شماره ۱۱۵۱ ـ ۸ نوامبر ۲۰۰۷
راستش را بگویم من اصلن لیبرال نیستم. مادرم همیشه گله داشت که هرروز خدا از دنده چپ بر می خیزم. روز انتخابات استانی امسال ولی، غلتی زدم و به فکر موفقیت رضا مریدی به گونه دیگری روز را شروع کردم. در این برهه موفقیت او به عنوان یک ایرانی کانادایی برایم مهم بود. خیلی مهم. شکست او را نوعی ناامیدی برای جامعه ایرانی می دیدم و موفقیتش را پیروزی همگانی. آنها که در محل دفتر او نبودند باید می بودند و آن همبستگی شیرین یک حرکت اجتماعی را دوباره می دیدند. چیزی در حدود همبستگی زمان انقلاب، البته در ابعادی بسیار کوچکتر. همه آنها که در دفتر مریدی رفت و آمد می کردند، به یک چیز فکر می کردند و خود را بر آن متمرکز کرده بودند: انتخاب مریدی. و چنین شد. پیروزی یک حرکت جمعی.
برای من که هرروزم را با نوجوانان و نسل آینده می گذرانم، پروسه شکل گیری این حرکت نیز از اهمیت خاصی برخوردار بود. پلاکارتهای رضا مریدی در خیابانها او را تبدیل به الگوی مثبت نوجوانان و جوانان ما کرده بود. نوجوانان و جوانان ما در محیط تحصیل با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند. نه تنها مشکلات دوران بلوغ و مهاجرت، نه تنها دوران پربحران هویت یابی شخصی، بلکه دوران پرتلاطم هویت یابی اجتماعی. راستش را بگویم بچه های ما از نظر اجتماعی پریشان و گمگشته اند چرا که از یک طرف با آنها سخن از هزاران سال تاریخ پر افتخار می گوییم و از آن طرف رسانه های جمعی بیرحمانه هویتشان، گذشته و حالشان را یا به باد مسخره می گیرند و یا به چالش می کشند. و خودمان هم البته در به ثمر رساندن حرکتهای اجتماعی کارنامه درخشانی نداریم. راستش بیشتر درگیر موفقیت های شخصی هستیم تا به ثمر رساندن تلاشهای گروهی. به همین خاطر هم صدای رسایی برای بیان افتخارات یا مشکلات خود نداریم.
برخلاف ما، دو گروه در رساندن صدای خود به دیگران بسیار موفقند. عملکرد موفقیت آمیز آنها را به طور مرتب در فعالیت های مدرسه ها و سیاست گذاری های آموزش و پرورش شاهد بوده ام. صدای اعتراض آنها را به کوچکترین احساس خطری، شما هم از رسانه های جمعی شنیده اید. هر دو گروه در طول تاریخ آموخته اند که برای جلوگیری از بروز مشکلات اجتماعی باید که یک صدا و بلند خود را مطرح کنند، به نابرابری ها اعتراض کنند و همه جا حافظ منافع خود باشند. همیشه به همبستگی یهودیها و سیاهپوستان در اعتراض به نابرابریهای اجتماعی که در حقشان روا می شود غبطه خورده ام. آنها با داشتن سازمانهای تثبیت شده در سطح جامعه همواره صدای خود را به گوش دولتمردان و مردم رسانده اند و این کار را از طریق استفاده از ابزارهای سیاسی و راههای حقوقی موجود در این سرزمین انجام داده اند. چرا ما چنین نکنیم؟ مگر نه اینکه ما هم تبعیض ها، نابرابریها، حق کشی ها را می بینیم، به خشم می آییم، چه بسا که اعتراض هم بکنیم، ولی نه آنچنان بلند و رسا که به گوش آنها که باید برسد، برسد. آیا به راستی وقت آن نرسیده که علیرغم اختلاف سلیقه ها، نگرشهای گوناگون، داشتن اعتقادات سیاسی، مذهبی، و اجتماعی مختلف به دور هم گرد آییم؟ چرا فقط از مشکلات بگویم، مگر افراد موفق که در ارگانهای مختلف دولتی و خصوصی کانادا مشغول به کار هستند کم داریم؟ مگر جوانان غرورآفرین که در عرصه هنر و ورزش این مملکت موفق درخشیده اند کم داریم؟ بر این دو عامل اعضای پولدار جامعه را که خوشبختانه به تازگی در جهت پیشبرد نیازهای جامعه اقدامات مثبتی می کنند نیز اضافه کنید و از خود بپرسید چرا همه را روی هم نگذاریم تا صدای رسایی برای مطرح کردن خود در این جامعه داشته باشیم؟ چرا تشکیل کنگره ندهیم؟ کنگره ای که در برگیرنده همه گروه ها و افراد جامعه ایرانی ـ کانادایی ما باشد و حول محور تامین منافع گروهی ما ایرانیان مقیم کانادا حرکت کند. کنگره ای که اعضای تصمیم گیرنده اش منتخبان جامعه باشند و بر اساس اساسنامه مورد تایید ما، منافع جامعه ما را زیر چتر منشور حقوق بشر کانادا حافظ باشد. همان کاری که کنگره یهودیها، کنگره مسلمانان، کنفدراسیون چینی ها، و یا کنگره سیاهپوستان مقیم کانادا می کند.
خوشبختانه باید بگویم که قدم های اولیه در جهت تحقق این نیاز برداشته شده است. بدین ترتیب که در ماه می امسال تعدادی از فعالان جامعه ما بعد از مدتها تلاش اساسنامه اولیه ای را برای بررسی به نمایندگان سازمانهای مختلف فعال در سطح جامعه و همچنین افراد علاقه مند عرضه داشتند. در این جلسه عده ای داوطلب بررسی اساسنامه شدند و در حال حاضر پس از پایان این پروسه، وقت آن رسیده که در جلسه عمومی مردم از جزییات عملکرد این گروه آگاه شوند، اساسنامه را دریافت کنند به امید اینکه با پذیرش آن و عضویت در این نهاد، کنگره ایرانی ـ کانادایی مورد نظر را رسمیت بخشند.
اجازه دهید در خاتمه مسئله مهم دیگری را با شما در میان بگذارم و آن این که گرچه انتخاب آقای مریدی را شکسته شدن سدی که راه را بر حرکات بعدی ما باز می کند باید دید، اما باید در نظر داشت که آقای مریدی نماینده کلیه ساکنان منطقه ریچموندهیل است اعم از سیاه و سفید و چینی و غیره و دستورالعملهای کاری او در چهارچوب مقررات حزبی است که ایشان متعلق به آن است. گرچه او می تواند صدای آن بخش از جمعیت ریچموند هیل را که ایرانی تبار است در کویینزپارک به گوش سیاستمداران استانی برساند، ولی چه ارگانی صدای همگی ما را در اتاوا به گوش سیاستمداران فدرال خواهد رساند؟ قانونگذارانی که مسئول صدور ویزا برای اقوام ما هستند، آنها که تصمیم گیرنده روابط دو کشور ایران و کانادا هستند.
از طرف کمیته برگزار کننده فراخوان عمومی، روز ۱۱ نوامبر برای ارائه گزارش کار و عرضه اساسنامه اصلاح شده در نظر گرفته شده است. برای به ثمر رساندن این امر مهم باید دست در دست هم دهیم چرا که زمان تشکیل کنگره ایرانیان مقیم کانادا فرا رسیده. روز فراخوان کنگره حتمن نوجوانانتان را هم با خود بیاورید. آنها باید ادامه دهندگان این راه باشند.
به امید دیدار