شهروند ۱۱۷۶ ـ ۸ می ۲۰۰۸

نگاهی به سخنرانی های دکتر آرش نراقی، مولاناشناس در تورنتو
چندی قبل از رسانه ها شنیدم که دانشمند مولانا شناس دکتر آرش نراقی در رابطه با مولانا جلال الدین محمد، صوفی و عارف بزرگ پارسی زبان در جلساتی به دعوت مرکز اسلامی ولیعصر شرکت و سخنرانی خواهد داشت. اولین جلسه در مرکز ولیعصر پنجشنبه ۲۴ اپریل برگزار شد.
سخنرانی تحت عنوان “مفهوم دعا” بود. برداشت نهایی من از سخنان سخنران به آنجا ختم شد که خدای مورد نظر مولانا انسانی است حدود پنجاه ساله، نظرباز، شاهد دوست، بی نهایت ظریف در گفتار، بی نهایت نکته سنج، شوخ طبع، با احساسات انسانهای ضعیف برای شوخی بازی می کند، طبع شاعرانه دارد و تا حدودی نیز خودشیفته و مغرور است. او مالکی است که با آنکه می داند بنده اش دارد می رود که به چاله بیافتد ساکت می نشیند تا آخ چاکرش دربیاید و با گریه و زاری از او کمک بخواهد و البته و صد البته بعد از ناله بنده کوردل ـ این خدای مهربان دست کمک به سوی او دراز می کند. (این برداشت شخصی من از توصیف دکتر نراقی بود و ادعایی برای صحت نظر خود ندارم.)
دکتر نراقی گفت: خدا دعا را برنمی آورد چون اگر حاجت شخص را برآورد وی از وجود خدا غافل می شود. دکتر نراقی گفت می گویند خدا به فرعون ظالم تمام خوشی ها و لذات را داد که مبادا فرعون یک بار بگوید “خدایا”.
دکتر نراقی گفت خدا گاهی حاجت آدم های به درد نخور را که حوصله اش را سر می برند خیلی زود می دهد که از شرشان خلاص شود، اما اگر بنده ای مقبول، راز و نیاز عالی کند خدا ممکن است برآوردن حاجت او را به اطاله بکشد. از مولانا گفت که نانوایی شاهد باز، نان زن بی قیافه را بلافاصله داد، اما این نانوا وقتی زن زیبایی به نانوایی او آمد و نان خواست چون آن زن زیبایی داشت به انواع بهانه ها نان او (حاجت) را نمی داد تا آن زن بیشتر در مغازه او بماند.
دکتر نراقی مدتی در رابطه با ریشه حاجت مندی و اینکه چرا انسانها نیازمند می شوند صحبت کرد. او به شنوندگان گفت که مبانی حاجت خوف (ترس) و حزن هستند. دلبندی به معشوق های ناپایدار و غصه و حزن از دست دادن آنان ـ و داروی بی حاجتی، توفیق و توکل به رضای خداوند است.
پس از حدود یک ساعت و نیم سخنرانی دکتر نراقی، مراسم دعای کمیل با صدایی که غم انگیز بود آغاز شد. بسیاری از عادات و اخلاقیات فرهنگ ما تغییر پیدا کرده اند، اما نحوه ی دعا و مناجاتمان حتی از قدیم هم سوزناک تر شده است. من اعتقاد راسخ دارم که این ترادف خدا و گریه چیزی است که بیش از هفتصد سال در ایران سابقه ندارد و دلایلی قانع کننده در این رابطه خوانده ام.
هنوز دقایقی از برپا خاستن دکتر نراقی از پشت تریبون نگذشته بود و معلوم بود که خسته است چون به قرار معلوم همان روز از آمریکا آمده بودند که ناگهان خانمی در مقابل او ایستاد و با قیافه ی برافروخته شروع به حرف کرد. این وضعیت در آن مکان کنجکاوی من را برانگیخت که جریان چیست که شنیدم نام دکتر سروش برده می شود. خلاصه کلام این خانم نسبت به “جسارت” دکتر عبدالکریم سروش اعتراض می کرد که او چه حقی داشته در اصالت وحی قرآنی اظهارنظر کند. من که برای سئوال کوتاهی کنار سخنران ایستاده بودم متوجه شدم که خانم عصبانی و معترض برای اثبات اصالت حضرت پیامبر به انجیل و تورات متوسل شده و مطالبی می گوید که اصلا در آن کتب وجود خارجی ندارند. عرض کردم خانم محترم پدر حضرت موسی حاخام لاوی و مادرشان نیز بر طبق باب دوم سوره خروج تورات، کلیمی یهودی بوده، چرا برای اثبات ادعایتان علیه عقیده آقای دکتر سروش ـ کنیت و شجره پیامبر را زیر سئوال می برید؟
چکیده اظهارات این خانم آن بود که دکتر نراقی باید کاری کند که دیگر سروش ها از این فرمایشات نکنند چون اسلام زیر سئوال می رود! دکتر نراقی در نهایت آرامش و متانت فقط گوش می کرد و پس از آنکه بالاخره آن خانم آرامتر شد، در نهایت گفت، سرکار خانم این مطالب اظهار شده از طرف دکتر سروش اولا قبلا از طرف فلانی و فلانی مکتوب شده و به علاوه دکتر سروش این عقاید را (حدود) پانزده سال قبل نوشته بوده است و تازگی از آن خبردار شده اید.
در اثنای همین گفت وگو، به این فکر رسیدم که ما ایرانی ها واقعا خودمان گره ی کور مشکلاتمان هستیم و به قول یکی از نویسندگان “هنوز از دوره رنسانس نگذشته ایم”. من از دکتر عبدالکریم سروش چیزی نمی دانستم، اما حدود ۱۴ سال قبل استادم که دو بار جایزه بهترین نویسنده کتاب و نثر معاصر ایران را دریافت داشته بود به من گفت فلانی تو از خارج آمده ای ولی بدان که این سروش والاترین متفکر اسلامی قرن حاضر است.
در اروپا قبل از رنسانس کفار عقیدتی را نیم ساعتی به دستور مذهبیون زیر آب نگه می داشتند. اگر کفر نگفته بود خداوند او را به طور معجزه آسا زنده نگه می داشت که همه شاهد باشند و اگر کفر گفته بود که خود خداوند زیر آب خفه اش می کرد!
مارتین لوتر بنیادگذار پروتستانیزم به آئین مسیح اعتراض نکرد بلکه یک آیه از انجیل را به در کلیسای کاتدرال با میخ کوبانید. او به دستک و لباده و حمل صلیب و مناسک سنتی کاتولیکی و کشیش بازی اعتراض کرد. آن آیه معروف این بود که “رستگاری انسان از طریق ایمان در قلب او حاصل می شود”
***
جلسه دوم سخنرانی دکتر نراقی شب بعد (۲۵ اپریل) تحت عنوان عرفان و محیط زیست در مرکز نورت یورک برگزار شد و الحق که موثرترین جلسه ای بود که من به عنوان یک دانشجوی محیط زیست هرگز افتخار حضور در آن را پیدا کرده بودم. دکتر نراقی تسلطی اعجازگونه در استفاده از واژه ها و اشعار مربوط به موضوع سخنرانی خود دارد. ایشان روی این مسئله تکیه کرد که استفاده ضروری برای بقای خود انسان از محیط زیست مانع ندارد، اما استفاده غیرضروری از منابع محیطی نزد عرفا حرام محسوب می شود.
دکتر نراقی خوردن زیادتر از حد لازم از گوشت حیوانات را مردود دانست و بخصوص روی خوف و وحشت حیوانات در موقع کشتار به گونه بسیار موثر تاکید کرد. ایشان ذبح اسلامی را به دلیل زجری که حیوان در موقع کشتار متحمل می شود مورد انتقاد قرار داد.
در انتهای این جلسه زمانی برای پرسش و پاسخ تعیین شده بود. یکی از حضار به عرفان پیشرفته آمریکایی که در دوازده مرحله (قدم) خلاصه بندی شده اشاره و این حقیقت را ابراز کرد که در شهر تورنتو حدود ۳۰۰ جلسه شبانه عرفان ۱۲ قدمی برگزار می شود و در ایران هم بیش از صد جلسه هفتگی ۱۲ قدمی دارند.
گوینده اظهار داشت که با توجه به آنکه پیش مرحله عرفان آمریکایی به دور ریختن یادگرفته ها و پیش فرض های ذهنی و مذهبی است و عارف باید شخصا خدای خودش را تجربه و پیدا کند، پس چطور امکان دارد بگوییم عرفان اسلامی، یا عرفان مسیحی، چرا که این ادیان الهی پیش فرضیات و چهارچوب معین ذهنی به پیروان خودشان در مورد الهیات ارایه کرده اند. او به دکتر نراقی گفت رابطه عرفان با دین و مذهب قصه آب و آتش است. عارف تجربه شخصی پیدا می کند، اما دین می گوید همین است که من می گویم و هر تغییری در آن کفر محسوب می شود.
دکتر نراقی انتقاد این شخص را از واژه “عرفان اسلامی” وارد دانست و در خصوص آن توضیحاتی داد.
چیزی که دکتر نراقی کوچکترین اشاره ای به آن ننمود معنا و تعریف عرفان و مهمتر از آن، برداشت مولانا جلال الدین محمد از چگونگی و ماهیت ذات الهی می باشد.
مسئله ی بسیار ظریفی که دکتر نراقی با نهایت استادی و زیباترین واژه های ممکن با استفاده از تمثیل فراوان برای حضار تشریح نمود بدین مفهوم بود که در عشق باید حدی برای عشق ورزی قایل شد که اگر رعایت نشود عشق ناسالم و Dysfunctional می شود و مفهوم کاربردی این بالاترین سطح شکوفایی روابط انسانها با یکدیگر (و حتی با خداوند) افراطی می شود و برخلاف انتظار رابطه را سرد می کند.
دکتر نراقی مسئله را تا به آنجا بسط داد که حتی عشق سالم مادر به فرزند را ملزم به رعایت “حد دخالت” می دانست و گویا نیت ایشان از دخالت های ناسالم والدین، مسایلی از قبیل ادامه عشق افراطی مادر و ایجاد خلل در زندگی جوان بالغ بود.
دکتر نراقی با نهایت حوصله حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه وقت را به پاسخ در رابطه با سئوالات این نویسنده (گل سرخی) اختصاص داد. اینجانب در نهایت صراحت این مفهوم را ابراز داشتم که آشتی دادن دین و مذهب با عرفان فقط راضی کردن شنونده است و اصلا چنین مفهومی اصالت و معنی ندارد.
من به عنوان شاهد برای گفتارم آیه ای از انجیل را مورد استفاده قرار دادم که حضرت عیسی می فرماید “من حقیقت، راه و حیات می باشم و هیچ کس به پدر (خدا) نمی رسد مگر از طریق من”. اینجانب اظهار کردم که عیسی مسیح به گونه مطلق و خشک هیچ استثنایی قایل نشده و صریحا گفته است که تمامی ابنای بشر در گمراهی و ضلالت روحانی می باشند مگر معتقدان به او و قرآن مجید هم منکر اسلام را کافر می داند. اینجانب اظهار داشتم با توجه به مطلق بودن اظهارات قرآن، انجیل و تورات دیگر چه جایی برای عرفان که معنای اصلی آن برداشت و تجربه ی خود شخص از این نیروی عظیم و لایزال جهانی (Universal) است باقی می ماند؟