شهروند ۱۱۵۲ ـ ۱۵ نوامبر ۲۰۰۷
میلر را می شود دوست نداشت، نویسنده ای که شش بار ازدواج کند و معشوقه های متعدد داشته باشد و با زنان رفتار خشونت آمیز داشته باشد، نویسنده ی مقبولی به نظر نمی آید، اما بالاخره روزی ما مردم میان زندگی خصوصی و عاطفه و خشم و خلاف های شخصی نویسندگان و هنرمندان و حضور هنری و اجتماعی شان بویژه در آثار آنان باید تفاوت قائل شویم.
نورمن میلر هم از همین قماش نویسنده هاست. از۱۸ سالگی روزنامه نگاری کرده است و در ۲۵ سالگی رمان اولش “برهنه ها و مرده ها” را نوشته که حاصل تجربه ی خود او از جنگ جهانی دوم است، که برای او شهرت و محبوبیتی کم مانند به ارمغان می آورد. میلر دو بار جایزه مهم پلیتزر را برده است و رمان “قلعه یی در جنگل” آخرین اثر اوست. اما هیچکدام اینها مرا به نوشتن یادداشتی درباره ی میلر و زندگی او ترغیب نکرد. آنچه به نوشتن این یادداشت انجامید، پخش بخش های کوتاهی از گفت وگوهای نورمن میلر با تلویزیون PBS است؛ شبکه ای مردمی که با کمک های مالی بینندگانش در آمریکا برپاست.
میلر پیش از حمله ی آمریکا به عراق در یکی از گفت و گوهایش تصویری از سالهای پس از حمله ارائه کرد که غیر از پیش بینی پیامبرانه نمی توان تعبیر دیگری برای آن قائل شد.
او در آن سالها که تنها زمزمه ی حمله به عراق بود، در پاسخ به این پرسش گفت وگوگر که “سرانجام حمله ی آمریکا به عراق چه خواهد بود؟” به روشنی آنی که انگار دارد خلاصه ی خبرهای این چهار سال اخیر را می گوید گفت “خوب است ما به خیال بیهوده ی نفت به عراق نرویم. اما اگر برویم سرنوشت بدی پیدا خواهیم کرد، زیرا دمکراسی را نمی توان به ملتها تزریق کرد. و تنها حاصل ما از تجاوز به عراق و اشغال آن کشور این ها خواهند بود: گسترش تروریسم در جهان اسلام و عراق، نفرت نسبت به ارتش اشغالگر، بدنامی آمریکا و سقوط از جایگاه مدافع دمکراسی به قعرگاه دولتی متجاوز، و از همه بدتر قربانی شدن سربازان آمریکایی و کاشتن کینه ای در جهان اسلام و خاورمیانه که به سالها زمان نیاز خواهد داشت تا از ذهن ها پاک شود”.
او به روشنی گفت “ما در عراق شکست خواهیم خورد و سرافکنده و زیان دیده باز خواهیم گشت و تجربه ی تلخ و پر هزینه ای را هم به لحاظ مالی و هم حیثیتی بر مردم آمریکا تحمیل خواهیم کرد.”
خبرنگار که از آینه ای که میلر در برابر او نهاده بود دچار ترس و تردید شده بود، مدام می کوشید میلر را به مسیری ببرد که اندکی خوشبینانه تر به ماجرایی که هنوز نه به بار است و نه به دار بنگرد. او می گفت “ممکن است خلاف این رخ دهد. ممکن است مردم از سرنگونی صدام و وجود دمکراسی استقبال کنند و تروریسم تضعیف شود و آمریکا به دلیل این اقدام انسانی مورد احترام بیشتر جهان و منطقه قرار بگیرد.”
و میلر انگار به روشنی دیدن فیلمی از این اشغال و یا خواندن خبرهایی موثق و مستند می گفت هرگز این اتفاق نخواهد افتاد. تجربه ی جهانی و انسانی خلاف این توقعات و توهمات را نشان می دهد. و اصرار می کرد که دولتمردان آمریکا باید از اندیشه ی اشغالگری و تزریق دمکراسی به دیگر ملل پرهیز کنند وگرنه سرنوشت تلخ و تاری در انتظار اشغالگران خواهد بود.
این حرفها را امروز حتی همان شبکه های تلویزیونی می زنند که باران بمب بر بغداد را به ریزش روشنایی و دمکراسی در عراق تعبیر می کردند. امروز دیگر کسی نیست که بر تصویر شفاف میلر از حمله به عراق تردید به خود راه دهد، اما آن روزها کمتر کسی به این روشنی این روزها را می دید و این سرنوشت محتوم را با اطمینان با مردمش در میان می نهاد. آیا این روشن بینی مفید هم در گستره ی ملی و هم جهانی و هم بشر دوستانه ی نویسندگان و هنرمندان را نباید سیاستمداران خودمحور به دیده بگیرند؟ اگر دولتمردان امریکایی آن روزها به میلرها گوش می دادند آیا ما امروز شاهد فجایع عراق و افغانستان و حالا پاکستان و لابد فردا ایران می بودیم؟
نویسندگان و هنرمندان در جام جهان نمای ذهن روشن و پاکشان فردای بشر را می توانند ببینند. به آنان گوش دهیم و به پندهای پر معنایشان کردار کنیم.