شهروند ۱۱۷۶ ـ ۸ می ۲۰۰۸

تا چه حد باید به امور دیگری بی تفاوت باشیم؟

حبس دختر هجده ساله، الیزابت فریتزل توسط پدرش، در به اصطلاح مهد تمدن امروزی آنچنان جهان را به فکر فرو برده است که با وجود این که چندین روزست که از افشا شدن این واقعه دردناک میگذرد، رسانه های جمعی همچنان درصدد کسب اطلاع بیشتر در مورد علل این حادثه میباشند. به تازگی عکسهایی به دست مطبوعات رسیده است که حکایت از عمق فاجعه دارند و یوزف فریتزل را در تایلند در حال خوشگذرانی و فارغ از هرگونه نگرانی برای قربانیان زیرزمینی اش نشان میدهند. آنطور که رسانه ها به اطلاع میرسانند، یوزف فریتزل هفته ها دختر و فرزندانی که ثمره رابطه نامشروع با دخترش بوده اند، را رها کرده است تا به عیش و نوش بیشتر در تایلند بپردازد. حتی زمانی که یکی از همراهانش، فریتزل را مشغول خرید لباس خوابی میبیند که بنا بر اندازه نمیتوانسته برای همسرش در نظر گرفته شده باشد، با توضیح اینکه رابطه ای دارد که نمیخواهد همسرش از آن با خبر شود ماجرا را فیصله میدهد بدون آنکه آن دیگری در صدد جستجوی بیشتر درباره اصل قضیه برآید، غافل از آنکه بهانه یوزف فریتزل در درجه اول چندان هم قابل قبول نمی نموده است.

گفته میشود که یکی از فوائد زندگی در مغرب زمین همین است که شهروندانش، به نسبت ما شرقی ها، کاری به کار هم ندارند، ولی این پرسش پیش می آید: تا چه حد باید به امور دیگری بی تفاوت باشیم؟ چطور یک نفر از اهالی شهر آمشتتن اتریش به این مرد مشکوک نشده بود؟ آن هم در مدت قریب یک ربع قرن و در حالی که گزارش میشود که در طبقات فوقانی مستأجرانی زندگی میکرده اند که متوجه بازدید عجیب و پی درپی یوزف فزیتزل به زیرزمین ممنوعه شده بودند بدون آنکه در پی دلیل برآیند. حتی یکی از این مستأجران که به مدت ۱۲ سال ساکن ساختمان بوده است مکالمه ای را به یاد دارد که فریتزل از منزلش به عنوان خانه ای یاد میکند که روزی در تاریخ ثبت خواهد شد! ولی افسوس که هیچ یک از این نشانه ها شک اطرافیان را به طور جدی برنمی انگیزد.

این حادثه تداعی گر محبوس شدن ناتاشا کمپوش در همین سرزمین اتریش است که بعد از هشت سال از ربوده شدنش در سن ده سالگی توانست، بالاخره، در سال ۲۰۰۶ از دست رباینده اش بگریزد. ناتاشا هم بمانند الیزابت در زیرزمینی تاریک زندانی شده بود، اما این زیرزمین تیره و تار که به اعتقاد روانشناس سوئیسی سی. جی. یونگ (۱۹۶۱-۱۸۷۵)، سمبول ناشناخته های روان بشری است، اکنون، باری دیگر، دو چندان با رعب و وحشت عجین میگردد.

علت چنین حبسهای زیرزمینی همیشه مسایل جنسی نبوده است. چنانکه اگر به قرن نوزده برگردیم، این بار در آلمان، با یکی از مرموزترین محبوس شدن ها در فضایی تیره و تار به مانند زیرزمین برمیخوریم : حبس مردی بسیار کوتاه قد و کم جثه به نام کاسپار هوازر. کاسپار زمانی که حدود شانزده سال داشت با نامه ای خطاب به کاپیتان فن وسنیگ در خیابانهای نورنبرگ دیده میشود. در آن نامه نوشته شده بود که کاسپار هرگز از خانه بیرون نیامده است و تمایل دارد که شوالیه شود. از نحوه سخن گفتن کاسپار معلوم میشود که به زبان تسلط کافی ندارد و سعی بر آن میشود که به او تعلیم و تربیت لازم داده شود، اما علیرغم پیشرفتش و شرح ماجرا مبنی بر آنکه او در فضاِِیی بسته و تاریک، به دور از اجتماع بزرگ شده است، زندگیش تا بدین روز با رمز و رموز آمیخته است. (۱)

فیلسوف قرن بیستم فرانسه، گستن بشولر (۱۹۶۲-۱۸۸۴) درباره فضای منزل میگوید، منزل آنجایی است که حساب احتمالات را به بیرون پرتاب میکند و حس استقرار میبخشد. (به طوری که) بدون آن، آدمی موجودی متلاشی است.(۲) پس چطور میشود که ناگهان خانه الیزابت فریتزل نه تنها به پناهگاه نمیماند، بلکه به عکس آن مبدل میگردد؟ او در عنفوان جوانی، در شرایطی که میتوانست به رشد و تعالی خود بپردازد ـ کمااینکه گفته میشود علیرغم شرایط اسفناک زندگی اش، فرزندانی خوشرفتار تربیت کرده است ـ آلت دست هوسهای مردی میشود که گرچه پدر اوست، اما بیش از آنکه حس پدری داشته باشد، به فکر شهوترانی با دختر نوجوانش است و منزل را، که عموماً یگانه مکان صلح و صفا محسوب میشود، گسترش میدهد تا فضایی بیشتر برای جرم و فساد داشته باشد.

در فیلم “قوانین خانه سایدر” محصول سال ۱۹۹۹، یکی از شخصیتهای داستان، آقای رز به دخترش رز رز ـ ظاهراً این اسم سمبول معصومیت دختر جوان است ـ تجاوز میکند و دخترش که خود را باردار مییابد در صدد سقط جنین برمی آید. نکته جالب آن است که دخترش علیرغم آنکه با کارد به جان پدر می افتد، در آستانه مرگ پدر، با ترحم او روبرو میشود، چرا که آقای رز خواستار مسکوت نگه داشتن علت واقعی جراحات و مرگ ناشی از آن میشود و از اطرافیان میخواهد که علت مرگ را خودکشی اعلام کنند. حتی در این فیلم که برگرفته از رمان جان اروینگ است، پدری که مرتکب تجاوز به دخترش میشود، آخر کار سرشار از ندامت از این دنیا میرود. کمی قبل که برگردیم در فیلم “محله ی چینی ها”(چایناتاون) ساخته ی رومن پولانسکی، محصول سال ۱۹۷۴، نیز به نمونه ای دیگر از زنای محارم برمی خوریم که در آن فی داناوی در نقش اولین مالوری، آخر کار هم مادر و هم خواهر دخترش از آب در می آید، اما آن یک فرزند بود و پدرچنان عاشق وی که حاضر به پرداخت دار و ندارش برای یافتن وی …

به راستی که گاهی زندگی خود از هزاران رمان غیرواقعی تر مینماید!

باز به سی.جی یونگ بازگردیم و نظرش درباره فضاهای داخل یک ساختمان. او میگوید:

باید ساختمانی را شرح دهیم که طبقه فوقانی آن در قرن نوزده ساخته شده است؛ طبقه همکفش در قرن شانزده و نگاهی دقیق تر به مصالح نشان میدهد که برج مسکونی ای بوده است که از قرن یازده بازسازی شده است. در زیرزمین پایه و اساس دیوارهای رومی را میبینیم و در قسمت تحتانی زیرزمین، یک غار پر شده، که در پایینش ابزار سنگی و بقایای فسیلهای حیوانی دیده میشوند. ساختار ذهن آدمی به این ساختمان میماند.(۳)


حال این پرسش پیش می آید که در ذهن آدمی چه میگذرد که او را قادر به ارتکاب جنایاتی از قبیل حادثه اسفناک اخیر در اتریش میکند؟ همچنین سئوال برانگیزست که چرا در اتریش؟ گویا اگر چنین حادثه ای در مشرق زمین رخ داده بود عادی مینمود، اما حال که در بطن اروپا اتفاق افتاده است چه غریب مینماید! و اینها تنها نمونه ای از هزاران هزار پرسش است که این روزها، در پی برملا شدن جنایت اخیر آمشتتن، بسیاری از ما را درگیرخود کرده است.


پانویس ها:

۱ـ نوشته سنگ قبر کاسپر هوازر حاکی از این حس معمای همیشگی در مورد زندگی و اصل و نصبش میباشد:

Hic iacet Casparus Hauser, aenigma sui temporis, ignota nativitas, occulta mors MDCCCXXXIII

اینجا مقبره کاسپر هوازر، معمای زمانه خویش میباشد، همان طور که تولدش نامعلوم بود، مرگش هم معما است. سال ۱۸۳۳.

۲-The Poetics of Space, Trans. Maria Jolas,

Boston: Beacon Press: 6-7.

۳-Contributions to Analytical Psychology, Trans. H.G. and

Cary F. Baynes.

New York: Harcourt, Brace, 1928: 118-9.