همزمان با پایان انتخابات آمریکا، نسیم انتخابات در ایران شروع به وزیدن کرد.
آقای علی لاریجانی، رئیس مجلس شورا با اولین حرف غیرعادی خود، رسماً طلسم چندین ساله را شکست و باعث شد تا بوی خوش انتخابات به مشام مردم ایران برسد.
ایشان بدون مقدمه و بی هوا، و بدون اینکه یک یا اللّهی بگویند که خانم ها چادرشان را سرکنند! پریدند وسط معرکه و بعد از سالها انکار، فرمودند که آن فتنه معروف، فتنه نبوده و اعتراض های اجتماعی بوده.
خدایا خودم را به تو می سپارم. مگر می شود که آدم جرات کند، روی حرف آیت الله خامنه ای حرفی بزند و اسم فتنه را به اعتراضات مردمی تغییر بدهد؟
این کار فقط در دو صورت عملی است: یکی اینکه آدم خواب دیده باشد، دیگر اینکه انتخابات نزدیک شده باشد!
آخر می دانید که وقتی انتخابات نزدیک می شود، خیلی ها برای انتخاب مجدد یا مثلا رئیس جمهورشدن، حرف های تند و تیزی می زنند که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود و هیچ دیارالبشری در خواب هم جرات زدنش را نداشته است.
نحوه حرف زدن ها بسته به سلیقه طرف یا نقشه ای که کشیده است، تغییر می کند.
بعضی ها از کورش که خلخالی معروف او را فلانکاره توصیف کرده بود تعریف می کنند و می گویند نه بابا اونوقت ها ما همجنسگرا نداشتیم، اینها همه اش شایعه است.
عده ای چنان با مردم مهربان و پسرخاله می شوند که آدم خیال می کند پسرخاله گمشده اش از سفر چین وماچین برگشته.
بعضی ها وعده آوردن پول نفت سرسفره مردم را می دهند. یکی می گوید فقر را ریشه کن می کنم و یکی قول می دهد هزارمتر زمین بیاورد سر سفره هر ایرانی و خلاصه کاری می کنند که جان کندن روزمره برای مردم تبدیل به یک زندگی رویائی شود.
من خودم یکی از کسانی هستم که عاشق انتخاباتم. انتخابات زندگی را برای من نه تنها قابل تحمل، که شیرین و لذت بخش می کند.
بهترین رویای من رفتن به بهشت و جفتک چارکش بازی کردن با حوریان بهشتی نیست. شیرین ترین رویای من نزدیک شدن انتخابات است.
آدم می بیند نماینده ای که مثل اصحاب کهف چهارسال در خواب ناز بود و جز خورخور ملایم، صدای دیگری از گلویش درنمی آمد، بیدار شده، مهربان شده، خوش لباس شده، به محل انتخابش مراجعه کرده، بساط چلو و خورش برپا کرده، مردم را عزیزم و جانم صدا می کند و خواست های مردم را تند وتند یادداشت می کند تا به محض افتتاح مجلس یا انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور همه را برآورده کند.
طرح هائی که سال ها پیش تصویب شده بود و خاک می خورد، ناگهان شروع می شود و مردم یکمرتبه می بینند که نماینده یا رئیس جمهور خودش بیل برداشته و نصف شبی دارد برای مردم درمانگاه و دبیرستان می سازد.
به هرکدام از زلزله زدگان سند یک خانه مبله می دهند و می گویند فعلا با سندش خوش باش تا خود خانه حاضر شود.
حجاب از مسئله اصلی تبدیل به یک مسئله دست هشتم می شود و اگر زن بدحجابی در خیابان دیده شود به جای آنکه او را با لگد به داخل ماشین بیندازند، با خنده به او می گویند دختر جان رسیدی منزل روسری ات را بکش بالا!
و آدم هایی مثل جناب لاریجانی که می خواهد وسط گود بماند، چنان حرفی می زند که فکر کردن به آنهم دل شیر می خواهد.
تنها خواهش من از شما این است که یک وقت خیال برتان ندارد و حرف هایی که در چنین مواردی گفته می شود را باور و بازگو نکنید. فکر نکنید چون آقای لاریجانی گفته است فتنه ای درکار نبوده و اعتراضات مردمی بوده شما هم می توانید همان حرف را تکرارکنید. هنوز چند ماهی فرصت هست و جملاتی قشنگ تر از اینهم خواهید شنید گول نخورید، و یاد آن گفته قدیمی باشید که: بشنو و باور مکن، خانباجی منو خر نکن!
آه ای آزادی…
شما را نمی دانم، ولی من چون یک کمی احساساتی هستم، دلم می سوزد وقتی می بینم کسی یا کسانی تلاش خودشان را می کنند، اما موفقیت چندانی نصیب شان نمی شود.
به همین دلیل وقتی امروز صبح در بی بی سی خواندم که چهار شرکت تولیدکننده کالا در جمع توانسته اند ۱۱۷ میلیارد تومان سوءاستفاده کنند، دلم برایشان سوخت.
شرکت ها خرج دارند، دم و دستگاه دارند، سکرتر و مدیرکل دارند، آبدارچی می خواهند نظافت چی لازم دارند و برای اداره امور شرکت کلی هزینه های جنبی روی دستشان می ماند. آنوقت حسابش را بکنید که چهار شرکت عقل هایشان را بریزند روی هم و بعد از کلی زدوبند و این در و آن در زدن، فقط بتوانند ۱۱۷ میلیارد تومان سوءاستفاده کنند. رقمی که پیش بچه بگذاری قهرمی کند.
یقین دارم حضرات وقتی دورهم جمع شده اند و پول ها را تقسیم کرده اند گفته اند مبلغ قابل توجهی نیست، اما برای دست گرمی خوب است و از هیچی بهتر است. و مطمئن هستم توی دلشان گفته اند بشر قابل ترقی است، انشااله ما هم به زودی می توانیم از آنهایی که سه هزار میلیارد تومان اختلاس کردند جلو بزنیم و نام خود را بر تارک تاریخ اختلاس در ایران ثبت کنیم!
راستی یادم رفت بنویسم جریان چی بوده. مجتبی قاسمی مدیرکل بازرسی ویژه سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولیدکنندگان ایران گفته است که چهار شرکت بزرگ تولید کننده خودرو با ارز دولتی کالا وارد کرده و آنرا به قیمت آزاد در بازار فروخته اند.
به قول معروف: ای آزادی چه جنس هائی که به نام تو و به قیمت خون پدر فروخته نمی شود!
عجب غلطی کردیم مرد شدیم!
کاش قبل از آنکه جنسیت انسان در شکم مادر مشخص شود، از آدم می پرسیدند آقاپسر! دوست داری زن بشی یا مرد؟
اگر از من چنین سئوالی می کردند، بلافاصله می پرسیدم قرار است کجا به دنیا بیام؟ و وقتی جواب می دادند: ایران، می گفتم من دلم می خواد زن باشم! و اگر فرشته ای که این سئوال را مطرح می کرد می پرسید برای چی؟ بهش می گفتم اولا توی کار بزرگترها دخالت نکن. برو به اونی که مامورت کرده بیائی از من چنین سئوالی بکنی، جواب مرا ابلاغ کن. ثانیاً اگر از روی کنجکاوی و برای اطلاع خودت می پرسی بهت می گویم. در ایران مردها همیشه در مظان اتهامات جنسی هستند و گویا خداوند خلق شان کرده که شهوت رانی کنند.
به گزارش سایت پیک ایران حتی صدای زنان در رادیو قرآن می تواند برای مخاطبان مرد وسوسه انگیز باشد.
واقعن که ما مردها باید خجالت بکشیم! یکی نیست به آقایانی که رادیو قرآن گوش می کنند تا فیض ببرند و بر اطلاعات مذهبی شان افزوده شود بگوید حضرت آقا خجالت بکش، داری قرآن گوش می کنی. اینجا جای وسوسه شدن است؟!
باز خدا پدر این یکی روحانی را بیامرزد که زنان را نیز وارد ماجرا کرده و معتقد است آنها هم در مواردی مثل مردها تحریک و وسوسه می شوند. او می گوید مادر از هفت سالگی نباید فرزند پسرش را بغل کند و ببوسد چون ممکن است وسوسه شود و پدر نباید دختر هفت ساله اش را بغل کند برای اینکه ممکن است به گناه کشیده شود.
ظاهرن که خداوند تبارک و تعالی هیچ فکر و خیالی جز سکس درکله ما مردم ایران نگذاشته.
یکی از دوستان می گفت تنها دلخوشی ما مردهای ایرانی در مقابل اینهمه اتهام و خیال پردازی های سکسی، این ضرب المثل است که می گوید: طبیب از روی مزاج خودش حکمت می کند؟!
یک شغل ابتکاری دیگر…
شما را نمی دانم، ولی خیلی از ایرانی ها حافظه خوبی دارند. مثلن هنوز یادشان است که قرار بود در سال جاری دو میلیون و نیم شغل جدید ایجاد شود که البته مقداری از آن شده است.
یکی از مشاغل جدید که بسیار ابتکاری ست و آمریکائی ها و اروپائی ها تا هزار سال دیگر هم عقل شان قد نمی دهد که از این کارها بکنند، دویدن دنبال ماشین هایی است که می خواهند وارد منطقه ممنوعه طرح ترافیک شوند.
به گزارش سایت پیک ایران در مناطقی که طرح ترافیک آغاز می شود و از آنجا به بعد ورود ممنوع است، دوربین های خودکار نصب کرده اند که اگر اتوموبیلی خلاف کرد و بی اجازه وارد منطقه ممنوعه شد، دوربین شماره اش را بردارد و بعد جریمه شود.
شغل جدیدی که ایجاد شده این است که عده ای جوان علاف در اینجا ها قدم می زنند، و با گرفتن چند هزار تومان ناقابل، ده پانزده متری دنبال اتوموبیلی که می خواهد قاچاقی وارد منطقه ممنوعه شود می دوند تا دوربین ننه مرده نتواند شماره اتوموبیل را ثبت کند!
شب خوابیدن جلوی سفارت خانه ها و فروش نوبت به قیمت مناسب، شماره برداشتن در بانک ها و فروش آن و انواع و اقسام این شغل ها را اگر به حساب بیاوریم به جای دو میلیون ونیم، بیست و پنج میلیون و نیم شغل جدید ایجاد شده. یادتان باشد که در ایران هرکس هفته ای یک ساعت کار داشته باشد، شاغل به حساب می آید!
بیا برویم از این ولایت من و تو…
نوشین نبئی مدیر گروه برنامه ریزی ازدواج، از اجرای سمفونی ملی ازدواج از سال ۹۲ خبر داد و گفت به منظور ایجاد زمینه شور و نشاط عمومی در بین جوانان و خانواده ها، یک سمفونی جدید ساخته و از سال ۹۲ به اجرا درخواهد آمد.
خبرنگار ما از سرکنجکاوی از ایشان پرسید فکر می کنید رویگردان شدن جوانان از ازدواج بابت قدیمی شدن آهنگ سنتی ای یارمبارک باشد و تصور می کنید این آهنگ اشکالی دارد که می خواهید سمفونی جدیدی برای ازدواج بسازید؟
ایشان فرمودند بسیاری از خانواده ها معتقدند آهنگ ای یارمبارک باد در شرایط فعلی، بدآموزی دارد و به جای شادی، ایجاد غم و غصه می کند.
مثلا در شرایطی که نقل و نبات کیلویی هفت هزار تومان شده است، این مصرع که می گوید “این حیاط و آن حیاط، می پاشن نقل و نبات” جوانهایی را که نه می توانند نقل بخرند و نه نبات غمگین و عصبانی و از ازدواج بیزار می کند. مگر امروزه روز، کسی خل شده است که نقل کیلویی هفت هزار تومان را بخرد و بپاشد توی حیاط، آنهم نه یک دونه حیاط بلکه دو تا حیاط. این حیاط و آن حیاط!
(نرخ هفت هزار تومان مال هفته پیش است که یکی از دوستان از یک قنادی معروف تهران پرسیده و برای من نوشته، الان چند شده؟ فقط خدا می داند و خریدار)
مدیرگروه برنامه ریزی ازدواج در ادامه توضیحاتش برای ساخت سمفونی جدید گفت: ولی ما به سنت های دیرین کشورمان بی توجه نبوده و نیستیم و برای اینکه آهنگ قدیمی ای یار مبارک باد از خاطره ها زدوده نشود، به شعرا سفارش کرده ایم با توجه به فرار روز افزون جوانان از ایران، از آن بیت”بیا برویم از این ولایت من و تو” حتمن در سمفونی جدید استفاده کنند تا گفته نشود ما به سنت ها پشت کرده ایم. اما متاسفانه شعرا به مشکلاتی برخورده اند که در جستجوی راه حلی برای آن هستیم.
خبرنگار ما پرسید می توانم بپرسم مشکل چیست شاید من هم بتوانم کمکی بکنم؟
مدیرگروه فرمودند مشکل در وزن و قافیه است. به نظر ما “بیا برویم از این ولایت” تنها کافی نیست. همه دارند از این ولایت می روند. ما می خواهیم جوانها را راهنمائی کنیم که پس از رفتن از این ولایت، به کجا بروند؟ و چون هیچ کجا حتی بنگلادش و زیمبابوه به ایرانی ها ویزا نمی دهند، نمی دانیم اسم کدام کشور را در شعر بیاوریم که هم به ایرانی ها ویزا بدهد، هم اسم کشور، وزن و قافیه شعر را خراب نکند.
خبرنگار ما پی از آنکه نیم ساعتی ترانه ای یار مبارک بادا را زمزمه کرد، و اسامی سوریه و فلسطین و ونزوئلا و جزایرکومور را زیرلب زمزمه کرد، به یاد نیکاراگوئه افتاد و بالبخند پرسید چرا از نیکاراگوئه استفاده نمی کنید؟ ژنرال اورتگا سال ها ما را دوشیده و امیدوارم به پاس آن همه امتیاز و میلیون میلیون دلاری که گرفته، به جوانان ایرانی ویزا بدهد.
در آن صورت، به جای بیا برویم از این ولایت من و تو، خیلی ساده می توان گفت: “بیا برویم، نیکاراگوئه من و تو….به این ترتیب ضمن دست به دست دادن عروس و داماد و لی لی لی لی کردن برای به حجله رفتن آنها، محل فرار و زندگی آینده آنها را نیز مشخص کرده ایم!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.