بررسی توزیع آرا در انتخابات کنونی چند نکته و سئوال را مطرح می کند.
۱ـ درصد رای به کاندیداها و درجه مشارکت مردم نشان می دهد که آقای روحانی بالاترین درصد آرای خود را در مناطق مرزی کشور داشته است. درصد رأی به ایشان در استان های بلوچستان، بندرعباس، هرمزگان، کردستان و ترکمن صحرا حدود۸۰ درصد با دو یا سه درصد کمتر یا بیشتر است درحالی که در بیشتر شهرهای بزرگ کشور حدود ۵۰ درصد است. در توضیح می توان گفت که این مناطق که بیشتر سنی نشین هستند علاوه بر دلایل کلی خشم مردم از سیاست های حکومت، که کشور را به ویرانی و ورشکستگی کشیده و در جهان ایران را بی اعتبار و بدنام کرده است، ستم دوگانه ای است که بر اینان به دلیل سنی بودنشان می رود. از این روی آنان بیشتر از مناطق دیگر کشور به دنبال اصلاحات و نجات از سیاست های حاکم هستند، و برای آمدن یک حکومت صالح،که به دنبال اصلاحات در کشور و رفع تبعیض ها باشد، هستند. اما سئوال اساسی من مورد دیگری است. این که بسیج این مردم چگونه ممکن شده است؟
ما می دانیم که آقای روحانی حتی در سطح شهرهای بزرگ هم کمتر شناخته شده بود چه رسد به مناطق دورافتاده، و این استقبال شگفت و غیرمنتظره از ایشان به دنبال اعلام حمایت آقایان خاتمی و رفسنجانی از ایشان بود، اما این حمایت تنها چهار روز پیش از انجام انتخابات اعلام شد. سئوال این است که در این فاصله زمانی کوتاه چگونه این بسیج ممکن شد؟ کاری که در کشورهای پیشرفته، با همه وسعت عمل وسایل ارتباط جمعی هم پیش نمی آید. درک این مسئله در گرو توجه به این نکته است. برای رساندن خبر و بسیج دو عامل نقش آفرین است: یکی درجه توان در رساندن پیام و دیگری آمادگی مردم برای شنیدن خبر و عمل بر آن.
توان پیام رسانی
در مورد توان پیام رسانی در این مورد امکانات وسیعی نبود، زیرا رادیو تلویزیون ایران با چند شبکه محدودش، در مقایسه با بیشتر کشورهای پیشرفته جهان، عملکردی محدود دارد که چندان هم مورد توجه و علاقه مردم نیست. ضمن آن که در روستاهای دوردست همه خانواده ها تلویزیون ندارند تا به مناظره های کاندیداها گوش دهند. عملکرد رادیو هم چنین است. رسانه های خارج از کشور هم قدرت و امکان پیام رسانیشان فراگیر نیست. به هر صورت با آن که در عصر کامپیوتر و وسعت عمل وسایل خبررسانی هستیم، اما هنوز کشور ایران با سیاست های محدودکننده حکومت، در مقایسه با بیشتر کشورها کارنامه درخشان و چشم گیری ندارد.
راه دیگر پیام رسانی به توده ها، به ویژه در نقاط دورافتاده شبکه مساجد و هیات های مذهبی، و نهادهای دولتی چون بسیج و سپاه است، که هیچ کدام از آقای روحانی حمایت نمی کردند. و شاید مهمترین وسیله خبررسانی مردمی همان جوانان و کوشندگان و دانش آموزان و معلمانی هستند که در جریان جنبش سبز توانایی بالایی از خود نشان داده بودند، و با استفاده از تلفن های دستی و ارتباطات الکترونیکی چنان عمل کردند که اعتبار جهانی یافتند، اما برای این کار نیز چهار روز زمان کوتاهی بود، ضمن آن که میدان عمل اینان بیشتر در شهرها است.
آمادگی دریافت پیام
می دانیم که ذهن ما گزینشی عمل می کند. روزانه ما اخبار و اطلاعات بسیاری را دریافت می کنیم، اما بیشتر آنها را به قول معروف از این گوش می شنویم و از آن گوش به در می کنیم. ده ها بار تبلیغی را می شنویم یا می بینیم اما حتی به یاد نمی آوریم. اخبار کشورهای بسیاری را می شنویم اما گویی نشنیده ایم. همین گونه است اطلاعات و اخباری که مورد علاقه ما نیست. من بارها به آمریکائیانی برمی خورم که پس از یک سال برنامه های خبری شب و روز رسانه ها و هزاران پوستر تبلیغاتی و تلفن مستقیم کاندیداها، حتی نام کاندیدای مجلس یا سنای ایالتشان را نمی دانند و در موارد بسیاری حتی کاندیداهای ریاست جمهوری را نمی شناسند. مردم عادی به دنبال زندگی خود هستند و علاقه ای به مسایل سیاسی ندارند. بر طبق آمار بیش از ۸۰درصد مردم آمریکا مهمترین اخبار سیاسی کشورشان را از طریق برنامه های کمدی تلویزیون ها می شنوند. یعنی چون می خواهند برای خنده و تفریح به برنامه مورد علاقه شان گوش دهند، تصادفا و ناخواسته در معرض خبر سیاسی هم قرار می گیرند.
لذا می توان نتیجه گرفت که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران اخبار سیاسی و انتخابات ریاست جمهوری را به طور جدی و پی گیر دنبال می کنند، حتی روستاییان و عشایری که پیش از انقلاب نمی دانستند که چه کسی شاه مملکت است و هنوز فارس ها را قجر یعنی عوامل حکومت قاجار می گفتند و از مشروطه حتی نامی نشنیده بودند و از مصدق و مبارزات ملی کردن نفت کاملا بی خبر بودند، اما حال نه تنها کاندیداها را می شناسند، بلکه مردم سراسر کشور از شهرهای بزرگ تا دورترین دهات و عشایر در حرکت در کوهساران به انتظار خبر هستند تا تصمیم نهایی خود را بگیرند.
مردمی که چنین منتظر باشند حکم دشتی پوشیده از علف خشک را دارند، کافی ست جرقه ای در گوشه ای زده شود تا در کوتاه مدت آتش سراسر دشت را فرا گیرد. این جرقه رادیو و تلویزیون داخلی یا خارجی و حتی می تواند تلفن جوان روستایی باشد که برای تحصیل به شهر رفته و تلفنی به پدر و مادرش خبر می دهد. این آمادگی حرکت چنان است که فقط کافی است حمایت آقای خاتمی را بشنود. شاید این شعار شیرین خصوصیت شکست فاجعه بار اصول گرایان و پیروزی اعجاب آور کاندیدای مورد حمایت طیف رنگارنگ اصلاح طلبی را نشان می دهد”بدون هیچ دلیلی خاک بر سر جلیلی”.
این رویکرد باورناکردنی به آقای روحانی در شرایطی بود که آقای جلیلی از شبکه تبلیغاتی وسیعی برخوردار بود. حامی اصلی او مراد پیشین آقای احمدی نژاد و معتبرترین روحانی از دیدگاه آیت الله خامنه ای یعنی آیت الله مصباح یزدی بود. این شکست چنان فاجعه بار بود که حتی در شهر قم که دارالحکومت آیت الله مصباح یزدی است و طلبه های متعصب و آشوبگر او مرجع معترض را مورد حمله و اهانت قرار می دهند و مدرسه حقانی ستاد عملیاتی اینان است هم کاندیدای او یعنی آقای جلیلی باخت و در سراسر کشور در یک بخش برنده شد؛ بخشی دورافتاده در بلوچستانی که همیشه جانب اصلاح طلبان را دارد و به عنوان سنی هیچ دل خوشی از یک شیعه متعصب منتظرالظهور نداشته است. بخشی با ساختار قبیله ای که کافی ست رئیس محل جانب کسی را گرفته باشد.
نکته پایانی
این بررسی نشان می دهد که مردم ایران نه تنها بسیار سیاسی هستند، بلکه در اثر سی سال شرکت در انتخابات و تجربه های گوناگون به پختگی ای رسیده که در سطح جهانی قابل تحسین است. مردمی که کم کم شعور را جایگزین شعار کرده. ملتی که هم خشونت و افراط را آزموده و هم اصلاح طلبی کم توان را. هم اخلاق مدارانی که شیوه عمل در جهان واقعی سیاست را نمی شناختند و با همه ی خوبی تدبیر سیاسی کافی نداشتند، هم بی اخلاقان مردم فریبی که برای رسیدن به قدرت هرگونه دروغ و فریب را مجاز می دانستند. ملتی که از پیروی کورکورانه از رهبر به ناقد رهبر تبدیل شدند و در آخر بر آن شدند که در صحنه ی سیاست کارآیی اصل است نه خوب بودن، اما کارآیی غیراخلاقی فساد و مردم فریبی را جایگزین سازندگی بنیانی می کند.
یک اعتراف
شرکت در انتخابات چنان در ایران نهادینه شده است که هیچ تحریمی کارساز نیست. از نظر این ملت راه تغییر، صندوق رای است. قهر با آن بود که شوراهای شهر و روستا را به دست باندی داد که احمدی نژاد دست آورد آن بود. حتی وقتی حکومت در انتخابات ۸۸ تقلب کرد با فریاد “رای من کجاست”آن را در داخل و خارج به چنان بی آبرویی کشاند که بالاخره تن به انتخاباتی آزاد ـ البته در محدوده قوانین تبعیض آمیز و تصفیه کننده حکومت ـ داد.
بسیاری چون من این نهادینه شدن را ندیده بودیم و هنوز هم بسیاری از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور از پذیرش این امر سر باز می زنند.
Mr. Barghi:
I think we are giving more credit to referendum than it really deserves. Iranian people chose between the worse and the worse of all times. This vote was an easy, good for credit (stamp in the ID) with absolutely no consequences to the voter. You cannot achieve great things through easy and safe ways. And that is a fact. I think you are counting the chickens before they hatch. Wait for a while. I personally don’t think Rowhani came to power to save people. I think he came to power to save the regime as moderates have always done in the past. Don’t forget who he was (intelligent chief). Don’t think Khamanei has chosen him by mistake. So far, Khamanei has been successful in all his plans at the people’s expense. Except for some rare occasions in well established democratic countries where have you ever seen people’s rights and freedom have come out of voting ballots? Iran by no means is a well establish democratic country. If you think Khamanei and IRGC commanders will let go the power or free loots just because some people voted, you must be either very naive or closing your eyes to the simple truth a few inches away. This vote and its outcome will bring nothing to people but maybe save the regime from its international troubles. You and your colleagues should stop exaggerating the fact that Khamanei wanted people to vote and they followed him.