شماره ۱۱۹۰ ـ ۱۴ آگوست ۲۰۰۸
روزنامه Dagsavisen ـ نروژ
در شرایطی به ترجمه این مقاله می پردازم که اخبار رسیده از ایران حکایت از ارائه ی لایحه ی ضد زن دولت جمهوری اسلامی به مجلس شورای اسلامی ایران دارد. بی حقوقی زنان در حالی روی می دهد که تقریبا همه ی زنان و به قول خانم شیرین عبادی حتی زنان سنتی هم با آن مخالف هستند. ندیده گرفتن نظر و آراء زنان که نیمی از جمعیت ایران را در برمی گیرد، به هیچ وجه قابل مقایسه با آن چیزی که در سرزمین بلازده ی روآندا در چند سال گذشته روی داده است، نیست.
برای آن که به ابعاد فجایعی که در ایران و در ارتباط با بی حقوقی زنان روی می دهد بیشتر توجه کنید، اجازه دهید که چند فاکت از کشور آفریقایی روآندا که در سال ۱۹۹۴ پس از جنگ داخلی بیش از یک میلیون نفر از جمعیت خود را از دست داد و قحطی و خشکسالی هم دامنگیر آن شد، بیاورم و زان پس ترجمه گزارشی که روزنامه ی نروژی داگس آویزن روز شنبه نهم آگوست چاپ کرده است را بخوانید.

روآندا
ـ در سال ۱۹۶۲ از یوغ استعمار بلژیک بیرون آمد و مستقل شد.
ـ جمعیت آن بالغ بر ده میلیون نفر است.
ـ متوسط سن در رواندا، پنجاه سال است.
ـ هر زن در طول حیات خود به طور متوسط ۵/۵ بچه می زاید.
ـ تقسیمات قومی در این کشور؛ قوم هوتو، هشتاد و چهار درصد ـ قوم توتسی، پانزده درصد و قوم توآ، یک درصد از جمعیت را شامل می شود.
ـ شصت درصد جمعیت این کشور زیر خط فقر زندگی می کنند.
ـ مهمترین محصول صادراتی این کشور، قهوه و چای است.
ـ فرانسه از دولتی که توسط قوم هوتو و قبل از قتل عام تشکیل شده بود حمایت می کرد. هفته ی پیش دولت فعلی رواندا از دولت فرانسه به خاطر همکاری و حمایت از دولت آن زمان روآندا در کشتار اقلیت توتسی و لیبرال های هوتو شکایت کرده که دولت فرانسه این ادعا را رد کرده است.
ع. شکری

آنچه که خانم “جینته اندووا ماریا” به یاد دارد آشفتگی و اغتشاش پس از جنگ داخلی است. او می گوید ماه ها اجساد در خیابان ها می گندیدند و کسی نمی توانست آنها را به خاک بسپارد چرا که کسی حتی جایی برای زندگی خود نداشت.
روآندا ـ عکاس جیمز نچوی
تابستان ۱۹۹۴ از کشور روآندا فقط مخروبه ای باقی مانده بود. بیش از یک میلیون نفر از اهالی قوم توتسی و لیبرال های قوم هوتو کشته شده بودند و سه میلیون نفر از مردم قوم هوتو از ترس انتقام از کشور خارج شده و به کشورهای همسایه پناه بردند.
اکنون اما دیگر آن شرایط در کشور جاری نیست. اوضاع چنان سازماندهی شده است و همه چیز به روال که کشور روآندا را “سوئیس آفریقا” نامیده اند.
خانم جینته اندووا ماریا که مشغول جمع آوری آشغال از خیابان محل سکونت خود است، اندکی دست از کار می کشد و با لبخندی از سر رضایت مندی می گوید: “حق سرانجام بر سفره ی حق می نشیند و ناحق نه تنها می میرد که فراموش می شود”.
در روآندا کوه ها همان قدر سرسبز و خرم هستند که در سوئیس و اروپا، خیابان ها همان قدر تمیز و مرتب هستند که خیابان های سوئیس. این که خیابان های همه ی شهرهای روآندا تمیز و مرتب هستند به خاطر این است که اولین شنبه هر ماه، در برنامه ای با نام “همکاری داوطلبانه همگانی”، همه؛ فقیر و غنی، بیکار و کارگر و کارمند، زن و مرد، در طرح نظافت شهر شرکت می کنند و شهر را از هر نوع آلودگی پالوده می سازند. به همین خاطر هم خانم جینته اندووا ماریا در حال جمع آوری آشغال خیابان محل سکونت خود است، در حالی که او مدیر یک شرکت بزرگ است.
روزهایی که برنامه ی همکاری داوطلبانه ی همگانی اجرا می شود، عبور و مرور اتومبیل ها متوقف شده و در عوض خیابان ها مملو از مردمی است که با هیاهوی خود نه تنها شهر را نظافت می کنند که روح همکاری را به نسل بعد آموزش می دهند. صدای ضربات چکش، اره برقی یا دستی کسانی که مشغول علف زدن هستند یا هرس درختان، به گوش می رسد. پلیس در چهار راه ها ایستاده که بجز در صورت لزوم هیچ اتومبیلی در خیابان حرکت نکند. دختران جوانی که لباس سفید بر تن دارند، همسایگانی که توانایی کار کردن ندارند را کمک می کنند؛ لباس های آنها را عوض کرده، می شویند و برای خشک شدن روی طناب آویزان می کنند، داروهای آنها را مرتب کرده و به آنها می خورانند.
با عبور از مرز اوگاندا به روآندا، انگار که از یک میهمانی بی برنامه و آشفته به یک جشن برنامه ریزی شده، منظم و مرتب پای می گذاری.

حضور زنان در عرصه ی اجتماعی و سیاسی

نظم و قانون در همه ی خاک روآندا جاری است. برای حضور زنان در جامعه سهمیه خاصی برای نمایندگی پارلمان تعیین شده است. مسئله ی قومی حذف شده و دولت بیشتر به دنبال بازسازی ملی، احیای مدارس و صلح و آرامش است.
برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست و گرفتگی احتمالی کانال های آب، مصرف کیسه های پلاستیکی ممنوع است. هیچ کس حق ندارد بدون استفاده از کمربند ایمنی اتومبیل سواری کند و یا بدون کلاه ایمنی موتور سیکلت سوار شود. مثل کشورهای اروپایی، اگر کسی در حال رانندگی با تلفن موبایل صحبت کند، به عنوان جریمه و اخطار، گواهینامه اش سوراخ می شود.
زنان موفق شده اند که چهل و نه درصد کرسی های پارلمان روآندا را به خود اختصاص دهند و بیش از یک سوم وزیرهای کابینه آقای “پائول کاگام” را زنان تشکیل می دهند.
خانم جینته اندووا ماریا که اکنون مدیر مؤسسه ی برنامه ریزی برای کمک های کشورهای خارجی است، می گوید: “بعد از قتل عام در سرزمین مان، برای احیای دوباره ی آن مجبور بودیم که کار را بر زمینی لخت و خشک آغاز کنیم. از همان ابتدا هم همه به این نتیجه رسیدیم که بدون حضور زنان رستاخیز دوباره امکان پذیر نیست. آخر مردان زیادی در جنگ داخلی کشته شده بودند و حضور زنان در همه جا چشمگیر بود و ما بنا داشتیم که جامعه ای نو با برابری حقوق زن و مرد، رعایت حقوق انسان ها بدون در نظر داشتن جنسیت و قومیت آنها بسازیم”.
تابستان ۱۹۹۴، رواندا پر بود از زنان بیوه، زنانی که نه از حق ارث برخوردار بودند و نه حق داشتند که صاحب زمین باشند. زنان بدون مردان از هیچ حقوقی برخوردار نبودند.
خیلی از زن ها مجبور به تن فروشی شدند تا لقمه نانی برای کودکانشان در سفره داشته باشند. عموها و دایی هایی که هرگز در زندگی خانواده ها حضور نداشتند، اکنون پس از مرگ مردان خانواده، وارث اموال او می شدند و زن خانواده مجبور به تن فروشی. خانم جینته اندووا ماریا در ادامه می گوید که در حقیقت زنان به عنوان ابزار محسوب می شدند و اگر جایی به عنوان انسان به او نگاه می شد، از پایین ترین اقشار به حساب می آمدند که حتی بر زندگی خود هم تسلط نداشتند.
آرام اما مطمئن جامعه شروع به تغییر کرد و به سوی تمدن پیش رفت، تمدنی که کرامت انسانی در آن رعایت می شود و زن و مرد را انسان می داند با حقوقی برابر. بدیهی است که این مهم بدون حمایت صدها نهاد غیردولتی، کمک های خارجی، اندیشه ی انسانی روشنفکران و حمایت همه ی آنهایی که از تبعید خودخواسته به کشور برگشته بودند، ممکن نبود.
همه ی آنهایی که از خارج برگشته بودند با خود نه تنها فرهنگ جدید را به ارمغان آورده بودند که با مشاهده و تجربه ی عملکرد دیگران، موجب سرعت بخشیدن برای رسیدن به آنچه امروز داریم، شدند. خانم ماریا همچنین می افزاید: البته که نقش دولت هم نباید نادیده گرفته شود. آن هم دولتی که دلمشغول برابری حقوق زنان و مردان بوده و هست.
خانم “دیانا موسینداروزو” یکی از نمایندگان پارلمان روآندا می گوید: “قانون اساسی جدید و پیشرفته ی کشور رواندا، حداقل سی درصد کرسی های پارلمان را به زنان اختصاص داده و برای زنان و مردان حقوق برابر قائل شده است. باید اقرار کنم که فقط این زنان نبودند که برای رسیدن به این مهم همت گماشتند که مردان هم دوشادوش زنان برای رسیدن به برابری، همکاری و فعالیت کردند و امروز افتخار آنچه داریم نه تنها از آن زنان که مردان هم از آن برخوردارند”.

زنان و محیط زیست

زنان فقط در امور سیاسی نیست که به موفقیت هایی بزرگ نایل آمده اند. اکنون بیش از چهل و یک درصد شرکت های رواندا در مالکیت زنان است و خانم “کیجی موگیشا” مسؤلیت اداره سازمان رادیو و تلویزیون این کشور را به عهده دارد.
خانم دیانا معتقد است که با حضور زنان در پست های بالای کشور، میزان رشوه و رشوه خواری کمتر شده است. بدیهی است که حضور زنان در سمت های عالی فقط برای جلوگیری از رشوه خواری نیست که حضور زنان در فعالیت های اجتماعی و سیاسی جامعه خود نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
با رشد اقتصادی شش درصدی، رواندا راه موفقیت اقتصادی، پس از آن همه ویرانی و کشتار، در دستور کار دارد. عذاب وجدان جامعه ی جهانی در بی تفاوتی مقابل کشتار صدها هزار نفر در سال ۱۹۹۴، و کشتار جمعی و پاک سازی قومی که کشور را به فلاکت انداخت، رواندا را در عرصه ی جهانی به “اهداکنندگان گرامی” معروف کرد. اکنون در مقابل عذاب وجدان جهانی، سیل کمک های مالی به سوی روآندا جاری است و با برنامه ریزی مناسب به بهترین وجه در جهت رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور از این همه کمک استفاده می شود. همچنین رئیس جمهور رواندا، آقای پائول کاگامه هم به نیکی می داند که با حضور زنان و مدیریت درست آنها می توان به بهترین وجه از کمک های جامعه ی جهانی در جهت اعتلای جامعه حرکت کرد. به همین خاطر هم در رأس برنامه های ایشان برای استفاده از کمک های مالی جهانی، زنان و محیط زیست قرار دارد. کاگامه را مردم چنین تشریح می کنند: “باهوش، از خود گذشته، اندیشمند، برنامه ریز و علاقمند به سرنوشت کشور”. آمریکا، اروپا و سازمان ملل به عملکرد او باورمندند همانطور که تعداد زیادی از رأی دهندگان رواندایی. در واقع افتخار توقف کشتار جمعی رواندا بیش از آنکه به سازمان ملل داده شود، به کاگامه رئیس جمهور مشهور و مردمی رواندا مرتبط است.
در کنار شهرت و محبوبیت رئیس جمهور، هستند کسان یا سازمان هایی که او را به خاطر این که دولت پلیسی تشکیل داده و جای نفس کشیدن برای مخالفان نگذاشته، به باد انتقاد می گیرند. آزادی بیان همچنان به گونه ای است که قبل از حضور او در پست ریاست جمهوری. در سال ۲۰۰۴ بزرگترین حزب مخالف، از طرف دولت به خاطر پخش موج انزجار و تنفر قومی ممنوع اعلام شد.
رئیس جمهور کاگامه هم با بیان این که در حال حاضر کشور به بازسازی نیاز دارد و نه انتقاد و ایجاد تنفر قومی، از خود دفاع می کند. او معتقد است که رسانه ها در بروز کشتار قومی بیش از یک میلیون نفر، بی تقصیر نیستند.

فراموش نمی کنیم

به استثناء چند مورد فرهنگی اینجا و آنجا، دیگر هیچ چیز که یادآور فاجعه ی کشتار تابستان ۱۹۹۴ باشد وجود ندارد.
روآندا علیرغم تصمیم به حرکت رو به پیش به هیچ وجه نمی خواهد که رویداد ماه های آوریل و می سال ۱۹۹۴ را فراموش کند. همه جا نمادهای آن فاجعه است. همه جا نوارهای پارچه ای بنفش رنگ به چشم می خورد که نماد مرگ صدها هزار نفر است و دسته های گلی که یادآور مرگ زنان و مردانی است که بی گناه به هلاکت رسیدند. اکنون کلیساهایی که مردم بی گناه برای نجات جانشان به آن جا پناه برده بودند، ولی باز هم کشته شدند و جانشان در امان نماند، تبدیل به موزه هایی شده که یادآور مظلومیت مردمی است که بی گناه کشته شدند.
این رویداد ناگوار در مدرسه عالی تکنیک به نام مورامبی هم رخ داد. هفت آوریل ۱۹۹۴، پنجاه هزار نفر؛ زن، مرد و کودک برای نجات جان خود به ساختمان این مدرسه عالی پناه بردند که بر بلندی های سرسبز شهر قرار داشت. سه پلیس برای حفاظت از جان این همه توتسی گمارده شده بود که حضور آنها هم سمبلیک بود. چند روز بعد، قتل عام این همه انسان بی گناه یک واقعیت بود که فراموش کردن آن برای خیلی از کسانی که از دور دستی بر آتش داشتند شاید آسان باشد اما برای بازماندگان و مردم رواندا فراموشی آن رویدادهای ناگوار امکان ندارد.
موکاکاماندا، یکی از چهار نفری است که از آن رویداد جان سالم به در برده. این زن چهل و چهار ساله اکنون به عنوان راهنما در همین مدرسه عالی که اکنون به موزه جنایات سال ۱۹۹۴ تبدیل شده است، مشغول به کار است. همسر و دو پسر او در همان واقعه جان باختند و اکنون در کنار هزاران کشته شده ی آن دو روز سیاه در همانجا دفن شده اند.
خانم موکاکاندا می گوید:”پنجاه هزار نفر ظرف دو روز به هلاکت رسیدند. آیا می شود آن را فراموش کرد؟”
خانم ژولیت می گوید:”ما مجبور به ادامه راه هستیم”، اما فراموشی عزیزان مان هرگز. او نماد یک پیکر بزرگ و یکی کوچک نشان مان می دهد. می گوید “این یکی مادر بود و دیگری فرزندش که هیچ کدامشان علیرغم جان پناه داشتن، جان سالم به در نبردند و به دست ابلهانی که فکر می کردند می توانند با کشتار، قوم و کسانی که مخالف فکر آنها هستند را برای همیشه از حافظه ی جامعه پاک کنند، کشته شدند. ”
ژولیت به همراه دخترش که در آن روزها فقط سه هفته سن داشت، جان سالم به در بردند، اما نمی داند که چطور و چگونه. او اما هر روز خدا را شکر می کند که جانش را نجات داده است.
ژولیت که اشک بر گونه اش جاری است، با آهی عمیق تعریف می کند که روزها بود که از غذا و آب خبری نبود و همه ی ما از نظر جسمی ضعیف شده بودیم. در چنین شرایطی نیروهای کشتار سر رسیدند و تقریبا همه را از دم تیغ گذراندند. در اتاق شماره سه را باز کردند و آن را از اجساد کودکان پر کردند. بغض گلویش را فرو می دهد و می گوید پسر و دخترم در همین اتاق که تلی از اجساد کودکان را در خود جای داده بود، دفن شده اند.
با این توصیف چگونه می توانم ببخشم؟ تنها چیزی که همه ی ما مادران روز و شب تکرار می کنیم این است که نگذاریم این رویداد جنایتکارانه از اذهان مردم رواندا و در صورت امکان مردم جهان پاک شود و به وادی فراموشی سپرده شود. دلیل آن هم این است که شاید یادآوری این واقعه بتواند مانع تکرار آن در هر جای جهان شود.

صلح و دوستی پیش از استعمار

قبل از جنگ جهانی اول و پیش از اینکه بلژیک دو کشور رواندا و برونی را مستعمره خود کند، در رواندا مردم در صلح و صفا زندگی می کردند و دو قوم هوتو و توتسی دوستانه و در کمال آرامش با هم همزیست بودند. کشور بلژیک بود که مردم را وادار کرد که باید در کارت های شناسایی خود حتما قومیت خود را هم ذکر کنند. قدرت مداران استعماری بلژیک، قوم توتسی را به خاطر رنگ روشن تر پوست، لاغری و بلندی قدشان بر مردم قوم هوتو ترجیح می دادند و در روابط خود آنها را در اولویت قرار می دادند. بلژیکی ها چند سال قبل از خروج از رواندا قوم هوتو را به عنوان متحد خود انتخاب کردند و قدرت را به قوم هوتو واگذاردند و کشور را ترک کردند. میزان نزدیکی و دوری به حاکمیت و دولت استعماری چنان تنفر قومی ایجاد کرده بود که مناسبات مانند آتش زیر خاکستر بود. اولین نسل کشی در سال ۱۹۵۸ چهار سال قبل از استقلال رواندا روی داد که فاجعه به وسعت سال ۱۹۹۴ نبود.
امروز اما، دیگر هیچ کس نیست که با نام قوم هوتو یا توتسی شناخته شود. حداقل در مقیاس رسمی و دولتی. البته با وجود این که قومیت گرایی به طور رسمی ممنوع شده، مردم همه می دانند که چه کسی از کدام تبار یا تیره و قوم است. در روستاها و مناطق دور افتاده مردم در فقر شدید به سر می برند و اکثریت فقیران هم از قوم هوتو هستند. خیلی ها معتقدند که قوم توتسی به طور آشکار و پنهان تبعیض نژادی را ادامه می دهد.

مبارزه علیه فقر

فرایند صلح و آشتی ملی به طور کامل مشکل است و نیازمند وقت. هنوز همه ی دادگاه های نسل کشی تمام نشده اند. رواندا هم چنان فقیرتر از ایام قبل از شروع نسل کشی و قتل عام ۱۹۹۴ است. بیش از شصت درصد جمعیت زیر خط فقر زندگی می کنند. به باور خانم ژانت پروسه و پیشبرد مبارزه علیه فقر مهم تر از فرایند صلح و آشتی ملی است. برنامه نجات ملی روستائیان با وجود اینکه هنوز آنطور که باید اجرا نشده است، در بین روستائیان از محبوبیت خاصی برخوردار است. در این برنامه همه ی روستائیان در طرح پس انداز شرکت می کنند، هم هوتوها و هم توتسی ها. پس انداز برای هدف و زندگی بهتر برای نسل آینده.
این که اکنون دشمنان دیروز که یکدیگر را به قتل میرساندند، برای رفاه و زندگی بهتر دست در دست هم همکاری می کنند تا فقر را ریشه کن کنند، شاید سبب شود که کینه و دشمنی به تدریج از بین رفته و جای خود را به برادری و دوستی بسپارد. خانم ژولیت می گوید: “بدیهی است که مردم همه این طور که من می گویم فکر نمی کنند، اما این اندیشه و رواج آن بین مردم برای فردای رواندا با اهمیت است”.

منبع:
نوشته هیدی تاکستاد شِسِت(Heidi Takstad Skjeseth روزنامه ی Dagsavisen چاپ نروژ، شنبه نهم آوریل ۲۰۰۸