بازجویان میگفتند که اینجا قانون معنا ندارد و حقوق بشر و حقوق متهم بیمعنا است
در بازجویی به آنها گفته شده حتی دعا خواندن سه بهایی کنار هم یا فوتبال بازی کردن آنها «براندازی نظام» محسوب میشود
۳۲ شهروند بهایی که در فاصله مهر ۱۳۹۱ تا دی ۱۳۹۲ از سوی اداره اطلاعات استان گلستان در شهرهای مختلف این استان بازداشت شدند تا در زیر شکنجههای شدید فیزیکی و روانی به اتهامات «تبلیغ علیه نظام»، «همکاری با دول متخاصم» و «عضویت، تشکیل و اداره تشکیلات غیرقانونی» اعترافات کنند، جملاتی مانند این را بارها و بارها از بازجویان شنیدهاند:
«شما میگویید پیامبری آمده بعد از حضرت محمد و این با اینکه ما میگوییم خاتم نبی پیامبر است، اساسا مغایر است. پس شما مخالف اسلام هستید. چون اسلام دین رسمی جمهوری اسلامی ایران است پس مخالف جمهوری اسلامی ایران هستید. چون تبلیغ بهاییت میکنید و بهاییت ضد اسلام است، پس ضد اسلام و علیه نظام، تبلیغ میکنید. شما مخالف جمهوری اسلامی ایران هستید. هر کاری که کنید حتی اگر آب بخورید از دید ما براندازی نظام است.»
تحقیقات عدالت از منابع و اسناد موثق نشان میدهد این ۱۹ زن و ۱۳ مرد که در سه شهر گرگان، گنبد و مینودشت زندگی میکنند، قربانیان یکی از بزرگترین سناریوهای دستگیری جمعی بهاییان در سالهای اخیر شدهاند. آنها به دلیل زندگی کردن به عنوان یک بهایی در میان مسلمانان و معاشرت با آنان که تبلیغ علیه نظام قلمداد شده و برگزاری جلسات خصوصی مذهبی که به عنوان ایجاد تشکیلات غیرقانونی و ارتباط با دول متخاصم تلقی شده، به حبسهای طولانی مدت محکوم شدهاند و در جلسات بازجویی به برخی از آنها گفته شده است حتی دعا خواندن سه بهایی کنار هم یا فوتبال بازی کردن آنها «براندازی نظام» محسوب میشود.
برای ساخته و پرداخته شدن سناریوی وزارت اطلاعات،۳۲ شهروند بهایی استان گلستان تحت شکنجههای مختلفی از آویزان کردن از پنکه سقفی گرفته تا متهم کردن زنان به داشتن روابط خارج از ازدواج قرار گرفتند، تا به وجود یک تشکیلات و نقش خود در یک چارت تشکیلاتی اعتراف کنند.
آنها با اینکه هم در نامهای به رییس دادگستری استان گلستان شرح شکنجههایشان را دادهاند و هم در دادگاه، گفتهاند که تحت چه فشارهایی برای اقرار به آنچه بازجویان میخواستهاند قرار داشتهاند، بدون اینکه هیچ تحقیقی درباره این موضوع شود، در مجموع به ۲۳۸ سال حبس محکوم شدهاند. هیچیک از بازداشتشدگان که بسیاری از آنها با یکدیگر نسبتهای خانوادگی دارند، تبرئه نشدند. ۸ تن از آنان که در مجموع به ۴۵ سال حبس محکوم شدهاند، در حال گذراندن حبس خود در زندان رجایی شهر هستند و ۲۴ تن دیگر، در مجموع به۱۹۳ سال حبس محکوم شدهاند و این روزها، در بیم و امید، منتظر رای دادگاه تجدیدنظر هستند.
همه چیز از هفت صبح یک روز مهرماه شروع شد
در ساعت ۷ صبح ۲۶ مهر ۱۳۹۱ ماموران امنیتی و انتظامی ۱۹ شهروند بهایی ساکن گرگان و مینودشت را به صورت هماهنگ در منازل شخصیشان بازداشت کردند. بازداشت بهاییان در استان گلستان ادامه یافت و در فاصله اول آبان تا بیست و هشتم اسفند همان سال ۱۱ بهایی دیگر نیز در گرگان و گنبد دستگیر شدند. با بازداشت دو تن دیگر در اردیبهشت و دی ماه ۱۳۹۲ تعداد شهروندان بهایی بازداشت شده در استان گلستان به ۳۲ تن رسید.
اغلب دستگیرشدگان به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در زندان امیرآباد گرگان منتقل شدند و تمامی آنها در بازداشتگاه تفهیم اتهام شدند.
دستگیرشدگان گرگان به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در زندان امیرآباد گرگان و برخی از آنها به دلیل کمبود جا به بازداشتگاه نیروی انتظامی منتقل شدند. افرادی که در گنبد و مینودشت بازداشت شده بودند هم پس از مدت کوتاهی به گرگان منتقل شدند.
گزارش منابع موثق حاکی از آن است که همه بازجوییها همراه با چشم بند و رو به دیوار بوده است. سه یا چهار بازجو هم زمان بازجویی میکردند و بعضی از بازجوییها تا ۱۲ ساعت طول میکشید. هیچ کدام از بازجوها خودشان را معرفی نمیکردند. تنها فردی که در دوران بازجویی خودش را معرفی کرد بود، قاضی مهربان، بازپرس پرونده بود و فردی که خودش را با نام مستعار سعیدی، مسئول بهاییان استان گلستان در اداره اطلاعات معرفی کرده است.
علت بازداشت: اهدای غذا و لباس به مستمندان
روند بازجوییها به شکلی بود که اداره اطلاعات گلستان میخواست به هر نحوی شده ثابت کند که یک نظام تشکیلاتی را شناسایی و افراد آن را بازداشت کرده است.
وحید مشگانی، وکیل چند نفر از بازداشتشدگان با اشاره به اینکه بازجویان با طراحی یک چارچوب و چارت تشکیلاتی از متهمان خواسته بودند که مسئولیت بخشی از این تشکیلات را بپذیرند، میگوید: «متهمان در طول دادرسی علاوه بر انکار اظهاراتشان درباره آن چارت، اظهاراتی که در خصوص بعضی از سفرهایشان و همچنین در مورد سایر متهمان مطرح کرده بودند، را هم منکر شدند و گفتند این اظهارات تحت شرایط عادی نبوده است.»
شهروندان بهایی بازداشت شده همچنین به خاطر ارتباط با همسایگان و آشنایان مسلمانشان نیز تحت فشار بودند و به خاطر ارتباطاتشان با مسلمانان بازجویی میشدند. در واقع از نظر بازجویان این پرونده هر ارتباطی با همسایهها، اقوام و آشنایان مسلمان فعالیتی برای جذب آنها به دیانت بهایی و تبلیغ علیه نظام بود و باید متوقف میشد.
یک وب سایت نزدیک به منابع امنیتی،* درباره علت بازداشتهای گلستان می نویسد: «برگزاری کلاس آشپزی، شیرینیپزی ویژه خانمها، کلاس موسیقی، نقاشی، تئاتر، برگزاری کلاسهای تقویت حافظه و آموزههای اخلاقی، اهداء پوشاک، البسه، مواد غذایی، ساندویچ و … به افراد مستمند ساکن حاشیه شهرها و روستاییان استان، ایجاد ارتباط با مردان، زنان، جوانان و نوجوانان مسلمان و دعوت از همسایهها، آشنایان، همکلاسیهای مسلمان جهت شرکت در مراسم عروسی، جشن تولد، مراسم ترحیم بهائیان، شرکت در تشییع جنازه و فاتحهخوانی مسلمانان، سوءاستفاده از خلاءهای عاطفی موجود در بین خانوادهها از جمله ترفندهای این فرقه برای جذب و نزدیکی به مسلمانان است.»
دیگر رنگ آفتاب را نخواهی دید!
بازجوییها همراه با شکنجه و توهین به متهمان و عقاید مذهبی آنها بود. گروه اولی که به صورت موقت و با قید وثیقههای سنگین آزاد شدند در نامهای مفصل به ریاست دادگستری گلستان، گزارش شکنجههای خود را دادهاند:
«یک بازجو تهدید میکرد که از سمنان آمده و با بهاییان آن دیار چنین و چنان کرده است. یکی دیگر فریاد میکشید و خود را بازجوی دهه شصت از تهران معرفی میکرد که هیچ قانونی او را منع نخواهد کرد. دیگری خود را بازجوی ساری معرفی میکرد و خط و نشان میکشید که با بهاییهای ساری چه کرده است. بازجوی دیگر یکسره هتاکی میکرد و ناسزا میگفت و تهدید به مرگ میکرد: رنگ آفتاب را دیگر نخواهید دید.»
برخلاف قوانین ایران، هیچ کدام از بازداشتشدگان برای تفهیم اتهام به دادسرا منتقل نشدند و تمامی آنها در بازداشتگاه تفهیم اتهام شدند. برخی از بازداشتشدگان بعد از گذشت ۲۴ ساعت مقرر در قانون تفهیم اتهام شدند و برخی از آنها پیش از تفهیم اتهام مورد بازجویی و ضرب و شتم قرار گرفتند.
در نامه آزادشدگان موقت آمده است: «بازجویان میگفتند که اینجا قانون معنا ندارد و حقوق بشر و حقوق متهم بیمعنا است، باید هر آنچه میخواهیم انجام دهید. پاسخ اعتراض و اصرار به رعایت حقوق متهم، ضرب و شتم و شکنجه بوده است.»
با بدنی مجروح، در یک شب بارانی
یکی از بازداشتشدگان در روز نخست بازجویی با دستبند از حلقهای بالای سرش آویزان شد و طوری روی سطحی شیبدار قرار داده شد که فقط نوک پایش به زمین برسد. او را با همان دستبند در داخل ساختمان کشیده و مورد ضرب و شتم قرار دادند. به ساق پا و زانویش لگد زدند. بین انگشتانش خودکار گذاشتند. به پشت گردن و دهانش ضربه زدند و چندین ساعت زیر باران در شبی سرد نگه داشتند.
پونه ثنایی را مجبور کردند از ساعت ۹ صبح تا ۹ شب، صندلی را روی سرش بگیرد، بر روی یک پایش بایستد و در این وضعیت با ترکه بر دست و پایش میکوبیدند. شیدا قدوسی با چشمانی بسته مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با کتاب به سر و بدنش میکوبیدند.
هر کاری با شما بهاییان بکنیم، حلال است!
بسیاری از زنان بازداشتشده که با اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شده بودند، بازرسی بدنی واژینال شدهاند و در حالی که چشمبند داشتند از آنها خواسته شد که لباس زیرشان را بیرون بیاورند و چندین بار بشین و پاشو داشته باشند. برخی از آنها به صورت شبانه بازجویی میشدند و با چشمبند به اتاقی برده میشدند که چندین مرد در آنجا حاضر بود، یکی از آنها بازجویی میکرد و مردان دیگر در اطراف زن حضور داشتند.
طولانی بودن زمان بازجوییهای شبانه، بردن متهم به اتاقکی در گوشه حیاط، ضرب و شتم، تهدید به آزار و اذیت دختران نوجوان متهمان و متهم کردن آنها و دخترانشان به روابط غیراخلاقی از جمله فشارهایی بود که برای گرفتن اعتراف از متهمان وارد میشد. به برخی زنان بازداشتشده با لگد، ترکه و تسبیح ضربه زده میشد، با کتاب و دفتر بر سر آنها کوبیده میشد و عینک یکی از آنها در جریان این خشونتها شکسته شد.
پریوش شجاعی را در شرایطی قرار دادند که یک بازجوی روی برگه بازجوییاش نشسته بود و از او میخواست که به سوالاتش کتبا پاسخ دهد، بازجوی دیگر از پشت، صندلیاش را به او چسبانده و پشتش را به او تکیه داده بود و بازجوی دیگری در زیر گوشش نفسهای عمیق میکشید.
هنا عقیقیان را مجبورکردند به زیر میزی که نیمی از بدنش در آن، جا نمیگرفت برود و با لگد به پهلو و بدنش ضربه میزدند. بازجوی مرد با دست بر دهان هنا عقیقیان میکوبید و برگههای بازجویی مچاله شده را در دهانش فرو میکرد و در پاسخ به اعتراض او میگفت: «برای شما بهاییان هر حرکتی حلال است.»
به شیدا قدوسی میگفتند: «تو که زن تنهایی هستی و روابط خارج از عفت و عصمت داری» و تهدیدش میکردند: «اگر آنچه را از تو میخواهیم نگویی، شیما (دخترت) را میآوریم و بازداشت میکنیم.»
شکنجههای جنسی زبانی، نه فقط بر زنان که بر مردان بازداشتشده هم به صورت فحشهای رکیک و جنسی، متهم کردن به روابط جنسی نامشروع اعمال میشد.
یک کیلو شیشه در خانهات پیدا خواهد شد!
فقط شکنجه فیزیکی نبود، به میترا موهبتی گفتند که اگر پاسخی که میخواهیم ندهی، در مغازه فرزندانت مواد مخدر میگذاریم.
بهنام حسنی را تهدید کردند که در لیست لوازمی که از تفتیش منزلت ثبت شده است دو، سه خانه خالی وجود دارد، اگر در این خانهها بنویسم «یک کیلو شیشه»، حکمت اعدام است.
پس از آزادی گروه اول بازداشتشدگان و شکایت آنها از شکنجههای اعمال شده در زندان، بازداشتشدگان سریهای بعد بیشتر از شکنجههای فیزیکی در معرض شکنجههای روانی قرار گرفتند: ساعت دو نصفه شب، برای ساعتها صدای کتک خوردن زندانیان دیگر و ضجههای آنان را میشنیدند. در فصل زمستان، در سلولهای سرد و بدون وسایل گرمازا نگاه داشته میشدند. برای روزهای متمادی از حمام کردن محروم بودند. تهدید میشدند که اگر همکاری نکنید ما اینجا آدم هم آویزان میکنیم و هیچکس هم نمیتواند ثابت کند. چراغهای همیشه روشن سلول، پخش رادیو با صدای بسیار بلند و بعد سکوت مرگ بار برای چند روز و ندادن داروهای ضروری، از دیگر شکنجههای اعمال شده بود.
برخی از بازداشتشدگان برای روزهای متوالی بدون اطلاعرسانی به خانوادههایشان در سلولی انفرادی در زندان امیرآباد گرگان واقع در کوی ویلا و در سلولهایی حدود دو متر مربع، که سرد بودند و محل عبور و مرور موشها حبس بودهاند.
حکم اینها از قبل صادر شده!
بازداشتشدگان در طول مدت بازداشت از دسترسی به وکیل و مشاوره حقوقی محروم بودند و به خاطر جو ایجاد شده از سوی نیروهای امنیتی، مراجعه خانواده برخی بازداشتشدگان به وکلا بیپاسخ ماند و به خانوادهها گفته میشد که در این شرایط از دست ما کاری برنمیآید. ماموران امنیتی همچنین به یکی از وکلای گرگان گفته بودند که حکم اینها از قبل صادر شده، چرا میخواهیم پرونده اینها را به عهده بگیرید؟
وحید مشگانی فراهانی که وکالت چند نفر از بازداشتشدگان این پرونده را دارد میگوید: «با وجود حضور وکلا در جلسات دادگاه، نهایت الامر مطالب ما در رای کارگر نیفتاد و علیالظاهر همان تصمیمی که در گزارش وزارت اطلاعات بود، همان گزارش در تصمیم دادسرا و همان گزارش در رای انعکاس پیدا کرده بود.»
دادگاه هشت دقیقهای
هفت تن از بازداشتشدگان به نامهای پیام مرکزی، فوآد فهندژ، فرهاد فهندژ، سیامک صدری، کوروش زیاری، کمال کاشانی و فرهمند ثنایی چند روز پس از بازداشت به زندان اوین تهران منتقل شدند و باقی آنها پس از تحمل بین ۱۱ تا ۴۵ روز بازجویی با قرار وثیقه سنگین به صورت موقت آزاد شدند.
قاضی محمد مقیسه در یک دادگاه هشت دقیقهای که در چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ خورشیدی، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد، فرهاد فهندژ را به ۱۰ سال حبس تعزیری و شش نفر دیگر هرکدام به پنج سال حبس تعزیری به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «تشکیل و اداره تشکیلات غیرقانونی بهایی» و «عضویت در تشکیلات غیرقانونی بهایی» محکوم کرد. هیچکدام آنها پس از بازداشت اولیه آزاد نشدند و هماکنون در زندان رجایی شهر در حال گذراندن محکومیتشان هستند. فرهاد فهندژ و کمال کاشانی هر دو در حدود سال ۱۳۶۲ بازداشت و پنج سال به خاطر عضویت در محفل روحانی بهاییان گرگان و شهرهای اطراف در حبس بودهاند.
فرهاد اقبالی که در آبان ۱۳۹۱بازداشت شده و به دلیل بیماری قلبی به قید وثیقه آزاد شده بود، نیز به همراه این هفت نفر محاکمه و به پنج سال حبس محکوم شد. تمامی این هشت نفر در حال حاضر در سالن ۱۲ بند عمومی زندان رجایی شهر در حال گذراندن دوران محکومیتشان هستند و حتی برای مداوای بیماریهای جدی و ازدواج فرزندانشان نیز به آنها مرخصی داده نشده است.
رییس دستور پیگیری را پیگیری نکرد
سایر بازداشتشدگان از ۷ دی ۱۳۹۳ تا ۶ دی ۱۳۹۴ طی هشت جلسه دادگاه به صورت جداگانه محاکمه شدند. با وجود اینکه این افراد به موارد یکسانی متهم شده بودند، جلسه دادگاه آنها به بهانه «نداشتن فضای بزرگ برای دادگاه مشترک» به صورت جداگانه برگزار شد و هربار دو تا چهار تن از سوی قاضی محسن قنبری محاکمه شدند.
احمد فاضلیان، رییس دادگستری استان گلستان نیز در بالای نامه گزارش شکنجه گروه اول بازداشتشدگان، دستور پیگیری داده بود اما این دستور خود را هیچگاه پیگیری نکرد. افشاگریها سری اول بازداشتشدگان و نامه آنها به رییس کل دادگستری استان گلستان، باعث
توقف شکنجه، باقی بازداشتشدگان نشد. اما شدت ضرب و شتم آنها را کاهش داد.
وحید مشگانی فراهانی، که وکالت شماری از متهمان این پرونده را بر عهده دارد میگوید که شهروندان بهایی بازداشت شده در جلسات دادگاهشان، قاضی پرونده را در جریان شکنجههای اعمال شده قرار دادند و گفتند که اظهارات مندرج در بازجوییها در «شرایط تحکم و فشار و به دور از آزادی اراده» بوده است، اما قاضی دادگاه با این بهانه که ادلهای برای اثبات این ادعاها ندارد، آن را نپذیرفت. و در نهایت، محسن قنبری، قاضی شعبه دو دادگاه عمومی گرگان، این۲۴ شهروند بهایی را در مجموع به ۱۹۳سال حبس تعزیری محکوم کرد. دو نفر از این گروه به ۱۱ سال حبس، شش نفر به ۹ سال حبس و باقی آنها به شش سال حبس محکوم شدهاند.
آنها به عنوان «تبلیغ به نفع بهاییت و علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق عضویت در تشکیلات غیرقانونی و مشارکت در اجرای طرح روحی در سطح استان گلستان» و «همکاری با دول متخاصم از طریق کمک و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف فرقهگرایانه و ضد اسلامی و ضد شیعی دولتهای مستکبر و متخاصم»، «عضویت در تشکیلات غیرقانونی و مخل امنیت و رشد بهاییت موسوم به طرح روحی بهعنوان تیوتر، انیمیتور و مربی اطفال»، «اداره بخشی از تشکیلات غیرقانونی و مخل امنیت تبلیغی و رشد بهاییت موسوم به طرح روحی» و «تشکیل و اداره تشکیلات غیرقانونی و مخل امنیت تبلیغی و رشد بهاییت موسوم به طرح روحی» محکوم شدهاند.
سیمین فهندژ، سخنگوی جامعه بینالمللی بهاییان میگوید: «دورههای روحی یک برنامه آموزشی است که در جامعه بهایی در سراسر دنیا وجود دارد و در واقع آموزش روشهایی است که افراد بتوانند به جوامع خودشان کمک کنند و نقش سازندهای در محیط خودشان داشته باشند. روش برنامهها هم یک روش مشارکتی است به طوری که هر تعداد افراد میتوانند دور هم جمع شوند و با همدیگر در مورد مسائل مختلف صحبت و گفتوگو کنند و لزوما به شکل یک کلاس یا یک برنامه رسمی نیست. انجام آموزشهای دورههای روحی، جزیی از بهایی بودن است و کسی نمیتواند بگوید من بهایی هستم ولی به جامعهای که در آن زندگی میکنم، خدمت نمیکنم. جزییات دورههای روحی و کتابهای آن بر روی یک وبسایت به بسیاری از زبانها از جمله فارسی منتشر شده و هر کسی میتواند به آن مراجعه کند و محتوای آن را ببیند که اصلا چیز مخفی نیست.»
وحید مشگانی فراهانی نیز در این رابطه میگوید:«موکلین من بهایی بودند و آنچه که انجام دادند در راستای آیین بهاییتشان بوده است، اما موازین و مناسک آیینی آنها و پیاده کردن آیین بهاییت به صورت یک امر تشکیلاتی ترسیم شده و از آن به عنوان اداره، ایجاد گروه، اداره گروه در راستای براندازی نظام، تشکیل گروه در راستای براندازی نظام، تبلیغ علیه نظام و همکاری با دول متخاصم علیه نظام برداشت شده است، اما این موارد دلیل و مدرک مسلمی به نظر من نداشت و از این جهت به نظر من این دادنامه با آنچه که من از پرونده برداشت دارم مناسبتی ندارد.»
یک یونس تنها…
پرونده ۲۴ نفر بهاییان استان گلستان هنوز باز است و در دستان دادگاه تجدیدنظر.
سه تن از زنان متهم که همسرانشان از سه سال پیش در زندان هستند و دو زوجی که هردو به حبسهای طولانی محکوم شدهاند، نگران فرزندانی هستند که در صورت تایید حکم مادر و رفتن او به زندان، کاملا تنها خواهند ماند و کودکی و نوجوانیشان تا پایان حکمهای ۱۱
سال و ۹ سال و ۶ سال و ۵ سال والدینشان تمام خواهد شد.
مونا امری که این روزها بیش از هرچیز در حال آماده کردن پسر۶ سالهاش برای تحمل ۹ سال دوری از مادرش است نوشته که نمیداند چطور باید به کودک شش سالهاش که معنای ساعت و روز را نمیفهمد توضیح دهد که ۹ سال دوری چه معنایی دارد.
سه تن از زنان متهم که همسرانشان از سه سال پیش در زندانهستند و دو زوجی که هردو به حبسهای طولانی محکوم شدهاند، نگران فرزندانی هستند که در صورت تایید حکم مادر و رفتن او به زندان، کاملا تنها خواهند ماند و کودکی و نوجوانیشان تا پایان حکمهای ۱۱ سال و ۹ سال و ۶ سال و ۵ سال والدینشان تمام خواهد شد.
آوا ثنایی، دختر فرحناز تبیانیان و فرهمند ثنایی مینویسد: «بعد از شنیدن حکم ۹ ساله مادرم لحظهای احساس کردم که روی زمین نیستم، هیچ نمیشنوم و دگرهیچ مهم نیست… سعی کردم جلوی سرازیر شدن اشکم را بگیرم و مرتب به خود میگفتم آوا تو قویتر از این هستی! سه سال دوری پدرت را برای بیعدالتی تحمل کردی، حال این چیزی نیست!»
بیان تیموری، پسر ۱۲ ساله که مادرش به ۹ سال زندان محکوم شده در یک موزیک ویدئو برای خودش و همه کودکانی که با زندانی شدن والدین بهاییشان تنها خواهند ماند، اینطور میخواند: «ما همه دیگه بیحسیم…. خستهایم… ناراحتیم…ولی دست که نمیکشیم…. چپ راست بالا پایین با هم دیگه میخونیم … بد که نکردند… چکار مگه کردن؟»
اردیبهشت۱۳۹۵
*توضیح شهروند: این وب سایت مشابه وبسایت “کلمه”(از سایت های منتقد و نزدیک به میرحسین موسوی) طراحی شده و تنها تفاوت آن آدرس سایت است که آدرس سایت اصلیwww.kaleme.com و سایت امنیتی مشابه آن www.kalame.co است.