزم توکا نیستانی پیشنهاد داد کتاب را آقای عباس معروفی هم ببینند. وقتی آقای معروفی کتاب را خواندند به من تلفن کردند و اظهار علاقه کردند برای چاپ آن و… همین. البته سال گذشته با ناشری در ایران قرارداد بستم و تا آن جا که اطلاع دارم کتاب در مراحل پایانی اخذ مجوز است.

همکاری با توکا نیستانی چطور بود؟

من جناب آقای نیستانی را اولین بار همین جا توی یک نمایشگاه دیدم. توکا انسانی است بسیار شریف و با احساس. وقتی کتاب را خواند بعد از یکی دو روز زنگ زد و گفت که شرح مگس پر از تصاویری ست که دوستش دارد. منهم از ایشان خواهش کردم که چندتایش را برایم بکشد. بعد همه چیز به سرعت پیش رفت.

نظر خودت راجع به نقاشی های کتاب چیست؟

طرح های توکا به خودی خود و در جای خودشان خوبند. از بعضی شنیدم که می گفتند کار توکا فضای کتاب را بیش از حد سیاه کرده. نمی دانم. شاید. ولی راستش را بخواهید شخصیتی که توکا از آدم کتاب کشیده با آدم من فرق دارد. البته هرکس تصوری شخصی و آمیزه ای فردی با کاراکتر چیزهایی که می خواند دارد، ولی آن چه که در ذهن من بود بیشتر یک آدم میانسال و در قد و قواره خودم بود. آدم توکا پیرمردی ست برای خودش. البته هنوز این را به خودش نگفته ام.

جلد دوم کی چاپ می شود؟

راستش نوشتن شرح مگس تقریبا ۶ سال طول کشید. البته آن وسط و به صورت همزمان چند کار هم داشتم که باید به آن ها هم می رسیدم. فکر می کنم جلد دوم یکی دو سال کار داشته باشد. مشکل عمده ی من این است که یک نوشته را اگر به زور کسی از دستم نگیرد هزار بار آن را از اول می نویسم. در واقع شرح مگس پنج شش سال پیش نوشته شد و بعد از آن همیشه بازنویسی شده. و این کار هنوز هم ادامه دارد.

یعنی بعد از چاپ بازهم دوباره نویسی می کنید؟

بله متاسفانه. من روی کتاب چاپ شده حاشیه نویسی می کنم وتا کتاب جلوی چشمم باشد تا ابد به بازنویسی ادامه می دهم. این مگس ها ول کن نیستند.